الشافی
شفا، در لغت به معنی بهبود یافتن از بیماری است. گفته میشود: خداوند، او را شفا داد و نیز گفته میشود: اشتفي؛ یعنی: بهبود یافت. این معنا، برگرفته از شفای بدن میباشد و در مورد شفای دلها و روحها نیز بکار رفته است [۱٧٩].
خداوند متعال، شفادهنده است. از عایشه لروایت شده که پیامبر جبر یکی از افراد خانوادهاش دست راست خود را میکشید و میگفت: «اللَّهُمَّ رَبَّ النَّاسِ أَذْهِبْ الْبَاسَ اشْفِهِ وَأَنْتَ الشَّافِي لاَ شِفَاءَ إِلاَّ شِفَاؤُكَ شِفَاءً لا يُغَادِرُ سَقَمًا» [۱۸۰]یعنی: «بارخدایا!ای پروردگار مردم! مشکل و بیماری را از میان بردار و شفایش بده و تو، شفادهنده هستی و شفایی، جز شفای تو نیست؛ شفایی بده که تمام بیماریها را از بین ببرد».
ثابت بنانی، نزد انس ساظهار درد و بیماری کرد. انس سبه او گفت: آیا تو را دم نکنم به آنچه پیامبر جدم میکرد؟ گفت: بله؛ پس انس گفت: «اللهم رب الناس مذهب البأس اشف أنت الشافي لا شافي إلا أنت شفاء لا يغادر سقما» یعنی: «بارخدایا!ای پروردگار مردم وای از بین برنده بیماریها! شفا بده؛ تو، شفادهنده هستی، شفادهندهای جز تو نیست؛ شفایی بده که بیماری و مرضی باقی نگذارد».
پس خداوند است که بیماران را شفا میدهد. شفا دادن خداوند، بر دو نوع است:
نوع اول: شفای معنوی و روحی و آن، شفا دادن از بیماریهای دل است.
نوع دوم: شفای مادی و آن، شفا دادن از بیماریهای جسمی میباشد. این دو نوع شفا، در کتاب خدا و سنت رسول خدا جبیان شده است.
پیامبر جفرموده است: «ما أنزل الله داء إلا أنزل له شفاء» [۱۸۱]یعنی: «خداوند، هیچ بیماریای، نازل نفرموده، مگر اینکه برایش شفایی فرو فرستاده است».
نوع اول: شفای دلها و ارواح؛
خداوند ﻷمیفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡكُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِي ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ٥٧﴾[یونس: ۵٧]. یعنی: «ای مردمان! از سوی پروردگارتان برای شما اندرز و درمانی برای چیزهایی که در سینههاست، آمده است و برای مؤمنان، هدایت و رحمت میباشد».
منظور از موعظه و اندرز، دستورات قرآنی است که از زشتیها باز میدارند. برحذر داشتن از اعمالی که موجب ناخشنودی خدا میشوند، موعظه است. خلاصه اینکه موعظه، یعنی امر و نهی به شیوه ترغیب و ترهیب. بنابراین قرآن کریم، از بیماریهایی از قبیل شک و شبهه و شهوت که در دلها هستند، شفا میدهد و پلیدی دلها را میزداید. همچنین قرآن کریم، سرشار از تشویق کردن و بیم دادن و وعده و وعید است و این، باعث میشود تا بنده، هم امیدوار باشد و هم از خدا بترسد و در بنده، علاقمندی به خیر و پرهیز از شر، توأم و همزمان رشد نماید.
در این صورت بنده، حکم خداوند را بر خواسته نفس مقدم میدارد و رضایت و خشنودی خدا را بر شهوت و امیال نفس ترجیح میدهد.
همچنین دلایل و حجتهایی که خداوند به اشکال مختلف و زیبا بیان کرده، شبهات و خردههای واردشده بر حق را دور مینماید؛ بدین سان قلب، به بالاترین درجه یقین میرسد. هرگاه دل، از بیماری، شفا و بهبود بیابد، در پی آن، همه اعضا و جوارح، صالح میگردند و در صورت فساد قلب، همه اعضا و جوارح بدن، فاسد میشوند. قرآن، هدایت و رحمتی برای مؤمنان است و این هدایت و رحمت، تنها ویژه مؤمنان راستینی میباشد که آیات الهی را تصدیق نموده، به آن یقین دارند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارٗا٨٢﴾[الإسراء: ۸۲]. یعنی: «ما، آیاتی از قرآن را فرو میفرستیم که برای مؤمنان مایه بهبودی و رحمت است؛ ولی بر ستمگران جز زیان نمیافزاید».
و میفرماید: ﴿قُلۡ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞۚ وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٞ وَهُوَ عَلَيۡهِمۡ عَمًىۚ أُوْلَٰٓئِكَ يُنَادَوۡنَ مِن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ﴾[فصلت: ۴۴]. یعنی: «بگو: قرآن برای مؤمنان، مایه راهنمایی و بهبود است و اما برای غیر مؤمنان، کری گوشهای ایشان و کوری (چشمان) آنان است. آنان، کسانی هستند که از دور صدا زده میشوند. (گویی منادی حق را خوب نمیبینند و ندای حق را خوب نمیشنوند)».
هدایت، دانستن حق و عمل کردن به آن میباشد و رحمت، خیر و احسان و پاداش دنیا و آخرت است و هدایت و رحمت، دستاورد کسی است که به وسیله قرآن عظیم، رهیاب گردد. لذا هدایت، بزرگترین وسیله است و رحمت، کاملترین هدف؛ اما فقط مؤمنان، بوسیله قرآن رهیاب میشوند و قرآن فقط برای آنها رحمت است.
دستیابی به هدایت و رحمت برآمده از هدایت، سعادت و موفقیت و شادی و سرور را به دنبال دارد. بنابراین خداوند ﻷدستور داده که باید به خاطر دستیابی به فضل و رحمت الهی شادمان بود؛ چنانچه خدای متعال، میفرماید: ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ٥٨﴾[یونس: ۵۸]. یعنی: «بگو: به فضل و رحمت خدا؛ به همین باید مردمان شادمان شوند؛ این، بهتر از چیزهایی است که گرد میآورند».
قرآن، مشتمل بر شفا و رحمت است، اما نه برای هر کس؛ بلکه فقط برای مؤمنان؛ آنهایی که آیات قرآن را تصدیق مینمایند و بدان عمل میکنند. اما کسانی که با تصدیق نکردن قرآن و یا با عمل نکردن به آن، ستم مینمایند، آیات قرآن، به آنها چیزی جز زیان نمیافزایند؛ چراکه بوسیله قرآن، بر آنها اتمام حجت میگردد.
شفایی که قرآن در بر دارد، شفای دلها و نیز شفای جسمها از دردها و بیماریهاست. خداوند ﻷ، مؤمنان را هدایت میکند: ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ﴾[فصلت: ۴۴]. یعنی: «بگو: قرآن، برای مؤمنان مایه بهبودی و هدایت است».
قرآن، مؤمنان را به راه درست و راست هدایت میکند و علوم مفیدی به آنان میآموزد که بوسیله آن هدایت کامل به دست میآید.
خداوند، بوسیله قرآن، آنها را از بیماریهای جسمی و قلبی شفا میبخشد؛ چون قرآن، از کارها و رفتارهای زشت باز میدارد و انسان را به توبه واقعی که گناهان را میزداید و دلها را شفا میدهد، تشویق میکند. اما کسانی که به قرآن ایمان ندارند، گوشهایشان از شنیدن آن کر است؛ آنان، کورند و نمیتوانند بوسیله قرآن، راه درست را بیابند و با آن راهیاب شوند؛ بلکه قرآن، به آنها چیزی جز گمراهی نمیافزاید. آنان به ایمان فرا خوانده میشوند، اما اجابت نمیکنند و بلکه بسان کسی هستند که در مکانی دوردست، صدا زده میشود، ولی نه صدا را میشنود و نه پاسخی میدهد. منظور، این است که آنهایی که به قرآن ایمان ندارند، از رهنمود آن بهره مند نمیشوند و بوسیله نور آن، چیزی نمیبینند؛ زیرا آنها درهای هدایت را با رویگردانی و کفرشان، به روی خود بستهاند [۱۸۲].
انسان، میتواند مصداق این گفته را در هر زمان و در هر محیطی مشاهده کند. مردمانی هستد که این قرآن، به آنها حیات و طراوت میبخشد و از آنها انسانهایی بزرگ میسازد. همچنین مردمانی هستند که این قرآن، بر گوشها و دلهایشان سنگینی میکند و به آنها چیزی جز کوری و کری نمیافزاید و دلهایشان بسته است و از این قرآن استفاده نمیکنند.
قرآن، تغییر نکرده، بلکه دلها دگرگون شدهاند [۱۸۳]. خداوند ﻷدلهای مؤمنان را با یاری کردن آنان بر دشمنانشان و بر دشمنان خدا، شفا میدهد. چنانکه خداوند ﻷمیفرماید: ﴿قَٰتِلُوهُمۡ يُعَذِّبۡهُمُ ٱللَّهُ بِأَيۡدِيكُمۡ وَيُخۡزِهِمۡ وَيَنصُرۡكُمۡ عَلَيۡهِمۡ وَيَشۡفِ صُدُورَ قَوۡمٖ مُّؤۡمِنِينَ١٤ وَيُذۡهِبۡ غَيۡظَ قُلُوبِهِمۡۗ وَيَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ١٥﴾[التوبة: ۱۴-۱۵]. یعنی: «با کافران بجنگید تا خدا، آنان را به دست شما عذاب کند و خوارشان دارد و شما را بر آنها پیروز گرداند و سینههای اهل ایمان را شفا بخشد و کینه را از دلهایشان بردارد؛ خداوند، توبه هر کس را که بخواهد، میپذیرد. خداوند، آگاه و حکیم است».
مؤمنان، خشم و کینه کافران را به دل دارند؛ پس جنگ با کافران و کشتن آنها، اندوه و غم دلهای مؤمنان را میزداید و دلهایشان را شفا میدهد. بدین سان خداوند، اندوه و غم را از دل مومنان دور میکند؛ اندوه و غمی که از مشاهده دشمنانی که با خدا و پیامبرش مبارزه مینمایند و برای خاموش کردن نور خدا میکوشند، بر دلهای مؤمنان سایه افکنده است و این، نشانگر این است که خداوند، مؤمنان را دوست دارد و به اوضاع و احوال آنها توجه و رسیدگی میکند [۱۸۴].
نوع دوم: شفای جسمی:
قرآن، همانگونه که شفابخش دلها و ارواح میباشد، مایه شفا و بهبود بیماریهای جسمی نیز میباشد. از ابوسعید حذری سروایت شده که عدهای از اصحاب پیامبر جوارد یکی از محلههای بادیه نشینان شدند؛ صحرانشینان، از اصحاب شپذیرایی نکردند؛ در همین اثنا سردار این محله را ماری گزید. پس گفتند: آیا شما دارویی با خود دارید و آیا کسی میان شما هست که دم کند و دعا بخواند؟ اصحاب شگفتند: شما، از ما پذیرایی نکردید و ما، تا زمانی که شما مزدی تعیین نکنید، دم نمیکنیم و دعا نمیخوانیم؛ لذا صحرانشینان، گوسفندی برایشان مقرر نمودند؛ آنگاه یکی از اصحاب، شروع به خواندن سوره فاتحه نمود و بر مارگزیده، دم کرد. در نتیجه مارگزیده، بهبود یافت و آنها، گوسفندان را آوردند. اصحاب رضی الله عنهم گفتند: از این گوسفندها استفاده نمیکنیم تا آنکه از پیامبر صلی الله علیه و سلم درباره ی آن بپرسیم؛ لذا از رسول خدا صلی الله علیه و سلم پرسیدند؛ او، خندید و گفت: «وما أدراك أنها رقية خذوها واضربوا لي بسهم» یعنی: «چه میدانی که آن، دم است؛ گوسفندان را بگیرید و به من هم سهمیهای بدهید» [۱۸۵].
از عایشه لروایت شده که پیامبر جهرگاه احساس بیماری میکرد، معوذات (یعنی: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١﴾[الفلق: ۱]. و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١﴾[الناس: ۱]. را بر خود میخواند و دم مینمود و هنگامی که بیماریش، شدت مییافت، من بر او میخواندم و دستش را به امید برکت آن، بر او میکشیدم [۱۸۶].
برخی از سخنها، دارای خواص و منافعی هستند که تجربه شدهاند. پس در مورد سخن پروردگار جهانیان که برتری سخن و کلام او بر سایر سخنها همچون برتری خدا بر آفریدههایش میباشد، چه گمان میبری؟ آن کلامی که شفای کامل و پناهگاهی مفید و نوری هدایت کننده و رحمتی فراگیر است؛ کلامی که اگر بر کوهی نازل میشد، کوه از عظمت و بزرگی آن تکه پاره میگشت. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[الإسراء: ۸۲]. یعنی: «ما، آیاتی از قرآن را فرو میفرستیم که مایه بهبودی و رحمت مؤمنان است».
﴿مِنَ﴾، در اینجا برای بیان جنس است و تبعیضی نیست؛ صحیحترین قول، همین است [۱۸٧].
بنابراین قرآن، شفابخش ارواح مؤمنان و نیز مایه شفای جسم آنان است.
الله أاست که بیماریهای جسمی را شفا میدهد. چنانچه میفرماید: ﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعۡرِشُونَ٦٨ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ فَٱسۡلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلٗاۚ يَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِيهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ٦٩﴾[النحل: ۶۸-۶٩]. یعنی: «پروردگارت، به زنبوران عسل الهام کرد که از کوهها و درختان و داربستهایی که مردمان میسازند، خانههایی برگزینید. سپس از همه میوهها بخورید و راههایی را بپیمایید که خدا برای شما تعیین کرده است و کاملاً در اختیارند؛ از درون زنبورعسل مایعی بیرون میتراود که رنگهای مختلفی دارد و در آن، شفای مردمان نهفته است؛ بیگمان در این نشانه روشنی است برای کسانی که میاندیشند».
﴿يَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِيهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِ﴾؛ ابن کثیر /در تفسیر این آیه میگوید: منظور از گوناگونی رنگهای عسل، رنگهای سفید و زرد و قرمز و دیگر رنگهای زیبای عسل میباشد؛ این رنگها، بستگی به نوع گلهایی دارد که زنبور عسل، شهد آنها را میمکد. اینکه خدای متعال میفرماید: ﴿فِيهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِ﴾بدین معنا میباشد که عسل، مردم را از بیماریهایی که برایشان پیش میآید، شفا میدهد؛ بعضی از افرادی که در مورد طب نبوی سخن گفتهاند، میگویند: اگر میگفت: (عسل، برای مردم شفاست)، عسل، درمان هر دردی بود؛ ولی فرمود: در آن، برای مردم شفاست. از اینرو برای هر بیماری سردی خوب است؛ چون عسل، گرم میباشد و تمام بیماریها، با ضد خود درمان میشوند.
و دلیل اینکه منظور خداوند متعال از ﴿فِيهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِ﴾، عسل میباشد، حدیثی است که در صحیح بخاری و مسلم از ابوسعید خدری سروایت شده که گفت: شخصی، نزد پیامبر جآمد و گفت: برادرم، اسهال است.. پیامبر جفرمود: «به او عسل بده تا بخورد». آن مرد، به برادرش عسل داد. سپس آمد و گفت: من به او عسل دادم، اما اسهال او بیشتر شد. پیامبر جتا سه مرتبه به او گفت: او را عسل بده.
سپس بار چهارم، آن مرد آمد و پیامبر جفرمود: «او را عسل بده».. گفت: من، به او عسل دادم، اما اسهالش بیشتر شد. پیامبر جفرمود: «خداوند، راست گفته و شکم برادرت، دروغ میگوید». پس آن مرد، دوباره به برادرش عسل داد و برادرش بهبود یافت» [۱۸۸].
بعضی از علمای طب گفتهاند، در شکم این مرد، مواد زائدی بود؛ وقتی آن مرد به او عسل داد، از آنجا که عسل گرم است، شکم بیمار باز شد و اسهالش بیشتر گشت. برادر بیمار، گمان برد که این چیز، برای برادرش مضر است؛ در صورتی که به مصلحت برادرش بود. سپس دوباره به او عسل خورانید؛ اسهالش بیشتر شد؛ همچنان به او عسل داد و این کار را به قدری ادامه داد تا اینکه مواد مضر، دفع شدند و بیمار، بهبود یافت و بیماری به برکت راهنمایی پیامبر جاز او دور شد [۱۸٩].
از ابن عباس سروایت شده که گفت: شفا، در سه چیز است: خوردن عسل، حجامت و داغ کردن؛ و من، امت خود را از داغ کردن نهی میکنم [۱٩۰].
خداوند است که به زنبور کوچک عسل، چنین هدایت شگفت انگیزی بخشیده و او را راهنمایی کرده که شهد گلها را میمکد و سپس به لانهاش بازمی گردد. سپس از شکمش، این عسل لذیذ با رنگهای مختلف بر حسب سرزمین و گلهایی که میمکد، بیرون میآید و مردم را از بسیاری از بیماریها شفا میدهد.
این، دلیلی بر کمال عنایت خدا و لطف کامل او نسبت به بندگانش میباشد و دلیلی بر این است که فقط باید به خدا محبت ورزید و نباید کسی غیر از او را به فریاد خواند [۱٩۱].
خداوند ﻷاز ابراهیم ÷خبر داده که گفت: ﴿ٱلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهۡدِينِ٧٨ وَٱلَّذِي هُوَ يُطۡعِمُنِي وَيَسۡقِينِ٧٩ وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ٨٠﴾[الشعراء: ٧۸-۸۰]. یعنی: «کسی که مرا آفریده و هم او مرا راهنمایی میکند؛ آن کسی که او، مرا میخوراند و مینوشاند و هنگامی که بیمار شوم، اوست که مرا شفا میدهد».
ابن کثیر در تفسیر آیه ۸۰، میگوید: ابراهیم ÷بیماری را به خودش نسبت داد؛ گرچه بیماری، به تقدیر و قضای الهی است، اما او، از روی ادب آن را به خود نسبت داد.
یعنی: هرگاه به بیماری مبتلا شوم، هیچکس غیر از الله، توانایی شفا دادن مرا ندارد و او با مقدر نمودن اسباب شفا، مرا شفا میبخشد [۱٩۲].
پیامبر جامت را راهنمایی مینماید که شفا را از خداوند شفادهنده طلب کنند؛ خداوندی که شفایی، جز شفای او نیست. امام مسلم و دیگران از عثمان بن عاص سروایت کردهاند: او، نزد پیامبر از دردی که در بدنش احساس میکرد، نالید و گفت: از زمانی که مسلمان شده، این درد را احساس مینماید. پیامبر جبه او گفت: «دست خود را بر محل درد بگذار و سه بار بگو: بسم الله و هفت بار بگو: «أعوذ بالله وقدرته من شر ما أجد وأحاذر» [۱٩۳].
ابن عباس ساز پیامبر جروایت مینماید که فرمود: «هرکس، به عیادت مریضی که اجلش فرا نرسیده، برود و بگوید: «أسال الله العظيم رب العرش العظيم أن يشفيك»، خداوند، او را از آن بیماری شفا میدهد» [۱٩۴]. معنای دعا، از این قرار است: «از خداوند بزرگ، صاحب عرش بزرگ میخواهم که تو را شفا دهد».
در اینجا پیامبر جبه امتش آموزش میدهد که بر پروردگارشان توکل نمایند و در ضمن، از اسباب مشروع و جایز برای درمان بیماریها استفاده کنند. زیرا شفادهنده، تنها خداوند است و شفایی جز شفای او نیست. پیامبر جدعا میکرد و از خداوند، درخواست شفا مینمود؛ چون شفا، در دست خداست. پیامبر جبرای سعد سدعا کرد و گفت: «بارخدایا! سعد را شفا بده؛ بارخدایا! سعد را شفا بده؛ بارخدایا! سعد را شفا بده» [۱٩۵].
رسول خدا جبرخی از اصحابش را دم میکرد و از خداوند شفادهنده درخواست شفا مینمود و میگفت: «بسم الله تربة أرضنا بريقة بعضنا يشفي سقيمنا بإذن ربنا» [۱٩۶]یعنی: «خاک زمین ما با آب دهان یکی از ما، بیمارمان را به نام خدا و به اذن پروردگارمان، شفا میدهد».
پیامبر جروشن نمود که خداوند است که دوا و درمان را نازل مینماید و او، شفادهنده است. لذا فرمود: «ما أنزل الله داء إلا أنزل له شفاء» [۱٩٧]یعنی: «خداوند، هیچ بیماریای، نازل نفرموده، مگر اینکه برایش شفایی فرو فرستاده است».
پیامبر جدر حدیثی که امام مسلم /از جابر سروایت نموده، میگوید: «لِكُلِّ دَاءٍ دَوَاءٌ فَإِذَا أُصِيبَ دَوَاءُ الدَّاءِ بَرَأَ بِإِذْنِ اللَّهِ ﻷ» [۱٩۸]یعنی: «هر دردی، دوا و درمانی دارد و هرگاه دارو، به درد و بیماری برسد، به فرمان خداوند بهبود مییابد».
[بدین سان رسول خدا جتوضیح داد که بیماری، در صورتی درمان میشود که درست تشخیص داده شود و داروی مناسب آن استعمال گردد].
پیامبر جفرمود: «إن الله أنزل الداء والدواء وجعل لكل داء دواء فتداووا ولا تداووا بحرام» [۱٩٩]یعنی: «خداوند، درد و دوا را نازل فرمود و برای هر دردی دوایی قرار داد؛ پس خود را مداوا کنید و با چیر حرام مداوا نکنید».
بادیه نشینان، نزد پیامبر جرفتند و گفتند:ای پیامبر خدا! آیا ما مداوا نکنیم؟ پیامبر جفرمود: «نعم يا عباد الله تداووا فإن الله لم يضع داء إلا وضع له شفاء أو دواء إلا داء واحدا» یعنی: «بلهای بندگان خدا! مداوا کنید، زیرا خداوند، هیچ بیماری و دردی نگذاشته، مگر اینکه برای آن شفا یا درمانی مقرر کرده است، مگر یک بیماری». گفتند: آن یک بیماری چیست؟ فرمود: «الـهرم» [۲۰۰]یعنی: «پیری و کهنسالی».
از عبدالله بن مسعود سروایت است که پیامبر جفرمود: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ دَاءً إِلاّ قَدْ أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً عَلِمَهُ مَنْ عَلِمَهُ وَجَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ» [۲۰۱]یعنی: «خداوند، هیچ بیماری و دردی فرو نفرستاده مگر اینکه برای آن شفایی قرار داده که برخی آن را میدانند و برخی نمیدانند».
ابن قیم /میگوید: این احادیث، اثبات اسباب و مسببات را در بردارند و نیز گفته کسانی را رد میکنند که منکر اسباب هستند.
این فرموده پیامبر جکه: «هر دردی، دوایی دارد»، عام است و شامل بیماریهای کشنده و بیماریهایی که طبیب، توان درمانش را ندارد نیز میشود. خداوند ﻷاست که برای این بیماریها، دواهایی قرار داده که بوسیله آن بهبودی و سلامت حاصل میگردد، اما خداوند، انسانها را از این داروها ناآگاه نموده و راهی برای رسیدن آنها به آن، فرارویشان قرار نداده است. چرا که مردم، فقط چیزهایی را میدانند که خداوند، به آنها آموخته است [۲۰۲].
پس خداوند ﻷاست که هر کس را که بخواهد، شفا میدهد و اگر نخواهد، علم درمان را از اطبا و پزشکان پوشیده میدارد. از اینرو از خداوند یگانه میخواهیم و او را به اسمای حسنی و صفات والایش میخوانیم که دلها و قلبهای ما را از هر بدی، شفا ببخشد و ما را با اسلام حفظ نماید؛ او بر این کار تواناست و هیچ کاری جز با یاری او انجام نمیشود.
وصلی الله وسلم وبارك على عبده ورسوله وخيرته من خلقه وأمينه على وحيه نبينا وأمامنا محمد بن عبدالله وعلد آله وأصحابه ومن سار علد نهجه إلد يوم الدين.
[۱٧٩] فتح الباری۱۰/۲۰۶ و۱۰/۲۱۰ و مسلم ۴/۱٧۲۱ و ابوداود ۴/۱۱. [۱۸۰] فتح الباری۱۰/۲۰۶ و ۱۰/۲۱۰ و مسلم ۴/۱٧۲۱ و ابوداود ۴/۱۱. [۱۸۱] بخاری مع الفتح (۱۰/۱۳۴) از ابوهریره س. [۱۸۲] ن.ک: تفسیر سعدی ۳/۳۶۳ و ۴/۳۰٩ و ۶/۵۸۴ و ن.ک تفسیر ابن کثیر ۲/۴۲۳ و ۳/۶۰ و ۴/۱۰۴ و ن.ک: تفسیر ابوبکر الجزائری ۲/۲۸۶. [۱۸۳] فی ظلال القرآن ۵/۳۱۲۸. [۱۸۴] تفسیر سعدی۳/۲۰۶. [۱۸۵] بخاری ٧/۲۲ و ۶/۱۵۰ چاپ ترکیه و مسلم ۴/۱٧۲٧. [۱۸۶] بخاری ٧/۲۲ و ۶/۶۰۵ چاپ ترکیه و مسلم ۴/۱٧۲۳. [۱۸٧] زادالمعاد ابن قیم ۱٧٧. [۱۸۸] بخاری مع الفتح۱۰/۱۳٩ و مسلم۴/۱٧۳۶. [۱۸٩] تفسیر ابن کثیر۲/۵٧۶. [۱٩۰] بخاری مع الفتح۱۰/۱۳۶. [۱٩۱] تفسیر سعدی ۴/۲۱۸. [۱٩۲] تفسیر ابن کثیر با اندکی تصرف ۳/۳۳٩. [۱٩۳] روایت مسلم ۴/۱٧۲۸. [۱٩۴] ابوداود ۳/۱۸٧ و ترمذی ۲/۴۱۰ و احمد ۱/۲۳٩ و ن.ک: صحیح ترمذی ۲/۲۱۰ و صحیح الجامع۵/۱۸۰. [۱٩۵] بخاری مع الفتح۲۰/۱۲۰ و مسلم ۳/۱۲۵۳. [۱٩۶] بخاری ٧/۲۴ چاپ ترکیه و مسلم ۴/۱٧۲۱. [۱٩٧] بخاری مع الفتح (۱۰/۱۳۴). [۱٩۸] مسلم ۴/۱٧۲٩. [۱٩٩] ابوداود ۴/٧. [۲۰۰] ابوداود ۴/۳ و ترمذی ۴/۳۸۳ و ابن ماجه؛ ن.ک: صحیح الترمذی ۲/۲۰۱ و صحیح ابن ماجه ۲/۲۵۲. [۲۰۱] احمد با ترتیب احمد شاکر ۵/۲۰۱ به ش ۳۵٧۸ و ابن ماجه ۳۴۳۸. [۲۰۲] زاد المعاد فی هدی خیر العباد (۴/۱۴).