شرح اسمای حسنی در پرتو قرآن و سنت

فهرست کتاب

بخش سوم: اقسام آنچه خداوند به آن توصیف می‌شود

بخش سوم: اقسام آنچه خداوند به آن توصیف می‌شود

ابن رقیم /می‌گوید: صفات الهی چند نوع هستند:

اول: آنچه به خود ذات برمی گردد؛ مانند اینکه بگویی: ذات، موجود و شیء.

دوم: آنچه به صفات معنوی برمی گردد؛ مانند علیم (دانا)، قدیر (توانا) و سمیع (شنوا).

سوم: آنچه به افعالش برمی گردد؛ مانند خالق (آفریننده) و رزاق (روزی دهنده).

چهارم:آنچه به تنزیه و تقدیس محض بر می‌گردد و دارا بودن آن، ثبوت و وجود را در بر دارد. زیرا در عدم محض، کمالی وجود ندارد. مانند قدوس و سلام.

پنجم: آنچه که بیشتر مردم، آن را ذکر نکرده‌اند و آن، اسمی است که بر چند صفت دلالت می‌نماید و مختص صفت مشخصی نیست؛ بلکه بر معنای آن دلالت می‌نماید و تنها بر یک معنی دلالت نمی‌کند؛ مانند مجید، عظیم و صمد.

مجید کسی است که دارای صفات متعددی از کمال باشد. کلمه مجید، همه این معانی و مفاهیم کمال را در خود دارد. زیرا این کلمه، مفهموم گستردگی و فراوانی و فزونی را در خود گنجانده است. مانند اینکه می‌گویند: (استمجد الـمرخ)یعنی: «روغن را خوب به بدن مالید». یا (أمجد الناقة علفاً)یعنی: «شتر را از علف خوب خورانید».

همچنین است ﴿ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِيدُ١٥[البروج: ۱۵]. که به خاطر بزرگی و گستردگی و شرافت عرش، به آن عرش مجید گفته می‌شود [٩].

این واژه، در درود بر رسول خدا جنیزآمده است؛ آنجا که گفته می‌شود: «إنك حميد مجيد». منظور از درود بر پیامبر جاین است که درود فراوان و عطای وافر الهی بر او باد. از اینروکلمه‌ای در متن درود بکارمی رود که این مفهوم را در بر داشته باشد. چنانچه در دعا می‌گویی: «اللهم اغفر لي إنك أنت الغفور الرحيم» یعنی: «بارخدایا! مرا بیامرز؛ بی‌گمان تو آمرزنده و مهربان هستی».

حال اگر در پایان دعا به‌جای «إنك انت الغفور الرحيم»، گفته شود: «إنك أنت السميع البصير»زیبا و مناسب نیست. زیرا بخش پایانی دعا، توسل به نام‌ها و صفات خداوند و از نزدیک‌ترین وسیله‌هایی است که انسان را به خدا می‌رساند و خداوند، آن را بیش از همه چیز دوست دارد. و نیز از همین مورد است آنچه در مسند احمد و ترمذی روایت شده که: «ألظوا بيا ذا الـجلال والاكرام» [۱۰]یعنی: «همواره و همیشه به این ذکر پایبند باشید: «يا ذا الـجلال والاكرام»».

آنچه در دعای ذیل آمده نیز از همین دست می‌باشد: «اللهم إني أسألك بأن لك الـحمد لا إله إلا أنت الـمنان بديع السموات والأرض يا ذا الـجلال والإكرام» [۱۱]یعنی: «بارخدایا! تو را می‌خوانم به اینکه ستایش تو راست، هیچ معبود بحقی جز تو نیست، احسان کننده و آفریننده آسمان‌ها و زمین هستی‌ای صاحب بزرگی و شکوه!».

در این دعا، خواندن خدا با توسل به حمد و ستایش او و نیز خواندن خداوند با توسل به اینکه هیچ معبود بحقی جز او نیست و او، احسان کننده اس، همراه می‌باشد و بدین سان در این دعا به نام‌ها و صفات خداوند توسل شده است. این شیوه دعا کردن، بهترین و شایسته‌ترین روش برای اجابت دعاست و پذیرش الهی را به دنبال دارد. همچنین دری از درهای توحید است که ما، به آن اشاره‌ای گذرا نمودیم.این درب برای کسی گشوده شده که خداوند، به او چنین بینشی عطا فرموده است.

اینک به اصل مطلب بر می‌گردیم و موضوع را در این باره دنبال می‌کنیم که خداوند، به اسم‌هایی توصیف شده که صفات متعددی را دربر دارد. پس عظيم(بزرگ) کسی است که دارای صفات زیادی از کمال باشد. صمد نیز سرور والامقامی است که برای رفع نیازها و دفع مصائب ومشکلات، تنها به او روی کنند. ابن عباس سمی‌گوید: صمد یعنی سروری که در نهایت سیادت و سروری قرار دارد.

عکرمه سمی‌گوید: صمدیعنی کسی که هیچکس بالاتر از او نیست. زجاج نیز گفته است: صمد یعنی والاترین سرور و آقایی که همه، برای رفع نیازهای خود به او روی آورند.

ابن انباری می‌گوید: اهل لغت در این اختلافی ندارند که صمد یعنی سروری که بالاتر و برتر از او کسی نیست و مردم در نیازها و کارهایشان به او روی می‌آورند.

این واژه و مصدر آن بر همین دلالت می‌نماید؛ زیرا به معنای تصمیم گیرنده و اراده کننده‌ای است که مردم قصد او را می‌نمایند و تمام صفات سیادت و سروری را در خود دارد. این واژه در اصل زبان عرب نیز همین معنا را دارد:

الا بكر النـاعـي بخير بنـي اسـد
بعمرو بن يربوع وبالسيد الصمد

«مرگ نابهنگام، عمرو بن یربوع را که بزرگ بنی اسد و سرور و آقای والامقام آنان است، درنوردید».

عرب‌ها، اشراف و سران خود را از آن جهت صمد می‌نامند که همه، روی به سوی او می‌کنند و صفات سروری و ریاست، در او وجود دارد.

ششم: صفتی است که از اقتران و در کنار هم قرار گرفتن دو اسم یا دو صفت به وجود می‌آید و مفهمومی غیر از مفهوم جداگانه هر یک از کلمات دارد.

مانند الغني الـحميد(توانگر ستوده)؛ العفو القدير(بخشنده توانا) و الـحميد الـمجيد(ستوده بزرگوار). تمام صفت‌ها و نام‌هایی که در قرآن همراه یکدیگر ذکر شده‌اند، همین گونه هستند؛ پس غنی، صفت کمال است و حمید نیز صفت کمال می‌باشد و جمع شدن غنا (توانگری) با ستودگی (حمد)، کمالی دیگر است. از اینرو خداوند متعال، هم به خاطر توانگریش مورد ستایش قرار گرفته و هم به خاطر ستوده بودنش، مورد ستایش می‌باشد و با اجتماع حمد و غنی، بار دیگر مورد ستایش قرار می‌گیرد.

و همچنین العفو القدير(بخشنده توانا) والعزيز الحكيم(توانای باحکمت). بنابراین در این مطلب بیندیش که از بهترین معارف و دانستی‌هاست. اما صفات سلبی محض از اوصاف خداوند بشمار نمی‌روند مگر اینکه متضمن ثبوت باشند. مانند (احد)که یگانه بودن او را در ربوبیت و الوهیت در بر دارد و (سلام)که متضمن پاک بودن او از هر نقص متضاد با کمالش می‌باشد. همچنین نفی کردن چیزی از او، بدین خاطر است که اثبات مفهمومی را در بردارد؛ مانند اینکه خداوندمی‌فرماید: ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ[البقرة: ۲۵۵]. یعنی: «او را هیچ چرت و خوابی، نمی‌گیرد».

چون بیانگر کمال حیات و پایداری خداوند است. و همچنین فرموده خداوند متعال که: ﴿وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ[ق: ۳۸]. یعنی: «و هیچگونه درماندگی و خستگی به ما نرسیده است».

این آیه نیز کمال قدرت خداوند متعال را نشان می‌دهد. همچنین این فرموده الهی که: ﴿وَمَا يَعۡزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ[یونس: ۶۱]. یعنی: «و هیچ چیز کوچکی در زمین و آسمان از پروردگار تو پنهان نمی‌ماند».

این آیه، کمال آگاهی خدا را در بر دارد و همچنین گفته خداوندکه: ﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣[الإخلاص: ۳]. یعنی: «نزاده و زاده نشده است».

این آیه، نشان دهنده کمال بی‌نیازی است.

﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤[الإخلاص: ۴]. یعنی: «و کسی همتا و همگون او نمی‌باشد».

این آیه، بیانگر اینست که او، در کمال خودش، یگانه می‌باشد و نظیر و همتایی ندارد.

همچنین فرموده الهی که ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ[الأنعام: ۱۰۳]. یعنی: «چشم‌ها، او رادرنمی یابند».

این آیه، عظمت و بزرگی او را نشان می‌دهد و این نکته را بیان می‌کند که او، بزرگ‌تر از آنست که بتوان او را احاطه کرد و این، قاعده‌ای کلی در تمام مواردی می‌باشد که با نفی چیزی، خودش را توصیف نموده است [۱۲].

[٩] ابن کثیر /در تفسیرش می گوید: در مجید دو قرائت است: یکی رفع که در این حالت صفت رب می باشد و دوم به کسره و در این حالت ، صفت عرش است و هر دو معنی، درست می باشد. ۴/۴٩٧. [۱۰] ترمذی ۵/۵۳٩ و احمد ۴/۱٧٧ و ن.ک: صحیح الترمذی ۳/۱٧۲ [۱۱] اهل سنن، این حدیث را روایت کرده اند؛ نگا: صحیح ابن ماجه (۲/۳۲٩). [۱۲] بدائع الفوائد ۱/۱۵٩- ۱۶۱.