توهین به سایر اهل بیت:
سایر اهل بیت علی و اهل بیت پیامبر جاز این آزار و اذیت و بدگویی و اهانت در امان نبودند، تا جایی که آنها را تکفیر و تفسیق کرده و دشنام دادهاند و تمام کسانی را که به خون خواهی حسین و طلب حق و حکومت برخاسته بودند، نفرین کردند و ادعای امامت و رهبری در غیر این هشت نفر از فرزندان حسین کردند؛ حالا خواه از فرزندان خود حسین باشد و خواه از فرزندان حسن و خواه از فرزندان علی باشد؛ از جمله: محمد بن حنفیه، پسرش ابو هاشم، زید بن زین العابدین و پسرش یحیی، عبدالله بن محض بن حسن دوم و پسرش محمد، ملقب به نفس زکیه و برادرش ابراهیم، پسران جعفر بن باقر: عبدالله الأفطح و محمد، نوههای حسن دوم: حسین بن علی و یحیی بن عبدالله، پسران موسی کاظم: زید و ابراهیم، پسر علی النقی جعفر بن علی و بسیاری افراد دیگر از علویان و طالبیان که اصفهانی در مقاتل الطالبین آورده است و از میان طالبیها، اولاد جعفر بن ابیطالب و عقیل بن ابیطالب. آنان معتقدند که تمام عباسیانی که از اهل بیت بودند و ادعای امامت کردند، کافرند. همچنین پسر عموهای رسول الله جو فاطمیان مصر. [۷۵۲]روایتهای زیادی را در این باره ساختند؛ از جمله: از ابوجعفر باقر سؤال شد: اینکه خداوند میفرماید: روز قیامت کسانی که به خدا دروغ میبندند، صورتشان سیاه میشود، چه کسانی هستند؟
گفت: کسی که بگوید من امام هستم در حالی که امام نیست، هرچند که علوی باشد؟
گفتم: حتی اگر از فرزندان علی بن ابیطالب باشد؟
گفت:آری. در یک روایت از پسرش، جعفر آمده که گفت: حتی اگر فاطمی علوی باشد. [۷۵۳]
همچنین کسی که ادعای امامت کند و شایستهی آن نباشد، کافر است. [۷۵۴]
شیعیان، لقب امام را از هشت نفر از فرزندان حسین خلع کردند اما کمترین توهین و تحقیرها و توهینهای زیادی به حسن و اولادش نمودند و در عوض برای امام خیالی (مهدی) داستانها بافتهاند. آنها را خوار و ذلیل کردند و مورد تمسخر قرار دادند و تهمتهایی به آنها زدند که اینان از آن مبرا و به دورند. همان کاری که با پدرانشان و با حسن و حسین و علی بن ابی طالب و رسول الله جو سایر پیامبران کردند.
[۷۵۲] ما نمیدانیم که شیعیان معاصر بر چه اساسی میگویند که فاطمیان یک دولت شیعی و بانی شکوه و عظمت شیعه و داعی آن بودهاند و بانی علم و تمدن در مصر و مؤسس مساجد و کتابخانه و دانشگاهها در آنجا بودند. (الشیعة فی المیزان، مغنیة، ص۱۴۹و ما بعد، اعیان الشیعة ص۲۶۴، بخش دوم) با وجود این، آنها را تکفیر کردند و بر خارج شدن آنها از دایرهی اسلام اتفاق نظر دارند. آنها در دورهی خلیفه قادر عباسی در ربیع الأخر سال ۴۰۲، نامهای نوشتند که امضای بزرگان این قوم و سران آنان را در برداشت، به خصوص کسی که ملقب به نقیب الأشراف و گرد آورندهی نهج البلاغه بود؛ یعنی، سید رضی و برادرش مرتضی. برای حفظ تاریخ و اعتبار آن، در اینجا متن این نامه را میآوریم: منصور بن نزار ملقب به حاکم – خداوند حکم خواری و پستی به او بدهد – پسر سعد بن اسماعیل بن عبدالرحمن بن سعید – خداوند او را خوشبخت نگرداند – وقتی که به مراکش رفت، خود را عبیدالله، ملقب به مهدی نامید. او و پیشینیان کثیف و نجس او– لعنت خدا بر آنها باد – داعیان خوارج بودند و هیچ نسبتی با فرزندان علی بن ابیطالب ندارند و این ادعایی باطل و دروغ است که خود را به علی نسبت دادهاند. این شخص و پیشینیان وی، کافر و فاسق و زندیق هستند که پایبند به مذهب مجوسی میباشند. آنها حدود الهی را تعطیل و فرجها را مباح کردند و خونها را ریختند و انبیاء را دشنام دادند و پیشینان را لعن کردند و ادعای ربوبیت دارند. امضاکنندگان: شریف رضی، سید مرتضی برادرش، ابن ازرق موسوی، محمد بن محمد بن عمر بن ابییعلی علوی، قاضی ابومحمد عبدالله بن اکفانی، قاضی ابوالقاضی، ابوالقاسم جزری، امام ابو حامد اسفراینی و بسیاری دیگر (النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، جمال الدین تسغری بردی اتابکی، متوفای سال ۸۷۴ هـ ،ج۴ص۲۳۰-۲۲۹. شذرات الذهب و تاریخ الاسلام، ذهبی، مرآة العقول، المنتظم و عقد الجمان). [۷۵۳] الأصول من الکافی، ج۱، ص۳۷۲ . [۷۵۴] همان.