بررسی مهمترین دلایل شیعه پیرامون اثبات ولایت از قرآن کریم
چه بسا شیعهای بگوید: ما دلایل دیگری از قرآن در اختیار داریم که ولایت را اثبات میکند؛ از جمله آیات ذیل:
﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِۖ وَكَانُواْ لَنَا عَٰبِدِينَ٧٣﴾[الأنبياء: ٧٣] «و (نیز) آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند و انجام کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم و آنها (همه) عبادتگزار ما بودند».
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤﴾[السجدة: ٢٤] «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند، چون شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند».
﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥ وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنۡهُم مَّا كَانُواْ يَحۡذَرُونَ٦﴾[القصص: ٥-٦] «و میخواهیم بر کسانیکه در زمین به استضعاف کشیده شدهاند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان سازیم و آنان را وارثان (زمین) قرار دهیم و آنها را در زمین تمکّن (و حکومت) دهیم و به فرعون و هامان و لشکریان آن دو، از (دست) آنها (= بنی اسراییل) آنچه را که از آن میترسیدند، نشان دهیم».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾[النساء: ٥٩] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! اطاعت کنید الله را و اطاعت کنید پیامبر و صاحبان امرتان را و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾[المائدة: ٥٥] «یار و ولی شما تنها الله است و پیامبرانش و آنها که ایمان آوردهاند، (همان) کسانیکه نماز را بر پا میدارند و آنان با خشوع و فروتنی زکات را میدهند».
﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ١٢٤] «و (به یاد آورید) هنگامیکه الله، ابراهیم را با سخنانی (مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف) آزمود، پس او همه را بخوبی به انجام رسانید. (الله به او) فرمود: بدرستی که من تو را پیشوای مردم قرار میدهم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (نیز پیشوایانی قرار بده). (الله) فرمود: پیمان و عهد من به ستمکاران نمیرسد».
﴿يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۢ بِإِمَٰمِهِمۡۖ فَمَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَقۡرَءُونَ كِتَٰبَهُمۡ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلٗا٧١﴾[الإسراء: ٧١] «(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا خوانیم، پس کسیکه نامهی (اعمال)ش را به (دست) راستش داده شود، پس اینان نامهشان را (با شادمانی) میخوانند و به اندازهی رشتهی شکاف هستهی خرمایی ستم نمیبینند».
میگویم: اگر خبر نداشتم که شیعه برای اثبات ولایت به این آیات استدلال میکند و قرآن در برابر من بود، همین آیات را برای اثبات بطلان ولایت ذکر میکردم، زیرا این آیات، قویترین آیات برای اثبات بطلان ولایت مورد ادعای شیعه است.
علمای شیعه تنها به این دلیل به آیات سابق استدلال کردهاند که کلمات متناسب با ولایت و امامت را در آنها یافتند، درنتیجه برای فریب جامعهی شیعی بدانها متمسک شدند؛ این کلمات عبارتند از: «وليُکم»، «إماماً» و «أئمة»؛ علما و مراجع شیعه با نواختن طنین این الفاظ در گوش عوام شیعه، فلسفه بافی میکنند و از سادگی عوامشان و دوری آنها از کتاب الله و تدبر در آن به نفع اندیشهی خودساختهی خود بهره میجویند.
از آنجایی که این آیات روشن، آنها را رسوا میکند، آیات را بطور منقطع ذکر میکنند، یعنی آیهی قبل یا بعد و یا قبل و بعد آن را ذکر نمیکنند؛ مثال این افراد، مثل شخصی است که آیهی: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ٤﴾: «وای به حال نمازگزاران» را قرائت میکند و به این آیه برای ترک نماز استدلال میکند.
حال به استدلال آنها به آیهی ٧٣ سورهی انبیاء برای اثبات ولایت میپردازیم: خداوند متعال میفرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِۖ وَكَانُواْ لَنَا عَٰبِدِينَ٧٣﴾[الأنبياء: ٧٣] «و (نیز) آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند و انجام کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم و آنها (همه) عبادتگزار ما بودند».
به قبل از این آیه باز میگردیم، در آیهی ٦٩ خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ٦٩﴾[الأنبياء: ٦٩] «گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش». این آیه، شروع آیهی ٧٣ به شمار میآید و مکمل آن است و آیات به این صورت است: ﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ نَافِلَةٗۖ وَكُلّٗا جَعَلۡنَا صَٰلِحِينَ٧٢ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِۖ وَكَانُواْ لَنَا عَٰبِدِينَ٧٣﴾[الأنبياء: ٧٢-٧٣] «و اسحاق و افزون (بر او نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همهی آنان را شایسته قرار دادیم و (نیز) آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند و انجام کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم و آنها (همه) عبادتگزار ما بودند».
این آیه در مورد ابراهیم و فرزندان پیامبرش، یعنی اسحاق و یعقوب صحبت میکند نه از ائمه؛ این کاملا واضح است و هیچ ابهام و شک و تردیدی در آن نیست و نیاز به بحث و بررسی و مراجعه ندارد؛ زیرا ضمیر در آیهی ٧٣ به اسحاق و یعقوب باز میگردد و خداوند انجام کارهای نیک را به آنان وحی کرده است!! حال جایگاه ائمه مورد ادعای شیعه در این میان کجاست؟! و آیا شیعه معتقد است خداوند به امامان آنها نیز وحی میکند و وحی قطع نشده است؟!! آیا کلامی روشنتر و واضحتر از این کلام الله تعالی وجود دارد؟!!.
پس ای عوام شیعه خودتان به کتاب الله تعالی مراجعه کنید و از الله بترسید، زیرا بزودی او را ملاقات خواهید کرد.
فطرت پاکی که با محبت و خضوع رو به پروردگارش نموده است، بر عاقلان شیعه واجب میکند وقتی میبینند یکی از علمای آنها به آیهای استدلال میکند و قبل و بعد آن را ترک میگوید، کذب و نیرنگ آن عالم را بیان نموده و از او برائت جویند و برحذر باشند و بدانند که چنین علمایی دعوتگران گمراهیاند که به آتش دعوت میکنند و آتش بد جایگاهی است.
روزی که پیروی شدگان، پیروان خود را منکر شوند و هر گمراهی، رفیقش را دلیل گمراهی خود معرفی میکند و هر فریب خوردهای، دوستش که او را فریب داده است، لعنت میکند و به زودی از یکدیگر بیزاری میجویند و یکدیگر را لعنت میکنند؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿ثُمَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُ بَعۡضُكُم بِبَعۡضٖ وَيَلۡعَنُ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا وَمَأۡوَىٰكُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّٰصِرِينَ٢٥﴾[العنكبوت: ٢٥] «سپس روز قیامت برخی از شما برخی (دیگر) را انکار میکند و برخی از شما برخی (دیگر) را لعنت میکند و جایگاه شما آتش است و هیچ یاوری برای شما نخواهد بود».
از دیگر استدلالهای آنها بر امامت، این آیه است: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤﴾[السجدة: ٢٤] «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند، چون شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند». آنها میگویند: این آیه در رابطه با فرزندان فاطمه ل نازل شده است. پاسخ ما به آنها همانند پاسخ قبلی است و آن اینکه علمای شیعه تنها آن قسمت از قرآن را که مطابق هوای نفسشان است، گزینش میکنند؛ اکنون آیه قبل از آن را مطالعه میکنیم؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ فَلَا تَكُن فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦۖ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ٢٣﴾[السجدة: ٢٣] «به راستی به موسی کتاب (تورات) دادیم، پس (ای پیامبر گرامی!) از دیدار او (= موسی) در شک و تردید مباش و ما آن (تورات) را (وسیلهی) هدایت برای بنی اسراییل قرار دادیم». برای کسی که این آیات را پشت سر هم بخواند، واضح و مبرهن است که ضمیر (هم) در ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ﴾ به بنی اسراییل از قوم موسی برمیگردد، چنانکه هیچ شک و تردید و نکتهی پوشیدهای در آن نیست. همچنانکه قبلا نیز بیان کردیم، علمای شیعه کلمات (أئمة)، (ولایة) را گزینش نمودهاند و ماقبل و مابعد آن را رها کردهاند و اینگونه از مهجور بودن قرآن نزد جامعهی شیعی به نفع خود بهرهبرداری کردهاند، کتابی که در روز حساب بر علیه آنها گواهی خواهد داد، روزی که نه یاوری خواهند داشت و نه دوست فرمانبری.
اما استدلال آنها به این آیه: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥﴾[القصص: ٥] «و میخواهیم بر کسانیکه در زمین به استضعاف کشیده شدهاند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان سازیم و آنان را وارثان (زمین) قرار دهیم».
شیخ آنها قمی در "معاني الأخبار" .. از مفضل بن عمر روایت میکند که گفت: «از ابوعبدالله ÷ شنیدم، گفت: همانا رسول الله ج به علی و حسن و حسین † نگاه کرد و به گریه افتاد و فرمود: «مستضعفان بعد از من شمایید». مفضَّل میگوید: به ایشان گفتم: ای فرزند رسول خدا، معنای این سخن چیست؟ گفت: «یعنی شما امامان بعد از من هستید، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥﴾ و این آیه تا روز قیامت مربوط به ماست».[١١٧]
به همین صورت نیز روایتی را قمی در "الأمالی" نقل کرده است: وی از پدر صادق نقل کرده که گفت: علی ÷ به من گفت: این آیه برای ما و در مورد ما نازل شده است: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥﴾[١١٨]».
حال از عوام شیعه میخواهم که آیات قبل و بعد از این آیه را بخوانند، تا بدون هیچ دخالتی از سوی ما، حق برای آنها آشکار شود و خود قضاوت کنند؛ الله تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِيَعٗا يَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةٗ مِّنۡهُمۡ يُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَيَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٤ وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥ وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنۡهُم مَّا كَانُواْ يَحۡذَرُونَ٦﴾[القصص: ٤-٦] «بیگمان فرعون در زمین برتری جست و اهل آن را گروه گروه کرد، گروهی از آنها را به ضعف و ناتوانی میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را (برای خدمت) زنده نگه میداشت، بیتردید او از مفسدان بود و میخواهیم بر کسانیکه در زمین به استضعاف کشیده شدهاند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان سازیم و آنان را وارثان (زمین) قرار دهیم و آنها را در زمین تمکّن (و حکومت) دهیم و به فرعون و هامان و لشکریان آن دو، از (دست) آنها (= بنی اسراییل) آنچه را که از آن میترسیدند، نشان دهیم».
خوانندهی منصف، آیا برایت روشن شد که چگونه علمای شیعه با قرآن بازی میکنند و آنچه متناسب با دروغها و گزافهگوییهای آنهاست، گزینش مینمایند!.
در دو آیهی قبل و بعد از آیهای که بدان برای امامت استدلال میکنند، سخن از استضعاف بنیاسراییل از سوی فرعون و برتری جستن بر آنها و سربریدن فرزندانشان و کنیز نمودن زنانشان و استیلای او بر زمین خداوند و تسلط با ظلم و عدوان است.
این آیات بطور کامل در مورد بنیاسراییل نازل شده است و این قول خداوند متعال: ﴿وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ﴾ یعنی: بعد از فرعون و قوم او، زمین را به ارث میبرند و این امر در زمان موسی ÷ اتفاق افتاد، آنگاه که خداوند متعال فرعون و سپاهش را در دریا هلاک نمود و مستضعفین، سرزمینشان را به ارث بردند؛ و مستضعفان در این آیه افراد ضعیف و ناتوان هستند، کسانی که نه نیرویی دارند و نه توانی؛ همچون افراد عاجز و ناتوانی که در خود توان دریافت حقوقشان را نمییابند، حال آیا ائمهی مورد ادعای شیعه اینگونه بودهاند.
واضح و مشخص است که روایات مفسر این آیه از سوی شیعه، جعلی و دروغ است، زیرا مخالف کلام الله تعالی در کتابش میباشد و این بیانگر آن است که وقتی آنها در قرآن چیزی نمییابند که به ایشان در افتراهایشان کمک کند، به نسخ معانی آیات واضح و روشن قرآن با روایات دروغ و منسوب به امامان پناه میبرند، درحالیکه امامان از آن بیزارند.
به این ترتیب به وضوح و روشنی مشخص میگردد که علما و عوام شیعه تابع خرافات اولیا و مؤسسان دین خود هستند و این خرافات را بر کلام پروردگار و خالقشان تحمیل میکنند و به این صورت با امر پروردگارشان مخالفت میکنند که میفرماید: ﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٣﴾[الأعراف: ٣] «آنچه از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است، پيروی کنيد و از اولياء (و معبودهای) ديگر جز او، پيروی نکنيد، چه اندک پند میپذيريد».
اما آیهی ٥٩ سورهی نساء که برای اثبات امامت بدان استدلال میکنند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾: «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! اطاعت کنید الله را و اطاعت کنید پیامبر و صاحبان امرتان را و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است». به سادگی و با درنگ شرح خواهم داد تا اینکه عوام شیعه حق را دریابند و به اذن خداوند تعالی از آن پیروی کنند، زیرا این آیه قویترین دلیل آنها برای اثبات ولایت در قرآن کریم است که بسیار بدان استدلال میکنند.
خداوند متعال در ابتدای این آیه تمام مؤمنان را خطاب میکند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾ سپس آنان را به ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ﴾ اطاعت از الله، فرمان میدهد که اطاعت مطلق است، سپس امر دوم را بیان میکند که عبارت است از: اطاعت از رسولش که این اطاعت نیز مطلق است: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾ زیرا پیامبر ج رسول الله و پیامرسان پروردگار است، معصوم است و اطاعت از او، اطاعت از پروردگار است.
بعد از این دو اطاعت مطلق برای الله و رسولش، الله تعالی فرمان به اطاعت از "اولوا الامر" میدهد: ﴿وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾ اما مشاهده میکنیم که خداوند متعال قبل از "اولی الأمر" کلمه «وأطيعوا» را ذکر نکرد، یعنی عبارت آیه به این صورت نیست: «وأطيعوا أولي الأمر منكم»؛ "واو" موجود در ﴿وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾ واو عطف است و بر ما قبل آن عطف شده است، چرا؟!!!
زیرا بسا اوقات ممکن است ولی امر فرمانی مخالف با الله و رسولش یعنی کتاب و سنت که اطاعت آنها مطلقا واجب است، صادر نماید، درنتیجه در این آیه اطاعت از ولی امر مشروط بر اطاعت موارد قبلی، یعنی الله و رسولش میباشد.
اگر با شیعه همراه شویم و فرض کنیم که ولی امر همان امامان هستند، باید بگوییم: چرا خداوند متعال در این آیه نگفت: «أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأطيعوا أولي الأمر منكم»، مگر مطابق با باورهای آنها، امامان معصوم نیستند؟ و طبیعتا اطاعت مطلق از معصوم نیز واجب است، بلکه در آخر آیه، به هنگام اختلاف، موضوع را موکول به الله و رسولش، یعنی قرآن و سنت میکند و به هیچ عنوان به امامان اشارهای نیز ندارد.
خداوند متعال به هنگام اختلاف میفرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾، چنانچه منظور از اولی الأمر امامان بودند، در زمان اختلاف، خداوند متعال ما را به آنان ارجاع میداد، چرا؟ زیرا رفع اختلافات از مهمترین وظایف آنهاست و ممکن نیست خداوند متعال در ابتدای آیه ما را به اطاعت از "اولی الأمر" فرمان دهد و در پایان آیه بیان دارد که هنگام اختلاف و نزاع، ارجاع اختلاف جهت حل و فصل آن به ایشان واجب نیست؛ پس کجاست حق امامان معصوم در زمان ارجاع اختلاف؟ و کجاست حق امت بر آنها در هنگام نزاع و اختلاف؟!!
بنابراین امکان ندارد منظور الله تعالی در این آیه امامان باشد، پس بر مبنای باور شیعه، این آیه، آیهای ناهماهنگ است و هرکس در تناسق (نظم) و هماهنگی این آیه شک داشته باشد، ملحد است!!
از این جهت تنها میتوانیم بگوییم علمای شیعه چیزهایی را به کتاب الله تعالی نسبت میدهند که در آن نیست تا اینگونه دین خود را یاری دهند!!
برای توضیح بیشتر میافزایم: اگر اطاعت از ولی امر اطاعتی مطلق میبود و به صورت مطلق میآمد، هر ولی امر فاسقی، حجت و دلیلی از قرآن برای وجوب اطاعت از خودش در دست داشت، اما به نص این آیه مشاهده میکنیم که اطاعت از ولی امر مشروط به اطاعت از الله متعال و رسولش، یعنی کتاب و سنت است، زیرا خداوند میدانست که والیان ناصالحی خواهند بود که به شرع الله و رسولش حکم نمیکنند.
این مساله بیانگر آن است که این آیهی بزرگ برای اطاعت از حکام مسلمانان که در سرزمینهای اسلامی مطابق با کتاب و سنت در هر زمان و مکانی حکم میکنند، نازل شده است و از آنجایی که این افراد معصوم نیستند، ممکن است خطا کنند، پس اطاعت از آنها مشروط به اطاعت از الله و رسولش میباشد.
در هنگام نزاع، تنازع و اختلاف تنها به کتاب و سنت ارجاع داده میشود تا قضاوت گردد!!
به هر روی در تمام قرآن حتی یک آیه یافت نمیشود که شیعه بتواند با توسل به آن اهمیت وجود امام را در هر عصر و زمانی ثابت نماید، بلکه قرآن کریم به صراحت مخالف با آنان است، چنانکه الله تعالی میفرماید: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولٞۖ فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمۡ قُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٤٧﴾[يونس: ٤٧] «برای هر امتی پیامبری است، پس هنگامیکه پیامبرشان آمد، میان آنها به عدالت داوری شود و به آنها ستم نخواهد شد». خداوند متعال در این آیه تبیین کرده است که برای هر امتی رسولی است و الله تعالی به امام یا وصی بعد از رسول توصیه نکرده است.
اما استدلال دیگر آنها برای ولایت، به این آیه از قرآن است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾[المائدة: ٥٥] «یار و ولی شما تنها الله است و پیامبرش و آنها که ایمان آوردهاند، (همان) کسانیکه نماز را بر پا میدارند و آنان با خشوع و فروتنی زکات را میدهند».
در کتابهای شیعه در تفسیر آیهی سابق و سبب نزول آن چندین روایت ذکر شده است که میان آنها مشهور است، از جمله: از امام باقر ÷ روایت شده که گفت: «گروهی از یهودیان اسلام آوردند، در میان اینها افرادی چون: عبدالله بن سلام، أسد، ثعلبه، ابن یامین و ابن صوریا بودند، این افراد نزد پیامبر ج آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا، همانا موسی به یوشع بن نون وصیت کرد، وصی تو چه کسی است ای رسول خدا؟ و ولی ما پس از تو کیست؟ پس این آیه نازل شد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾. سپس رسول الله ج گفت: «بلند شوید». همه بلند شدند و به مسجد رفتند، دیدند گدایی از مسجد بیرون میشود، پس (پیامبر) گفت: «ای سائل، آیا کسی چیزی به تو نداد؟». گفت: بله، این انگشتر را؛ پیامبر ج فرمود: «چه کسی آن را به تو داد؟». گفت: آن مرد که نماز میخواند. گفت: «در چه حالتی آن را به تو داد؟». گدا گفت: در حال رکوع. پس پیامبر تکبیر گفت و اهل مسجد به همراه ایشان تکبیر گفتند. پیامبر ج فرمود: «بعد از من علی ولی شماست». مردم نیز گفتند: راضی شدیم به اینکه الله پروردگار ما و محمد پیامبر ما و علی ولی ما باشد؛ پس خداوند متعال این آیه را نازل کرد: ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[المائدة: ٥٦][١١٩].
از عمر بن شمر از جابر از ابوجعفر باقر صلوات الله علیه روایت کردهاند که وی گفت: «وقتی عمر بن خطاب بر بالین مرگ بود ... تا آنجا که میگوید: امام علی ÷ گفت: شما را به خدا قسم میدهم آیا در میان شما کسی غیر من بوده است که در حال رکوع زکات داده باشد؟! گفتند: نه؛ و گفت: شما را بخدا سوگند میدهم آیا در میان شما کسی غیر من هست که این آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾ در مورد او نازل شده باشد؟! گفتند: نه[١٢٠].
با یاری الله متعال میگویم: اگر در کلمهی ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ دقت کنیم، میبینیم که با صیغهی جمع آمده است حال آنکه علی مفرد است و این با فصاحت زبان عربی در تعارض است، چه رسد به قرآن که کلام خداوند متعال است.
اگر منظور از این آیه علی بود، آیه به این شکل نازل میشد: «والذي يقيم الصلاة ویؤتي الزکاة وهو راكع» یا اینکه نام علی میآمد، یا بشکلی واضح نقل میشد که مقصود علی است، زیرا خداوند متعال از گفتن حق ابایی ندارد.
نمیتوان چنین اشتباهات لغوی را به خداوند متعال در کتابش نسبت داد، پس پاک و منزه است پروردگاری که کتابش را احسن الحدیث و اصدق القول و قرآنی عربی و بدون کجی معرفی کرده است: ﴿قُرۡءَانًا عَرَبِيًّا غَيۡرَ ذِي عِوَجٖ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٢٨﴾[الزمر: ٢٨] «قرآنی عربی، بیهیچ انحراف (و کجی را نازل کردیم) شاید آنان تقوا پیشه کنند».
همچنین تمام اهل علم میگویند: پرداخت انگشتر به عنوان زکات، موجب ادای زکات نمیشود، بلکه زکات با درهم و دینار و کالای تجاری یا آنچه از زمین میروید پرداخت میشود و پرداخت آن شروط و کیفیت و حساب خاص خود را دارد و به اعتراف خود شیعه علی رضوان الله علیه فقیر بود و زکاتی بر عهده او نبود، بخصوص در حیات پیامبر ج و قبل از در دست گرفتن خلافت در هنگام نزول این آیه!!.
همچنین نماز خودش عبادتی مستقل است، لذا امکان ندارد فردی در نماز خود خاشع و فروتن باشد و با این همه در حال نماز، زکات و یا صدقه بدهد!! چگونه سائل از علی درخواست میکند، درحالیکه علی را در حال نماز میبینید و چگونه علی به سخن آن شخص گوش میدهد و در نماز خود خاشع نمیباشد؟!! آیا طرح چنین روایتی، ایراد به خشوع علی س نیست، چراکه در نماز به فقیر گوش داده است و با این کلام الهی مخالفت کرده که میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢﴾[المؤمنون: ٢] «همان کسانیکه در نمازشان خاشع (و فروتن) هستند».
همچنین اگر واقعا عملکرد علی چنین بوده است، چرا شیعه این عمل را در نماز خود انجام نمیدهد و تبدیل به سنت مورد اتباع آنها پس از علی نشده است؟! حال آنکه علی هم امام و هم قانونگذار است!! به علاوه وجود کلمهی «إنما» در این آیه، از ادات حصر است، آیا شیعه ولایت را در علی محصور میدانند و دیگر امامان را از یاد بردهاند؟!!
با استدلال به همین استناد شیعه، باید گفت که پس از پیامبر ج تنها یک امام وجود داشته است و آن علی بن ابی طالب است!!
هیثمی در "مجمع الزوائد" در مورد (اسناد) این روایت میگوید: «در این روایت کسانی وجود دارند که نمیشناسم» و اشاره دارد به اینکه در این روایت راویان مجهولی وجود دارند.[١٢١]
ابن کثیر در تفسیر خود میگوید: «آن را ابن مردویه از علی بن ابی طالب و عمار بن یاسر روایت کرده است و بطور کلی چیزی از این حدیث صحیح نیست، بخاطر ضعف اسانید آن و جهالت راویان آن»[١٢٢].
طبرانی در "المعجم الأوسط" میگوید: «خالد بن یزید در روایت آن تنها است» و از کسانی که تصور نموده این روایت در مورد علی نازل شده است، ثعلبی است که ملقب به حاطب اللیل است، زیرا حدیث صحیح و ضعیف را از یکدیگر جدا نکرده است و اکثر روایات او از کلبی از ابوصالح است که روایات وی نزد اهل علم از سستترین روایاتی است که در باب تفسیر روایت شده است».[١٢٣]
ابن حجر عسقلانی میگوید: «طبرانی آن را در «الأوسط» در شرح حال محمد بن علی صائغ روایت کرده است و نزد ابن مردویة از طریق عمار بن یاسر روایت شده است که گفت: گدایی در کنار علی ایستاد درحالی که ایشان مشغول نماز بود ... تا پایان روایت.
در اسناد این روایت خالد بن یزید عمر وجود دارد که متروک است و ثعلبی آن را از طریق ابوذر که حدیثی طویل است، روایت کرده است و اسناد آن ساقط است.[١٢٤]
بنابراین امکان ندارد اساس رکن امامت بر پایهی چنین آثار ضعیفی باشد!!
این آیه در مورد عباده بن صامت نازل شده است، آن هنگام که یهود علیه او اعلان جنگ کردند و او از پیمان قبلی خود با یهود برائت جست.
در تفسیر طبری و تفسیر ابن کثیر پیرامون این آیه، از ابن جریر نقل شده است که آیه در مورد عباده بن صامت نازل شده است، هنگامی که يهود بنی قينقاع با رسول خدا ج جنگيدند، عباده بن صامت (که از بنی عوف بن خزرج بود) از آنها بريد و از پيمان آنان اظهار بيزاری کرد و به خدا و رسولش پيوست و گفت: خدا و رسولش و مؤمنان را دوست دارم و از پیمان کفار و دوستی با آنها اعلان بیزاری میکنم.
حافظ ابن کثیر در تفسیر این آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ میگوید: «یعنی یهود دوستان شما نیستند، بلکه ولایت شما به الله و رسولش و مؤمنان باز میگردد و این کلام الهی: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾ یعنی: مؤمنانی که متصف به این صفات هستند: نماز را که از مهمترین ارکان اسلام است و تنها برای خداوند یکتا است، اقامه میکنند و زکات را که حق بندگان است و برای یاری ضعیفان و مسکینان نیازمند پرداخت میشود، میپردازند. اما برخی از مردم در مورد این بخش از آیه: ﴿وَهُمۡ رَٰكِعُونَ﴾ گمان کردهاند که این جمله در موضع حال برای ﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾ است، یعنی در حال رکوع زکات میدهند؛ اگر اینگونه بود، زکات دادن در حال رکوع از دادن آن در دیگر حالات برتر و افضل بود، زیرا دادن زکات در حال رکوع مورد ستایش قرار گرفته است، در صورتی که نزد ائمهی فتوا چنین چیزی مطرح نیست؛ حتی برخی در این مورد، اثری از علی بن ابی طالب ذکر کردهاند مبنی بر اینکه این آیه در مورد ایشان نازل شده است، آنگاه که در حال رکوع انگشترش را به گدایی نزد وی بخشید.
ابن کثیر روایاتی را که به این مسأله اشاره نمودهاند، ذکر کرده است و سپس تبیین نموده که هیچیک از این روایات صحیح نیست، زیرا اسانید آن ضعیف و رجالش مجهولند. سپس میگوید: در احادیث سابق ذکر شد که تمام این آیات در مورد عباده بن صامت نازل شده است، آنجا که از پیمان یهود اعلان بیزاری نمود و به ولایت و دوستی الله و رسولش و مؤمنان راضی شد.
بر این اساس است که خداوند متعال پس از این آیات میفرماید: ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ٥٦﴾[المائدة: ٥٦] «و هرکس الله و پیامبر او و کسانیکه ایمان آوردهاند، دوست بدارد، (او از حزب الله است و) یقیناً حزب الله پیروز است». همچنانکه میفرماید: ﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَيُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٢٢﴾[المجادلة: ٢٢] «(ای پیامبر!) هیچ قومی را که ایمان به الله و روز قیامت دارند نمییابی که با کسانیکه با الله و رسولش (دشمنی و) مخالفت میورزند، دوستی کنند، اگرچه پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا خویشاوندانشان باشند، آنها کسانی هستند که الله ایمان را در (صفحه) دلهایشان نوشته است و به روحی از جانب خود آنها را تقویت (و تأیید) نموده است و آنها را به باغهایی (از بهشت) وارد میکند که نهرها از زیر (درختان) آن جاری است، جاودانه در آن میمانند، الله از آنها خشنود است و آنها (نیز) از الله خشنودند، آنها حزب الله هستند، آگاه باشید (و بدانید) همانا حزب الله رستگارانند».
پس هرکس به ولایت الله و پیامبرانش و مؤمنان راضی است، حقیقتا مؤمن است و در دنیا و آخرت رستگار میباشد.
از اینرو اگر هر شیعهای، با رعایت عدل و انصاف، آیات قبل و بعد از این آیه - که آن را آیهی ولایت مینامند- بخواند، معمای حقیقی آیات و مقصود آن برایش روشن میشود؛ اینکه این آیه از مودت و یاری مؤمنان نه موضوع امامت خبر میدهد! چرا؟ زیرا الله تعالی قبل از این آیه فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١﴾[المائدة: ٥١] «ای کسانیکه ایمان آوردید! یهود و نصاری را به دوستی برنگزینید، آنان دوستان یکدیگرند و کسانیکه از شما با آنها دوستی کنند، از آنها هستند، همانا الله گروه ستمکار را هدایت نمیکند». تا آنجا که میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥ وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ٥٦﴾[المائدة: ٥٥-٥٦] «یار و ولی شما تنها الله است و پیامبرانش و آنها که ایمان آوردهاند، (همان) کسانیکه نماز را بر پا میدارند و آنان با خشوع و فروتنی زکات را میدهند و هرکس الله و پیامبر او و کسانیکه ایمان آوردهاند، دوست بدارد، (او از حزب الله است و) یقیناً حزب الله پیروز است». و اینجاست که حق نمایان میشود.
اما استدلال علمای شیعه به این آیه: ﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ١٢٤] «و (به یاد آورید) هنگامیکه الله، ابراهیم را با سخنانی (مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف) آزمود، پس او همه را بخوبی به انجام رسانید. (الله به او) فرمود: بدرستی که من تو را پیشوای مردم قرار میدهم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (نیز پیشوایانی قرار بده). (الله) فرمود: پیمان و عهد من به ستمکاران نمیرسد».
شیعیان برای اثبات امامت و ولایت مورد ادعای خود به این آیه استناد میکنند و میگویند: «ابراهیم ÷ پیامبر بود و بعد از آزمایش امام شد و با این گفته میخواهند ثابت کنند که امامت برتر از نبوت است تا بر مقام امامان بیفزایند و مقام و جایگاه آنها را بالا ببرند، این رویه و طریقی است که تمام علمای شیعه که اقوال خود را از کتابهایشان میگیرند، بدان چنگ زدهاند؛ از جمله طباطبایی در تفسیر "المیزان" در تفسیر این آیه میگوید: «واضح و مبرهن است که امامت غیر از نبوت است، زیرا انتخاب ابراهیم ÷ به عنوان امام، پس از آزمایش او توسط پروردگار رخ داد، ابراهیم درحالیکه پیامبری از پیامبران بود، پس از آزمایش تبدیل به امامی برای مردم گشت؛ و معنای آن این است که امامت عهد و پیمان الهی است که به ظالمان نمیرسد».
آنها به این شکل میخواهند از مقام نبوت بکاهند، بلکه حتی امامت پیامبران را نفی کنند و این قاعده معلوم و مشخص را نقض میکنند که: هر پیامبر امام است و هر امامی پیامبر نیست؛ و دلیل صحت این قاعده کلام خداوند متعال است که میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا٧٤﴾[الفرقان: ٧٤] «و کسانیکه میگویند: پروردگارا! از همسرانمان و فرزندانمان مایه روشنی چشم به ما عطا فرما و ما را برای پرهیزگاران امام و پیشوا قرار بده».
مستحب است هر انسان مؤمنی این دعا را بخواند تا خداوند او را امامی برای متقین گرداند؛ درحالیکه نه شرعا و نه عقلا برای شخص مؤمن جایز نیست، دعا کند که خداوند او را پیامبر بگرداند؛ از اینجا میزان جهل و نادانی علمای شیعه مشخص میشود که میخواهند متعصبانه و از روی تحزب دین خود را یاری دهند.
در اینجا از تمامی شیعیان میپرسم: کدام یک نزد الله تعالی برتر و دارای مقام والاتری است، نبوت یا امامت؟!!
تمام شیعیان پاسخ خواهند داد: امامت برتر از نبوت است! حال با این پاسخ، بگویید کدامیک برتر است: ابراهیم علیه الصلاة والسلام یا علی س؟! همه شیعیان بدون تردید خواهند گفت: علی برتر است، زیرا وی امام است و از ابراهیم جایگاه والاتری دارد! پس میگویم: چگونه چنین چیزی ممکن است درحالیکه ابراهیم دو کرامت نبوت و امامت را در خود جمع کرده است، حال آنکه علی امام بود و پیامبر نبود؟!!
همچنین از آنجا که شما معتقدید، امامت برتر از نبوت است، پس هریک از امامان دوازدهگانهی شما برتر از هر پیامبر، حتی محمد ج است؟!! و روایات شما در این مورد واضح و متعدد است؛ از جمله از امامان روایت شده که گفتند: «ما با خداوند حالاتی داریم که هیچ فرشتهی مقرب و نبیمرسل را یارای درک و رسیدن به آن حالات نیست»[١٢٥].
وقتی آنها را با چنین واقعیتهایی مواجه میکنیم، عصبانی میشوند و میگویند: ما امامان را بر پیامبران برتری نمیدهیم. این درحالی است که به وضوح شاهد آنیم که دین شیعه به امامان جایگاه و مقامهایی میدهد که پیامبر از آنها بیبهره است، پیامبری که فقط به او وحی میشود، درحالیکه امامان خود را غیب دان و حاکم بر تمامی ذرات هستی میدانند!!
به این ترتیب اگر یکی از امامان نزد پیامبر و در یک مکان قرار داشته باشند و قرار باشد به پیامبر وحی شود، پیامبر نمیداند که در آن لحظه بر او وحی خواهد شد، اما اگر امام بخواهد، میداند و بزودی چیزی را میداند که پیامبر از آن آگاه نیست!! بلکه بر حسب معتقدات و باورهای شیعه، امام قبل از پیامبر از مضمون و محتوای وحی آگاه میشود و این زمانی است که امام چنین چیزی را بخواهد!!؟.
آیا به وضوح و آشکارا مشخص و تبیین نشد که نزد شیعیان هریک از امامانشان برتر از پیامبر است؟!! خمینی به این مسأله تصریح نموده و میگوید: «امام دارای مقام محمود و درجهی بلند و خلافت تکوینی است و تمام ذرات هستی در برابر ولایت و سیطرهی او کرنش میکنند و یکی از ضروریات مذهب ما باور به این مطلب است که امامان ما مقام و جایگاهی دارند که هیچ فرشتهی مقرب و پیامبر مرسل نیز به آن مقام نمیرسند»[١٢٦]..!!
ای کسی که میخواهی از شیعه و شیعهگری نجات یابی، بدان که معنای جعل (قرار دادن) در این آیه: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ﴾ این نیست که من بزودی مقام و جایگاه امامت را که نمیتوانستی به آن دست یابی و جز پس از آزمایش مستحق آن نخواهی شد، به تو میدهم.
امام در لغت: عبارت است از کسی که مردم به او اقتدا کنند؛ چنانکه ما امام در علم، امام نماز و امام حاکم داریم؛ آیا ابراهیم قبل از اینکه آزمایش شود، امام نبود؟ درحالیکه ایشان پدر پیامبران بوده است و مردم در توحید و سنت یگانه پرستی آسان او، به ایشان اقتدا میکنند، بلکه ابراهیم ÷ به تنهایی به عنوان یک امت برای امت خود مبعوث شد، خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ كَانَ أُمَّةٗ قَانِتٗا لِّلَّهِ حَنِيفٗا وَلَمۡ يَكُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٢٠ شَاكِرٗا لِّأَنۡعُمِهِۚ ٱجۡتَبَىٰهُ وَهَدَىٰهُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٢١ وَءَاتَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٢٢﴾[النحل: ١٢٠-١٢٢] «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی بود، فرمانبردار الله، حنیف (= خالی از انحراف) بود و (هرگز) از مشرکان نبود. شکرگزار نعمتهای الله بود، (الله) او را برگزید و به راه راست هدایتش نمود. (ما) در دنیا به او نیکی عطا کردیم و قطعاً او در آخرت از صالحان است».
همچنین در قرآن کریم در دعای ابراهیم و فرزندش اسماعیل أ میبینیم وقتی سنگ را برای بنای کعبه بلند میکردند، از خداوند میخواستند که مسلمان باشند؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ﴾[البقرة: ١٢٧-١٢٨] «و (به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را بالا میبردند (و میگفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، همانا که تویی شنوای دانا. پروردگارا! ما را فرمانبردار خودت قرار ده و از فرزندانمان امتی فرمانبردار خود (پدید آور)».
پس آیا ابراهیم و اسماعیل قبل از این – جعل = قرار دادن – از مسلمانان نبودند یا اینکه آنها قبل و بعد از این دعا از زمرهی مسلمانان بودند؟! همچنین ابراهیم از پروردگار خود میخواهد که از میان فرزندانش کسی را قرار دهد که پس از او رسالت هدایت را بر عهده گیرد؛ و خداوندی که او را برگزید و آزمایش نمود، در پاسخ به این دعای او میفرماید: ﴿قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾ «(الله) فرمود: پیمان و عهد من به ستمکاران نمیرسد». و قاعدهی بزرگی را در راستای قسط و عدل و داد مقرر میدارد و آن اینکه: امامت با عمل، صلاح و ایمان حاصل میشود و وراثتی نیست که پشت در پشت به ارث رسد.
آنچه به ابراهیم گفته شد، سخنی قاطع و محکم است مبنی بر اینکه امامت به ارث نمیرسد و نزد خداوند متعال قاعده این است: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾[الحجرات: ١٣] «همانا گرامیترین شما نزد الله پرهیزگارترین شماست».
وقتی ابراهیم از پروردگار خود میخواهد امامت در نسل او ادامه یابد، به این معنی نیست که ایشان نسبت به اهل بیت خود تعصب دارد، بلکه اهل خیر و صلاح، صلاح فرزندان خود را میخواهند، همچنانکه در اواخر سورهی فرقان آمده است: ﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ﴾[الفرقان: ٧٤] «و کسانیکه میگویند: «پروردگارا! از همسرانمان و فرزندانمان مایهی روشنی چشم به ما عطا فرما». مفسران میگویند: ﴿قُرَّةَ أَعۡيُنٖ﴾ یعنی: روشنی چشم برای پدران که فرزندان آنها صالح شوند.
اما استدلال دیگر آنها برای اثبات ولایت از قرآن کریم، این آیه میباشد: ﴿يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۢ بِإِمَٰمِهِمۡۖ فَمَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَقۡرَءُونَ كِتَٰبَهُمۡ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلٗا٧١﴾[الإسراء: ٧١] «(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا خوانیم، پس کسیکه نامهی (اعمال)ش به (دست) راستش داده شود، پس اینان نامهشان را (با شادمانی) میخوانند و به اندازهی رشتهی شکاف هستهی خرمایی ستم نمیبینند».
میگوییم: کلمه ﴿بِإِمَٰمِهِمۡۖ﴾ به معنی کتابی آمده که خداوند در آن، همه چیز را برشمرده است. آیات ذیل، مؤید ترجمه اهل سنت از این کلمه است: ﴿وَمِن قَبۡلِهِۦ كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةٗۚ وَهَٰذَا كِتَٰبٞ مُّصَدِّقٞ لِّسَانًا عَرَبِيّٗا لِّيُنذِرَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُحۡسِنِينَ١٢﴾[الأحقاف: ١٢] «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود و این (قرآن) کتابی است تصدیق کنندهی (آن) که به زبان عربی است، تا کسانیکه ستم کردند بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد».
﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَنَكۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡۚ وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ١٢﴾[يس: ١٢] «یقیناً ماییم که مردگان را زنده میکنیم و آنچه را (از اعمال نیک و بد) که از پیش فرستادهاند و آثار (و گامهای)شان را مینویسیم و همه چیز را در کتاب روشنگر (لوح محفوظ) شمار کردهایم».
﴿وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِۦۖ وَنُخۡرِجُ لَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ كِتَٰبٗا يَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا١٣ ٱقۡرَأۡ كِتَٰبَكَ كَفَىٰ بِنَفۡسِكَ ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكَ حَسِيبٗا١٤﴾[الإسراء: ١٣-١٤] «و هر انسانی اعمال (خیر و شرش) را در گردنش آویختهایم و روز قیامت کتابی برای او بیرون میآوریم که آن را سرگشوده میبینید (که همانا نامهی اعمالش است). (و به او میفرماییم:) کتابت را بخوان، کافی است که امروز خود حسابگر خویش باشی».
پس انسان مؤمن نامهی اعمال خویش را با دست راست خود میگیرد و چون از آن مطلع شود، خوشحال میشود و بشارت میدهد؛ الله تعالی در توصیف حال مؤمن میفرماید: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَيَقُولُ هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ كِتَٰبِيَهۡ١٩﴾[الحاقة: ١٩] «پس اما کسیکه نامهی (اعمالش) را به دست راستش دهند، گوید: بیایید نامهی (اعمال) مرا بخوانید!».
اما کافران و منافقان نامهی اعمال خود را با دست چپ خویش و از پشت سر دریافت میدارند سپس واویلا میکشند و آرزوی مرگ و نابودی میکنند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِشِمَالِهِۦ فَيَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي لَمۡ أُوتَ كِتَٰبِيَهۡ٢٥ وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِيَهۡ٢٦﴾[الحاقة: ٢٥-٢٦] «و اما کسیکه نامهی (اعمالش) را به دست چپش دهند، گوید: ای کاش هرگز نامهی اعمالم به من داده نمیشد و نمیدانستم حسابم چیست».
در پایان با اطمینان تمام به خداوند یکتا میگویم: اگر نزد شخصی برویم که نه سنی است و نه شیعه، اما عربی فصیح را خوب میداند و قرآن کامل را به او بدهیم و به او بگوییم اوامر و نواهی الله تعالی را از قرآن برای ما استنباط کن، هرگز چیزی که به صراحت به امامان اختصاص داشته باشد، استخراج نخواهد کرد؛ آیا برای ما آیهای خواهد آورد که امر به اطاعت از اهل بیت نموده باشد؟! یا آیهای مبنی بر اینکه دوازده امام وجود دارند که واجب الإطاعة هستند؟ آیا آیاتی برای ما استخراج خواهد کرد که به وضوح و بدون شک و تردید وجوب ولایت و احکام و شروط آن و جزای انکار آن و تحذیر از عدم اقامهی آن را برای ما ذکر کرده باشد؟!! همانند ارکان چهارگانهای که شیعه اهمیت آن را کمتر از ولایت میداند!!
این شخص بطور واضح اوامر و نواهی پروردگار را از قرآن برای ما بیان میکند، بلکه اموری را بیان خواهد کرد که اهمیت آن بسی کمتر از ولایت است، اموری چون سلام دادن، آداب اجازه گرفتن، غسل، وضو، حتی امور مربوط به زنان و خصوصیات آنها، همچون حیض و شیرخوارگی؛ این درحالی است که اهمیت این امور بسیار کمتر از ولایت است و هرگز این را از قرآن استخراج نخواهد کرد که منکر ولایت در آتش است؟!! و نیز این مساله که خداوند عبادت کسی را نخواهد پذیرفت که به ولایت امامان ایمان ندارد!!
ای شیعیان، چگونه در اسلام به رکنی به نام ولایت ایمان داری درحالیکه هیچ اثری از آن در قرآن نیست؟!! مگر امام باقر س نفرموده است که: «إنّ الله تبارك وتعالى لـم يدع شيئاً تحتاج إليه الأمّة إلاّ أنزله في كتابه وبيّنه لرسوله وجعـل لكلّ شيء حـدّاً، وجعل عليـه دليلاً، وجعل على من تعدّى ذلك الحدّ حدّاً»: «خداوند هیچ چیزی را که امت بدان نیاز دارند فرو نگذاشته است، مگر اینکه در کتابش آورده است و برای رسولش بیان کرده است و برای هر چیزی حد و حدودی معین نموده است و بر آن دلیل و راهنمایی قرار داده است و برای کسی که از این حدود تعدی کند، حدی قرار داده است».[١٢٧]
علی رغم تمام اینها میبینیم که شیعه اسلام را بدون ولایت نمیپذیرد، گویا آنها به این مساله ایمان ندارند که: آنکه هستی را با نظم و نظام دقیق آن ترتیب داده است، همان است که اسلام و احکام آن را با نظامی دقیق، مقرر نموده است.
[١١٧]- معاني الأخبار، قمی، ص: ٧٩؛ سمعتُ أبا عبد الله ÷ يقول: إنَّ رسـول الله ج نظر إلى عليٍّ والحسن والحسين ÷ فبكى وقـال: أنتم المستضعفون بعـدي، قـال المفضَّل: فقلتُ له: ما معنى ذلك يا ابن رسول الله ج: قـال معناه أنكم الأئمـة بعدي، إنَّ الله ﻷ يقول: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥﴾ فهذه الآية جارية فينا إلى يوم القيامة.
[١١٨]- الأمالي، ابن بابویه قمی، ص: ٥٦٦؛ روضة الواعظین، فتال نیسابوری، ص: ١٥٨.
[١١٩]- متن روایت: عن الإمـام الباقـر ÷: إنّ رهطاً مـن اليهـود أسلموا، منهـم: عبد الله بـن سلام، وأسـد، وثعلبـة، وابن يامين، وابن صوريا، فأتوا النبي ج فقالوا: يا نبيَّ الله، إنّ موسى أوصى إلى يوشـع بن نون، فمن وصيُّك يا رسول الله؟ ومن وليّنا بعدك؟ فنزلت هذه الآية: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾. ثم قال رسول الله ج: (قوموا)، فقامـوا فأتوا المسجد، فإذا سَائلٌ خارج، فقال: (يا سائل، أمـا أعطاكَ أحـد شيئـاً)؟ قال: نعم، هذا الخاتم، قال ج: (مَنْ أعطَاك)؟ قال: أعطانيه ذلك الرجل الذي يصلِّي، قال: (عَلى أيِّ حَالٍ أعطاك)؟ قال: كان راكعاً، فكبَّر النبيُّ ج، وكبَّر أهـل المسجد. فقال ج: (عليٌّ وليُّكم بعدي)، قالـوا: رضينا بالله ربَّاً وبِمحمَّدٍ نبياً، وبعليٍّ بن أبي طالب ولياً، فأنزل الله ﻷ: ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾
[١٢٠]- الاحتجاج، طبرسی: ١/١٣٥؛ «عن عمر بن شمر، عن جابر، عن أبي جعفر الباقر صلوات الله عليـه، قال: إن عمر بن الخطاب لما حضرته الوفاة... إلى أن يقول الإمام علي ÷: قال: نشدتكم الله هل فيكم أحد أدى الزكاة وهو راكع، غيري؟ !. قالوا: لا. وقال: نشدتكم بالله هل فيكم أحد نزلت فيه هذه الآية: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾ غيري؟ !. قالوا: لا».
[١٢١]- مجمع الزوائد، هیثمي: ٧/١٧.
[١٢٢]- تفسیرابن کثیر: ٣/١٣٠.
[١٢٣]- المعجم الأوسط، طبرانی: ٦/٢١٨.
[١٢٤]- الکافي الشافي في تخريج أحاديث الکشاف، ابن حجر عسقلانی، حاشیه کشاف: ١/٦٤٩.
[١٢٥]- الأربعون حدیثا، مجلسی، شرح حدیث ١٥؛ بصائر الدرجات، ص: ٢٣، باب: ١١؛ «عن الأئمة ÷: إن لنا مع الله حالات لا يسعها ملك مقرب ولا نبي مرسل».
[١٢٦]- الحکومة الإسلامیة، صفحه: ٥٢.
[١٢٧]- کلینی، کافی: ١/٩٥، باب الرد إلی الکتاب والسنة.