اسما و صفات الهی

فهرست کتاب

اصل پنجم: اجمال در نفي صفات و تفصيل در اثبات آنها

اصل پنجم: اجمال در نفي صفات و تفصيل در اثبات آنها

دلالت قرآن و سنت بر این اصل که فقهای ما از سلف صالح آن را درک و استنباط کرده‌اند، بسیار واضح و روشن است. نگاهی گذرا به قرآن کریم بطور واضح و روشن بر صحت این اصل دلالت می‌نماید.

خداوند در قرآن کریم خودش را اینگونه توصیف می‌نماید که: به هر چیز آگاه است، دارای توانایی مطلق است، زنده و حاکم جهان می‌باشد، عزیز، حکیم، غفور، رحیم، سمیع و بصیر است. او پرهیزگاران و نیکوکاران و صابران را دوست دارد، فساد را نمی‌پذیرد، راضی نیست که بندگانش راه کفر را در پیش گیرند، از مؤمنان راضی است و آنها نیز از خداوند راضی‌اند، کافران را مورد خشم و لعنت خود قرار می‌دهد و کلام و سخن پاک و عمل صالح به سوی او بالا می‌رود و با موسی علیه السلام صحبت نمود.

ما ملاحظه می‌نماییم که در باب اثبات به تفصیل سخن می‌گوید؛ اما مسئله‌ی نفی را بطور اجمال و کلی مطرح می‌نماید؛ به آیات زیر دقت نمایید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ[الشوری:۱۱]. ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا[البقرۀ: ۲۲]. ﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤[الاخلاص: ۴].

خداوند در این آیات به صورت اجمالی می‌گوید که وی هیچ همتا، شریک و نظیری ندارد.

شیخ ‌الاسلام می‌گوید: «پیامبران الهی در خصوص صفات نفی به صورت مجمل و در خصوص صفات مثبت به صورت مفصل بحث نموده‌اند. به همین سبب است که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٨٢[الصافات: ۱۸۰-۱۸۲].

«پاک و منزّه است پروردگارت از توصیفهایی که ـ مشرکان درباره‌ی خدا به هم می‌بافند و سر هم ـ می‌کنند، پروردگار عزّت و قدرت. ‏ و درود بر پیامبران. ‏ ‏ستایش، الله را سزا است که پروردگار جهانیان است».

خداوند در این آیه، خودش را در برابر آنچه که مخالفان پیامبر راجع به او می‌گفتند، پاک و منزه اعلام می‌دارد و درود و رحمت خود را آراسته‌ی وجود پیامبران می‌نماید؛ زیرا آنچه را که می‌گویند عاری از عیب و نقص است و راه و روش پیامبران همان راهی است که قرآن آن را مطرح می‌نماید. اینگونه خداوند متعال در قرآن کریم صفات را بطور تفصیلی برای خودش اثبات می‌نماید و اموری مانند تشبیه و تمثیل را بصورت اجمالی از خود نفی می‌کند» [۱۴۷].

فلسفه‌ی آن هم این است که نفی محضی که مستلزم اثبات نیست، هرگز قابل مدح و ستایش نمی‌باشد؛ چرا که عدمی بیش نیست. و آنچه که باعث مدح و ستایش و تمجید و تعظیم می‌گردد، اثبات صفات است. اینجا است که هرگاه خداوند یک صفت سلبی را برای خودش اثبات می‌نماید، حتماً آن صفت متضمن ثبوت چیزی است؛ مانند أحد که متضمن منفرد بودن خداوند در ربوبیت و الوهیت می‌باشد و صفت سلام که متضمن برائت خداوند از هر عیب و نقصی است.

همچنین خبر دادن از خداوند با صفات سلبی وارد شده است تا اینکه این سلب متضمن امری ثبوتی باشد. بنابر این، عموم اوصافی که خداوند آنها را از خودش، نفی نموده است، حاوی مدح می‌باشد؛ بعنوان نمونه، خداوند در آیه‌ی ذیل چُرت زدن و خوابیدن را از خودش نفی می‌نماید و می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ[البقرۀ: ۲۵۵].

چنین نفیی همانگونه که ملاحظه می‌نمایید دلیل بر حیات کامل و قیومیت خداوند متعال است؛ چنانکه در حدیث هم آمده است که: «خداوند هرگز نمی‌خوابد و اصلاً شایسته‌ی او نیست که بخوابد».

همچنین این سخن خداوند متعال که: ﴿وَلَا يَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ[البقرۀ: ۲۵۵]. «حفظ آسمان و زمین او را خسته نمی‌کند». مستلزم کمال قدرت خداوند متعال است؛ بر خلاف انسان قادری که با زحمت و مشقت، می‌تواند کاری را انجام دهد. چرا که این انسان در قدرت و توان خود دچار عیب و نقص است.

در جایی دیگر خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ[سبأ: ۳]. «به اندازه‌ی سنگینی ذرّه‌ای، در تمام آسمانها و زمین از او پنهان نمی‌ماند».

در این آیه، نفی پنهان ماندن، مستلزم علم خداوند به همه چیز است.

و نفی خستگی در آیه‌ی زیر نیز اینگونه است:

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ ٣٨[ق: ۳۸].

«ما آسمانها و زمین را در شش دوره آفریدیم و هیچ گونه درماندگی و خستگی به ما نرسیده است». ‏

نفی خستگی نیز مستلزم کمال و نهایت قدرت و قوت خداوند متعال است؛ برخلاف انسان که بعد از انجام کار، دچار خستگی می‌شود.

آری، این است منهج قرآن در نفی. اما اگر نفی، مستلزم امری ثبوتی برای خداوند متعال نباشد، خداوند به طور مفصل از خود نفی نمی‌نماید؛ بلکه تحت نفی عام و مجمل قرار می‌گیرد؛ چنانکه می‌فرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ[الشوری: ۱۱].

لذا باید دانست که روش افراط در نفی، نه تنها اینکه مدحی در آن وجود ندارد بلکه نوعی بی ادبی نیز بشمار می‌رود؛ زیرا اگر شما به پادشاهی بگویید: شما جاروکش، حجامت کننده و بافنده نیستید، حتماً شما را به خاطر چنین توصیفی تنبیه و ادب خواهد کرد، هر چند که شما صادق هستید. اما زمانی شما در مقام مدح قرار می‌گیرید که در نفی صفات، با اجمال حرف بزنید؛ به عنوان نمونه بگویید: شما مانند هیچ یک از رعیت خود نیستید، شما بزرگتر و مهم‌تر از آنهایید. لذا هرگاه در نفی صفات، اجمال و کلی گویی نمودید، در حقیقت، ادب بیشتری رعایت کرده‌اید» [۱۴۸].

بله، این روش علمای ماست که آن را از قرآن کریم و سنت نبوی درک نموده‌اند؛ یعنی اجمال و کلی گویی در نفی صفات، و تفصیل در اثبات صفات. اما متفکران منهج فلسفی/ کلامی راه عکس فقهاء را در پیش گرفته‌اند؛ یعنی آنها شیفته‌ی تفصیل در نفی صفات و اجمال و کلی گویی در اثبات صفات می‌باشند؛ آنها درباره‌ی خداوند متعال می‌گویند: «خداوند جسم، شبح، جسد، صورت، گوشت، خون، شخص، جوهر، عرض، دارای خون، بو و طعم نیست. خداوند دارای حرارت، سرما، رطوبت، خشکی، طول، عرض و عمق نمی‌باشد. خداوند قابل جمع و افتراق و تحرک و سکون و تجزیه نیست و دارای ابعاض و اجزاء و جوارح و اعضا و همچنین دارای جهت و راست و چپ و شمال و بالا و پایین و فوق و تحت نیست، زمان و مکان برای خداوند مطرح نمی‌باشد، خداوند قابل لمس و تفکیک و طول در اماکن نیست و هرگز خداوند به اوصاف انسان که بر حدوث دلالت می‌نمایند، توصیف نمی‌شود. خداوند به شئ متناهی و به مساحت و حرکت در جهات توصیف نمی‌شود و شئ محدود نیست. نه از کسی زاده شده و نه کسی از او زاده می‌شود. قابل اندازه نیست و هیچ چیزی نمی‌تواند او را تحت پوشش خود قرار دهد و دیگر اوصافی که ابوالحسن اشعری رحمه الله آنها را از معتزله نقل کرده است» [۱۴۹].

دانشمندان ما معتقدند آنهایی که خداوند را با این اوصاف سلبی بطور تفصیلی توصیف می‌کنند، صرفا وجود مطلقی را به اثبات می‌رسانند که در صورت تحقیق، وجود خارحی ندارد؛ بلکه برای او یک وجود ذهنی ثابت می‌کنند که در عالم واقع و عینی، ممتنع است.

اگر کسی بعنوان یک چیستان بپرسد و بگوید: آن چیزی که نه جسم است و نه شبح و نه جسد و نه صورت و نه گوشت و نه بالا است و نه پایین و صحبت نمی‌نماید، چیست؟ حتما در پاسخ او گفته می‌شود: عدم است.

اینگونه این گروه با منهجی که در پیش گرفته‌اند، از تشبیه خداوند با موجودات فرار نموده و او را با معدومات تشبیه کرده‌اند. و کسانی که وجود و عدم را از خداوند سلب کرده‌اند، او را با ممتنعات تشبیه نموده‌اند.

بله، اگر آنان در اثبات اسماء و صفات خداوند، آنگونه که شایسته‌ی او است بدون هیچگونه تمثیلی، پایبند منهج قرآنی و نبوی می‌بودند، هرگز دچار این سقوط فکری نمی‌‌شدند.

شیخ ‌الاسلام می‌گوید: «عقل صریح حکم می‌کند که مطلق به شرط اطلاق، فقط در عالم خیال وجود دارد و مصداق خارجی ندارد. و مطلق بدون شرط هم در خارج، وجود مطلق ندارد؛ بلکه یک وجود معین دارد. و خداوند نزد آنها حقیقتی مغایر با مخلوقات نیست؛ بلکه وجود او را مانند وجود مخلوقات یا وجود جزئی از مخلوقات یا وصف آنها قرار می‌دهند. و باید دانست که الفاظ مجمل از ایجاد چنین معنایی جلوگیری می‌کنند» [۱۵۰].

[۱۴۷] مجموعه فتاوای شيخ ‌الاسلام (۶/۳۷). [۱۴۸] شرح ‌العقيدة الطحاوية ص (۱۰۹) و رجوع کنید به مجموعه فتاوای شيخ‌الاسلام (۳/۳۵) و بدائع ‌الفوائد (۱/۱۶۱) ابن قيم. [۱۴۹] شرح العقيدة الطحاوية (۱۰۹). [۱۵۰] مجموعه‌ی فتاوای شيخ‌الاسلام (۶/۳۸).