اسما و صفات الهی

فهرست کتاب

اصل ششم: توقیفی بودن أسماء و صفات خداوند

اصل ششم: توقیفی بودن أسماء و صفات خداوند

یکی از مسایل مهم در موضوع اسماء و صفات خداوند، خودداری از نام نهادن و توصیف نمودن خداوند به چیزهایی است که خدا و پیامبرش نگفته‌اند؛ آن هم به دلایل زیر:

اول: مخالفت با این منهج، حرف زدن در مورد خداوند بدون علم شمرده می‌شود و حدس و گمانی بیش نیست. و این، چیزی است که خداوند متعال آن را حرام قرار داده و جزو گناهان بزرگ شمرده است. همچنین وقتی یک انسان راضی نیست که او را با نامی غیر از نام خودش صدا بزنیم، پس چنین چیزی چگونه در حق خالق انسان جایز است.

دوم: مخالفت با این منهج، پیشی گرفتن از خدا و پیامبر است؛ حال آنکه ما از آن، منع شده‌ایم. همچنین بنده برای این کارش یعنی توصیف خداوند به چیزهایی که در قرآن و سنت نیامده است، روز قیامت نزد خداوند متعال چه پاسخی خواهد داشت؟

سوم: همه‌ی اسم‌های خداوند متعال حُسنی (زیباترین و بهترین اسم‌ها) هستند. انسان هر اندازه تلاش کند، چه بسا که نتواند چنان اسم زیبایی را که شایسته‌ی خداوند باشد، شناسایی کند.

ابن قیم می‌گوید: «خداوند از جهت درک مسایل، صفت علیم و خبیر را دارد که با عاقل و فقیه‌ تفاوت دارند. همچنین دارای صفات سمیع و بصیر است که آنها غیر از صفات سامع و باصر می‌باشند. و در باب احسان، از صفات برّ، رحیم و ودود برخوردار است که با صفات رفیق و شفیق و مانند اینها تفاوت دارند. همچنین صفاتی مانند علی و عظیم متفاوت با رفیع و شریف‌اند. همچنین خداوند دارای صفات کریم، ‌خالق‌، بارئ، مصوّر، غفور و عفوّ است که با سخی، فاعل، صانع، مشکل، صفوح و ساتر فرق دارند» [۱۵۱].

البته چه بسا که برخی از روشنفکران دچار توهم شوند و فکر کنند نامهای زیبایی از قبیل ‌عارف، عاقل و الفطن وجود دارد که می‌توان آنها را بر خداوند اطلاق نمود؛ اما باید دانست که چنین چیزی صحیح نیست.

ابن بدران می‌گوید: «جایز نیست که خداوند را عارف بنامیم؛ زیرا چه بسا که معرفت به معنای علمی مسبوق به غفلت باشد. همچنین نمی‌توانیم خداوند را عاقل بنامیم؛ چرا که عقل از عقال به معنای قید و بند گرفته شده و علمی است که انسان را از انجام کارهای ناشایسته جلوگیری می‌کند. و چنین معنایی در حق کسی متصور است که انگیزه‌ی انجام کارهای ناشایسته داشته باشد؛ (حال آنکه خداوند اینگونه نیست». همچنین جایز نیست که خداوند را با لفظ فطن (زیرک) توصیف نماییم؛ زیرا فطن به معنای سرعت درک چیزی است که برشنونده عرضه می‌شود و مسبوق به جهل است».

آری، اندیشمندان اهل سنت و جماعت این قضیه را بخوبی درک کرده‌اند و گفته‌اند: اسماء و صفات خداوند توقیفی‌اند. ابن قیم رحمه الله می‌گوید: «هر آنچه که در باب اسماء و صفات بر خداوند اطلاق می‌گردد، توقیفی است»۲.

علامه ابن حجر عسقلانی می‌گوید: «امام فخر می‌گوید: ‌آنچه از بزرگوران ما مشهور است این است که اسماء و صفات خداوند توفیقی‌اند.... ابو القاسم قشیری می‌گوید: اسماء خداوند به صورت توقیفی از قرآن و سنت و اجماع گرفته می‌شود.» [۱۵۲].

سفارینی در منظومه‌اش می‌گوید:

لكنها في الحق توقيفيه
لـنـا بـذا ادلـة وفـيـه

«اسماء و صفات خداوند بنا بر قول حق، توقیفی هستند و ما در این زمینه دلایل کافی داریم».

و در شرح «الدرة البهیة» می‌گوید:‌ «جمهور علما اطلاق اسمی را بر خداوند که در نصوص دینی نیامده است، منع نموده‌اند. و معتزله بطور مطلق، جایز دانسته‌اند. همچنین برخی از اشاعره مانند قاضی ابوبکر باقلانی به این رأی تمایل دارند. و امام حرمین جوینی معتقد به توقیفی بودن آنها است.... و برای قول قابل اعتماد اینگونه دلیل آورده است که اسماء خداوند توقیفی‌اند؛ زیرا همانگونه که جایز نیست برای پیامبر، نامی غیر از نامهایش ذکر نماییم، برای خداوند به طریق أولی جایز نیست» [۱۵۳].

عبدالقاهر بغدادی می‌گوید: «اسماء خداوند متعال توقیفی هستند؛ باید آنها را از قرآن کریم یا سنت صحیح پیامبر صو یا اجماع امت فرا گرفت. و اطلاق هیچ اسمی بر خداوند از طریق قیاس جایز نیست.

این قول بر خلاف قول معتزله‌ی بصره است که اطلاق اسم را بر خداوند متعال از طریق قیاس جایز دانسته‌اند.

جبایی در این باب راه افراط را در پیش گرفته تا جایی که خداوند را به سبب برآورده ساختن خواسته‌های انسان، مطیع انسان نامیده است. و امت اسلامی او را به سبب این جسارت پر خسارتش در حق خداوند متعال، گمراه دانسته است» [۱۵۴].

ابن حجر عسقلانی متذکر شده است که معتزله و کرامیه به مخالفت با اهل سنت برخاسته‌اند و گفته‌اند: «هرگاه عقل دلالت نماید که معنای لفظ در حق خداوند ثابت است، می‌توان آن را بر خداوند اطلاق نمود. و قاضی ابوبکر و غزالی گفته‌اند: اسماء و صفات خداوند توقیفی‌اند.» [۱۵۵]

مفهوم توقیفی بودن اسماء و صفات خداوند

۱- اینکه فرد در این موضوع تنها به آنچه که خداوند خودش را بدانها توصیف نموده و پیامبر آنها را بیان داشته، اکتفا کند و هر آنچه را که خدا و رسولش از او نفی نموده‌اند، نفی نماید.

شیخ‌ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «سخن کلی و شامل در باب اسماء و صفات خداوند این است که خداوند را آنگونه که خودش و پیامبرش و سابقین اولین (پیشگامان صحابه) توصیف نموده‌اند، توصیف کنیم بدون اینکه از چهارچوب قرآن و حدیث تجاوز کنیم.

امام احمد رضی الله عنه می‌گوید: ‌خداوند تنها بر اساس توصیفات خودش و توصیفات رسول اکرم صتوصیف می‌شود و در این باره از چهارچوب قرآن و حدیث تجاوز نمی‌شود» [۱۵۶].

۲- جایز نیست از آنچه که خداوند از خودش خبر داده، اسم‌هایی برایش بسازیم؛ بعنوان نمونه نمی‌توانیم اسم‌های مفتی، زارع (کشاورز)، ماکر (حیله‌گر)، ماهد (آماده کننده) و فالق (شکافنده) را از آیات زیر گرفته و بر خداوند اطلاق نماییم:

﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِيهِنَّ[النساء: ۱۲۷].

«از تو درباره‌ی زنان سؤال می‌کنند و نظر می‌خواهند. بگو: خداوند درباره‌ی آنان به شما فتوا می‌دهد».

﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ ٦٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ ٦٤[الواقعۀ: ۶۳-۶۴].

«آیا هیچ درباره‌ی آنچه کشت می‌کنید، اندیشیده‌اید؟‏ ‏آیا شما آن را می‌رویانید یا ما می‌رویانیم‌؟‏».

﴿وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ[الانفال: ۳۰].

«و آنان مکر می‌کنند و خداوند نیز مکر می‌کند و خداوند بهترین مکر کنندگان است».

﴿وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنَٰهَا فَنِعۡمَ ٱلۡمَٰهِدُونَ ٤٨[الذاریات: ۴۸].

«و زمین را پهن ساخته‌ایم و چه آماده‌کنندگان خوبی بوده‌ایم!‏».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰۖ[الانعام: ۹۵].

«این خدا است که دانه و هسته را می‌شکافد».

صنعانی می‌گوید: «علما درباره‌ی توقیفی بودن اسم‌های خداوند متعال اختلاف نظر دارند. توقیفی بودن به این معناست که نباید از افعال ثابت خداوند برایش اسمی مشتق نماییم؛ بلکه صرفا اسمی بر خداوند اطلاق می‌گردد که به صراحت در قرآن و سنت آمده باشد» [۱۵۷].

البته باید دانست که توقیفی بودن اسم‌های خداوند با اشتقاق مصدر و فعل از اسم‌های ثابت هیچ منافاتی ندارد؛ لذا با توجه به اسم‌های سمیع، بصیر و قدیر می‌توان سمع، بصر و قدرت را بر خداوند اطلاق نمود و همچنین با فعلهای آنها در مورد خداوند متعال خبر داد؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا وَتَشۡتَكِيٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ يَسۡمَعُ تَحَاوُرَكُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٌ ١[المجادلۀ: ۱].

«خداوند گفتار آن زنی را شنید که درباره‌ی شوهرش با تو بحث و مجادله می‌کند و به خدا شکایت می‌برد. خدا قطعاً گفتگوی شما دو نفر را می‌شنود؛ چرا که خدا شنوا و بینا است».

و در جایی دیگر می‌فرماید:

﴿فَقَدَرۡنَا فَنِعۡمَ ٱلۡقَٰدِرُونَ ٢٣[المرسلات: ۲۳].

«ما توانایی آن را داشته‌ایم و ما بهترین توانا بوده و هستیم».

لازم است این را هم بدانیم که خبر دادن در مورد خداوند صرفا با افعال متعدی برگرفته از اسم‌های خداوند درست است؛ اما با افعال لازم نمی‌توان در مورد خداوند خبر داد؛ مانند الحی که تنها اسم و مصدر آن بر خداوند اطلاق می‌گردد نه فعل آن [۱۵۸].

۳- عدم جواز فراخواندن خداوند متعال با اسماء و صفاتی که در قرآن و حدیث وارد نشده است. زجاج طبق آنچه که ابن العربی از وی نقل نموده، می‌گوید: «فراخواندن خداوند به غیر از نامهایی که خودش را بدانها توصیف نموده، جایز نیست».

همچنین ابن العربی اضافه کردن اسم‌های خداوند را جزو الحادی شمرده است که در این آیه از آن منع شده است:

﴿وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ[الاعراف: ۱۸۰].

«‏و کسانی را که در نام‌های خداوند به تحریف دست می‌یازند، ترک کنید».

وی می‌گوید:‌ «الحاد با افزایش نامی به نامهای خداوند یا کاستن نامی از نامهای وی صورت می‌گیرد. چنانکه بعضی از افراد جاهل، دعاههایی را اختراع می‌کنند و در آنها نام‌هایی برای خداوند می‌آورند که به ثبوت نرسیده است و افعالی را برایش ذکر می‌کنند که خداوند جزو افعالش نشمرده است. همچنین چیزهای دیگری را ذکر می‌کنند که شایسته‌ی خداوند نیستند؛ شما از آنها پرهیز نمایید» [۱۵۹].

۴- آنها به الفاظ وارده در قرآن و سنت در خصوص اسماء و صفات خداوند ملتزم وپایبند بودند و الفاظ جدید و تازه‌ای مانند بدعت گذاران بر خداوند اطلاق نمی‌کردند.

شارح طحاویه می‌گوید: «‌منهج اهل سنت و جماعت این است که از الله با الفاظ شرعی، نبوی و الهی تعبیر نموده‌اند؛ اما معطله به اسماء و صفاتی که شارع فرموده، پشت کرده‌اند و در معانی آنها تدبر نمی‌کنند. آنان معانی و الفاظی را که خودشان ابداع کرده‌اند، جزو محکماتی قرار داده‌اند که اعتقاد و اعتماد به آنها واجب است. اما صاحبان حق و سنت و ایمان قول خدا و رسولش را حق دانسته و اعتقاد و اعتماد به آن را واجب می‌دانند» [۱۶۰].

شیخ الاسلام در این باره می‌گوید: «سلف صالح و امامان بزرگوار در باب نفی و اثبات به بدعتهایی که گروه‌هایی مختلف ایجاد کرده‌اند، وارد نشده‌اند؛ بلکه به قرآن و سنت چنگ زده‌اند و آن را موافق عقل صریح دانسته‌اند. پس هر لفظی را که قرآن و سنت در مورد اسماء و صفات خداوند ذکر کرده‌، حق، و ایمان به آن را واجب دانسته‌اند هر چند که حقیقت معنای آن درک نشود. و هر لفظی را که مردم اختراع کرده‌اند و گروهی آن را اثبات، و گروهی دیگر آن را نفی نموده‌اند، ما نباید تا وقتی که مراد متکلم را نفهمیده‌ایم، در مورد آن اظهار نظر کنیم. اگر مراد او حق باشد، آن را می‌پذیریم و اگر باطل و مخالف قرآن و سنت باشد، نمی‌پذیریم» [۱۶۱].

سلف صالح در خصوص آنچه که گروههای منحرف درباره‌ی اسماء و صفات خداوند گفته‌اند، قرآن و سنت را به عنوان داور پذیرفته‌اند؛ لذا تا زمانی که مراد متکلم را نمی‌فهمیدند به قبول یا رد آن مبادرت نمی‌ورزیدند. اگر سخن متکلم حاوی معنایی اشتباه و مخالف قرآن و سنت بود، آن را رد می‌نمودند و اگر حاوی معنایی خوب و زیبا ‌بود، آن را می‌پذیرفتند و به متکلم آن می‌گفتند: مراد شما صحیح است؛ اما این الفاظ مبتدع و موهم در حق خداوند استعمال نمی‌شود.

اگر کسی بگوید: پاسخ شما چیست به کسی که بپرسد: خداوند شیئ است یا غیر شیئ؟ خداوند موجود است یا معدوم ؟ خداوند قدیم است یا حادث؟ خداوند قایم به نفس است یا نیازمند به دیگران؟ و در کل آیا جایز است که بگوییم: خداوند شیئ، موجود، قدیم و قایم به نفس خویش است؟ اگر بگویید: آری، قاعده‌ی خودتان را نقض کرده‌اید. و اگر بگویید:‌ خیر، سخن بسیار بزرگی به زبان آورده‌اید.

پاسخ: اینکه ما می‌گوییم: خداوند شیئ، قدیم، موجود و قایم به نفس خویش است، از باب اخبار (خبر دادن) می‌باشد نه از باب ذکر صفات؛ چرا که در باب خبر دادن گنجایش بیشتری وجود دارد. اما در باب صفات تنها باید بر آنچه که در قرآن و سنت آمده است، اکتفا کرد. ابن قیم می‌گوید: «آنچه که درباب اسماء و صفات بر خداوند اطلاق می‌شود، توقیفی است. اما آنچه که در باب اخبار (خبر دادن) مانند قدیم، شیئ، موجود و قایم به نفس بر خداوند اطلاق می‌شود، واجب نیست که توقیفی باشد. این، سخن نهایی در این مورد است که آیا اسماء خداوند متعال، توقیفی هستند و یا جایز است که بعضی از اسم‌هایی که در نصوص نیامده، بر خداوند اطلاق گردد» [۱۶۲].

بنده می‌گویم: در باب اخبار نیز بهتر است که هنگام وجود اینگونه الفاظ به همان الفاظی که در قرآن و سنت آمده‌اند اکتفا نماییم؛ بعنوان نمونه «اوّل» را بجای قدیم، «قیوم» را بجای قائم به نفس، و «الآخر» را بجای ازلی و ابدی استعمال نماییم؛ زیرا تعبیر نمودن با الفاظی که در نصوص دینی آمده است، بهتر و پسندیده‌تر می‌باشد.

در اینجا یک موضوع دیگر باقی مانده که شیخ الاسلام به آن پرداخته است و آن هم این است که جایز نیست در مورد خداوند با اخبار سوء خبر داد؛ ایشان می‌گوید: «میان فراخواندن خداوند و خبر دادن از وی تفاوت وجود دارد؛ زیرا خداوند فقط با اسم خوب یا اسم غیر بد فرا خوانده می‌شود، هر چند که راجع به آن دستوری نیامده باشد؛ مانند اسم، شیئ، ذات و موجود؛ آن هم وقتی که از آن معنای ثابت، مورد نظر باشد. اگر منظور از آن موجود به هنگام وقوع حادثه و مصیبت باشد پس از جمله اسماء مبارک وی بشمار می‌رود. مرید و متکلم جزو همین اسم‌ها هستند؛ زیرا اراده و کلام به خوب و بد تقسیم می‌شوند و از جمله اسم‌های مبارک خداوند نیستند. برخلاف اسم حکیم، رحیم، صادق و مانند اینها که تنها معنای نیک از آنها فهمیده می‌شود» [۱۶۳].

چه بسا که کسانی اعتراض کنند و بگویند: از علما و اندیشمندان اسلامی اعم از محدثین و مفسرین به تواتر رسیده است که آنها اسماء و صفات خداوند را تفسیر نموده‌اند؛ پس با این کثرت تفسیرها چگونه شما آنها را توقیفی می‌دانید؟

پاسخ این سؤال در سخن ابن قیم نهفته است که می‌گوید «هیچ چیزی نمی‌تواند جایگزین اسماء خداوند شود و معنای آنها را ادا نماید. و تفسیر آنها با کلمات دیگر، تفسیر به مرادف محض نیست؛ بلکه به خاطر تقریب به ذهن و فهماندن مفهوم آنها است.» [۱۶۴]

اطلاق لفظ صفات بر خداوند منافاتی با توقیفی بودن ندارد

برخی از علما گمان کرده‌اند که اطلاق لفظ صفات بر خداوند با توقیفی بودن که یکی از اصول اعتقادی اهل سنت و جماعت بشمار می‌رود، منافات دارد و گمان آنها بر این است که این، کار بدعت گذاران است و در قرآن و سنت و سخنان سلف صالح وارد نشده است.

اما مسأله آنگونه نیست که آنها می‌گویند؛ زیرا خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:

﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ١٥٩ إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ ١٦٠[الصافات: ۱۵۹-۱۶۰].

«خداوند، پاک و منزّه است از توصیفهایی که ـ مشرکان ـ می‌کنند، جز توصیف بندگان مخلص خدا که شایسته‌ی اوست‏».

خداوند در این آیه پاکی‌اش را از صفات نقصی که مشرکان و گمراهان به او نسبت می‌دهند، اعلان می‌نماید؛ ولی از جانب دیگر، موضوع توصیف خداوند از جانب مسلمانان به صفات جمال و جلال و کمال را استثناء می‌نماید.

در صحیح بخاری از عایشه رضی الله عنها روایت است که پیامبر اکرم صمردی را بعنوان فرمانده و امیر یک دسته‌ی نظامی تعیین نمود. او نماز را برای همراهانش امامت می‌کرد و قرائتش را با سوره‌ی اخلاص به پایان می‌رساند. هنگامی که مأموریت به پایان رسید و آنها برگشتند، این مسئله را برای رسول اکرم صمطرح نمودند. آنحضرت صفرمود: «از او بپرسید که انگیزه‌اش از این کار چه بوده است.» پس علت را از وی جویا شدند. او گفت: چونکه خدای رحمان در سوره‌ی اخلاص توصیف شده است، من دوست دارم که آن را بخوانم. پیامبر اکرم صفرمود: «به اطلاع او برسانید که خداوند نیز او را دوست دارد» [۱۶۵].

محل استدلال در این حدیث، این است که آن صحابی گفت: صفت خداوند رحمان در سوره‌ی اخلاص آمده است و پیامبر اکرم صهم او را تأیید نمود و سخنش را رد نکرد. اگر اطلاق صفت جایز نمی‌بود، پیامبر اکرم صآن را رد می‌نمود.

ابن حجر در شرح حدیث مذکور می‌گوید: «این حدیث، دلیلی است برای کسانی که خداوند را دارای صفت می‌دانند و این، اعتقاد جمهور علماست».

ابن حزم در این زمینه سخنی شاذ دارد؛ وی می‌گوید: « این (صفت) لفظی است که متکلمین اعم از معتزله و پیروان آنها آن را مصطلح ساخته‌اند. و این لفظ از پیامبر و هیچ یک از اصحاب بزرگوارش به ثبوت نرسیده است. و اگر کسانی این نظر ما را با حدیث «باب» مورد اعتراض قرار دهند، باید بدانند که این حدیث را تنها سعید بن ابی هلال روایت نموده است و وی دارای ضعف می‌باشد. و به فرض صحت آن، سوره‌ی اخلاص همانگونه که در حدیث آمده است، صفت خداوند است و نباید موارد دیگری به آن افزود. و این، با صفتی که معتزله بر خداوند اطلاق می‌کنند، فرق دارد؛ زیرا صفت در زبان عربی فقط بر جوهر و عرض اطلاق می‌شود» [۱۶۶].

ابن حجر در رد ابن حزم می‌گوید: علما در حجت دانستن سعید اتفاق نظر دارند؛ لذا تضعیف ابن حزم اعتباری ندارد. و سخن اخیرش نیز مردود است؛ زیرا همه در مورد اثبات اسماء حسنای خداوند اتفاق نظر دارند؛ چرا که خداوند متعال می‌فرماید:‌

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ[الاعراف: ۱۸۰].

و اسم‌هایی که در آیه آمده‌اند، بر اساس زبان عربی، همان صفات هستند. پس اثبات اسماء خداوند مستلزم اثبات صفات او است؛ چرا که بعنوان مثال، هرگاه اثبات گردد که خداوند حیّ (زنده) است، بعد از آن، می‌توانیم خداوند را به وصفی که زائد بر ذات او باشد که آنهم صفت حیات ‌است، توصیف کنیم. و اگر این، جایز نمی‌بود، ‌باید صرفا بر اموری که وجود ذات را اثبات می‌نمایند، اکتفا می‌شد [۱۶۷].

[۱۵۱] بدائع الفوائد (۱/۱۶۸). [۱۵۲] بدائع‌ الفوائد (۱/۱۶۲). [۱۵۳] لوامع الانوار البهيهة (۱/۱۲۴) تألیف سفارینی. [۱۵۴] الفرق بين الفرق ص (۳۳۷). [۱۵۵] فتح الباری (۱۱/۲۲۳). [۱۵۶] مجموعه فتاوای شيخ الاسلام (۵/۲۶). [۱۵۷] سبل السلام (۳/۱۴۳). [۱۵۸] نگا: عقيدة السفاريني (‌۱/۱۲۶). [۱۵۹] احکام القرآن (۲/۸۰۵) تألیف ابن العربي. [۱۶۰] شرح العقيدة الطحاوية (۱۰۹). [۱۶۱] مجموعه فتاوای شیخ الاسلام (۶/۳۶) و (۳/۴۱). [۱۶۲] بدائع الفوائد (۶/۱۶). [۱۶۳] مجموعه فتاوای شيخ الاسلام (۶/۱۴۲). [۱۶۴] بدائع الفوايد (۱/۱۶۸). [۱۶۵] نگا: فتح الباري (۱۳/۳۴۸). [۱۶۶] فتح الباري (۱۳/۳۵۶). [۱۶۷] فتح الباري (۱۳/۳۵۷).