شیعه و اهل بیت

فهرست کتاب

دیدگاه اهل بیت درباره‌ی عثمان ذی‌النورین:

دیدگاه اهل بیت درباره‌ی عثمان ذی‌النورین:

عثمان ذی‌النورین، خلیفه‌ی سوم راشد، ‌و صاحب بخشش و حیا، محبوب رسول الله جو همسر دو دختر ایشان؛ ام کلثوم و رقیه است که در این مقام بزرگ، بی‌نظیر بوده و کسی از میان امت‌های اولیه و بعد از آن، به این مقام نرسیده‌اند. او باجناق ح علیس بود. و بعد از خلیل الله، اولین مهاجری بود که پرچم اسلام را برداشت و به مکان‌هایی که اسلام به آن نرسیده بود، رساند و شهرهای جدید و سرزمین‌های وسیعی را فتح کرد ‌و با امدادهای بسیار مسلمانان را یاری می‌کرد. چاه رومه را برای مسلمانان خریداری کرد آن هم زمانی که آن‌ها بعد از هجرت پیامبر جبه مدینه، چاهی نداشتند که از آن آب بنوشند. همچنین زمینی را برای ساخت مسجد خریداری کرد که آخرین مسجد پیامبران محسوب می‌شود.

کمک‌های وی به عموم مسلمانان و مصالح اجتماعی‌شان مانند آماده کردن ارتش و سربازان تنگدست و ... .

تنها این امور نیست و بس، بلکه او خیّر، بخشنده، نیکوکار و سخاوتمندی بود که اموال خود را به عام و خاص می‌بخشید. او به امام اول – معصومی که او را بالاتر از پیامبران و فرشتگان مقرب خدا می‌دانند- [۳۳۲]در ازدواج با فاطمه، کمک کرد و تمام مخارج ازدواج را به وی داد. همچنان‌که خود علی بن ابی‌طالب به این امر اعتراف می‌کند: «وقتی من نزد رسول الله جرفتم تا فاطمه را از او خواستگاری کنم، به من گفت: زره‌ات را بفروش و پولش را بیاور تا با آن برای تو و دخترم فاطمه آنچه لازم است، بخرم. زره را برداشتم و به بازار رفتم و آن را به چهارصد درهم به عثمان بن عفان فروختم. وقتی که درهم‌ها را از او گرفتم و او زره را از من گرفت، گفت: ای ابوالحسن! آیا تو نسبت به من برای زره و این درهم‌ها شایسته‌تر و مستحق‌تر نیستی؟ گفتم: آری. گفت: این زره، هدیه‌‌‌‌ی من به تو باشد. پس زره و درهم‌ها را گرفتم و نزد رسول الله جرفتم و زره و درهم‌ها را پیش وی گذاشتم و از کاری که عثمان کرده بود به او خبر دادم. پس رسول الله جبرای عثمان دعای خیر کرد. [۳۳۳]

بر این اساس عبدالله بن عباس، پسر عموی پیامبر ج، می‌گوید: خداوند به ابوعمرو (عثمان بن عفان) رحم کند! ‌قسم به خدا او کریم‌ترین و بخشنده‌ترین نیکوکاران است و سحرگاهان بیشتر از همه عبادت می‌کند و هنگام ذکر بسیار اشک می‌ریزد و هنگام هر اکرام و بخششی بیدار است و از همه بخشندگان، جلوتر است. دوست وفادار من است و صاحب لشکری قدرتمند و داماد رسول الله جاست. [۳۳۴]

رسول الله جعثمان را از جمله‌ی کسانی قرار داد که بر ازدواج فاطمه با علی شاهد باشند؛ همچنان‌که از انس روایت کرده‌اند که پیامبر جفرمود: بروید و ابوبکر و عمر و عثمان ... و سه نفر از انصار را بیاورید. گفت: رفتم و آن‌ها را صدا زدم. وقتی که به حضور پیامبر جرسیدند، فرمود: من شما را بر ازدواج فاطمه با علی با مهریه‌ی ۴۰۰ مثقال نقره شاهد می‌گیرم. [۳۳۵]

برای حضرت علی، همین افتخار بس که پیامبر جیکی از دخترانش را به وی داده و او را جزو دامادهای خود کرده است. شیعه این امر را نشان افضل بودن حضرت علی برای خلافت و امامت بعد از پیامبر جدانسته‌اند. پس چطور است کسی که دو دختر از پیامبر جیکی پس از دیگری گرفته باشد مستحق خلافت و امامت نیست؟ همین افتخار برای حضرت عثمان بس است که در دنیا، کسی مانند او به چنین شرف و جایگاهی نرسیده که با دو دختر پیامبر جازدواج کرده باشد و هیچکس در این امر مهم و مبارک مثل وی نیست. چون حضرت عثمان با رقیه دختر پیامبر جدر مکه ازدواج کرد و این ازدواج به فرمان الهی بوده است. چرا که پیامبر جاز روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید. و بعد از وفات رقیه پیامبر جدختر دیگرش، ام کلثوم را به عقد حضرت عثمان در آورد. همچنان‌که علمای شیعه به آن اعتراف کرده‌اند. مجلسی – همان شیعی مشهور و متعصب که همیشه لعن و نفرین می‌کند – در کتاب خود حیاة القلوب، به نقل از ابن بابویه قمی و با سند صحیح نقل می‌کند که رسول الله جاز خدیجه صاحب قاسم و عبدالله ملقب به طاهر و ام کلثوم و زینب و فاطمه شد و علی با فاطمه و ابوالعاص بن ربیعه با زینب ازدواج کردند و ابوالعاص مردی از بنی‌امیه بود. [۳۳۶]

همچنان‌که عثمان بن عفان با ام کلثوم ازدواج کرد اما قبل از همبستر شدن با وی درگذشت. سپس وقتی پیامبر جخواست که به غزوه‌ی بدر برود،‌ رقیه را به او داد. [۳۳۷]

حمیری روایتی را از جعفر بن محمد از پدرش نقل کرده که گفت: پیامبر جاز خدیجه، قاسم و طاهر و ام کلثوم و رقیه و زینب و فاطمه را داشت. علی با فاطمه ازدواج کرد و ابوالعاص بن ربیعه که از بنی‌امیه بود، با زینب ازدواج کرد و عثمان بن عفان با ام کلثوم ازدواج کرد اما قبل از همبستر شدن با او درگذشت. سپس رسول اللهجرقیه را به جای او به عثمان داد. [۳۳۸]

عباس قمی نیز، روایتی را مانند این روایت، از منتهی الآمال از جعفر صادق روایت کرده که مامقانی نیز، آن را در تنقیح الرجال روایت کرده است. [۳۳۹]

شری نیز، به این امر اعتراف کرده و می‌نویسد: عثمان از لحاظ همنشینی و سابقه‌ی ایمان کمتر از ابوبکر و عمر نبود. او از مسلمانان با وقار بود که دو بار داماد پیامبر شد. حضرت عثمان با رقیه، دختر پیامبر ج، ازدواج کرد و از او صاحب فرزندی شد که در ۶ سالگی درگذشت و مادرش قبل از وفات او نیز، درگذشته بود. پیامبر جدختر دوم خود، ام کلثوم را به وی داد که او نیز، دیری نپایید که در دوران پدرش درگذشت. [۳۴۰]

مسعودی تحت عنوان «بیان اولاد پیامبر ج» آورده است:

تمامی فرزندان پیامبر ججز ابراهیم همگی از خدیجه بودند. قاسم از خدیجه به دنیا آمد که کنیه‌اش، همین است و بزرگترین پسر وی می‌باشد. رقیه و ام کلثوم زنان عتبه و عتیبه بن ابی‌لهب (عموی پیامبر) بودند که آن‌ها را بر اساس روایتی که بیان آن به طول می‌انجامد،‌ طلاق دادند و سپس عثمان با آن‌ها یکی پس از دیگری ازدواج کرد. [۳۴۱]

برای رد ادعای کسانی که می‌گویند، رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر جنیستند؛ روایتی را از کلینی و عروسی حویزی تحت عنوان فرزندان پیامبر جذکر می‌‌‌‌‌‌کنیم:

پیامبر جبا خدیجه ازدواج کرد در حالی که او جوانی بیست و چند ساله بود که قبل از بعثت، صاحب قاسم و رقیه و زینب و ام کلثوم شدند و بعد از بعثت نیز، صاحب طیب و طاهر و فاطمهشدند. [۳۴۲]

علی بن ابی‌طالب نیز، به این امر شهادت داده است. همچنان‌که به ایمان و همنشینی و علم و معرفت و سابقه‌ی عثمان در اسلام، شهادت داده بود. همه‌ی این‌ها در سخنان وی، هنگام قتل حضرت عثمان و هنگامی که مردم از وی سؤال کردند، ‌پیداست؛ «علی بر عثمان وارد شد و گفت: مردم پشت سر من هستند و از من می‌پرسند که میان تو با آن‌ها چه چیزی گذشته است. به خدا قسم نمی‌دانم چه چیزی به تو بگویم. چیزی نمی‌دانم که تو آن را ندانی؛ چون آنچه ما می‌دانیم، تو هم ‌می‌دانی و هر چیزی پیش از تو بدانیم به اطلاعت می‌رسانیم و هر مطلبی که در غیاب تو برایمان پیش آید، از آن باخبرت می‌کنیم. آنچه دیده‌ایم و شنیده‌ایم، تو هم دیده‌ای و شنیده‌ای و مثل ما رفیق و همراه رسول خدا جبوده ای و پسر ابوقحافه و پسر خطاب در عمل از تو شایسته‌تر نبودند. تو از ابوبکر و عمر به رسول الله جنزدیکتر بودی و بیشتر از آن دو خویشاوند آن حضرت جبودی و در دامادی پیامبر جبه درجه‌ای رسیده‌ای که آنان به آن درجه نرسیده‌اند. پس مراقب خودت باش. چون – قسم به خدا – کورکورانه نمی‌نگری و جاهلانه حکم نمی‌دهی». [۳۴۳]

بنگرید که خلیفه‌ی چهارم ما و امام معصوم شیعیان چه می‌گوید؟. بعد از این برای کسی شکی باقی نمی‌ماند که عثمانس به رسول الله نزدیکتر بوده، و هم چنین ایشان عالم فاضلی بوده و کورکورانه نمی‌نگرد و جاهلانه حکم نمی‌دهد! این هم پس از اعتراف علیسمی‌باشد.

این در حالی است که رسول الله جحضرت عثمان را به منزله‌ی قلب خود قرار داده است، همچنان‌که از آن حضرت روایت کردیم که فرمودند: ابوبکر نزد من به منزله‌ی گوش و عمر به منزله‌ی چشم و عثمان به منزله‌ی قلب من است. [۳۴۴]

مبارکش باد که رسول خدا جاو را به منزله‌ی قلبش قرار داده است، و نوه‌ی پیامبرجو پسر سرور زنان بهشتی، حضرت فاطمه، یعنی حسین بن علی [۳۴۵]س و نیز حسن بن علی از او روایت می‌کنند. [۳۴۶]

از میان اهل بیت غیر از حسن و حسین و پدرشان علی بن ابی طالب،‌ سایر آنان نیز، حضرت عثمانس را تمجید کرده‌اند. همچنان‌که کلینی از جعفر بن باقر – امام معصوم ششم شیعیان- آورده که بشارت به بهشتی بودن او داده و در مدح وی گفته است: اول هر روز ندا دهنده‌ای از آسمان می‌آید که علی÷ و پیروانش همان رستگارانند و آخر هر روز ندا دهنده‌ای می‌‌آید که عثمان و پیروانش رستگارند. [۳۴۷]

جعفر همچنین جایگاه عثمان بن عفانسرا نزد پیامبر جو اطمینان و اخلاص و نیابت و وفاداری و پیروی بی‌نظیر وی را بیان می‌کند؛ اطاعتی که یکی از ویژگی‌های بارز حضرت عثمان بوده است. او همان کسی است که رسول الله جبا یکی از دست‌های خود به جای او بیعت کرد که در داستان صلح حدیبیه هست، به طوری که می‌گوید:

رسول الله جعثمان را فرستاد و فرمود: نزد مؤمنان قوم خود برو و به آن‌ها بشارت بده که خداوند به من وعده‌ی فتح مکه داده است. وقتی عثمان رفت، ‌أبان بن سعد را ملاقات کرد و عثمان را با خود برد. عثمان نزد قوم رفت و پیام رسول خدا جرا به آن‌ها گفت. سهیل بن عمرو نزد رسول الله جنشسته بود و عثمان در میان لشکر مشرکان بود. رسول الله جبا مسلمانان بیعت کرد و یک دست خود را بر دیگری زد و به جای عثمان نیز، بیعت کرد. مسلمانان گفتند: خوشا به حال عثمان طواف خانه‌ی خدا را کرده و سعی میان صفا و مروه را انجام داده و اکنون از احرام خارج شده است. رسول الله جفرمود: امکان ندارد عثمان این کار را انجام دهد. وقتی عثمان برگشت: رسول الله جاز او پرسید،‌ آیا طواف کعبه کردی؟ عثمان گفت: چطور می‌توانم طواف کنم در حالی که رسول الله طواف نکرده‌اند؟ سپس جریان را برایشان تعریف کرد. [۳۴۸]

آیا اطاعتی بالاتر از این وجود دارد که شخصی وارد حرم شود و طواف خانه‌ی خدا نکند به این دلیل که سرور و دوستش جطواف نکرده است؟

مجلسی مانند آن را در کتابش، «حیاة القلوب» آورده و گوید: وقتی به پیامبر جخبر رسید که عثمان کشته شده، فرمود: از اینجا تکان نمی‌خورم مگر اینکه با قاتلان عثمان بجنگم. پس به آن درخت تکیه زد و آنجا از مسلمانان بیعت گرفت، و آن موقع این آیات نازل شد: ﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا١٨[الفتح: ۱۸]. و ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّهَ يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡۚ[الفتح: ۱۰]. سپس تمام داستان را آورد. [۳۴۹]

این هم امام شهید و سومین خلیفه‌ی راشد بود. خدا از وی راضی باد و او را راضی و خشنود گرداند!

[۳۳۲] امامان از پیامبران برترند محمد بن حسن صفار در بصائر الدرجات از عبدالله بن ولید سلمان نقل می‌کند که ابوجعفر÷ به من گفت: ای عبدالله، شیعه درباره‌ی علی و موسی و عیسی چه می‌گویند؟ گفتم: جانم فدایت باد از چه نظر می‌پرسی؟ گفت: درباره‌ی علمشان از تو می‌پرسم. گفت: قسم به خدا، علی از موسی و عیسی عالم‌تر بود. گفت: ای عبدالله، آیا این درست است که می‌گویند: پیامبر جهر علمی داشت، ‌علی نیز، دارد؟ گفتم: آری. گفت: با آن‌ها اینگونه نزاع کن که خداوند به موسی فرمود: ﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖ[الأعراف: ۱۴۵]. پس ما دانستیم که همه‌ی قضیه برای موسی روشن نشده است و خداوند متعال به حضرت محمد جمی‌فرماید: ﴿وَجِئۡنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ[النحل: ۸۹]. و از علی بن اسماعیل از محمد بن عمر زیات نقل شده که گفت: ابوعبدالله÷ گفت: شیعه درباره‌ی عیسی و موسی و علی÷ چه می‌گویند؟ گفتم: فکر می‌کنند که موسی و عیسی از علی برتر باشند. گفت: آیا فکر می‌کنی که امیرالمؤمنین آنچه را که رسول الله جدانسته، می‌داند؟ گفتم: آری. اما مردم او را بر هیچ‌یک از پیامبران اولوالعزم برتری نمی‌دهند. ابوعبدالله گفت: با کتاب خداوند با آن‌ها بحث کن. گفتم: کجا و چگونه؟ گفت: خداوند به موسی فرمود: ﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖو خداوند به عیسی گفت: ﴿وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي تَخۡتَلِفُونَ فِيهِۖ[الزخرف: ۶۳]. و خداوند متعال به حضرت محمد جفرمود: ﴿وَجِئۡنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ، و از علی بن محمد... نقل شده که ابوعبدالله÷ گفت: خداوند پیامبران اولوالعزم را آفرید و آن‌ها را با علم فضیلت داد و علمشان را به ما داد و ما علمشان را ارث بردیم و ما را در علمشان بر آنان برتری داد و به رسول خدا جچیزهایی یاد داد که آنان نمی‌دانستند و علم رسول خدا جو علم آنان را به ما یاد داد. (به نقل از الفصول الهمة،‌ الحر العاملی، ص۱۵۱-۱۵۲). همچنین ابن بابویه قمی، در کتابش «عیون الأخبار» از ابوالحسن علی بن موسی الرضا از پدرش از علی÷ آورده که جبرئیل بر رسول الله جنازل شد و گفت: ای محمد،‌ خداوند متعال می‌فرماید: اگر علی÷ را خلق نمی‌کردم، چگونه برای دخترت فاطمه بر روی زمین کفوی غیر از او پیدا می‌شد؟ (عیون اخبار الرضا،‌۱/۲۲۵). سید بجنوردی، تعلیقی بر آن آورده و می‌گوید: بعضی از محققان به این گروه احادیث، استناد می‌کنند که موسی و عیسی بر تمام پیامبران برتری دارند. (همان). حر عاملی این روایت را از طوسی در «التهذیب» خود تحت عنوان باب «پیامبر و ائمه‌ی دوازده‌گانه از سایر مخلوقات و از انبیاء و اوصیاء و ملائکه و... برتر هستند»، آورده است. (الفصول المهمة،‌ ص۱۵۱، ایران). و در ذیل آن، روایت دیگری را از رضا÷ آورده که پیامبر جفرمود: خداوند هیچکس را برتر از من خلق نکرده و هیچکس نزد وی گرامی‌تر از من نیست. علی گفت: گفتم: ای رسول الله ج، تو برتری یا جبرئیل؟ گفت: خداوند پیامبران مرسل خود را بر فرشتگان مقرب برتری داده و مرا بر تمام پیامبران و رسولان برتری داده است و برتری بعد از من، ای علی از آنِ تو و امامانِ بعد از توست، و همانا فرشتگان، خدمتکاران ما و خدمتکاران دوستداران ما هستند– تا آنجا که می‌گوید:- چطور از ملائکه برتر نباشیم در حالی که نسبت به شناخت و تسبیح و تقدیس خداوند خود از آن‌ها جلوتر بوده‌ایم. تا آنجا که می‌گوید: خداوند متعال آدم را خلق کرد و از روح خود در وی دمید و ملائکه را به سجده برای آدم به عنوان اکرام و بزرگداشت ما امر کرد، و سجده‌ی آن‌ها برای خداوند عزّ وجل از لحاظ عبودیت است و برای آدم از لحاظ اکرام است. پس چگونه ما برتر از ملائکه نباشیم در حالی که همگی آن‌ها برای آدم سجده کردند. (الفصول، ص۱۵۳،‌ عیون اخبار الرضا،‌۱/۲۶۲،‌ تحت عنوان برتری داشتن پیامبر و امامان بر تمام فرشتگان و پیامبران). [۳۳۳] - خوارزمی، المناقب، نجف، ص۲۵۲ و ۲۵۳. اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۳۵۹. مجلسی، بحار الانوار، ایران، ص۳۹ و ۴۰. [۳۳۴] - تاریخ مسعودی، مصر، ج۳، ص۵۱. مرزه محمد تقی، ناسخ التواریخ، تهران، ج۵ ،ص۱۴۴. [۳۳۵] - کشف الغمة، ج۱، ص۳۵۸. خوارزمی، المناقب، ص۲۵۲. مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۸. [۳۳۶] - ازدواج‌های میان بنی‌‌‌‌‌امیه و بنی‌هاشم: این ازدواج‌ها دلالت می‌کند بر اینکه میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه، کینه و نفرت و دشمنی وجود نداشت که دشمنان اسلام و مسلمانان اختراع کرده و اساطیر و داستان‌هایی پیرامون آن بافته‌اند. همچنان‌که دیدیم بنی‌امیه با بنی‌هاشم پسر عمو و برادر و دوست بودند و حتی از لحاظ دوستی و فکری نزدیک‌ترین افراد به یکدیگر بودند که غم و غصه‌های خود را با هم تقسیم می‌کردند و با همدیگر رابطه داشتند. حتی علمای شیعه و مورخین آن‌ها اظهار داشته‌اند که ابوسفیان که رئیس بنی‌امیه و بزرگ آن قوم بود یکی از بزرگ‌ترین پیروان حضرت علی بوده و مؤید این امر روز سقیفه است. یعقوبی آورده که ابوسفیان، از جمله افرادی بود که به بیعت با ابوبکر مخالفت می‌کرد و می‌گفت: ای بنی عبد مناف، آیا رضایت می‌دهید که کسی غیر از خودتان ولایت این امر را به دست بگیرد؟ و به علی بن ابی طالب گفت: دستت را بده که با تو بیعت کنم و در این حال گفت:
بنی هاشم لا تطمعوا الناس فیکم
ولا سیما تیم بن مرة أو عدی
«کسی در حق بنی هاشم طمع نکند به خصوص ‌اگر تیم بن مره یا عدی باشند».
فما الأمر إلا فیکم وإلیکم
ولیس لها إلا أبو حسن علی
«این کار جز برای شما و به سود شما نیست، و جز ابوالحسن علی کسی شایسته‌ی آن نیست».
أبا حسن، فاشدد بها کف حازم
فإنک بالأمر الذی یرتجى ملی
«ای ابوالحسن! خلافت را به دست بگیر و مصمم و دوراندیش باش؛ چون تو شاسیته و مستحق خلافت هستی».
و إن امرأ یرمی قصیاً وراءه
عزیز الحمی والناس من غالب قصی
«و کسی که به دور دست نظاره کند مردم از او حمایت می‌کنند». (تاریخ الیعقوبی (ج۲ ص۱۲۶)، و شرح نهج البلاغة، اثر ابن أبی‌الحدید). ابن بابویه قمی بیان می‌کند که یاران مخلص علی، دوازده نفر از مهاجرین و انصار بودند که یکی از آن‌ها خالد بن سعید بن عاص اموی بود. و او در برابر عموم ادعا می‌کند: قسم به خدا قریش می‌داند که من بالاترین فرد از لحاظ مقام و قوی‌ترین آن‌ها از لحاظ ادب و زیباترین آن‌ها و فقیرترین آن‌ها نسبت به خدا و رسولش هستم. (کتاب الخصال ص۳۶۱). میان ابوسفیان و عباس، عموی پیامبر جو بزرگ بنی‌هاشم، رفاقتی مَثل زدنی بود. همچنان‌که میان آن‌ها قبل و بعد از اسلام ازدواج‌هایی بوده است. رسول الله جسه دختر از چهار دختر خود را به بنی‌امیه داد که یکی ابوالعاص بن ربیع و دیگری عثمان بن عفان بود که هردو از بنی‌امیه بودند. حضرت عثمان پسر دختر عمه‌ی رسول الله جبود که همراه پدر رسول الله ج، عبدالله بن عبدالمطلب، دوقلو بودند که مادرشان اروی، دختر کریز بن حبیب بن عبد شمس بود. مادر عثمانسام حکیم بود که نامش بیضاء دختر عبدالمطلب، عمه‌ی پیامبر ج، بوده است. (کتاب‌های أنساب مانند أنساب الأشراف، اثر بلاذری، ج۵ ص۱، چاپ بغداد، المحبر، اثر بغدادی، ص۴۰۷ چاپ دکن، طبقات ابن سعد، ج۸ ص۱۶، چاپ لیدن، أسد الغابة، ج۵ ص۱۹۱، المستدرک، اثر حاکم، ج۳ ص۹۶ و لفظ از اوست، و منتهى الآمال، ج۱، فصل نهم). بعد از عثمان پسرش أبان بن عثمان از بنی‌هاشم زن گرفت که ام کلثوم، دختر عبدالله بن جعفر (طیار) بن ابی‌طالب برادر علی، بود. (المعارف، اثر دینوری ص۸۶). نوه‌ی دختری حضرت علی، سکینه، دختر حضرت حسین، با نوه‌ی حضرت عثمان، زید بن عمرو بن عثمانسازدواج کرد و زید بن عمرو بن عثمان بن عفان همان کسی بود که سکینه دختر حسین همسرش بود. و او بعد از وفات حسین، وارث وی شد. (نسب قریش، اثر زبیری، ج۴ ص۱۲۰، و المعارف، اثر ابن قتیبة ص۹۴، جمهرة أنساب العرب، اثر ابن حزم، ج۱ ص۸۶، طبقات ابن سعد، ج۶ ص۳۴۹). نوه‌ی دوم علی و دختر حسین، فاطمه با نوه‌ی دیگر عثمان، محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان ازدواج کرد و مادرش فاطمه دختر حسین بود که عبدالله بن عمرو بعد از وفات حسن بن حسن بن علی بن ابی‌طالب با او ازدواج کرد. سپس نوه‌ی ابن علی، حسن بن علی با نوه‌‌‌‌‌ی عثمان، ‌مروان بن أبان ازدواج کرد. مادر قاسم دختر حسن (دوم) بن حسن نزد مروان بن ابان بن عثمان بن عفان بود (آیا دلیلی بزرگ‌تر و صریح‌تر از این وجود دارد که عثمان وقتی به نزد ایزد شتافت، اهل بیت از او و خانواده‌اش راضی بودند و گرنه این ازدواج‌‌‌‌ها و فامیلی‌ها وجود نداشت. آیا کسی هست که فکر کند و منصفی وجود دارد که انصاف داشته باشد. یا اینکه بر قلب‌هایشان مهر زده شده است؟). و محمد بن مروان را برای او به دنیا آورد.( نسب قریش، ج۲، ص۵۳. جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۸۵. بغدادی، المحبر، ص۴۳۸). ام حبیبه، دختر ابوسفیان، رئیس بنی‌امیه با سرور بنی‌هاشم و سرور فرزندان آدم؛ رسول الله ج، ازدواج کرد که نیازی به اثبات ندارد. سپس هند، دختر ابوسفیان، با حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم ازدواج کرد که محمد از آن‌ها به دنیا آمد. (الإصابة، ج۳، ص۵۸ و ۵۹. طبقات ابن سعد، ج۵، ص۱۵). همچنین لبابه، دختر عبیدالله بن عباس عبد المطلب، با عباس بن علی بن ابی‌طالب ازدواج کرد،‌ که ولید بن عتبه (پسر برادر معاویه) بن ابوسفیان از آن‌ها به جای ماند. (المحبر، ص۴۴۱. نسب قریش، ص۱۳۳. عمدةالطالب، ص۴۳ (حاشیه). بعد از وی رمله، دختر محمد بن جعفر – طیار – بن ابی‌طالب، با سلیمان بن هشام بن عبدالملک (اموی) ازدواج کرد که بعد از وی ابوالقاسم بن ولید بن عتبة بن ابوسفیان با وی ازدواج کرد. (المحبر ،ص۴۴۹). همچنین رمله، دختر علی بن ابی‌طالب، با پسر مروان بن حکم ازدواج کرد.(آری، مروان بن حکمی که شیعه، او را ابزار طعنه‌های خود به امام شهید، عثمان بن عفانس، قرار داده‌اند. این، همان مروانی است که پسرش با دختر علی مرتضی – امام معصوم شیعیان به گمان خود – ازدواج کرد). و رمله، دختر علی، مادر سعید بن عروه بن مسعود ثقفی بوده است. (مفید، الإرشاد، ص۱۸۶). رمله، دختر علی، زن ابو الهیاج بود که معاویه بن مروان بن حکم بن ابی العاص از او به جای ماند. (نسب قریش، ص۴۵. جمهرة أنساب العرب، ص۸۷). زینب، دختر حسن دوم، مادرش فاطمه دختر حسن بوده است و زینب دختر حسن بن حسن بن علی بن ابی‌طالب همسر ولید بن عبدالملک بن مروان بود. (نسب قریش،‌ ص۵۲،‌ تحت عنوان بیان فرزندان حسن دوم. ‌جمهرة انساب العرب،‌ ص۱۰۸، تحت عنوان بیان اولاد مروان بن حکم). همچنین نوه‌ی علی بن ابی‌طالب با نوه‌ی مروان حکم ازدواج کردند. نفیسه، دختر زید بن حسن بن علی بن ابی‌طالب، همسر ولید بن عبدالملک بن مروان (اموی) بود که نزد وی نیز، درگذشت و مادرش لبابه، دختر عبدالله بن عباس، بود. (طبقات ابن سعد ،ج۵ ،ص۲۳۴ . عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب ،ص۷۰). اینگونه ازدواج‌ها میان بنی‌امیه و بنی‌هاشم فراوان بود و ما فقط به بیان بعضی از آن‌ها کفایت کردیم، و این برای حق‌خواهان و اندیشمندان کافی است. اما کسی که خداوند او را گمراه کرده باشد، با این مطالب هدایت نمی‌شود. بر این اساس، علی مرتضیسدر نامه‌ای به معاویه بن ابوسفیانسمی‌نویسد: «عزت و سربلندی دیرینه‌ی ما، ‌ما را از خویشاوندی با شما منع نمی‌کند،‌ اگر می‌خواهید با ما خویشاوند باشید، پس افراد هم سطح ما با افراد هم سطح شما ازدواج کنند». (نهج البلاغه به تحقیق صبحی صالح، ص۳۸۶ و ۳۷۸ و تحقیق محمد عبده، ج۳، ص۳۲). آیا بعد از این‌ها، مجالی برای گوینده باقی می‌ماند که بگوید میان بنی امیه و بنی هاشم، نفرت و دشمنی و حسادت و کینه‌توزی بوده است؟ و این چیزهایی است که بعد از آن به صورت جنگ و مشاجره میان حضرت علی و پسرش، حسن با معاویه و پسرش، یزید در می‌گیرد با وجودی که این قول اصل و اساسی ندارد؟ آنچه معروف است این است که بنی امیه و بنی‌هاشم چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام همگی فرزندان یک پدر، و نوه‌های یک جد و شاخه‌های یک درخت بودند. همگی از یک چشمه آب خورده‌اند و از میوه‌های دین پاک و جاویدی که محمد صادق و امین جآورده است، می‌باشند. پیامبری که می‌فرماید: فرقی میان عرب و عجم و سیاه و سفید نیست و فضیلت و برتری به تقواست. و تنها مقام و نسب باعث فخر و سربلندی نیست. کسی که از تعلیمات و راهنمایی‌های رسول الله جاستفاده نکرده باشد، سربلند نیست. همین پیامبر جدر خطبه‌ی حجة الوداع، طبق روایت‌های شیعه می‌فرماید: «در اسلام همه‌ی انسان‌ها با هم برابر و همگی کفه‌های یک ترازو هستند. هیچ عربی بر عجم و هیچ عجمی بر عرب برتری ندارد مگر با تقوای الهی،‌ آیا پیام دین را رساندم؟ همگی گفتند: آری. پیامبر ج: خداوندا، شاهد باش. سپس فرمود: نسب خود را نزد من نیاورید بلکه عمل خود را بیاورید. سپس گفت: مسلمان، برادر مسلمان است و او را فریب نمی‌‌‌دهد و به او خیانت نمی‌‌‌‌‌کند و غیبت او را نمی‌کند و خون مسلمانی را نمی‌‌‌ریزد. و هیچ چیز از اموالش برای دیگری حلال نیست مگر با رضایت خود فرد؛ ‌آیا پیام دین را رساندم؟ گفتند: آری. گفت: خدایا شاهد باش. (تاریخ یعقوبی (تحت عنوان حجة الوداع)، ج۲، ص۱۱۰ و ۱۱۱).
[۳۳۷] مجلسی، حیاة القلوب، ج۲، ص۵۸۸. [۳۳۸] قرب الاسناد، ص۶ و۷ . [۳۳۹] المنتهی، ج۱، ص۱۰۸. التنقیح، ج۳، ص۷۳. [۳۴۰] محمد جواد شیعی (تحت عنوان علی در عهد عثمان)، امیر المؤمنین، ص۲۵۶ . [۳۴۱] مروج الذهب، مصر، ج۲، ص۲۹۸ . [۳۴۲] الأصول من الکافی، ج۱، ص۴۳۹ و ۴۴۰. عروسی حویزی، نور الثقلین، ج۳، ص۳۰۳ . [۳۴۳] نهج البلاغه (تحقیق صبحی صالح)، ص۲۳۴ . [۳۴۴] تفسیر الحسن العسکری. معانی الاخبار، ص۱۱۰. [۳۴۵] همان . [۳۴۶] همان. [۳۴۷] الکافی فی الفروع، ج۸، ص۲۰۹ . [۳۴۸] - الروضة من الکافی، ج۸، ص۳۲۵ و ۳۲۶. [۳۴۹] - حیاة القلوب، تهران، ج۲، ص۴۲۴.