موضعگیری اهل بیت در برابر ابوبکر صدیق:
بعد از این میخواهیم دیدگاه اهل بیت را دربارهی یار غار پیامبر جو صدّیق اکبرسبیان کنیم. پسر عموی پیامبر جو داماد وی و پدر نوههای پیامبر ج، علی بن ابی طالبس، از بیعت با ابوبکرصدیق پس از وفات رسول الله جکه با هجوم مردم مواجه شد [۹۵]و مردم به سرعت برای بیعت با ابوبکر میشتافتند، میگوید: «در این هنگام پیش ابوبکر رفتم و با او بیعت کردم و در آن رویدادها قیام کردم تا باطل نابود شود و کلام خداوند بالاترین باشد هرچند که خوشایند کفار نباشد. پس ابوبکر ولایت امور را بر عهده گرفت و محکم و استوار به ولایت خود با میانهروی ادامه داد و من هم تا زمانی که از خدا اطاعت میکرد، از او اطاعت میکردم و در زمان خلافتش با دشمنان جهاد میکردم». [۹۶]
در نامهای دیگر که به اهالی مصر و کارگزار خود، قیس بن سعد بن عباده انصاری نوشته بود، اظهار میدارد:
«به نام خداوند بخشندهی مهربان، از بندهی خدا، علی، امیر المؤمنین به هر مسلمانی که این نامه به دست او میرسد. سلام علیکم، حمد و سپاس خدای را که یگانه و بیهمتاست. خداوند متعال با حسن خلقت و تقدیر و تدبیر خود اسلام را به عنوان دین خود و فرشتگان و پیامبران خود قرار داد و پیامبرانی را برای دعوت به آن، فرستاد و آنها را از بهترین مردم انتخاب کرد و چون خداوند متعال به این امت کرم و عنایت بیشتری داشته است، حضرت محمد جرا برای آنان فرستاده تا به آنها کتاب و حکمت و ادب و سنت و فرایض را بیاموزد و راه هدایت را نشان دهد و آنها را کنار هم جمع کند تا تفرقه ایجاد نشود. هنگامی که این کارها را انجام داد، تقدیر الهی روحش را باز گرفت. سلام و رحمت و خشنودی خداوند بر او باد. مسلمانان پس از وی دو نفر را از میان صالحترین مسلمانان انتخاب کردند که به کتاب خداوند عمل کردند و رفتار و روش نیکی داشتند و از سنت پیامبر جتجاوز نکردند. سپس آن دو نیز، از دنیا رفتند. خداوند آنها را بیامرزد». [۹۷]
همچنین دربارهی خلافت ابوبکر صدیق و سیرهی او میگوید: «مسلمانان بعد از پیامبر جمردی را از میان خود برگزیدند که با ترس و جدیت در حد توانش کوشید تا دین خدا اجرا شود». [۹۸]
چرا مسلمانان ابوبکر را به عنوان خلیفه و امام خود برگزیدند؟ علی مرتضیسو پسر عمهی پیامبر ج، زبیر بن عوام، به این سؤال پاسخ داده و میگویند: «چون ابوبکر شایستهترین مسلمان برای خلافت بود و او یار غار پیامبر جو دومین دو نفر در غار بود و ما به خاطر سنش به او احترام میگذاشتیم و پیامبر جدر حال حیات خود، او را به امامت نماز امر کرد». [۹۹]
این سخن به این معناست که خلافت وی با اشاره و رهنمود رسول الله جبوده است.
علی بن ابی طالب مانند این سخن را در رد ابوسفیان زمانی که او را برای درخواست خلافت تحریک میکرد، گفته است؛ همچنانکه ابن ابی الحدید [۱۰۰]آورده است. ابوسفیان نزد علی÷آمد و گفت: «پستترین خانهی قریش را برای این امر گماردید. قسم به خدا،اگر بخواهی مردان و جنگجویان خود را میآورم تا آن را از او باز پس گیریم. علی÷ گفت: چه بسا که اسلام و مسلمانان فریب بخورند، آن وقت چه ضرری به شما میرسد؟ ما نیازی به اسب و مردان تو نداریم. اگر ما ابوبکر را شایستهی خلافت نمیدانستیم، قطعاً او را رها میکردیم». [۱۰۱]
این سخن را بارها تکرار کرده و کتابهای نخستین شیعه نیز، آن را تأیید کردهاند؛ یعنی، حضرت علی، حضرت ابوبکر صدیقسرا شایستهی خلافت و بهترین مردم برای این کار میدانست. چون او فضیلتهای فراوان و مناقب زیادی دارد. حتی هنگامی که علیسپس از آنکه ابن ملجم به او ضربه زد و در شُرُف مرگ بود، از او سؤال شد که امام و خلیفهی بعد از تو کیست؟ او در جواب- آنگونه که ابووائل و حکیم از وی روایت کردهاند- چنین میگوید. در این روایت آمده که به او گفته شد: «آیا وصیت نمیکنی؟ گفت: رسول خدا جوصیت نکرده من نیز، وصیت نمیکنم. اما پیامبر جفرموده است: اگر خداوند خیری را برای امت من خواسته باشد آنها پس از من بر آن جمع میشوند». [۱۰۲]
علم الهدی نیز، روایتی مانند آن را ذکر کرده است. [۱۰۳]در کتاب الشافی میگوید: از امیر المؤمنین÷نقل شده که در جواب به این سؤال که «آیا وصیت میکنی؟ گفت: اگر رسول خدا جوصیت میکرد من نیز، وصیت میکردم اما اگر خداوند خیر مردم را در چیزی دانسته باشد، آنها را بر آن جمع میکند، همچنانکه آنها پس از پیامبر جبر آن جمع شدند». [۱۰۴]
علی بن ابیطالبسبرای شیعیان و پیروانش آرزو میکند که خداوند مرد صالح و فاضلی را بر آنها بگمارد. همچنانکه امت اسلامی را بعد از وفات پیامبر جبا مرد صالحی موفق گرداند؛ یعنی، بهترین مردم بعد از پیامبر ج، ابوبکر صدیق که امام هدایت بود و بعد از پیامبر جبه او اقتدا شد. همچنانکه سید مرتضی علم الهدی در کتاب خود از جعفر بن محمد و او از پدرش روایت کرده که شخصی قریشی نزد امیر المؤمنین آمد و گفت: شنیدهام که تو اخیراً در خطبهای گفتهای: خداوندا! چنانکه خلفای راشدین را صالح گردانیدهای، ما را نیز، صالح بگردان. گفت: منظور از خلفای راشدین کیست؟ حضرت علی گفت: «دو دوست من و عموهای تو، ابوبکر و عمر، دو امام هادی و دو بزرگمرد اسلام و دو مرد قریشی که پس از رسول خدا جبه آنها اقتدا شده است. هرکس به آنها اقتدا کند، از انحراف و گمراهی، محفوظ و هرکس از آنها تبعیت کند، به راه راست هدایت مییابد». [۱۰۵]
در همین کتاب تکرار کرده که حضرت علی÷در خطبهی خود گفت: «بهترین افراد این امت بعد از پیامبر جابوبکر و عمر بودهاند. چرا این را نگوید در حالی که حضرت علی همان کسی است که روایت کرده که ما همراه پیامبر جبر کوه حراء بودیم، وقتی که کوه حرکت کرد، پیامبر جفرمود: ای کوه! بایست چون غیر از پیامبر و صدیق و شهید کسی بر تو نیست.» [۱۰۶]
این نظر حضرت علی÷دربارهی حضرت ابوبکرسبود. آری این، نظر علیس، چهارمین خلیفهی راشد ما و امام اول شیعیان، بود؛ کسی که شیعه دربارهی او ادعا میکند هرکس ولایت او را انکار کند، کافر است. همچنانکه گفتهاند: کسی که از او پیروی کند نجات یافته و کسی که با او دشمنی کند، کافر است و کسی که غیر از او را به دوستی برگزیند، گمراه و مشرک است. [۱۰۷]
آنان از امامانشان نقل کردهاند که: «خداوند متعال در روز قیامت ابا دارد از اینکه قومی از قومی تبعیت کند که در عمل با آنها مخالف باشند. هرگز، قسم به پروردگار کعبه قسم». [۱۰۸]
این قوم که ادعای پیروی از حضرت علی و فرزندانش را دارند پس باید از آراء و عقاید آنان دربارهی صحابه و مخصوصاً یار غار پیامبر ج، پیروی کنند. کسی که سخنان و نظراتش را از کتابهایشان و با عبارات خودشان هم اکنون نقل کردیم. به امید خدا آرای بقیهی اهل بیت را بیان خواهیم کرد.
[۹۵] - یعنی: مردم از هر طرف مانند گردباد، گرد وی جمع شدند (همچنانکه ابن ابیالحدید شارح نهج البلاغه میگوید).
[۹۶] - الغارات، ج۱، ص۳۰۷، تحت عنوان نامهی علی÷به اصحابش بعد از قتل محمد بن ابیبکر.
[۹۷] - الغارات، ج۱، ص۲۱۰، و همانند آن با اندکی اختلاف در شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید و ناسخ التواریخ، ج۳، ص۲۴۱، ایران و مجمع البحار، مجلسی آمده است.
[۹۸] - میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ص۴۰۰.
[۹۹] - ابن ابیالحدید الشیعی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۳۲.
[۱۰۰] - عزالدین عبدالحمید بن ابیالحسن مدائنی، صاحب شرح نهج البلاغه، و یکی از بزرگان فاضل و بزرگان نخبه و ماهر و پیرو آل بیت عصمت و طهارت. این دلالت بر منزلت دینی وی و غلو در ولایت امیر المؤمنین÷میکند. شرح گرانقدر وی شامل مطالب ارزشمند و عجیب و حاوی تمامی رایحههای خوب میباشد.
وی در اوایل ذی الحجه سال ۵۶۸هـ به دنیا آمد. از جمله تألیفات وی شرح نهج البلاغه در ۲۰ جلد است که آن را برای خزانهی وزیر مؤید الدین محمد بن علقمی نوشت. هنگامی که از تألیف آن فارغ شد آن را به دست برادر علقمی موفق الدین ابوالمعالی داد و او نیز، صد هزار دینار و یک خلعت (یک دست لباس هدیه) و یک اسب به او داد. (روضات الجنات، ج۵، ص۲۱-۲۰) وی در مدائن به دنیا آمد و بیشتر مردم مدائن، شیعه و افراطی بودند. او نیز مذهب آنان را قبول کرد و عقاید معروف به علویات سبع را در مذهب آنها به رشتهی نظم در آورد که در آن غلوهای بسیاری دربارهی شیعه آمده است:
علم الغیوب إلیه غیر مدافــــع
والصبح أبیض مـسفر لا یدفع
وإلیه فی یوم المعـــاد حسابـنا
وهو الملاذ لنا غـداً و المفـزع
ورأیت دین الاعتـزال وإننـــی
أهوی لأجلک کـل من یتشیع
ولقد علمت بأنه لابــــــد من
مهدیکم ولیومــــــه أتوقــع
تحمیه من جند الإلــــه کتائب
کالیم أقبل زاخراً یتدفـــــــع
تا الله لا أنسی حسین وشلـــوه
تحت السنابک بالعراء مــوزع
لهفی علی تلک الدماء تراق فی
أیدی أمیة عنــــــوة وتضـیع
یأبی ابوالعباس أحمـــــد إنـه
خیر الوری من أن یطل ویمـنع
فهو الولی لثأرها وهو الحـمول
لعبئها إذ کل عــــــود یـضلع
والدهر طــوع و الشیبة غضـة
والسیف عضب و الفؤاد مشیـع
«بدون تردید علم غیب از آن اوست و سپیده صبح بردمیده و آشکار است».
«در روز رستاخیز حساب و کتاب ما با اوست و پشتیبان و پناهگاه ما در آن روز اوست».
«دین وشیوهی گوشهگیری را اختیار کردم و من به سبب حبّ تو هر شیعهای را دوست دارم».
« به یقین میدانم که مهدی شما حتماً میآید و من در انتظار آن روز هستم».
«دستههایی از لشکر خداوند از او پاسداری میکنند به سان دریا که خروشان و پرتوان روی میآورد».
«سوگند به خداوند که هرگز حسین و پیکر تکه تکه شدهی او را در زیر سم اسبان در آن دشت فراموش نمیکنم».
«ای دریغا بر آن خونهایی که به دست امیه به زور ریخته و تباه شد».
«ابو العباس احمد که از بهترین مردمان است، خودداری میکند از اینکه نظارهگر باشد و باز دارد».
«او انتقام گیرندهی آن خونها و بر دوش کشندهی آن بار است؛ زیرا هر چوبی خمیده میشود».
«روزگار فرمانبردار است و جوانی اندوه، شمشیر بران است و دل سخت هوادار».
سپس به بغداد پناه برد و چنانکه صاحب نسخهی سحر میگوید، در اکثر شرحش معتزله شد پس از آنکه یک شیعهی افراطی باشد.» در سال ۶۵۵هـ در بغداد درگذشت. آیت الله علامه حلی از پدرش و از او روایت میکند. (الکنی والألقاب، ج۱، ص۱۸۵).
[۱۰۱] - شرح ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۳۰.
[۱۰۲] - طوسی، تلخیص الشافی، نجف، ج۲، ص۳۷۲.
[۱۰۳] - علی بن حسین بن موسی مشهور به سید مرتضی و ملقب به علم الهدی، در سال ۳۵۵ هجری متولد و در سال ۴۳۶ هجری درگذشت. او یکی از ارکان مذهب شیعه و بانیان آن محسوب میشود. شیعه در مدح برادرش شریف رضی، صاحب نهج البلاغه مبالغههای زیادی کردهاند. خوانساری دربارهی او گفته است: شریف مرتضی در علم و فهم و کلام و شعر و وجاهت و کرامت یگانه عصر خود بوده است.اما تألیفات وی همگی ابداعی است که در شعر و وجاهت و کرامت یگانه عصر خود و بیسابقه بوده است، مانند کتاب «الشافی» در امامت. گویم: همچنانکه از اسمش پیداست، شفا دهنده و کفایت کننده (کافی) است، (روضات الجنات، ۴/۲۹۵ و ما بعد).
قمی گفته است: او بزرگ علمای امت و احیاگر آثار ائمه است که از دو جهت ارزشمند است: نخست تمام علوم را که دیگران جمعآوری نکرده بودند، جمعآوری کرده و این فضیلتی است که تنها مختص اوست و همه چه مخالفان و چه موافقان بر آن اجماع دارند. او تألیفات مشهوری دارد؛ مانند الشافی دربارهی امامت که کسی تا به حال مثل آن را چاپ نکرده است. آیت الله علامه میگوید: این کتاب برای امامیه کفایت میکند و رکنی از ارکان تألیفات آنها محسوب میشود. (الکنی والألقاب ۲/۴۰-۳۹).
[۱۰۴] - الشافی، نجف، ص۱۷۱.
[۱۰۵] - تلخیص الشافی، ج۲، ص۴۲۸.
[۱۰۶] - طبرسی، الاحتجاج.
[۱۰۷] - نوبختی، فرق الشیعة، نجف،۱۹۵۱م، ص۴۱. تفسیرقمی، نجف ،ج۱، ص۱۵۶ تحت آیه ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ﴾[النساء: ۱۳۷].
[۱۰۸] - کلینی، الروضة من الکافی، ج۸، ص۲۵۴.