شیعه و اهل بیت

فهرست کتاب

توهین به خود علیس:

توهین به خود علیس:

آن‌ها به حضرت علی -امام موهوم خود و اولین امام معصوم‌شان – نیز، مانند دیگران توهین کرده‌اند و او را تحقیر کرده و به ترس و ذلیلی منسوب کرده‌اند. گفته‌اند: هنگامی که با ابوبکر بیعت شد و علی از بیعت امتناع کرد، ابوبکر به قنفذ گفت: برو علی را بیرون بیاور و اگر بیرون نیامد، خانه را بر سرش خراب کن و اگر ممانعت کرد، ‌خانه‌اش را آتش بزن. سپس قنفذ ملعون رفت و همراه یارانش بدون اجازه وارد شد و علی به طرف شمشیرش رفت و او جلوتر رفت و شمشیرها را جمع کرد و طنابی در گردنش انداخت و فاطمه میان آن‌ها مانعی ایجاد کرده بود و قنفذ ملعون او را با تازیانه زد و هنگامی که فاطمه در گذشت، اثر آن ضربه مانند دمل بر روی بازویش بود. سپس علی را به طرف ابوبکر کشاند، ‌و علی قبل از اینکه بیعت کند در حالی که طناب در گردنش بود گفت: این قوم مرا ضعیف کردند و نزدیک است که مرا بکشند. [۷۰۹]

این همان علی بن ابی طالب است که شیعه او را در اینجا بسیار ترسو و بزدل معرفی کرده و او همان کسی است که اسطوره‌ها و داستان‌های بسیاری درباره‌ی شجاعت و جرأت وی گفته‌اند که پیش از این ‌بیان کردیم.

به این امر اکتفا نکردند، بلکه از زبان همسرش، دختر پیامبر ج، او را به ترس و خواری وصف کرده‌اند.

فاطمه بعد از اینکه فدک را مطالبه و با ابوبکر و عمر مشاجره کرد، علی را سرزنش کرد و از دست او عصبانی شد که کسی در این راه به وی کمک نکرده است. به او گفت: ای پسر ابوطالب من سختی و رنج جنین را تحمل می‌کنم،‌ حال آنکه تو در گوشه‌ی اتاق نشسته ای. [۷۱۰]

فاطمه او را سرزنش کرد که چرا نسبت به این قضیه ساکت نشسته است. [۷۱۱]

علاوه بر این، گفته‌اند که عمر بن خطاب دختر علی را غصب کرد و او چیزی نگفته و ممانعت نکرده است. کلینی گوید: «ابوعبدالله درباره‌ی ازدواج ام کلثوم، دختر علی، گفته است که: آن یک فرج غصبی بوده است». [۷۱۲]

علی نمی‌خواست دخترش را به عمر بدهد اما از او می‌ترسید، پس عباس، عمویش، را وکیل ازدواج وی کرد. [۷۱۳]

همین علی بود که خلافت و امارت را قبول نکرد، گفت: مرا رها کنید و دیگری را برای این کار برگزینید. با دروغ، به او توهین کرده‌اند و او را از جایگاه و مقامش پایین آورده و مانند یک شخص طامع تصور کرده‌اند که نسبت به چنین کاری حریص بوده و در پشت این مناصب هر چیزی را که بخواهد به دست می‌آورد. آری، او را مانند هواپرستان در نظر گرفته‌اند که با این کار حسب و نسب و حتی زن و فرزندانش را به دست می‌آورد.

بنگرید که چگونه به سالار اهل بیت اهانت کرده‌اند و در کتاب‌های مهم و معتبرشان آن را ذکر کرده‌اند. هنگامی که با ابوبکر بیعت شد و خبر آن به گوش علی رسید،‌ گفت: «این اسم، تنها شایسته‌ی من است و آن روز ساکت شد و شب هنگام علی فاطمه را برداشت و دست حسن و حسین را گرفت و هیچ‌یک از اصحاب رسول الله جرا فرا نخواند اما آن‌ها او را به منزلش رساندند و خداوند آن‌ها را برای یاری او ندا داده بود». [۷۱۴]

آیا اهانتی بزرگتر از این وجود دارد که گفته شود: علی زنش را که دختر پیامبر جاست، روی الاغ سوار کرده است و دست فرزندانش را گرفته و جلوی خانه‌ی مردم رفته تا به او کمک کنند؟

پاک و منزه است ‌خداوند، چه دروغ‌های زشت و قبیحی!

سپس افزوده‌اند:

علی وقتی دید که مردم او را خوار کردند و یاری نکردند و با ابوبکر بیعت کردند، در خانه ماند. [۷۱۵]

به این کلمات و عبارات بنگرید و نگاهی دوباره به این عبارات کوتاه بیندازید که خبر از اعتقاد اصلی و آرای حقیقی شیعه نسبت به علی می‌دهد که چگونه او را خوار و حقیر کرده‌اند و چگونه او را منزوی و مطرود از جمع دانسته‌اند.

محدث شیعیان، ابن بابویه قمی مانند این روایات را در کتابش آورده است. او داستانی طولانی را آورده که یاران و یاوران کم حضرت علی چگونه با ابوبکر مخالفت کردند و خلافتش را قبول نکردند و در حضور همه‌ی مردم آشکارا بر ضد وی سخن گفتند. وقتی یاران ابوبکر این را شنیدند، شمشیر به دست نزد علی رفتند و یکی از آنان گفت: به خدا قسم، اگر یکی از شما دوباره چنین سخنانی بگوید، بر او شمشیر می‌کشیم. یاران علی در خانه‌هایشان نشستند و بعد از آن دیگر کسی چیزی نگفت. [۷۱۶]

از طرف دیگر، به گونه‌ای زشت و قبیح او را توصیف کرده‌اند که مفلس و فقیر بود و هیچ مالی نداشت.

«در خانه‌ای فقیرانه تمام فرزندانش را جمع می‌کرد تا اصحابش رنج وی را بدانند و بار سنگین آن را برای وی کم کنند». [۷۱۷]

به همین دلیل، وقتی که پدر فاطمه، علی را پیشنهاد کرد، فاطمه ازدواج با او را رد کرد. نص روایت چنین است:

«وقتی رسول الله جمی‌خواست، فاطمه را به عقد علی در بیاورد، فاطمه در گوش پیامبر گفت: ای رسول خدا، تو به آنچه ما می‌‌بینیم،‌ بیناتری اما زنان قریش گفته‌اند که او مردی شکم گنده با دستانی دراز و شانه‌هایی قوی و سری طاس و چشمانی بزرگ و لبی خندان است اما مالی ندارد.» [۷۱۸]

اصفهانی از ابن ابی‌اسحاق روایت کرده که گوید: پدرم روز جمعه مرا به مسجد برد و مرا بلند کرد، علی را دیدم که روی منبر خطبه می‌خواند. او پیرمردی با دستانی دراز و شانه‌های پهن بود. ریشی داشت که تا سینه‌اش می‌آمد و چشمش کمی کج بود. [۷۱۹]

و در یک وصف جامع گفته‌اند که علی:

گندمگون، با قدی متوسط نزدیک به کوتاه، ‌شکمی بزرگ و انگشتانی منظم و بازوان محکم و پاهایی قوی و چشمانی مهربان و ریشی بزرگ و سری طاس و پیشانی پهن بود. [۷۲۰]

کلینی در کافی، روایت کرده که فاطمه از علی راضی نبود، ‌حتی بعد از ازدواج نیز، از او راضی نبود و او را با آرامش و اطمینان قلبی قبول نکرده بود. متن روایت این است:

«وقتی رسول الله، فاطمه را به علی داد، بر آن‌ها وارد شد و دید که فاطمه گریه می‌کند. فرمود:گریه می‌کنی؟ قسم به خدا، اگر در اهل بیت من کسی بهتر از او بود، ‌تو را به عقدش در نمی‌آوردم؛ من تو را به عقد علی در نیاورده‌ام، بلکه خداوند تو را به عقدش در آورده است.» [۷۲۱]

اربلی از «بریده» نقل کرده که رسول الله جفرمود: ای بریده، برخیز تا فاطمه را برگردانیم. ‌وقتی بر آن‌ها وارد شدیم، دیدیم که فاطمه گریه می‌کند. پیامبر گفت: چرا گریه می‌کنی دخترم؟ گفت: غذای کم و غم زیادی دارم. [۷۲۲]

آری، این است آراء و نظرات این قوم.‌ پس چه امیدی به کسانی که به اصحاب رسول الله ج، صدیق و فاروق و ذی‌النورین و سایر اصحاب، و به رسولان و انبیای الهی گستاخی می‌کنند‌، وجود دارد؟ آیا آن‌ها علی و اهل بیتش را محترم می‌دانند؟ هرگز چنین نیست.

به علی و پیامبر جو همسرش در یک روایت باطل و خرافی توهین کرده‌اند،‌ به طوری که گفته‌اند:

پیامبر جتنها یک لحاف داشت و عایشه نیز، همراه وی بود. پیامبر جمیان علی و عایشه می‌خوابید و لحاف دیگری نداشتند. وقتی که رسول الله جشب بر می‌خواست، با دستش لحاف را از وسط پایین می‌آورد. [۷۲۳]

آیا اهانتی بزرگ‌تر از این اهانت وجود دارد؟

آری،‌ بسیار بزرگ‌تر و بیشتر وجود دارد؛ از جمله، روایت کرده‌اند که علی نزد رسول الله جآمد و ابوبکر و عمر نزد وی بودند. علی می‌گوید: من میان پیامبر و عایشه نشستم و عایشه به او گفت: جایی غیر از ران من و ران رسول الله جپیدا نکردی؟ گفت: نه ای عایشه. [۷۲۴]

باری دیگر آمد و جایی نیافت. رسول خدا جاشاره کرد که پشتش بنشیند، و عایشه پشتش نشسته بود و پوششی رویش بود. علی آمد و بین رسول خدا و عایشه نشست. عایشه عصبانی شد و گفت: تو را چی شده که غیر از اتاق من جایی نیافتی؟ رسول خداجعصبانی شد و فرمود: ای حمیراء مرا به خاطر برادرم اذیت مکن. [۷۲۵]

اینان اینگونه خود را خوار و ذلیل کرده‌اند.

بعد از اینکه علی حکومت را به دست گرفت، ‌شیعیان در هیچ جنگی همراه وی نمی‌رفتند و همیشه بهانه می‌‌آورند؛ گاه مخفیانه و گاه آشکارا از جنگ فرار می‌کردند. تاریخ پُر است از خوار شدن علی از جانب شیعیانش که او را در تمام جنگ‌ها تنها گذاشته‌اند. از این رو می‌گوید:

«خدا شما را بکشد که دل مرا بسیار چرکین و از خشم پُر کردید و در هر نفس، پی در پی به من غم و اندوه می‌خورانید و به سبب نافرمانی و بی‌اعتنایی رأی و تدبیرم را فاسد و تباه ساختید تا اینکه قریش گفتند: پسر ابوطالب مرد دلیری است،‌ اما علم جنگ‌کردن ندارد- تا آنجا که می‌گوید:- کسی که مورد اطاعت قرار نگیرد، رأی و تدبیر ندارد». [۷۲۶]

در جایی دیگر می‌گوید: «آگاه باشید من شما را به جنگیدن در شب و روز و نهان و آشکار دعوت نموده‌ام. پیش از آنکه آن‌ها به جنگ شما بیایند، شما به جنگشان بروید. سوگند به خدا هرگز با قومی در میان خانه‌ی ایشان جنگ نشده است مگر آنکه ذلیل و مغلوب گشته‌اند.‌پس شما وظیفه‌ی خود را به یکدیگر حواله نموده‌اید و همدیگر را خوار ساختید تا اینکه از هر طرف اموال شما غارت شد و دیار شما از تصرفتان بیرون رفت و این فرد غامدی است که با سواران خود به شهر انبار وارد گردید و حسان بن حسان بکری را کشت و سواران شما را از حدود آن شهر دور گردانید و به من خبر رسید که یکی از لشکریان ایشان بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمی داخل شده و خلخال و دستبند و گردن‌بندها و گوشواره‌های او را می‌کند و آن زن نمی‌توانست از او ممانعت کند. باید صدا به گریه و زاری بلند می‌نمود و از خویشان کمک می‌طلبید. پس دشمنان با مال و دارایی بسیار بازگشتند در صورتی که به یک نفر از آن‌ها زخمی نرسید و خونی از آن‌ها ریخته نشد. اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه از حزن و اندوه بمیرد بر او ملامتی نیست حتی نزد من هم به مردن سزاوار است. بسیار جای حیرت و شگفتی است!‌ سوگند به خدا، اجتماع ایشان بر کار نادرست و تفرقه و اختلاف شما در کار حق و درست، دل را می‌میراند و غم و اندوه ایجاد می‌نماید. پس چهره‌های شما زشت و دل‌هایتان غمگین گردد هنگامی که آماج تیرهای آن‌ها قرار گرفته‌اید. مال شما را به یغما می‌برند و شما غارت نمی‌کنید، با شما جنگ می‌کنند و شما جنگ نمی‌نمایید. خداوند را معصیت می‌کنید و راضی هستید، وقتی که به شما در ایام تابستان امر کردند که به جنگ ایشان بروید، گفتید: اکنون هوا گرم است ما را مهلت ده تا حرارت گرما کم شود. چون در ایام سرما شما را به جنگ با آن‌ها امر کردند، گفتید: در این روزها هوا بسیار سرد است به ما مهلت ده تا سرما برطرف گردد. شما که این همه عذر و بهانه برای فرار از گرما و سرما می‌آورید، پس سوگند به خدا از شمشیر زودتر فرار خواهید کرد». [۷۲۷]

[۷۰۹] سلیم بن قیس، ص۸۴ و ۸۹. [۷۱۰] طوسی، الأمالی، ص ۲۵۹. مجلسی، حق الیقین، ص۲۰۳ و ۲۰۴. طبرسی، الاحتجاج. [۷۱۱] أعیان الشیعة، ص۲۶. [۷۱۲] الکافی فی الفروع، هند، ج۲، ص۱۴۱. [۷۱۳] مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعة، ص۲۷۷. [۷۱۴] کتاب سلیم بن قیس، ص۸۲ و ۸۳. [۷۱۵] همان، ص۸۳. [۷۱۶] قمی، الخصال، ج۲، ص۴۶۵ . [۷۱۷] ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ص۲۶ . [۷۱۸] تفسیر قمی، ج۲، ص۳۳۶ . [۷۱۹] مقاتل الطالبین، ص۲۷ . [۷۲۰] همان. [۷۲۱] الفروع من الکافی. [۷۲۲] کشف الغمة، ج۱، ص۱۴۹ و ۱۵۰ . [۷۲۳] کتاب سلیم بن قیس، ص۲۲۱. [۷۲۴] البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۲۵. [۷۲۵] کتاب سلیم بن قیس عامری، ص۱۷۹. [۷۲۶] نهج البلاغة، ص۷۰ و ۷۱. [۷۲۷] - نهج البلاغه، ص۷۰ و ۷۱.