تحقیق لفظ شیعه:
راجع به کلمهی شیعه، زبیدی میگوید: هر گروهی که بر امری جمع شوند و اجتماع داشته باشند، شیعه نام دارند. و هرکس انسانی را یاری و جانبداری کند، شیعه نام دارد. اصل شیعه از مشایعت گرفته شده که به معنای دنباله روی و مطاوعت میباشد. [۳۰]
ابن منظور افریقی میگوید: شیعه گروهی هستند که بر کاری جمع میشوند و هر گروهی که بر امری گرد هم آیند، شیعه نامیده میشوند. و این اسم غالباً برای دوستداران ح علیسو اهل بیتش به کار میرود. [۳۱]
نوبختی [۳۲]، امام شیعیان، در کتاب «الفرق» میگوید: شیعه طرفداران حضرت علی بن ابی طالب هستند که در زمان پیامبر جو بعد از آن به شیعه و پیروان علی معروف شدند و قائل به امامت حضرت علی میباشند. شیعه سه فرقه است: فرقهای از آنها معتقدند که اطاعت از امام علی پس از پیامبر جواجب بوده [۳۳]و امامت در نسل وی جاری است. فرقهی دیگری میگویند: حضرت علی از همهی صحابه نسبت به جانشینی پیامبر جمستحقتر است و پس از او خلافت حضرت ابوبکر و حضرت عمر را قبول دارند و آن دو را اهلیت خلافت میدانند، و اظهار میدارند که حضرت علی خلافت را به آنان واگذار کرده و به این کار راضی بوده و به دلخواه خود و بدون هیچ اجباری با آنان بیعت کرد. [۳۴]
یکی از شیعیان معروف، سید محسن امین، در کتابش به نقل از ازهری میگوید:
شیعه، دوستداران عترت پیامبر جو پیروان آنها هستند. [۳۵]
همچنین از تاج الدین حسینی، رهبر حلب، اینگونه نقل میکند:
شیعهی کسی شدن، به معنای پیرو و یاور شدن اوست. گفته میشود: شایعَهُ؛ یعنی او را پیروی کرد؛ همان طور که گفته میشود: والاه یعنی او را دوست داشت. گویی چون شیعه از این امامان پیروی کردند و به اعتقادات آنها معتقد شدند به این اسم معروف شدند؛ چون آنان یاوران و یاران و پیروان ائمه بودند.
وقتی خلافت از بنیهاشم به بنیامیه منتقل شد و معاویه بن صخر آن را از حسن بن علی گرفت و هریک از حکام بنیامیه، یکی پس از دیگری خلافت را به دست گرفتند، بسیاری از مهاجرین و انصار از بنیامیه دلسرد شده و به بنیهاشم روی آوردند. بنیهاشم آن زمان به دو گروه پسران علی و پسران عباس تقسیم میشدند. وقتی این مسلمانان به بنیهاشم ملحق شدند و معتقد بودند که از بنیامیه به خلافت شایستهترند و آنها را یاری و جانبداری و حمایت کردند، به شیعهی آل محمد معروف شدند. در این هنگام میان بنیعباس و بنیعلی اختلاف نظری وجود نداشت. اما هنگامی که بنیعباس بر سر کار آمدند و قدرت را از بنیامیه گرفتند، شیطان میان عباسیان و علویان جدایی افکند. عباسیان نسبت به حق علویان کوتاهی کردند. از این رو گروهی از شیعیان از عباسیان اعلام بیزاری کردند چون از عملکرد آنها راضی نبودند؛ سپس به علویان پیوستند و معتقد بودند که علویان به ولایت شایستهتر و عادلترند. پس اسم تشیع از آن وقت تا به امروز همراه آنهایی است که معتقد به امامت ائمه از میان نوادگان حضرت علی تا مهدی (محمد بن حسن) هستند. [۳۶]
شیعهای دیگر از معاصران میگوید: شیعه در اصل معنای لغویاش، به معنای پیرویکردن و یاریکردن کسی است، و این اسم غالباً برای دوستداران حضرت علی و اهل بیت وی به کار میرود.
با توجه به این امور معلوم شد که شیعه، پیرو آل بیت پیامبر جنیستند، بلکه پیروان آل علی هستند. و فرق این دو بسیار روشن و اضح است. [۳۷]
قبلاً اثبات کردیم جز اندکی از شیعیان، بقیه تابع اهل بیت علی نیستند و با آنها و تعالیم حقیقی آنها مخالفت میورزند. همچنانکه بعداً به آن میپردازیم.
مغنیه میگوید: شیعه کسانی هستند که دوستدار حضرت علی بوده و دنباله رو او میباشند. [۳۸]
محمد حسین کاشف الغطاء مینویسد: این اسم (یعنی شیعه) غالباً برای پیروان حضرت علی و فرزندانش [۳۹]و دوستداران آنان به کار میرود به گونهای که این اسم مخصوص آنها گشته است. [۴۰]
پس معنای شیعه و اهل بیت و مصداق آنها روشن شد.
[۳۰] - زبیدی، تاج العروس، ج۵، ص۴۰۵. [۳۱] - لسان العرب، ج۸، ص۱۸۸ . [۳۲] - ابومحمد حسن بن موسی نوبختی از علمای بزرگ شیعه و مورد اعتماد آنهاست که در قرن سوم هجری میزیست. [۳۳] - حسن بن موسی نوبختی، حیدریه،۱۹۵۹م، ص۳۹-۴۲ (به طور خلاصه). [۳۴] - فرق الشیعة، اثر ابومحمد حسن بن موسى نوبختی (ص۳۹ إلى ۴۲) با اختصار، چاپ مطبعة الحیدریة ۱۹۵۹م. [۳۵] - أعیان الشیعه، بیروت،۱۹۶۰م، ج۱، ص۱۱. [۳۶] - أعیان الشیعه، به نقل از غایة الاختصار فی اخبار البیوتات العلیة المحفوظة من الغبار، صفحۀ ۱۳-۱۴. [۳۷] - سید امیر محمد کاظمی قزوینی، الشیعة فی عقایدهم وأحکامهم، کویت ،ص۱۶. [۳۸] - الشیعة فی المیزان، ص۱۷و۱۹ . [۳۹] - این قول، با آنچه سید محسن امین از ازهری نقل کرده بود، در تناقض است؛ آنجا که میگفت: شیعه دوستداران و پیروان عترت پیامبر جهستند. جای بسی تعجب است که چنین سخنان متضاد و متناقض از معنای شیعه در کتابهای خودشان یافت میشود و هیچکدام از این نویسندگان به صراحت و آشکارا معنای تشیع را به طور جامع و مانع بیان نکردهاند. مگر نه اینکه همگی آنها در هر زمینهای گیج و سرگرداناند و اگر این امر ما را از موضوع دور نمیکرد، مطالب عجیبی را دربارهی امور متناقض میان خود شیعیان بیان میکردیم. [۴۰] - أصل الشیعة وأصولها، بیروت ،۱۹۶۰م .