شیعه و اهل بیت

فهرست کتاب

قضیه‌ی فدک:

قضیه‌ی فدک:

قبل از اینکه به بحث درباره‌ی عمر فاروقسو رابطه‌ی وی با اهل بیت بپردازیم، باید درباره‌ی سؤالی که پیرامون اختلاف این اصحاب گرانقدر مطرح می‌شود‌، کمی درنگ کنیم. سؤال این است که اگر عشق و علاقه و صمیمیت صحابه به یکدیگر این است، پس قضیه‌ی فدک چیست؟

قضیه‌ی فدک قضیه‌ای است که منافقان و دشمنان امت حضرت محمد ججهت مقاصد پست و آمال بدشان، بزرگ جلوه داده‌اند و از آن برای تفرقه و ایجاد اختلاف شدید میان اصحاب رسول الله جو به خصوص میان اهل بیت و میان عموم مسلمانان استفاده‌ی ابزاری کرده‌اند. از دیدگاه آن‌ها گویی اهل بیت در یک طرف و مهاجرین و انصار و سایر امت اسلامی در طرف دیگر می‌باشند.

مسأله این قدر بزرگ و پر اهمیت نبود بلکه آن‌ها آن را بهانه‌ای برای طعن و لعن قرار دادند. کل ماجرا این بوده که هنگام وفات رسول خدا جو پس از بیعت با ابوبکر صدیقسو به خلافت رسیدن وی، ‌فاطمه، دختر پیامبر ج، نزد ابوبکر رفت و میراثی را که خداوند از فدک به پیامبر جداده بود، ‌از او خواست. [۲۰۳]ابوبکر جواب داد که رسول الله جفرموده‌اند: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث، ما تركنا فهو صدقة، إنما يأكل آل محمد من هذا المال يعني مال الله … وإني والله لا أغيّر شيئاً من صدقات النبي صلى الله عليه وسلم التي كانت عليها في عهد النبي صلى الله عليه وسلم، ولأعملن فيها بما عمل فيها رسول الله صلى الله عليه وسلم، وقال: والذي نفسي بيده لقرابة رسول الله صلى الله عليه وسلم أحب إليّ من أن أصل من قرابتي»: «کسی از ما، پیامبران ارث نمی‌برد. آنچه از ما باقی می‌ماند، صدقه است. آل محمد تنها از این مال؛ یعنی، مال خدا روزی می‌خورند ...

بعد ابوبکر گفت: قسم به خدا من چیزی از صدقات پیامبر را که در دوران ایشان بوده تغییر نمی‌دهم و همانگونه که رسول الله جدرباره‌ی آن‌ها عمل کرده است، ‌عمل می‌کنم. آنگاه گفت: قسم به کسی که جان من در دست اوست،‌ خویشاوندان رسول الله جنزد من محبوب‌تر از خویشاوندان خودم است».

وقتی ابوبکر صدیق این سخن را به فاطمه گفت: فاطمه بازگشت و تا هنگام وفاتش دیگر سخنی از آن نگفت. حتی در بعضی از روایت‌های شیعه آمده که فاطمه به این پاسخ راضی و قانع شد؛ همچنان‌که ابن میثم شیعی [۲۰۴]در شرح نهج البلاغه روایت می‌کند که ابوبکر به فاطمه گفت: «مال پدرت مال توست. رسول خدا جاز فدک روزی شما را می‌داد و باقیمانده را تقسیم می‌کرد و آن را در راه خدا می‌داد. تو نیز، باید همان کار را بکنی. فاطمه به این کار راضی شد و بر آن عهد بست» [۲۰۵].

دنبلی نیز، مانند همین را در شرح خود «الدرة النجفیة» آورده است. [۲۰۶]

اما شیعه خوشحال نیست که فاطمه به راحتی به چنین کاری تن داده باشد، ‌پس صفحات و اوراق بسیاری را سیاه کرده‌اند و کتاب‌های زیادی را در این باب نوشته‌اند که انباشته از طعن و سرزنش اصحاب رسول الله جو تکفیر و فاسق خواندن و مرتد دانستن و ظالم شمردن آن‌هاست و گفته‌اند که به اهل بیت ظلم کرده‌اند، و حتی ابوبکر تنها به حرف اکتفا نکرده بلکه در عمل نیز، آن قضیه را دنبال کرده است. همچنان‌که ابن میثم و دنبلی و ابن ابی‌الحدید و شیعی معاصر فیض الاسلام علی نقی، اظهار داشته‌اند که: «ابوبکر درآمد حاصل از فدک را می‌گرفت و به اندازه‌ی نیاز به اهل بیت می‌داد و باقیمانده‌ی آن را تقسیم می‌کرد. ‌همچنان‌که عمر و عثمان نیز، این کار را انجام دادند و علی نیز، این کار را انجام داد.» [۲۰۷]

ولی شیعیان چگونه راضی می‌شوند؟ بزرگ آن‌ها؛ یعنی، مجلسی [۲۰۸]می‌گوید:

از مصیبت‌های بزرگ و بلاهای عظیم این است که ابوبکر و عمر، فدک را از اهل بیت رسالت غصب کردند. این قضیه‌ی هولناک زمانی بود که ابوبکر خلافت را از امیرالمؤمنین غصب کرد و به زور از مهاجرین و انصار بیعت گرفت و امر حکومت را در دست گرفت. در فدک طمع کرد؛ زیرا ترسید اگر فدک در دست اهل بیت بماند، مردم به اموالشان گرایش پیدا کنند و این ظالمین (یعنی، ابوبکر و دوستانش) را رها خواهند کرد. پس خواستند که اهل بیت را مفلس و بی‌چیز کنند تا چیزی برای آن‌ها باقی‌نماند و مردم به آن‌ها گرایش پیدا نکنند و خلافت ناحقّشان را باطل نکنند. به همین دلیل این روایت کثیف و دروغین را جعل کرده‌اند که ما، پیامبران چیزی به ارث نمی‌گذاریم، آنچه از ما باقی می‌ماند، صدقه است.» [۲۰۹]

عده‌‌ای از افراد نیز، پیرو این مسلک هستند اما آن‌ها چه کسانی هستند؟ تمام این‌ها برای این است که کینه‌ها و خشم‌ها را به سبب قضیه‌ای که اصلاً وجود ندارد،‌ بیدار کنند اما انسان‌های احمق این قوم نمی‌دانند خانه‌ای که آن‌ها ساخته‌اند،‌ خانه‌ی عنکبوتی است و در مقابل طوفان حقیقت، چیزی از آن باقی نمی‌ماند.

روایتی که از روی حسادت و کینه نسبت به ابوبکر-اگر نمی‌دانند- رد کرده‌اند، ‌امام پنجم خودشان آن را از رسول الله جنقل کرده و در کتاب‌های خودشان موجود می‌باشد. آری در کتاب «الکافی» خودشان، ‌که آن را جزو صحیح‌ترین کتاب‌های خود می‌دانند و درباره‌اش می‌گویند: این کتاب برای شیعه کافی است. ‌کلینی در این کتاب از حماد بن عیسی از قداح از ابوعبیدالله÷ روایت کرده است:

پیامبر جفرمود: «کسی که راهی را جهت طلب علم بپیماید، خداوند آن راه را برایش راهی جهت رسیدن به بهشت قرار می‌دهد، و فضل و برتری عالم بر عابد، مانند برتری ماه شب چهارده بر سایر ستارگان است. علما، وارثان انبیاء هستند و دینار یا درهمی از آن‌ها به ارث نمی‌برند بلکه علم را از آن‌ها به ارث می‌برند،‌ پس کسی که علم را برگزیند خوشبخت است.» [۲۱۰]

روایت دیگر این است که ابوعبدالله، جعفر صادق می‌گوید: «علما وارثان انبیاء هستند و کسی از آن‌ها دینار یا درهمی به ارث نمی‌برد، بلکه تنها احادیث را از آن‌ها به ارث می‌برند.» [۲۱۱]

پس مجلسی و همراهانش چه می‌گویند؟ اگر این جرم است چرا در شهر خود آن را انجام می‌دهند؟

غیر از این روایت، دو روایت دیگر وجود دارد که شیخ صدوق آن را روایت کرده و این روایت را تأیید می‌کند:

«از ابراهیم بن علی رافعی،‌ از پدرش،‌ از جدش ابورافع روایت شده که گفت: فاطمه دختر رسول الله جبا پسرانش، حسن و حسین نزد رسول الله جآمد و گفت: ای رسول خدا، این‌ها فرزندان تو هستند. پس چیزی از ارث به این‌ها بده. فرمود: هیبت و شکوه من برای حسن، و شجاعت و بخشش من برای حسین. [۲۱۲]

روایت دوم این است که فاطمه گفت: ای رسول خدا ج، این‌ها فرزندان تو هستند، ‌هدیه‌ای به آنان بده. رسول الله جفرمود: هدیه‌ی حسن، هیبت و شکوه من و هدیه‌ی حسین، شجاعت و بخشش من است. [۲۱۳]

مجلسی و بسیاری دیگر خواسته‌اند که اثبات کنند، ابوبکر و همراهانش این امر را نمی‌دانستند و فقط می‌خواستند علی و اهل بیت را مفلس کنند تا مردم به مال و منال آن‌ها روی نیاورند. این قوم و تفکرشان بسیار تعجب آور هستند. آیا آن‌ها گمان می‌کنند که علی و اهل بیت، مانند حکومت‌طلبان و ریاست طلبان هستند که به وسیله‌ی مال و رشوه دنبال حکومت و قدرت باشند؟ اگر اینگونه بود آن‌ها مال زیادی داشتند؛ چون کلینی از ابوالحسن – امام دهم شیعیان– روایت می‌کند که دیوارهای هفت گانه وقف فاطمه شده و آن‌ها عبارتند از: ۱- دلال ۲- عوف ۳- حسنی ۴- صافیه ۵- آنچه مادر ابراهیم داشت ۶- مثیب ۷- برقه. [۲۱۴]

آیا کسی که این دیوارهای هفت‌گانه را دارد،‌ چیزی از مال کم دارد؟

آنان گمان می‌کنند که پیامبر جاموال دولت را، اموال و ملک خودش دانسته است؟ این چیزی است که عقل حتی در این عصر که عصر غارت و چپاول و عصر بی‌مبالاتی و عدم تمسّک به دین است، به این کار راضی نیست. در چنین دوره‌ای می‌بینی که پادشاهان و حکام اگر بر سرزمینی چیره شوند و آن را فتح کنند، ‌آن را ملک خود قرار نمی‌دهند بلکه ملک دولت قرار می‌دهند و در راه مصالح ملت و امور عام و خاص در آن دخل و تصرف می‌کنند. پس آیا رسول الله ج–پدر و مادر و جانم فدای ایشان باد – از دیدگاه شیعه خودشان را بر دیگران ترجیح می‌دهد؟ سبحان الله که این دروغ و بهتانی بیش نیست. پیامبرِ بزرگوار و مهربان و بخشنده، از چنین تهمتی مبرا است.

نکته‌ی دیگری که باقی می‌ماند این است که اگر فدک میراث رسول الله جاست، تنها فاطمه وارث آن نبوده، بلکه دو دختر ابوبکر صدیق و عمر فاروق نیز، وارثان آن بوده‌اند. ابوبکر صدیق و عمر فاروق، از فدک چیزی به ارث دو دخترشان درنیاوردند همان طور که چیزی را به ارث فاطمه درنیاوردند. همچنین عباس، عموی پیامبر ج، که زنده بود و بدون شک از وارثان پیامبر جبود، ولی با این وجود چیزی از فدک به ارث نبرد.

آیا تصور می‌کنی که معترضان شیعه نمی‌دانند که در مذهب خودشان، زن از زمین و اموال غیر منقول چیزی به ارث نمی‌برد؟

محدثانشان ابواب جداگانه‌ای در این زمینه آورده‌اند. به کتاب کلینی بنگرید که باب مستقلی را به نام «زنان از اموال غیر منقول چیزی به ارث نمی‌برند» با روایات زیادی در ذیل آن آورده است.

از ابوجعفر – امام معصوم چهارم شیعیان – روایت شده که گفت: «زنان از زمین و اموال غیر منقول چیزی به ارث نمی‌برند». [۲۱۵]

صدوق، ابن بابویه قمی، در کتاب خود، «من لا یحضره الفقیه» از ابوعبدالله جعفر – امام پنجم شیعیان– آورده که گفت: «از جعفر سؤال کردم که زنان در چه چیزهایی ارث می‌برند؟ گفت: زنان در زمین و اموال غیر منقول ارث نمی‌برند.» [۲۱۶]

آنان اتفاق علمایشان مبنی بر اینکه زن در زمین و اموال غیر منقول ارث نمی‌برد [۲۱۷]، ذکر کرده‌اند. پس وقتی زن در زمین و اموال غیر منقول ارث نمی‌برد، چگونه فاطمه– طبق قول شیعه – خواستار فدک بود؟ بدون شک فدک نیز، جزو اموال غیر منقول است و هیچ اختلافی در آن نیست.

اما اینکه ابوبکر، فاطمه را ناراحت کرده و فاطمه برگشته و تا زمان وفاتش دیگر با ابوبکر سخن نگفت، در جواب باید گفت که فاطمه از گرفتن فدک منصرف شد و با رضایت و دلخوشی تا آخر زندگی‌اش از این موضوع سخن نگفت.

اما راجع به غصب حقوق فاطمه توسط ابوبکر باید گفت که همین مجلسی با وجود تعصب و بددهنی‌اش ناچار می‌شود به این واقعیت اعتراف کند که: وقتی که ابوبکر متوجه شد که فاطمه از او ناراحت است، به او گفت: من فضل و نزدیکی تو را با رسول الله جانکار نمی‌کنم و جز برای پیروی از امر رسول الله جتو را از فدک منع نکردم، و خدا را شاهد می‌گیرم که من از رسول الله جشنیدم که فرمود: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث، وما ترکنا إلا الکتاب والحکمة والعلم»: «ما، جماعت پیامبران ‌از خود چیزی به جای نمی‌گذاریم جز کتاب و حکمت و علم». من این کار را به اتفاق همه‌ی مسلمانان انجام داده‌ام و تنها من نیستم که این کار را می‌کنم. اگر تو مال و دارایی می‌خواهی، هر چقدر از اموال من می‌خواهی بردار، ‌چون تو عزیز پدرت و شجره‌ی طیبه‌ی فرزندانت هستی و هیچکس نمی‌تواند فضل تو را انکار کند. [۲۱۸]

آیا بعد از این می‌توان گفت که ابوبکر او را ناراحت کرده و حقّش را غصب کرده و خواسته که او را آزار بدهد و او را مفلس کند تا به اهداف و آرزوهای خود برسد؟

مگر کسانی که قلبشان، قفل و عقلشان بسته و ذهنشان کُند و حواسشان مختل باشد!. بنایی که آن‌ها می‌خواستند بر پایه‌ی این اصول سست، جهت اجرای مجالس ماتم و لعن و طعن و غصب حقوق اهل بیت و اثبات کینه‌توزی و دشمنی میان خلفای پیامبر جو اصحابش با اهل بیت، برپا کنند، همان روزی که قصد ساختنش کردند، ویران شده است، و داستانی که می‌خواستند آن را از وهم و خیال بسازند، برباد رفته و‌ قبل از برپایی در مسیر تند بادی قرار گرفت و پراکنده شد.‌ چنان‌که سید مرتضی ملقب به علم الهدی، از روزی که علی بن ابی‌طالب، همسر فاطمه، خلافت را به دست گرفت، سخن می‌گوید: «وقتی که این جریان به علی بن ابی‌طالب رسید، او در رد فدک سخن گفت و بیان کرد: من از خداوند خجالت می‌کشم کاری را که ابوبکر از آن منع کرده و عمر آن را تأیید کرده، ‌بخواهم.» [۲۱۹]

به همین دلیل، وقتی از ابوجعفر محمد باقر در این باره سؤال شد که «ای ابوجعفر، جانم فدای تو باد! آیا معتقد هستی که ابوبکر و عمر حق شما را خورده و به شما ظلم کرده‌اند؟ گفت: خیر،‌ قسم به کسی که قرآن را نازل کرده تا جهانیان را از عذاب قیامت بترساند،‌ به اندازه‌ی یک دانه خردل به ما ظلم نکرده‌اند. گفتم: آیا آنان را دوست بدارم؟ گفت: آری در دنیا و قیامت آنان را دوست بدار، و هر گناهی که به خاطر دوست داشتن آن‌ها به تو رسید، به گردن من باشد». [۲۲۰]

زید بن علی بن حسین، برادر باقر، نیز، مانند آنچه جدّ اولش، علی بن ابی طالب، درباره‌ی فدک می‌گوید، تکرار می‌کند و برادرش، محمد باقر، وقتی که بحتری بن حسان از او سؤال می‌کند، ‌می‌گوید: «به زید بن علی÷ گفتم که من کاری را که ابوبکر کرده،‌ زشت می‌دانم؛ زیرا او فدک را از فاطمه گرفت. زید گفت: ابوبکر مرد مهربان و بخشنده‌ای بود و ناپسند می‌دانست از اینکه کاری را که رسول الله جانجام داده،‌ تغییر بدهد. پس فاطمه نزد وی آمد و گفت: رسول الله جفدک را به من داده است. ابوبکر گفت: آیا شاهدی برای آن داری؟ پس علی÷ را آورد و علی بر آن شهادت داد. سپس ام ایمن آمد و گفت: آیا شما شهادت نمی‌دهید که من بهشتی هستم؟ گفتند: چرا، شهادت می‌دهیم که تو بهشتی هستی. پس ام ایمن گفت: من شهادت می‌دهم که رسول الله جفدک را به فاطمه داد. ابوبکر گفت: مرد یا زن دیگری بیاورید که شهادت بدهد تا مستحق آن حق شوید. سپس زید گفت: قسم به خدا اگر این مسأله برای من پیش می‌آمد، مانند ابوبکر قضاوت می‌کردم». [۲۲۱]

آیا پس از این توضیحات، نیازی به توضیح بیشتر وجود دارد؟

قبل از اینکه بحث را در این باره به پایان برسانیم، می‌خواهیم دو روایت از کلینی را در اینجا بیاوریم:

روایت اول، روایتی است که وی از ابوعبدالله جعفر، روایت کرده که گفت: «انفال مادامی که سواره یا جماعتی که بر آن مصالحه کرده‌اند یا جماعتی که این مال به دستشان داده شده، به آن دسترسی پیدا نکرده باشند و هر زمین خرابه و ویرانه و درون دره‌ها، از آنِ رسول خدا جو امامِ بعد از وی است که به صلاحدید خود آن را خرج می‌کند». [۲۲۲]

این روایت به صراحت‌ بیان می‌کند که امام بعد از پیامبر جلایق‌ترین مردم برای تصرف در این امور بوده است.

روایت دوم که می‌خواهیم بیاوریم، باز از اصول کافی روایت شده که ابوالحسن موسی – امام هفتم شیعیان – بر مهدی وارد شد و دید که او چیزهایی را که به ستم گرفته شده‌اند به صاحبانش باز می‌گرداند. گفت: «ای امیرالمؤمنین، ‌چیزهایی که به ستم از ما گرفته شده‌اند، ‌چه می‌شود؟ گفت: چه چیزهایی ای ابوالحسن؟ ‌گفت: فدک. مهدی به او گفت: حدود آن را برایم مشخص کن. گفت: از کوه احد تا عریش مصر و تا سیف البحر و دومة الجندل.» [۲۲۳]؛ یعنی، نصف دنیا. بنگرید به این قوم و دروغ‌هایشان. یکی از روستاهای خیبر کجا و نصف دنیا کجا؟

جای بسی تعجب است کارهای این قوم و دروغ‌های آنان که چگونه یک امر کوچک را بزرگ جلوه می‌دهند و همین سخنان دلیل مبالغه و بیهوده‌گویی‌های این قوم است.

بدین صورت این بحث درباره‌ی فدک و فضایل امیر المؤمنین و خلیفه‌ی صادق رسول الله جو افضل بودن و برحق بودنش برای خلافت و امامت بعد از پیامبر جو محبتش نسبت به اهل بیت که در پرتو اقوال و افعال اهل بیت و از کتاب‌های خودشان بود، را به پایان می‌بریم. سپس به خلیفه‌ی دوم،‌ عمرفاروقس، جدا کننده‌ی حق از باطل می‌پردازیم.

[۲۰۳] - فدک روستایی در خیبر بوده است. بعضی گفته‌اند: ناحیه‌ای در حجاز است که در آن چشمه‌ها و درختان خرما وجود دارد و خداوند آن را به پیامبر جداده بود. (لسان العرب،‌۱۰/۴۷۳). [۲۰۴] - ابن میثم،‌ کمال الدین علی بن میثم بحرانی، در قرن هفتم هجری متولد شد. ‌او عالمی ربانی و فیلسوف، صاحب شرح‌هایی بر نهج البلاغه بوده است. از محقق طوسی روایت شده که گفته می‌شود: خواجه نصیر الدین طوسی، استاد کمال الدین بن میثم در فقه و حکمت بوده است. او در سال ۶۷۹ درگذشت و در هلتا یکی از روستاهای ماحوذ، به خاک سپرده شد. (الکنی والألقاب ۱/۴۱۹). او می‌گوید: طلبت فنون العلم أبغي بها العلي فقصر بي عما سموت به القل. «به دنبال رشته‌های مختلف علمی جهت رسیدن به مدارج بالا رفتم، تنها چیز اندکی به دست آوردم». تبین لي أن المحاسن کلها فرع وأن المال فیها هو الأصل. «برایم معلوم شد که محاسن و خوبی‌ها همه‌اش، فرع است و تنها مال و دارایی، اصل است». او شعرهای نوی دارد که تا به حال کسی آن را نشنیده و هیچ‌یک از شخصیت‌های برجسته، به آن دسترسی نیافته‌اند. (روضات الجنات، ۷/۲۱۸ و ما بعد). [۲۰۵] - ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغة، تهران، ج۵ ،ص۱۰۷. [۲۰۶] - ایران، ص۳۳۱ و ۳۳۲. [۲۰۷] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۴. ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغة، ج۵، ص۱۰۷. الدرة النجفیة، ص۳۳۲. علی تقی، شرح النهج (فارسی)، تهران، ج۵، ص۹۶۰. [۲۰۸] کمتر کسی مانند مجلسی می‌تواند در شتم و ناسزا گفتن به اصحاب، گستاخ باشد و او هیچکدام از صحابه را نام نمی‌برد مگر اینکه نام آن‌ها را همراه با لعن و کفر ذکر کند. درباره‌ی قضیه‌ی فدک نوشته که وقتی ابوبکر از فاطمه برای اثبات اینکه فدک حق وی است، طلب شهود کرد، علی به وی گفت: آیا تو شاهد می‌خواهی؟ آیا برای هر چیزی باید شاهد آورد؟ ابوبکر گفت: آری. علی به وی گفت: اگر شاهدان، شهادت بدهند که فاطمه زنا کرده، چکار می‌کنی؟ گفت: مانند سایر مردم حد شرعی را درباره‌اش اجرا می‌کنم – پناه بر خدا – (حق الیقین،‌ مجلسی،‌ص۱۹۳). بنگرید که با چه جسارت و گستاخی صحبت می‌کند و از توهین به دختر رسول الله نیز خجالت نمی‌کشد؟) [۲۰۹] مجلسی، حق الیقین (تحت عنوان «مطاعن ابی بکر»)، ص۱۹۱. [۲۱۰] - الأصول من الکافی (کتاب فضل العلم، باب العالم والمتعلم)، ج۱، ص۳۴. [۲۱۱] الأصول من الکافی (باب صفة العلم وفضله وفضل العلماء)، ج۱، ص۳۲. [۲۱۲] - قمی، الخصال، ص۷۷. [۲۱۳] همان. [۲۱۴] الفروع من الکافی (کتاب الوصایا)، ج۷، ص۴۷ و ۴۸. [۲۱۵] - الفروع من الکافی (کتاب المواریث)، ج۷، ص۱۳۷. [۲۱۶] - همان، (کتاب الفرائض و المیراث)، ج۴، ص۳۴۷. [۲۱۷] - به کتاب‌های فقهی شیعه مراجعه کنید. [۲۱۸] حق الیقین، ص۲۰۱ و ۲۰۲. [۲۱۹] مرتضی، الشافی، ص۲۳۱. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۴. [۲۲۰] ابن ابی‌الحدید، ج۴، ص۸۲. [۲۲۱] - ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۸۲. [۲۲۲] - الأصول من الکافی (کتاب الحجة، باب الفیء و انفال)، ج۱، ص۵۳۹ . [۲۲۳] - همان، ص۵۴۳ .