شرح اسمای حسنی در پرتو قرآن و سنت

فهرست کتاب

بخش یازدهم: نام‌ها و صفات خدا، مختص او هستند و یکی بودن نام‌ها، شبیه بودن صاحبان نام‌ها را ایجاب نمی‌کند

بخش یازدهم: نام‌ها و صفات خدا، مختص او هستند و یکی بودن نام‌ها، شبیه بودن صاحبان نام‌ها را ایجاب نمی‌کند

ابن تیمیه /تعالی گفته است: خداوند، بر خود و بر صفاتش، نام‌هایی گذاشته است؛ پس این نام‌ها، مختص او هستند و هرگاه به او نسبت داده شوند، هیچکس دیگری در آن، با او شریک نیست؛ برخی از آفریده‌هایش را نیز به نام‌هایی نامگذاری کرده که این نام‌ها، مختص آنها هستند و به آنان نسبت داده می‌شوند؛ اما این نام‌ها وقتی بدون نسبت دادن و تخصیص، ذکر شوند، با نام‌های خدا یکی هستند. ولی باید دانست که از یکی بودن نام، شبیه بودن صاحبان نام لازم نمی‌آید و یکی بودن نام، وقتی به صورت مطلق و بدون نسبت دادن یا مختص کردن آن به کسی باشد، به معنی یکی بودن صاحبان نام نیست و نیز بدین معنی نیست که با همدیگر، همگونی و شباهتی دارند، گذشته از اینکه نباید چنین پنداشت که صاحبان نام به هنگام نسبت دادن آن و تخصیص، یکی هستند.

خداوند، خودش را حي(زنده) نامیده و فرموده است: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ[البقرة: ۲۵۵]. یعنی: «خدایی به جز الله وجود ندارد و او زنده پایدار است».

همینطور خداوند متعال، برخی از بندگانش را حي(زنده) نامیده و فرموده است: ﴿يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ[الروم: ۱٩]. یعنی: «زنده را از مرده بیرون می‌آورد و مرده را از زنده».

این زنده، مانند آن زنده نیست؛ زیرا در آیه نخست، (الحی)، اسم خداست که مختص او می‌باشد و در آیه دوم، (الـحی)، اسم مخلوق است و به آن اختصاص دارد و اگر به تنهایی و بدون تخصیص، ذکر گردند، یکی هستند؛ ولی با ذکر مطلق، در خارج مسمای موجودی ندارد؛ اما عقل، قدر مشترکی از مطلق را میان دو چیزی که این نام بر آنها نهاده شده، درک می‌کند و هنگام اختصاص دادن، آن را به چیزی مقید می‌گرداند که خالق را از مخلوق و مخلوق را از خالق جدا می‌نماید.

این، در همه اسماء و صفات خدا وجود دارد؛ یکی اینکه از آن چیزی فهمیده می‌شود که اسم به صورت مشترک بر آن دلالت می‌نماید و نیز با نسبت دادن آن به خدا و مختص گرداندن آن به او، چیزی درک می‌گردد که مانع از مشارکت مخلوق با خالق در ویژگی‌هایش می‌باشد.

خداوند متعال، خودش را عليمو حليم(دانا و بردبار) نامیده و برخی از بندگانش را هم عليم(دانا) نامیده و فرموده است: ﴿وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ[الذاریات: ۲۸]. یعنی: «و او را به فرزندی دانا مژده دادند». یعنی اسحاق.

و دیگری را حليم(بردبار) نامیده و فرموده است: ﴿فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِيمٖ١٠١[الصافات: ۱۰۱]. یعنی: «او را به فرزندی بردبار مژده دادیم». یعنی اسماعیل.

ولی این عليم(دانا) مانند آن عليم(دانا) نیست و این حليم(بردبار) مانند آن (بردبار) نمی‌باشد.

خداوند متعال، خودش را سميعو بصير(شنوا و بینا) نامیده و فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا[النساء: ۵۸]. یعنی: «بی‌گمان خداوند دائما شنوای بینا بوده و می‌باشد».

همینطور انسان را سمیع و بصیر نامیده است؛ چنانچه خداوندمی‌فرماید: ﴿إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ نَّبۡتَلِيهِ فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِيعَۢا بَصِيرًا٢[الإنسان: ۲]. یعنی: «ما، انسان را از نطفه آمیخته آفریده‌ایم و چون او را می‌آزماییم، وی را شنوا و بینا کرده‌ایم».

این شنوا و بینا، مانند آن شنوا و بینا نیست.

خداوند، خودش را رؤوفو رحيمنامیده و فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ[البقرة: ۱۴۳]. یعنی: «خدا، نسبت به مردم بس رؤوف و مهربان است».

همچنین یکی از بندگانش را رؤوف و رحیم نام نهاده است؛ چنانکه می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨[التوبة: ۱۲۸]. یعنی: «بی‌گمان پیغمبری از خود شما به‌سویتان آمده است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران می‌آید؛ به شما عشق می‌ورزد و به هدایت شما اصرار دارد و نسبت به مؤمنان، رؤوف و رحیم است».

اما این رؤوف و رحیم، مانند آن رؤوف و رحیم نیست.

الله، خودش را ملك(پادشاه) نامیده و فرموده است: ﴿ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ[الحشر: ۲۳]. یعنی: «فرمانروای منزه».

و یکی از بندگانش را نیز ملكنامیده و فرموده است: ﴿وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٞ يَأۡخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصۡبٗا[الکهف: ٧٩]. یعنی: «سر راه آنان پادشاه ستمگری بود که همه کشتی‌ها را غصب می‌کرد و می‌برد».

همچنین فرموده است: ﴿وَقَالَ ٱلۡمَلِكُ ٱئۡتُونِي بِهِ[یوسف: ۵۰]. یعنی: «پادشاه گفت: یوسف را نزد من بیاورید».

ولی ملِک با ملِک فرق می‌کند.

خداوند، خودش را مؤمن نامیده و فرموده است: ﴿ٱلۡمُؤۡمِنُخداوند، همچنین برخی از بندگانش را مؤمن نامیده و فرموده است: ﴿أَفَمَن كَانَ مُؤۡمِنٗا كَمَن كَانَ فَاسِقٗاۚ لَّا يَسۡتَوُۥنَ١٨[السجدة: ۱۸]. یعنی: «آیا کسی که مؤمن بوده، همچون کسی است که فاسق بوده است؟ (نه، هرگز این دو) برابر نیستند».

اما مؤمن با مؤمن فرق دارد.

خداوند، خودش را عزيزنامیده و فرموده است: ﴿ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُ[الحشر: ۲۳]. یعنی: «قدرتمند چیره، بزرگوار شکوهمند، والامقام و فرازمند است».

و برخی از بندگانش را نیز عزيزنامیده و فرموده است: ﴿قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِيزِ[یوسف: ۵۱]. یعنی: «زن عزیز، گفت...».

ولی دو عزیز، با هم فرق می‌کنند و این، مانند آن نیست.

خداوند، خودش را جبار متكبرنامیده و برخی از بندگانش را هم جبار متكبرنامیده و فرموده است: ﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلۡبِ مُتَكَبِّرٖ جَبَّارٖ[غافر: ۳۵]. یعنی: «اینگونه خداوند بر هر دلی که متکبر و جبار باشد، مهر می‌نهد».

و جبار با جبار و متکبر با متکبر فرق می‌کند. نمونه‌های زیادی از این دست وجود دارد.

همچنین خداوند بر صفات خود، نام‌هایی نهاده و صفات بندگانش را هم به همان نام‌ها موسوم کرده است؛ چنانکه می‌فرماید: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِ[البقرة: ۲۵۵]. یعنی: «چیزی از علم او را فرا چنگ نمی‌آورند جز آن تعدادی را که وی بخواهد».

و فرموده است: ﴿أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِ[النساء: ۱۶۶]. یعنی: «آن را به (مقتضای) دانش خود نازل کرده است».

و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨[الذاریات: ۵۸]. یعنی: «تنها خدا، روزی رسان و صاحب قدرت و نیرومند است و بس».

و می‌فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ[فصلت: ۱۵]. یعنی: «مگر آنان نمی‌دانستند که خداوندی که ایشان را آفریده، از آنان نیرومندتر است»؟!

و مخلوق را هم به علم و قوت توصیف نموده و فرموده است: ﴿وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا[الإسراء: ۸۵]. یعنی: «جز دانش اندکی به شما داده نشده است».

و فرموده است: ﴿وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ[یوسف: ٧۶]. یعنی: «بالاتر از هر دانایی، داناتری هست».

و می‌فرماید: ﴿فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ[غافر: ۸۳]. یعنی: «و به دانش و معلوماتی که خودشان داشتند، خوشحال و شادمان شدند».

و می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَيۡبَةٗۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡقَدِيرُ٥٤[الروم: ۵۴] یعنی: «خداوند، همان ذاتی است که شما را از ضعف آفریده و سپس بعد از این ضعف و ناتوانی، قوت و قدرت بخشیده و آنگاه ضعف و پیری را جایگزین این قوت و قدرت ساخته است؛ خداوند، هر آنچه بخواهد، می‌آفریند و او، بس آگاه و تواناست».

و می‌فرماید: ﴿وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ[هود: ۵۲] یعنی: «و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید».

و می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنَٰهَا بِأَيۡيْدٖ[الذاریات: ۴٧]. یعنی: «و آسمان را با قدرت آفریده‌ایم».

و می‌فرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ عَبۡدَنَا دَاوُۥدَ ذَا ٱلۡأَيۡدِ[ص: ۱٧]. یعنی: «و به خاطر بیاور بنده ما داود قدرتمند و توانا را».

اما علم، با علم و قدرت، با قدرت تفاوت دارد. همچنین خداوند، خودش را به مشیت و خواستن توصیف نموده و بندگانش را هم به صفت مشیت وصف کرده است. چنانکه می‌فرماید: ﴿لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ٢٨ وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ٢٩[التکویر: ۲۸-۲٩]. یعنی: «برای کسانی از شما که بخواهند راستای راه را در پیش بگیرند و حال آنکه نمی‌توانید بخواهید جز چیزهایی را که خداوند جهانیان بخواهد».

و می‌فرماید: ﴿إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡكِرَةٞۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا٢٩ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا٣٠[الإنسان: ۲٩-۳۰] یعنی: «این، اندرز و یادآوری است؛ پس هر کس که بخواهد، (می تواند با استفاده از آن) راهی به‌سوی پروردگارش برگزیند و شما نمی‌توانید بخواهید مگر اینکه خدا بخواهد؛ بی‌گمان خداوند، بس آگاه و فرزانه است».

و همچنین خودش را به صفت اراده توصیف نموده و بندگانش را هم بدین صفت، وصف کرده است؛ چنانکه می‌فرماید: ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ[الأنفال: ۶٧]. یعنی: «متاع ناپایدار دنیا را می‌خواهید در صورتی که خداوند، سرای آخرت را (برای شما) می‌خواهد و خداوند عزیز و حکیم است».

و خودش را به محبت توصیف نموده و بنده را هم به محبت وصف کرده است؛ همانطور که می‌فرماید: ﴿فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُ[المائدة: ۵۴]. یعنی: «پس خدا، گروهی را خواهد آورد که دوست می‌دارد ایشان را و آنان نیز، او را دوست می‌دارند».

و می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ[آل عمران: ۳۱]. یعنی: «بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، پس از من پیروی کنید تا خدا، شما را دوست بدارد».

همچنین خداوند، خودش را به رضایت و خشنودی توصیف کرده و این صفت را برای بنده‌اش هم ذکر نموده و فرموده است: ﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ[المائدة: ۱۱٩]. یعنی: «خدا از ایشان خشنود شد و ایشان، از خدا خشنود شدند».

روشن است که مشیت خدا، مانند مشیت بنده نیست و اراده و محبت او مانند اراده و محبت بنده نمی‌باشد؛ همانطور که رضامندی و خشنودی او همانند رضامندی و خشنودی بنده نیست.

خداوند متعال، خودش را توصیف نموده که او، بر کافران خشمگین می‌شود و کافران را نیز به خشم توصیف کرده است؛ چنانکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنَادَوۡنَ لَمَقۡتُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ مِن مَّقۡتِكُمۡ أَنفُسَكُمۡ إِذۡ تُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلۡإِيمَٰنِ فَتَكۡفُرُونَ١٠[غافر: ۱۰]. یعنی: «بر کافران بانگ زده می‌شود که قطعاً خدا بیش از اینکه خودتان بر خویشتن خشمگین هستید، بر شما خشمگین است؛ چراکه به سوی ایمان آوردن فرا خوانده می‌شدید و راه کفر را در پیش می‌گرفتید».

و خشم خدا، مانند خشمگین شدن آنها نیست.

همچنین خدای متعال، خودش را به مکر و چاره اندیشی توصیف نموده و بندگانش را نیز به همین ویژگی، متصف کرده و فرموده است: ﴿وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ[الأنفال: ۳۰]. یعنی: «و ایشان مکر می‌ورزند و خدا هم چاره اندیشی می‌کند».

و می‌گوید: ﴿إِنَّهُمۡ يَكِيدُونَ كَيۡدٗا١٥ وَأَكِيدُ كَيۡدٗا١٦[الطارق: ۱۵-۱۶]. یعنی: «بی گمان آنان مکر می‌ورزند و من نیز چاره اندیشی می‌کنم».

ولی این مکر با آنان مکر و این کید با آن کید فرق دارد.

الله أ، خودش را به عمل و انجام کار توصیف نموده و فرموده است: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا خَلَقۡنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتۡ أَيۡدِينَآ أَنۡعَٰمٗا فَهُمۡ لَهَا مَٰلِكُونَ٧١[یس: ٧۱]. یعنی: «مگر نمی‌بینند که برخی از چیزهایی که دست ما آفریده، چارپایانی است که برای انسان‌ها خلق کرده ایم و ایشان، صاحب آنهایند»؟.

بندگانش را هم به عمل کردن توصیف نموده است؛ چنانکه می‌فرماید: ﴿جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ[السجدة: ۱٧]. یعنی: «سزایی در برابر کارهایی که انجام می‌دهند».

عمل با عمل فرق دارد.

خداوند متعال، خودش را به صدا زدن و نجوا کردن توصیف کرده و فرموده است: ﴿وَنَٰدَيۡنَٰهُ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ ٱلۡأَيۡمَنِ وَقَرَّبۡنَٰهُ نَجِيّٗا٥٢[مریم: ۵۲]. یعنی: «ما، او (موسی) را از طرف راست کوه طور، صدا زدیم و او را نزدیک کردیم و با او نجوا نمودیم».

و نیز فرموده است: ﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ[القصص: ۶۲]. یعنی: «روزی که خدا، ایشان را صدا می‌زند».

و می‌فرماید: ﴿وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ[الأعراف: ۲۲]. یعنی: «و پروردگارشان، صدایشان زد».. خدای متعال، بندگانش را نیز به صدا زدن و نجوا کردن توصیف کرده و فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ٤[الحجرات: ۴]. یعنی: «بی گمان کسانی که تو را از بیرون اتاق‌ها فریاد می‌زنند، اغلب ایشان نمی‌فهمند».

و می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَيۡتُمُ ٱلرَّسُولَ[المجادلة: ۱۲]. یعنی: «ای مومنان! هرگاه خواستید با پیغمبر نجوا و رازگویی کنید».

و می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَنَٰجَيۡتُمۡ فَلَا تَتَنَٰجَوۡاْ بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَمَعۡصِيَتِ ٱلرَّسُولِ[المجادلة: ٩]. یعنی: «ای مؤمنان! هنگامی که به نجوا پرداختید، برای انجام گناه و دشمنی و نافرمانی از پیغمبر به نجوا نپردازید».

اما صدا زدن خدا و نجوای او، با صدا زدن و نجوای بنده فرق می‌کند.

خدای متعال، خودش را به سخن گفتن توصیف کرده و فرموده است: ﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا[النساء: ۱۶۴]. یعنی: «خداوند، با موسی سخن گفت».

و می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَٰتِنَا وَكَلَّمَهُۥ رَبُّهُ[الأعراف: ۱۴۳]. یعنی: «هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت».

و می‌فرماید: ﴿تِلۡكَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن كَلَّمَ ٱللَّهُ[البقرة: ۲۵۳]. یعنی: «این پیغمبران بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ خداوند، با برخی از آنان سخن گفت».

و بنده‌اش را نیز به سخن گفتن توصیف کرده است: ﴿وَقَالَ ٱلۡمَلِكُ ٱئۡتُونِي بِهِۦٓ أَسۡتَخۡلِصۡهُ لِنَفۡسِيۖ فَلَمَّا كَلَّمَهُۥ قَالَ إِنَّكَ ٱلۡيَوۡمَ لَدَيۡنَا مَكِينٌ أَمِينٞ٥٤[یوسف: ۵۴] یعنی: «پادشاه گفت: او را نزد من بیاورید تا وی را خاص خود کنم؛ وقتی که با او صحبت نمود، گفت: از امروز تو در نزد ما بزرگوار و مورد اطمینان هستی».

قطعاً سخن گفتن بنده، مانند سخن گفتن خدا نیست.

همچنین خدای متعال، خودش را به باخبر کردن و آگاه نمودن توصیف نموده و برخی از بندگان را نیز به این ویژگی ، متصف کرده است؛ چنانچه می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا فَلَمَّا نَبَّأَتۡ بِهِۦ وَأَظۡهَرَهُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ عَرَّفَ بَعۡضَهُۥ وَأَعۡرَضَ عَنۢ بَعۡضٖۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِۦ قَالَتۡ مَنۡ أَنۢبَأَكَ هَٰذَاۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡخَبِيرُ٣[التحریم: ۳]. یعنی: «خاطرنشان کن وقتی را که پیغمبر، با یکی از همسرانش رازی را درمیان نهاد و او، آن راز را خبر داد و خداوند، پیغمبر را از این (افشای سرّ) آگاه ساخت. پیغمبر برخی از آن را بازگو کرد و از برخی دیگر خودداری نمود. هنگامی که همسرش را از آن مطلع کرد، او گفت: چه کسی، تو را از این آگاه کرده است؟ پیغمبر گفت: خداوند بس دانا و آگاه، مرا باخبر کرده است».

بدون تردید آگاه کردن و اطلاع رسانی خدا با آگاه کردن و خبر دادن بنده فرق می‌کند.

خدای متعال، خودش را به تعلیم و یاد دادن توصیف نموده و این صفت را برای بندگانش نیز ذکر کرده و فرموده است: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣ عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ٤[الرحمن: ۱-۴]. یعنی: «خداوند مهربان، قرآن را یاد داد. انسان را بیافرید. به او بیان آموخت».

و فرموده است: ﴿تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ ٱللَّهُ[المائدة: ۴]. یعنی: «و شما به آنها می‌آموزید از آنچه خدا به شما آموخته است».

و می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ[آل عمران: ۱۶۴]. یعنی: «یقینا خداوند بر مؤمنان منت نهاد و تفضل کرد بدانگاه که درمیانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت که بر آنان آیات او را می‌خواند و ایشان را پاکیزه می‌داشت و بدیشان کتاب و فرزانگی می‌آموخت و آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».

شکی نیست که تعلیم خدا با تعلیم و یاد دادن بنده فرق می‌کند. همچنین خدای متعال، خودش را به خشم توصیف نموده و فرموده است: ﴿وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَلَعَنَهُمۡ[الفتح: ۶]. یعنی: «خداوند بر ایشان خشمگین می‌گردد و آنان را نفرین می‌کند».

و بنده‌اش را نیز به خشم و غضب توصیف کرده است: ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا[الأعراف: ۱۵۰]. یعنی: «هنگامی که موسی، خشمگین و اندوهناک، نزد قوم خود بازگشت».

اما خشم و غضب خداوند، مانند خشم بنده نیست.

خدای متعال، در هفت جای [۲۸]قرآن، خودش را بدین صفت، توصیف نموده که او بر بالای عرش است.

همینطور برخی از بندگان را به استوا و قرار گرفتن بر بالای چیزی توصیف کرده است؛ مانند اینکه می‌فرماید: ﴿لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِ[الزخرف: ۱۳]. یعنی: «تا اینکه بر پشت آنها قرار بگیرید»..

و می‌فرماید: ﴿فَإِذَا ٱسۡتَوَيۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى ٱلۡفُلۡكِ[المؤمنون: ۲۸]. یعنی: «هنگامی که تو و همراهانت بر کشتی استقرار یافتید».

و می‌فرماید: ﴿وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِيِّ[هود: ۴۴]. یعنی: «و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت».

شکی نیست که اِستوای الهی با استوا (قرار گرفتن) بندگان فرق می‌کند.

خدای متعال، خودش را به گشاده دستی توصیف کرده و فرموده است: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُ[المائدة: ۶۴]. یعنی: «یهودیان گفتند: دست خدا به غل و زنجیر بسته است؛ دست‌هایشان بسته باد! و به سبب آنچه می‌گویند نفرینشان باد! بلکه دو دست خدا، باز است هرگونه که بخواهد، می‌بخشد».

همچنین الله أبرخی از بندگانش را به گشودن دست توصیف کرده و فرموده است: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ[الإسراء: ۲٩]. یعنی: «دست خود را بر گردن خویش بسته مدار و آن را فوق العاده گشاده مساز».

شکی نیست که این دست و آن دست و این گشاده دستی با آن گشاده دستی، یکی نمی‌باشد. اگر منظور از گشودن دست، بخشش و جود باشد، پس بخشیدن و دادن خدا، مانند دادن و بخشیدن بنده و جود او مانند جود بندگان نیست.

از این نمونه‌ها، در آیات قرآن، زیاد آمده است. پس باید آنچه را که خداوند برای خودش ثابت نموده، بپذیریم و نباید خداوند را همسان و مشابه آفریده‌هایش بدانیم. پس هرکس، بگوید: خداوند، علم و قدرت و رحمت ندارد و کلام ندارد، دوست نمی‌دارد، نمی‌پسندد، صدا و نجوا ننموده و بر بالای عرش نیست، چنین فردی منکر صفات خداست و گویا خداوند را با جمادات و با چیزهایی که وجود ندارند، مشابه و همانند دانسته است. همچنین هر کس بگوید: خداوند، علم و دانشی همانند علم و دانش من دارد و یا بگوید: خداوند، توانایی و قدرتی مانند توانایی و قدرت من دارد، و یا بگوید: دوستی او، مانند محبت من و خشنودی او همانند خشنودی من می‌باشد و دو دست دارد مانند دست‌های من و یا استوا و بر بالای عرش بودن او مانند استوا و بالا بودن من بر چیزی هست، چنین شخصی، خداوند را به موجودات زنده تشبیه داده است. در صورتی که باید صفات خدا را برای خدا، بدون تشبیه خدا به چیزی و بدون انکار صفات، ثابت دانست [۲٩].

امام ابن قیم /تعالی می‌گوید: چنین اسماء و صفاتی، به سه صورت مورد ملاحظه قرار می‌گیرند:

صورت اول: در نظر گرفتن آن اسم و صفت با قطع نظر از اینکه به پروردگار یا بنده مقید شود.

صورت دوم: به پروردگار نسبت داده شود و مختص او قرار گیرد.

صورت سوم: به بنده نسبت داده شود و به بنده مقید گردد.

پس آنچه از لوازم ذات اسم و حقیقت آنست، برای پروردگار و بنده ثابت می‌شود؛ اما آنچه در حق پروردگار ثابت می‌شود، به همان گونه ایست که شایسته و سزاوار کمال او می‌باشد و برای بنده به همان صورت ثابت می‌گردد که شایسته اوست. مانند اسم سميع(شنوا) که از لوازم این اسم، شنیدن و درک شنیدنی‌هاست و بصيرکه دیدن دیدنی‌ها، از لوازم آن می‌باشد؛ شرط صحت اطلاق عليم(دانا) و قدير(توانا) و سایر اسم‌ها، این است که معانی و حقایق این اسماء در کسی که به آن وصف می‌گردد، یافت شود؛ پس مفهومی که این نام‌ها در بر دارند، اثبات آن برای پروردگار به هیچ وجه ممنوعیتی ندارد؛ بلکه این مفهوم برای خداوند به صورتی ثابت می‌گردد که همگونی و مشابهتی با مخلوق ندارد. لذا هرکس، این نام‌ها را به خاطر اینکه بر مخلوق اطلاق می‌شوند، از خداوند نفی کند، درباره اسمای الهی به انحراف رفته و صفات کمال او را انکار کرده است. همچنین هرکس، این‌ها را به صورتی برای خداوند ثابت نماید که صفت او را مانند صفت مخلوق قرار دهد، او خدا را به مخلوقاتش تشبیه کرده و هر کس، خدا را به آفریده‌هایش تشبیه نماید، کفر ورزیده است. بدون تردید هر کس، این صفات را بگونه‌ای برای خداوند ثابت نماید که او را مانند مخلوق قرار ندهد و بلکه بگوید: او، دارای چنین صفاتی است، اما آنگونه که شایسته شکوه و عظمت اوست، به راستی که چنین فردی، از لوث تشبیه و انکار صفات پاک گردیده و این، راه و روش اهل سنت است.

باید خداوند را از شرایط و لوازمی که در صحت نسبت دادن یک صفت به بنده، ضروری است، پاک و بدور دانست؛ به طور مثال: حیات و زندگانی از صفات بنده می‌باشد؛ با این شرط و لازمه که خوابیدن و نیاز به غذا و امثال آن از لوازم حیات بنده است؛ اما هرگاه حیات، به خداوند نسبت داده شود، چنین لوازمی را نباید تصور کرد. همچنین اراده بنده این را می‌طلبد که او برای به دست آوردن آنچه به سود اوست، حرکت کند و از آنچه به زیان او می‌باشد، دوری نماید. اما اراده خداوند با اراده بنده فرق می‌کند و همچنین بالا بودن بنده به وجود چیزی نیاز دارد که بنده بر بالای آن قرار بگیرد. اما باید خداوند را از همه این نیازمندی‌ها پاک دانست.

ویژگی‌های وصفی خداوند، به هیچ صورت در صفت مخلوق وجود ندارد؛ مانند علم خداوند که قدیم است و تمام چیزها را در بردارد و همچنین قدرت و اراده خداوند، ویژگی‌هایی دارند که اثبات آن برای مخلوق امکان پذیر نیست. پس هرگاه این قاعده را خوب بیاموزی و درک نمایی، از دو آفت انکار صفات و تشبیه آن با صفات مخلوق که اساس بلای متکلمین است، نجات می‌یابی و اسماء و صفات الهی را به صورت حقیقی برای خداوند اثبات می‌کنی. از اینرو در این مطلب بیندیش و آن را در این مورد مرجع خود قرار بده [۳۰].

ابن قیم /گفته است: اهل نظر، در نام‌هایی که هم بر خدا و هم بر بنده اطلاق می‌شوند، مانند حي (زنده)، سميع (شنوا)، بصير (بینا)، عليم (دانا)، قدير (توانا) و ملک (فرمانروا) و امثال آن اختلاف کرده‌اند؛ گروهی از متکلمین گفته‌اند: این اسماء، در مورد خداوند حقیقت هستند و در مورد بنده به صورت مجازی استفاده می‌شود. و این، گفته افراطی‌های جهمیه است که فاسدترین و زشت‌ترین دیدگاه می‌باشد.

قول دوم برعکس این قول است که گفته‌اند: این کلمات در مورد پروردگار به صورت مجازی گفته می‌شوند و بر بنده به صورت حقیقی اطلاق می‌گردند و این، گفته ابوعباس ناشی است.

سوم اینکه این، کلمات هم در مورد خدا و هم در مورد بنده به صورت حقیقی گفته می‌شوند و این، دیدگاه اهل سنت و راه درست است.

باید دانست اینکه حقیقت و مفهموم کلمه‌ای که بر خداوند اطلاق می‌شود، با حقیقت و مفهوم آن به هنگام اطلاقش بر بنده فرق می‌نماید، دال بر این نیست که بگوییم در مورد یکی به صورت حقیقی گفته می‌شود و در مورد دیگری به صورت مجازی؛ بلکه خداوند، این صفت را آنگونه داراست که شایسته شکوه و بزرگی اوست و بنده نیز بگونه‌ای که مناسب اوست، دارای این صفت می‌باشد [۳۱].

[۲۸] این هفت آیه، عبارتند از: ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى٥[طه: ۵]؛ ﴿ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ[الأعراف: ۵۴].؛ ﴿ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ[یونس: ۳]. ﴿ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ[الرعد: ۲]. ﴿ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ[الفرقان: ۵٩]. ﴿ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ[السجدة: ۴]. ﴿ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ[الرعد: ۲]. [۲٩] التدمریة شیخ الاسلام ابن تیمیۀ ص۲۱- ص۳۰. [۳۰] بدائع الفوائد ابن قیم ۱/۱۶۵-۱۶۶ با اندکی تصرف؛ نگا: «مختصر الصواعق المرسلة علی الجهمیة و المعطلة» از ابن قیم ۲/۳٧؛ وی می گوید: کلماتی که در حق خالق و مخلوق استفاده می شوند، سه صورت دارند: یکی اینکه به خداوند نسبت داده شوند؛ مانند شنیدن و دیدن خدا و چهره و دست‌های خدا و بالا بودن او بر عرش و نزول او و قدرت و حیات او. دوم اینکه به مخلوق نسبت داده شوند؛ مانند دست انسان و چهره او و بالا قرار گرفتن او. سوم: اینکه به هیچیک نسبت داده نشوند و به صورت مطلق بیان گردند. سپس ابن قیم این مطالب را بسیار زیبا شرح داده است. نگا: مختصرالصواعق ۲/۳٧. [۳۱] بدائع الفوائد با اندکی تصرف ۱/۱۶۴