شرح اسمای حسنی در پرتو قرآن و سنت

فهرست کتاب

بخش دهم: آن دسته از اسمای حسنی که همه اسماء و صفات به آن برمی گردد

بخش دهم: آن دسته از اسمای حسنی که همه اسماء و صفات به آن برمی گردد

ابن قیم /در تفسیر سوره فاتحه می‌گوید: بدان که این سوره به کامل‌ترین شکل، مطالب عالی و مهم را در بر دارد. این سوره، مشتمل بر شناساندن معبود تبارک و تعالی با سه نام است که مرجع اسمای حسنی و صفات هستند و اسماء و صفات، بر محور آن دور می‌زنند؛ آن سه اسم عبارتند از: الله، الرب والرحـمن.

سوره فاتحه، الوهیت و ربوبیت و رحمت را بیان می‌دارد؛﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ، مبنی بر الوهیت و ﴿وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ، مبنی بر ربوبیت است و طلب هدایت و رهیابی به راه راست، مبنی بر صفت رحمت می‌باشد. حمد، این سه امور را در بردارد؛ پس او در الوهیت و ربوبیت و رحمتش، ستوده است و ستایش و بزرگی، دو کمال او هستند. سوره فاتحه اثبات اصل نبوت را از چند جهت در بر دارد:

۱- یکی اینکه خداوند، ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ، یعنی پروردگار جهانیان است. پس سزاوار او نیست که بندگانش را بیهوده و بی‌هدف رها نماید و آن چیزی را که در این جهان و در آخرت برایشان مفید یا مضر است، به آنان معرفی نکند؛ در غیر این صورت، این، نقص در ربوبیت می‌باشد و به معنای نسبت دادن چیزی به خداوند است که شایسته او نیست. هرکس چیزی را به خداوند نسبت دهد که سزاوار او نیست، قدر خداوند را باید و شاید ندانسته است.

۲- از اسم (الله) می‌توان به اصل نبوت پی برد؛ چراکه الله یعنی خداوندی که پرستش می‌شود و بندگان برای دانستن روش عبادتش راهی جز رهنمودهای پیامبران خدا علیهم الصلوة و السلام ندارند.

۳- و از اسم (الرحمن) نیز می‌توان به اصل نبوت پی برد؛ زیرا رحمت خدا، این را نمی‌پذیرد که بندگانش را بی‌هدف رها کند و چیزی را به آنها نشان ندهد که بوسیله آن می‌توانند به کمال برسند. پس هرکس، حق اسم (الرحمن) را ادا کند، درمی یابد که این اسم، فرستادن پیامبران و فرو فرستادن کتاب‌ها را از نازل کردن باران و رویاندن گیا‌هان و بیرون آوردن دانه‌ها ضروری تر می‌داند. زیرا به اقتضای رحمت و مهربانی، ایجاد آنچه مایه حیات و زنده شدن دل‌ها و جان‌هاست، مهم‌تر و بزرگ‌تر از آن چیزی است که به اقتضای رحمت برای حیات جسم‌ها ایجاد شده است؛ اما آن‌هایی که حقایق، برایشان پنهان مانده، از این اسم فقط بهره چهارپایان را داشته‌اند و در مقابل، خردمندان، امری فراتر از این را درک کرده‌اند [۲۰].

سوره فاتحه، مشتمل بر انواع سه‌گانه و مورد اتفاق پیامبران در توحید می‌باشد. انواع سه گانه توحید، عبارتند از:

۱- توحید علمی: به خاطر مرتبط بودن آن با اخبار و معرفت، توحید علمی نامیده شده است. همین طور توحید اسماء و صفات نیز نامیده می‌شود.

۲- توحید قصدی و ارادی: چون به قصد و اراده تعلق دارد، توحید قصدی نامگذاری شده و بر دو نوع است: توحید در ربوبیت و توحید در الوهیت. بدین سان توحید، بر سه نوع می‌باشد: توحید اسما و صفات؛ توحید در ربوبیت و نیز توحید در الوهیت.

اما توحید علمی (توحید اسماء و صفات): مدار آن بر اثبات صفات کمال و نفی تشبیه و مثال زدن و منزه دانستن از عیب‌ها و کاستی‌ها می‌باشد. و این، بر دو چیز دلالت می‌نماید: الف- مجمل؛ ب- مفصل

الف) مجمل، اثبات ستایش برای خداوند سبحان است.

ب) مفصل، بیان صفت (الوهیت و ربوبیت و رحمت و ملک) می‌باشد و این چهار مورد، محور اسماء و صفات هستند.

و اینکه حمد، این را در بردارد، بدین گونه است که حمد، متضمن ستایش کردن ستایش شونده با صفت‌های کمال و بزرگیش به همراه دوست داشتن او و خشنود بودن از او و فروتنی کردن برای او می‌باشد. پس هر کس، صفات ستایش شونده را انکار کند، حامد و ستایشگر نیست و نیز هرکس از محبت او و فروتنی نمودن برای او اعراض نماید، ستایشگر او نمی‌باشد. هر چقدر صفات کمال ستایش شونده، بیشتر باشد، حمد و ستایش او کامل‌تر خواهد بود و هر چقدر از صفات کمال او، کاسته شود، به همان نسبت از حمد و ستایش او کاسته می‌گردد.

بنابراین ستایش، همه، از آن خداست؛ ستایشی که به خاطر کمال صفات و کثرت آن، کسی جز او نمی‌تواند آن را برشمارد و از اینرو هیچیک از مخلوقاتش، نمی‌تواند ستایش او را بطور کامل به جا آورد؛ چون او، دارای صفات کمالی است که کسی جز او نمی‌تواند آن را بطور فراگیر برشمارد. آنگونه که پیامبر جفرموده است: «اللهم إني أعوذ برضاك مِن سخطك وبمعافاتك من عقوبتك وبك منك، لا أحصي ثناء عليك أنت كما أثنيت علي نفسك» [۲۱]یعنی: «بار خدایا! به خشنودیت از ناخشنودیت و به گذشت و بخشش تو از عذابت و از تو، به تو پناه می‌برم؛ نمی‌توانم ستایش تو را بطور کامل بگویم؛ تو، همانگونه هستی که خودت، خود را ستوده‌ای».

پس این، بر توحید اسما و صفات دلالت می‌نماید.

اما دلالت نام‌های پنجگانه «الله، الرب، الرحمن، الرحيم والـملك» بر اسما و صفات، بر دو اصل قرار دارد:

اصل اول: نام‌های پروردگار متعال، بر صفات کمالش دلالت می‌نمایند و این اسم‌ها، از صفات مشتق هستند و در عین حال که اسمند، صفت نیز می‌باشند و بدین خاطر حسنی و نیکو هستند؛ چون اگر کلمات بی‌معنایی بودند، حسنی و نیکو نبودند و بر ستایش و کمال دلالت نمی‌کردند. در این صورت قرار گرفتن نام‌های انتقام و غضب به‌جای رحمت و احسان و بر عکس آن، امکان پذیر بود و گفته می‌شد: بارخدایا! من بر خود ستم نموده ام؛ مرا بیامرز؛ بی‌گمان تو انتقام گیرنده هستی.(!) و بارخدایا! به من بده؛ بی‌گمان تو زیان دهنده و منع کننده هستی(!) و چنین جملاتی گفته می‌شد.! پاک است خداوند متعال از آنچه ستمگران می‌گویند. نفی کردن معانی اسمای حسنی، بزرگ‌ترین الحاد در اسمای حسنی است. خداوندمی‌فرماید: ﴿وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ[الأعراف: ۱۸۰]. یعنی: «و کسانی را که در نام‌های خدا به الحاد و تحریف دست می‌یازند، واگذارید. آنان، کیفر کار خود را خواهند دید».

اگر اسمای حسنی، بر معانی و صفت‌هایی دلالت نمی‌کردند، خداوند از آنها و مفاهیم آنها خبر نمی‌داد و خود را به آن توصیف نمی‌کرد؛ اما خداوند متعال، خود را با مفاهیم آنها معرفی نموده و این نام‌ها را برای خود ثابت کرده است. علاوه بر این پیامبر خدا جنیز آن را برای خدا ثابت کرده است. مانند اینکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨[الذاریات: ۵۸]. یعنی: «تنها خدا، روزی رسان و صاحب قدرت و نیرومند است و بس».

پس واضح شد که قوی، از نام‌های خداست و به کسی گفته می‌شود که دارای صفت قوت باشد. همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِيعًا[فاطر: ۱۰]. یعنی: «هرچه عزت و قدرت است، از آن خدا می‌باشد».

عزیز، کسی است که دارای قدرت، توانایی و عزت باشد. پس اگر قوت و عزت، ثبوتی نداشتند، او، قوی و عزیز نامیده نمی‌شد.

همچنین خداوند متعال، می‌فرماید: ﴿أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِ[النساء: ۱۶۶]. یعنی: «آن را به (مقتضای) دانش خویش نازل کرده است».

مسلمانان، اجماع نموده‌اند که هرکس به حیات یا شنوایی یا بینایی یا قدرت و توانایی یا عظمت خداوند سوگند بخورد، سوگند او منعقد می‌شود؛ زیرا این‌ها، صفات کمال الهی می‌باشند که نام‌هایش از آن مشتق گردیده است.

اگر نام‌های او، مشتمل بر معانی و صفاتی نبود، گفته نمی‌شد که: او می‌بیند، می‌شنود، می‌داند، می‌تواند و می‌خواهد.

زیرا ثبوت احکام صفات فرع، ثبوت خود صفات می‌باشند؛ پس هرگاه اصل صفت، منتفی گردد، ثابت شدن حکم آن غیر ممکن می‌شود. از اینرو نفی معانی نام‌های خداوند، بزرگ‌ترین الحاد و کج روی در اسمای الهی است. الحاد در اسماء چند نوع است که این، یکی از آنهاست.

اصل دوم: هر یک از اسمای خداوند همانگونه که به صورت مطابقه بر ذات و صفتی که از آن مشتق شده، دلالت می‌نماید، به صورت تضمنی و التزامی نیز به آن دلالت می‌کند. پس به صورت تضمنی، به تنهایی بر صفت دلالت می‌کند و همچنین غیر از صفت، بر خود ذات نیز دلالت می‌نماید و به صورت التزامی بر صفتی دیگر نیز دلالت می‌کند. بنابراین اسم (سميع)، بر ذات پروردگار و شنوا بودن او به صورت مطابقه دلالت می‌کند و به صورت تضمنی تنها بر ذات و تنها بر شنوا بودن دلالت می‌نماید و بر اسم حي(زنده) و صفت حیات به صورت التزامی دلالت می‌کند. سایر اسماء و صفات او، همین گونه هستند، اما مردم در شناخت لزوم و عدم آن متفاوت می‌باشند. بعد از جاافتادن این دو اصل، باید دانست که اسم (الله)، بر همه اسمای حسنی با دلالت‌های سه گانه مطابقت و تضمن و لزوم دلالت می‌نماید.

پس اسم (الله) بر اله بودن خداوند دلالت می‌کند که متضمن ثبوت صفات الوهیت برای خدا به همراه نفی اضدادش از اوست. و صفات الوهیت – یعنی اینکه تنها خداوند، معبود راستین است و شریکی ندارد- صفات کمال هستند که پاکی خدا را از تشبیه و از عیب‌ها و کاستی‌ها بیان می‌دارند. به همین خاطر خداوند، همه اسمای حسنی را به این اسم بزرگ نسبت می‌دهد؛ مانند اینکه می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ[الأعراف: ۱۸۰].

همچنین گفته می‌شود: (الرحمن، الرحيم، القدوس، السلام، العزيز والـحكيم)از نام‌های الله هستند و گفته نمی‌شود که: الله، از نام‌های الرحمن یا از نام‌های عزیز است.

دانستیم که اسم الله، مستلزم همه معانی اسمای حسنی است و به صورت اجمالی بر آن دلالت می‌کند و اسمای حسنی توضیح و تبیین صفات الهی است که اسم (الله) از آن برآمده است. اسم (الله) بر این دلالت می‌نماید که او، معبود و خداست و خلائق،از روی محبت و تعظیم و فروتنی و هراس و در سختی‌ها و هنگام نیاز، به او پناه برده، او را خدا و معبود خویش قرار می‌دهند و این، مستلزم کمال ربوبیت و رحمت اوست که کمال فرمانروایی و ستایش را در بردارد. الوهیت، ربوبیت، رحمت و مالک بودن او، مستلزم تمام صفات کمال اوست؛ چون ثبوت آن برای کسی که زنده، شنوا، بینا و توانا نیست و سخن نمی‌گوید و توانایی انجام اراده‌اش را ندارد و در کارهایش باحکمت نیست، غیرممکن می‌باشد.

صفات جلال و جمال بیشتر مخصوص اسم الله هستند. صفات انجام دادن، قدرت، یگانه بودن، زیان رساندن، فایده دادن، دادن و ندادن، نافذ شدن، کمال قدرت و تدبیر امور آفریده‌ها، بیشتر مخصوص اسم (رب) هستند.

صفات احسان، بخشش، نیکی، مهربانی، مهرورزی و لطف، بیشتر به اسم (الرحمن) اختصاص دارند.

تکرار صفات، از آن جهت است که ثبوت و وجودِ صفت اعلام گردد، اثر آن به دست بیاید و به متعلقات خود مرتبط باشد. پس الرحمنکسی است که رحمت و مهربانی، صفت اوست و الرحيم، ذاتی است که با بندگانش مهربان می‌باشد. به همین سبب خداوند متعال، می‌فرماید: ﴿وَكَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَحِيمٗا[الأحزاب: ۴۳]. یعنی: «و نسبت به مؤمنان مهربان است».

و اینگونه نیامده که (رحمن بعباده)یا (رحمن بالـمؤمنين). اسم رحمن، بر گستردگی این صفت و ثبوت معنایی که به آن موصوف شده، دلالت می‌نماید. زیرا رحمن بر وزن فعلان است و وزن فعلان بر گستردگی و فراگیری دلالت می‌کند. بنابراین استوای خود را بر عرش بیشتر به همراه این اسم بیان می‌دارد؛ چنانچه می‌فرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥[طه: ۵]. یعنی: «خداوند، بر بالای عرش است». چون عرش، همه مخلوقات را احاطه نموده و در بر گرفته است و رحمت نیز، آفریده‌ها را احاطه نموده و همه را فراگرفته است؛ چنانچه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖ[الأعراف: ۱۵۶]. یعنی: «و رحمت من، همه چیز را در برگرفته است».

ابوهریره سمی‌گوید: پیامبر جفرمود: «وقتی خداوند، آفرینش را به انجام رساند، در کتابی که نزد او بر عرش است، نوشت: «إن رحـمتي تغلب غضبي» یعنی: «رحمت و مهربانی من بر خشم و غضبم چیره می‌شود». و در روایتی آمده است: «آن کتاب، نزد او بر عرش است» [۲۲].

پس در اختصاص یافتن این کتاب به ذکر رحمت و گذاشتن آن نزد خود بر عرش بیندیش و در تناسب میان این و فرموده‌های الهی در آیه ۵ سوره طه و آیه ۵٩ سوره فرقان فکر کن که دروازه بزرگی از شناخت پروردگار متعال به رویت گشوده خواهد شد. البته اگر نفی صفات و جهمیگری، این درب را به رویت نبندد. خداوند متعال، در آیه ۵ سوره طه می‌فرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥یعنی: «خداوند، بر بالای عرش است».

همچنین در آیه ۵٩ سوره فرقان می‌فرماید: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ[الفرقان: ۵٩]. یعنی: «سپس بر بالای عرش شد».

خداوند، ذاتی است که رحمتش، فراگیر می‌باشد؛ پس از شخص بسیار آگاه و فرزانه بپرس.

صفات عدل (دادگری)، (جمع کردن و گشودن)، حفض و رفع (پایین آوردن و بالا بردن)، عطا و منع (دادن و ندادن)، اعزاز و اذلال (عزت دادن و خوار کردن) و قهر و حکم (غلبه و داوری) و امثال این‌ها، بیشتر مخصوص اسم (ملك)هستند. خداوند متعال، به صورت مخصوص فرموده است که او، ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤یعنی صاحب روز جزاست؛ روزی که مردم، بر اساس عدل و داد، جزا داده می‌شوند. خداوند از آن جهت، خود را مالک آن روز گفته که در آن روز تنها او، حکم و داوری می‌نماید. آن روز، حق است و روزهای قبل از آن، همانند لحظه‌ای است؛ آن روز، نهایت و مقصد می‌باشد و روزهای دنیا، مراحلی هستند که به سوی آن پشت سر نهاده می‌شوند. خداوند متعال، می‌فرماید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣ مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤[الفاتحة: ۲-۴]. یعنی: «ستایش خداوندی را سزاست که پروردگار جهانیان است. بخشنده مهربان است. مالک روز سزا و جزاست».

بیان برخی از اسماء پس از حمد و نیز قرار دادن حمد بر مضمون و مقتضای اسم‌هایی که بعد از حمد ذکر شده‌اند، بر این دلالت می‌نماید که او، در الوهیت و ربوبیت و رحمان بودنش و در فرمانروایی خویش، ستوده و ستایش شده می‌باشد و نیز دال بر این است که او، خداوند ستوده و پروردگار ستوده و پادشاه و فرمانروای ستوده است و بدین سان دارای انواع کمال می‌باشد.

هر اسم، به تنهایی کمالی برای خدا ثابت می‌نماید و از اسمی دیگر، کمال دیگری ثابت می‌شود؛ همچنین هرگاه دو اسم در کنار هم قرار بگیرند، کمالی دیگر را اثبات می‌نمایند. مانند اینکه خداوندمی‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٞ[التغابن: ۶]. یعنی: «و خداوند، بی‌نیاز ستوده است».

﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ[النساء: ۲۶]. یعنی: «و خداوند، دانای باحکمت است».

﴿وَٱللَّهُ قَدِيرٞۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ[الممتحنة: ٧]. یعنی: «خداوند، تواناست و خدا، بخشنده و مهربان است». پس غنی، صفت کمال و حمد نیز صفت کمال می‌باشد؛ همین طور همراه بودن غنا و بی‌نیازی خدا با ستوده بودن او نیز کمال است. علم و دانایی او، کمالی است و حکمت او، کمالی دیگر و همراه بودن علم با حکمت، کمال دیگری را می‌رساند. قدرت و توانایی‌اش، کمال است و آمرزگار بودن او، کمال دیگری؛ همچنین همراه بودن قدرت با مغفرت، کمالی دیگر بشمار می‌رود. در کنار هم قرار گرفتن بخشیدن و قدرت، کمالی دیگر است:﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا[النساء: ۴۳]. یعنی: «عفوکننده و آمرزنده است».

چنین نیست که هرکسی که توانایی دارد، ببخشد یا هر آن کس که گذشت می‌کند، از روی توانایی و قدرت در می‌گذرد و اینگونه نیست که هر دانایی، بردبار باشد یا هر بردباری، دانا؛ بردباری در کنار دانایی، عفو در کنار قدرت و توانایی، و مهربانی در کنار توانمندی و فرمانروایی، به همراه ستوده بودن، زیباتر است. ﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ١٩١[الشعراء: ۱٩۱]. یعنی: «بی گمان پروردگارت چیره و مهربان است».

این، روشن‌ترین دلیل بر این است که نام‌های پروردگار، از صفات و مفاهیم گرفته شده‌اند و هر اسمی با آنچه، همراه آن ذکر شده، مناسبت دارد و متناسب با کار و فرمان خدا می‌باشد که همراه آن بیان شده است [۲۳].

هنگامی که بنده، دعا می‌کند و می‌گوید: (اللهم إني أسألك)، گویا چنین می‌گوید: «خداوندی را با نام‌ها و صفاتش می‌خوانم که دارای نام‌های نیکو و صفات والاست». در آخِر واژه (اللهم)، میم آمده که نشانگر جمع است تا این را نشان دهد که گویا بنده، خداوند را با همه نام‌هایش می‌خواند. چنانچه پیامبر فرموده است: «ما أصاب عبداً هم ولا حزن فقال اللهم إني عبدك ابن عبدك ابن أمتك ناصيتي بيدك، ماض في حكمك، عدل في قضاؤك أسألك بكل اسم هو لك سمّيت به نفسك أو أنزلته في كتابك أو علمته أحداً من خلقك أو استأثرت به في علم الغيب عندك أن تجعل القرآن العظيم ربيع قلبي ونور صدري وجلاء حزني وذهاب همي وغمي إلا أذهب الله همه وغمه وأبدله مكانه فرحاً». یعنی: «به هیچ بنده‌ای ناراحتی و اندوهی نمی‌رسد و او این دعا را نمی‌خواند، مگر آنکه خداوند، ناراحتی و اندوه او را برطرف می‌سازد و به‌جای آن، او را شاد می‌کند؛ (دعا از این قرار است: «اللهم إني عبدك ابن عبدك ابن أمتك ناصيتي بيدك، ماض في حكمك، عدل في قضاؤك أسألك بكل اسم هو لك سمّيت به نفسك أو أنزلته في كتابك أو علمته أحداً من خلقك أو استأثرت به في علم الغيب عندك أن تجعل القرآن العظيم ربيع قلبي ونور صدري وجلاء حزني وذهاب همي وغمي..» یعنی: «بارخدایا! من، بنده‌ات و فرزند بنده‌ات و فرزند کنیزت هستم؛ پیشانی‌ام، در دست توست؛ حکم تو، درباره‌ام جاری است؛ قضاوت تو، در مورد من دادگرانه است؛ تو را با هر نامی می‌خوانم که خودت را به آن نامیده‌ای یا در کتاب خود نازل نموده‌ای و یا به یکی از بندگانت یاد داده‌ای یا آن را در علم غیبت نزد خود نگاه داشته‌ای و از تو می‌خواهم که قرآن عظیم را بهار دلم و نور سینه‌ام قرار دهی و آن را مایه دور شدن غم و اندوهم بگردانی»».

گفتند:‌ای پیامبر خدا! آیا این کلمات را یاد بگیریم؟ فرمود: «بله، برای هر کس که اینها را می‌شنود، سزاوار است که آنها را فرا بگیرد» [۲۴].

پس سزاوار است که دعاکننده، خداوند را با نام‌ها و صفاتش بخواند؛ چنانچه در اسم اعظم است: «اللهم إني أسألك بأن لك الحمد لا إله إلا أنت الـمنان بديع السموات والارض يا ذا الـجلال والإكرام يا حي يا قيوم» [۲۵]یعنی: «بارخدایا! تو را می‌خوانم و از تو می‌خواهم به اینکه ستایش تو راست، هیچ معبود بحقی جز تو نیست، منان هستی و آفریننده آسمان‌ها و زمین‌ای صاحب شکوه و بزرگی و‌ای زنده پایدار!».

دعا، بر سه نوع است:

۱- اینکه خداوند را با نام‌ها و صفاتش بخوانی و از او بخواهی.

۲- با اظهار نیازمندی و بینوایی ات از او بخواهی و او را بخوانی؛ مثل اینکه بگویی: من، بنده فقیر و مسکین و خوار و پناهجو هستم و امثال این.

۳- اینکه نیاز خود را از خدا بخواهی، بدون اینکه یکی از این دو چیز را ذکر کنی؛ اما دعا به روش اول از روش دوم کامل‌تر است و روش دوم از روش سوم کامل‌تر می‌باشد. اگر در دعا هر سه کار انجام شوند، کامل‌تر خواهد بود و عموم دعاهای پیامبر جاینگونه هستند.

در دعای ابوبکر صدیق سهر سه روش وجود دارد:

۱- در ابتدای دعا گفت: «اللهم إني ظلمت نفسي ظلماً كثيرا» [۲۶]بیعنی: «خدایا! من بر خود ستم زیاد کرده‌ام». این، بیان حالت سؤال کننده می‌باشد.

۲- سپس گفت: «و إنه لايغفر الذنوب إلا أنت» یعنی: «و هیچکس جز تو گناهان را نمی‌آمرزد». این، بیان حالت سؤال شونده است.

۳- سپس گفت: «فاغفرلي» یعنی: «مرا بیامرز».. بدین سان حاجت خود را بیان کرد و دعا را با دو نام از نام‌های حسنی که با درخواستِ مطرح شده، مناسب است و آن را اقتضا می‌نماید، به پایان رساند.

ابن قیم /گفته است: و این گفته‌ای که ما انتخاب نموده‌ایم، از بسیاری از سلف روایت شده است. حسن بصری می‌گوید: «اللهم» همه دعاها را جمع می‌نماید. و ابو رجاء عطاردی گفته است: میم در «اللهم» نود و نه نام از نام‌های خدا را در بردارد.

و نصر بن ثمیل گفته است: هرکس بگوید: (اللهم) «بار خدایا» به راستی که خداوند را با همه نام‌هایش خوانده و صدا زده است [۲٧].

[۲۰] مدارج السالکین ۱/۸؛ ابن قیم /بعد از این ابعاد زیادی را ذکر نموده که سوره فاتحه متضمن اثبات نبوت است، ولی من به آنچه به اسمای حسنی اختصاص دارد اکتفا نمودم. [۲۱] مسلم ۱/۳۵۲. [۲۲] بخاری مع فتح الباری ۶/۱۸٧ و مسلم ۴/۲۱۰٧. [۲۳] مدارج السالکین ابن قیم /تعالی ۱/۲۴- ۳٧ با اندکی تصرف. [۲۴] روایت احمد ۱/۳٩۱؛ آلبانی، آن را صحیح دانسته است. [۲۵] اهل سنن، آن را روایت کرده‌اند. نگا: صحیح ابن ماجه ۲/۳٩۲. [۲۶] بخاری ۱/۶۸ و مسلم ۴/۱۰٧۸ [۲٧] التفسیر القیم، ابن قیم ص ۲۱۰- ۲۱۱ با اندکی تصرف