شیعه و اهل بیت

فهرست کتاب

دیدگاه اهل بیت درباره‌ی دشمنان خلفای راشدین:

دیدگاه اهل بیت درباره‌ی دشمنان خلفای راشدین:

علم الهدی شیعی در کتاب «الشافی» خود روایت کرده است:

علی در خطبه‌ای گفت: «بهترین افراد این امت بعد ازپیامبر ج،‌ ابوبکر و عمر می‌باشند و در بعضی از روایات آمده که علی زمانی که شخصی را که به ابوبکر و عمر دشنام می‌داد، به نزد او آوردند، همین سخن را گفت و بعد از اینکه جمعی بر آن شهادت دادند، او را فرا خواند و مجازاتش کرد». [۵۰۶]

این محبت و علاقه‌ی علیسنسبت به امیر المؤمنین و خلیفه‌ی مسلمانان، ابوبکر صدیق و نسبت به قهرمان اسلام، و نیکوکار امت ستوده، عمر فاروقس، بوده، و این هم دیدگاه وی نسبت به آن دو و نسبت به دشمنانشان.

بر این اساس وقتی پس از بیعت مردم با ابوبکر صدیق، ابوسفیان نزد علی آمد و علی را به رویارویی با ابوبکر تشویق می‌کرد-بنا به روایت خود شیعیان- علی در رد او گفت: «وای بر تو ای ابوسفیان، این از حیله‌های توست. در حالی که مردم پیرامون ابوبکر جمع شده‌اند، تو همچنان می‌خواهی اسلام را به جاهلیت بکشانی». [۵۰۷]

اما عثمان همان کسی بود که علی دو پسرش را برای دفاع از وی در مقابل مفسدان و فتنه انگیزان فرستاد؛ همچنان‌که پیش از این‌ گفتیم.

حضرت علی پس از مدح حضرت ابوبکر درباره‌ی کینه‌توزان و دشمنان وی می‌گوید: «خشم و غضب خدا بر کسی که از ابوبکر نقص و ایراد می‌گیرد یا به وی طعنه می‌زند.» [۵۰۸]

پس از مدح و ثنای عمر فاروق درباره‌ی کینه‌توزان وی می‌گوید: «لعنت خداوند تا روز قیامت بر کسانی که از او عیب و نقص می‌گیرند». [۵۰۹]

پس از ذکر اوصاف زیبا و اخلاق حمیده‌ی عثمان درباره‌ی دشمنانش می‌گوید: «لعنت خداوند بر کسی که او را لعنت می‌کند». [۵۱۰]

نوه‌ی علی مرتضی،‌ علی بن حسین ـ امام معصوم چهارم شیعیان ــ بر اساس سنت پدرانش با محاربان خلفای راشدین، می‌جنگید و با دشمنانشان، دشمنی می‌ورزید و کسی را که از آن‌ها تبری جسته و به بدی از آنان سخن می‌گفت، از مجلس بیرون می‌کرد.

اربلی شیعی روایت کرده که گروهی از اهل عراق بر علی بن حسین وارد شدند و درباره‌ی ابوبکر و عمر به بدی سخن گفتند. وقتی سخنشان تمام شد، علی بن حسین به آن‌ها گفت: به من بگویید آیا شما جزو مهاجران نخستین هستید که ﴿ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨[الحشر: ۸]. گفتند: خیر. گفت: آیا شما جزو ﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ[الحشر: ۹]. هستید؟ گفتند: خیر. گفت: شما تبری جستید از اینکه جزو یکی از این دو گروه باشید و من شهادت می‌دهم که شما جزو این گروه نیز، نیستید: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ[الحشر: ۱۰]. از پیش من بروید خدا از بین‌تان ببرد! [۵۱۱]

پسرش زید نیز، مانند او بود. آری زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالبس؛ همان کسی که شیعه در مدح و تمجیدش مبالغه کرده و ابواب زیادی را در کتاب‌هایشان به مدح وی اختصاص داده‌اند. او نیز، از همان روش پدرش، علی بن حسین و جدش، علی بن ابی طالب و روش حضرت محمد رسول الله جاستفاده می‌کرد که می‌گفت: اصحابم را برایم صدا بزنید. [۵۱۲]

شیعه روایت کرده‌اند که وقتی زید خارج شد، ‌اصحابش درباره‌ی ابوبکر و عمر از او پرسیدند، او گفت: جز خیر چیزی درباره‌ی آن‌ها نمی‌گویم و از اهل بیت خود نیز، جز خیر درباره‌ی آن‌ها نشنیده‌ام. گفتند: تو از اصحاب ما نیستی، و از او جدا شدند و او را ترک کردند. زید گفت: امروز ما را ترک کردند. پس، از آن روز اسم رافضی بر آنان اطلاق شد. [۵۱۳]

مرزه تقی بر آن می‌افزاید:

زید آن‌ها را از عیب و ایراد به اصحاب پیامبر جمنع می‌کرد. وقتی که فهمیدند زید از ابوبکر و عمر تبری نمی‌جوید،‌ او را ترک کردند و از وی جدا شدند و پس از این حادثه، این واژه درباره‌ی هر کسی که در مذهب شیعه غلو و زیاده روی کند و طعن به اصحاب را جایز بداند به کار برده شد. [۵۱۴]

سپس محمد باقر بن علی بن حسین – امام پنجم شیعیان – همین سخن آن‌ها را تکرار می‌کند و نظر آنان را دارد. به همین خاطر بر کسی که لقب صدیق را بر ابوبکر انکار می‌کرد،‌ می‌جهد و به شدت او را سرزنش می‌کند و می‌گوید: آری، صدیق. هرکس به او صدیق نگوید، خداوند در دنیا و آخرت هیچ سخن وی را راست نمی‌داند. [۵۱۵]

آیا عاقلانه است که علی و فرزندانش، ابوبکر و عمر و عثمانشرا تکفیر کنند و بعد با آن‌ها بیعت کنند و پشت سر آن‌ها نماز بخوانند و با آن‌ها به خوبی معاشرت و رفت و آمد داشته باشند؛ دوستی کنند و رابطه‌ی سببی و دامادی ایجاد کنند و با آنان جنگ و مجادله نکنند. حضرت علی حتی کسانی را که با او جنگ و جدل می‌کردند و اصحابش را می‌کشتند،‌ تکفیر نمی‌‌کرد.

نهج البلاغه، پر از مطالبی است که علیس اصحابش را از فحش و دشنام و تکفیر و تفسیق، در جنگ صفین منع می‌کند. حتی آن‌ها را از فحش‌دادن به جنگجویان صفین نیز، منع می‌کرد. عنوان خطبه این است: از سخنان علیس موقعی که از اصحابش شنید که اهل شام را در ایام جنگ صفین، ناسزا و بد و بی‌راه می‌گویند:

«من بدم می‌آید از اینکه شما به همدیگر فحش و دشنام بدهید و اگر اعمال و احوال همدیگر را توصیف کنید، بهتر از فحش و ناسزاست و بهترین بهانه و عذر است. به جای فحش و ناسزا بگویید: خداوندا، از ریختن خون ما و خون آن‌ها جلوگیری کن و رابطه‌ی میان ما و آن‌ها را نیکو بگردان و آن‌ها را از گمراهی نجات بده تا حق از ناحق معلوم شود. کسانی که دلبسته‌ی ظلم و دشمنی هستند از آن دست بردارند». [۵۱۶]

دینوری نیز، مانند آن را آورده و تصریح کرده که این فحاشان، همان کسانی بودند که امام مظلوم، عثمان بن عفانسرا شهید ساختند. همین طور تصریح کرده که آن‌ها معاویه و یارانش را لعن می‌کنند. میان آن‌ها و علی سؤال و جوابی رد و بدل شده است.

دینوری این داستان را به طور کامل آورده است: علی خبردار شد که حجر بن عدی و عمرو بن حمق، به معاویه و اهل شام، فحش و ناسزا می‌گویند. ‌پس دنبال آن‌ها فرستاد و آن‌ها را از این کار بازداشت. آن‌ها آمدند و گفتند: ای امیرمؤمنان، آیا ما بر حق نیستیم و آن‌ها بر باطل؟ علی گفت: آری قسم به پروردگار کعبه.‌ گفتند: پس چرا ما را از فحش و لعن آن‌ها منع می‌‌‌‌‌کنی؟

گفت: بدم می‌‌آید از اینکه شما فحّاش و لعن کننده باشید، بلکه بگویید: خداوندا، خون‌های ما و آن‌ها را پایمال نکن و رابطه‌ی میان ما و آن‌ها را نیکو گردان. [۵۱۷]

این علی بن ابی‌طالب است که به لعن و نفرین اهل شام و جنگ با معاویه بن ابوسفیان راضی نیست و آن‌ها را از این کار منع می‌کند. پس چطور می‌توان از او توقع داشت که اهل مدینه و پیامبر و اصحاب او را لعن و نفرین کند؟

بلکه او به اسلام و ایمان اهل شام تصریح کرده با وجودی که آنان با علی جنگیدند و معتقد بود که آنان کافر و مرتد نبوده و از دایره‌ی اسلام خارج نیستند.

همین طور جعفر از پدرش نقل کرده که علی÷ به جنگجویان می‌گفت: ما به دلیل کفر با آن‌ها نمی‌جنگیم و آن‌ها نیز، به دلیل کافر دانستن ما، این کار را نمی‌کنند. اما ما می‌گوییم که ما بر حق هستیم و آن‌ها می‌گویند که خودشان بر حق هستند.» [۵۱۸]

حضرت علی در خطبه‌اش در حضور یاران و مخالفانش می‌‌‌‌گوید:

«ما همراه رسول خدا جبودیم و جنگ با پداران و فرزندان و برادران و نزدیکان بود. در هر بلا و مصیبتی جز ایمان و پایداری بر حق و تسلیم قضا و قدر و صبر بر دردهای زخم، چیزی به ما نمی‌افزود. ولی اینک در زمانی قرار گرفته‌ایم که با برادران‌مان صرفاً به خاطر انحراف و شبهه و تأویلی که دارند، می‌جنگیم». [۵۱۹]

صریح‌تر از آن می‌گوید:

«ای بندگان خدا! شما را به تقوای الهی توصیه می‌کنم؛ چون تقوا بهترین چیزی است که می‌‌توان به آن توصیه کرد و عاقبتِ نیک کارها در دست خداوند است. دروازه‌های جنگ میان شما و اهل قبله گشوده شده است». [۵۲۰]

حتی بالاتر از این، آن‌ها را در ایمان به خدا و تصدیق رسول الله جهمچون خود می‌دانست و همچنین برائت و بی‌گناهی خود را از خون عثمانساعلام می‌کرد و به مناطق مختلف نامه‌‌‌‌‌هایی می‌‌‌‌فرستاد که در آن ماجرای میان خود و اهل صفین را توضیح می‌دهد:

«آغاز جنگ ما اینگونه بود که ما با اهل شام مواجه شدیم و در ظاهر خدای ما و پیامبر ما، یکی است و دعوت ما، در اسلام یکی است، و در ایمان به خدا و تصدیق رسولش نه ما بر آن‌ها برتری داریم و نه آن‌ها بر ما. فقط اختلاف ما، در خون عثمان است که ما از آن مبرا و بی‌گناهیم. [۵۲۱]پس گفتیم: بیایید ... تا آخر خطبه». [۵۲۲]

پس به علیس بنگرید که چقدر عادل و منصف بوده است، و به این شیعیان بنگرید که چقدر از علی و از حق در قول و عمل، دورند؟

این علی و دیدگاهش درباره‌ی دشمن‌ترین دشمنان به نسبت او بود. حال دیدگاه وی و اهل بیتش درباره‌ی دوستداران آن‌ها و خلفای رسول الله جو دوستانشان چگونه می‌باشد؟ همان کسانی که اهل بیت را دوست داشتند و اهل بیت نیز در مقابل آنان را دوست می‌داشتند. همچنین دیدگاهشان درباره‌ی مادران مؤمنان چگونه باید باشد؟

این باب را با این سؤال خاتمه می‌دهیم: آیا حضرت علی و اهل بیتش مؤمن بودند یا خیر؟ اگر مؤمن بودند که بدون شک بوده‌اند، مشمول این کلام خداوند می‌شوند که می‌فرماید: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ[الأحزاب: ۶].

پس به حکم قرآن و خالق هستی، عایشه مادر اهل بیت و مادر مسلمانان می‌باشد.

بنابراین، آیا می‌توان تصور کرد که شخصی ادعای دوستی اهل بیت داشته باشد اما به مادرش دشنام بدهد؟

آنچه ما می‌دانیم این است که انسان شریف و کریم، ممکن است وقتی دشنام و فحش به او داده شود، گذشت نماید اما هرگز گذشت نمی‌نماید از اینکه فردی به مادرش فحش و ناسزا بگوید.

آیا مادر علی و اهل بیتش را دشنام می‌دهید به گمان اینکه کار خوبی انجام می‌دهید؟

این دیدگاه شیعه درباره‌ی عموم صحابه به ویژه خلفای راشدین بود و آن هم دیدگاه اهل بیت درباره‌ی آن‌ها و دشمنانشان است که به کلی مخالف دیدگاه کسانی می‌باشد که به دروغ و فریب و نفاق خود را به آن‌ها نسبت می‌دهند.

پس شیعه دوستدار و مطیع اهل بیت نیستند بلکه دشمن و مخالف آن‌ها هستند، و این مطلبی است که ما می‌خواهیم در این باب آن را از طریق کتاب‌های خودشان اثبات کنیم؛ تا کسی که قبلاً حقیقت را نشناخته، اینک بشناسند و به راه راست هدایت یابد.

[۵۰۶] علم الهدی، الشافی، ص۴۲۸. [۵۰۷] همان، ص۴۲۸ . [۵۰۸] مرزه محمد تقی لسان الملک شیعی، ناسخ التواریخ، ج۵، ص۱۴۳. مروج الذهب، ج۳، ص۶۰. [۵۰۹] ناسخ التواریخ، ج۳، ص۶۰. [۵۱۰] همان. [۵۱۱] اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۷۸ . [۵۱۲] قمی، عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۸۷ . [۵۱۳] ناسخ التواریخ (تحت عنوان «اقوال زین العابدین، عمدة الطالب، تحت عنوان، اخبار زید بن علي»)، ج۳، ص۵۹۰. [۵۱۴] همان. [۵۱۵] کشف الغمة، تبریز (ایران)، ج۲، ص۱۴۷. [۵۱۶] نهج البلاغه (تحقیق صبحی صالح)، ص۳۲۳. [۵۱۷] الاخبار الطوال (ذیل عنوان واقعۀ صفین)، قاهره، ص۱۶۵. [۵۱۸] همان. [۵۱۹] نهج البلاغه (تحقیق صبحی صالح)، ص۱۷۹. [۵۲۰] همان، ص۲۴۸. [۵۲۱] نمی‌دانم مجلسی- که ادعای دوستی با اهل بیت را دارد، چگونه جسارت کرده که می‌گوید: علی قتل عثمان را مباح دانسته و اشکالی در آن ندیده است. سپس به علاوه، نهج البلاغه مملو از اقوال امام اول و معصومی است که به قول خودشان اشتباه نمی‌کند. از جمله سخنان علیسدر نهج البلاغه این است که او از قتل عثمانسو قاتلانش مبرا و بی‌گناه است. هرکس نهج البلاغه را بخواند،‌ بر این امر گواهی می‌دهد اما از این قوم چه کسی نهج البلاغه را می‌خواند؟ زیرا حسد، قلب‌هایشان را خورده و چشمانشان را کور کرده، و کسی که خداوند نوری برایش قرار نداده باشد، نوری نمی‌بیند. [۵۲۲] نهج البلاغه (تحقیق صبحی صالح)، ص۴۴۸.