شیعه و اهل بیت

فهرست کتاب

دیدگاه شیعه درباره‌ی سه خلیفه‌ی راشد:

دیدگاه شیعه درباره‌ی سه خلیفه‌ی راشد:

اما شیعه که خود را دوستدار و پیرو اهل بیت می‌پندارند و مذهب خود را به آن‌ها نسبت می‌دهند و ادعای پیروی از آن‌ها را دارند، کاملاً بر عکس اهل بیت هستند؛ آنان مخالف ابوبکر و عمر و عثمان هستند و به شدت‌ نسبت به آن‌ها کینه‌توزی دارند و آن‌ها را دشمن می‌پندارند و فحش و ناسزا می‌گویند و حتی آن‌ها را کافر و فاسق می‌دانند، و این سرزنش‌ها و لعن و نفرین‌ها را بهترین ابزار نزدیکی به خداوند می‌دانند و ‌ویند این کار بزرگ‌ترین ثواب را نزد خداوند دارد. هیچ کتاب و رساله‌ای نیست که مملو از سرزنش و طعن و نفرین درباره‌‌ی خالص‌ترین مخلصان رسول خدا جو بهترین مردمان و باتقواترین آن‌ها و دوست داشتنی‌ترین آن‌ها و حاملان شریعت و رسانندگان رسالت و نایبان و شاگردان پیامبر برگزیده و نخبگان این امت – رضوان الله علیهم اجمعین – نباشد.

ملا محمد کاظم در کتابش آورده است:

از ابوحمزه ثمالی – و او به دروغ از زین العابدین – نقل می‌کند که گوید: «کسی که ابوبکر و عمر را یک بار لعنت کند،‌ خداوند هفتاد هزار هزار حسنه برای او می‌نویسد و هزاران هزار گناه او را پاک می‌کند و هفتاد هزار هزار درجه، او را بالا می‌برد و کسی که شبانه آن‌ها را یک بار لعنت کند نیز، چنین است. مولای ما علی بن حسین گفت: بر مولای خود ابوجعفر محمد باقر وارد شدم، گفت: ای سرورم، حدیثی را از پدرتان شنیده‌ام. گفت: ای ثمالی،آن را بازگو. حدیث را گفتم: گفت: آری ای ثمالی، آیا می‌خواهی بر آن بیفزایم؟ گفتم: آری سرورم. سپس گفت: کسی که هر صبح یک لعنت بر آن‌ها بفرستد،‌ تا آخر همان شب، گناهی برای او نوشته نخواهد شد و کسی که شب بر آن‌ها یک لعنت بفرستد تا صبح گناهی بر وی نوشته نخواهد شد. راوی گوید: ابوجعفر رفت و سپس بر مولایم صادق وارد شدم و گفتم: حدیثی را از پدر و جدت شنیده‌ام. گفت: آن را بیاور ای ابوحمزه. حدیث را برایش خواندم، گفت: این حقیقت دارد. آنگاه گفت: و هزار هزار درجه بالاتر می‌رود. سپس گفت: خداوند بسیار بخشنده و کریم است». [۳۸۴]

سپس به آن نیز، امر کرده‌اند: «ما قوم بنی‌هاشم بزرگ و کوچک خود را به لعن و فحش بر آن‌ها و اعلام بیزاری از آن‌ها امر می‌‌‌‌‌کنیم.» [۳۸۵]

بنابراین، هیچ فحش و ناسزایی نمانده که آن را بر این اصحاب برگزیدهشنثار نکنند. این عیاشی آن‌هاست که در کتاب تفسیر خود و در تفسیر سوره‌ی برائت از ابوحمزه ثمالی نقل می‌کند که گفت: «به امام گفتم: دشمنان خداوند چه کسانی هستند؟ گفت: بت‌های چهارگانه. گفتم: چه کسانی هستند؟ گفت: ابوالفصیل و رمع و نعثل و معاویه و کسانی که بر دین آن‌ها هستند. پس هرکس با این‌ها دشمنی کند با دشمنان خدا، دشمنی کرده است». [۳۸۶]

سپس درباره‌ی این سه اصطلاح از جزری نقل می‌کند که گفت: مراد از ابو الفصیل، ابوبکر است چون بکر به فصیل نزدیک است و شتر جوان را نیز، فصیل می‌نامند. فصیل به بچه شتری می‌گویند که از شیر مادرش گرفته شده باشد. در کلام بعضی آمده است که چون ابوبکر زمانی شتر چران بود به ابوالفصیل معروف شده است و بعضی از اهل لغت می‌گویند: ابوبکر بن ابی‌قحافه در سال سوم عام الفیل، متولد شد و اسم او را عبدالعزی– نام بتی است – نهادند و کنیه‌ی وی در زمان جاهلیت، ابوالفصیل بوده و هنگامی که اسلام آورد، عبدالله نام گرفت و به ابوبکر معروف شد. اما کلمه‌ی رمع، همان عمر است که برگردانده شده است و در حدیث آمده که اولین کسی که شهادتِ بَرده را رد کرده، رمع (عمر) بود و اولین کسی که ارث را عول داده، رمع (عمر) بوده است. اما نعثل، اسم مردی است که ریش زیادی داشته باشد. جوهری می‌گوید: عثمان وقتی نزدیک او می‌شد، بسیار به آن شبیه بود. [۳۸۷]

بنگرید که این قوم چطور با بی‌حیایی نام بت‌ها را بر این اصحاب بزرگوار می‌نهند.

آیا کسی نیست که بپرسد، این کجا و سخن محمد باقر – امام پنجم معصوم شیعه – کجا که در جواب کسی که پرسید: «آیا آن‌ها حقی را از شما ضایع کرده‌اند؟ گفت: خیر، ‌قسم به کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا جهانیان را از عذاب خدا بترساند، ‌به اندازه‌ی خردلی، حق ما را ضایع نکرده اند». [۳۸۸]

اگر آن‌ها کافر بودند، چرا علیسدخترش را به عمر بن خطابسداد و چرا رسول الله جدو دختر خود را به عثمان بن عفانسداد؟ چرا علی و اهل بیت، آن‌ها را مدح و ثنا گفته‌اند و چرا او و پسرانش از او دفاع کرده‌اند و یکی از آن‌ها زخمی شد در حالی که او نیز، از دیدگاه شیعه امام معصوم بوده است؟ آیا کسی هست که جواب بدهد؟

اگر عثمانس کافر بود، چرا علیسبرادرزاده‌اش را از ازدواج دخترش با أبان بن عثمان منع نکرد؟ و چرا مانع ازدواج سکینه دختر حسین با نوه‌ی حضرت عثمان، زید نشد؟ و چرا حضرت علی پسرش را به نام عثمان نام نهاد؟

عیاشی که در بغض و کینه‌توزی نسبت به خلفای راشدین زیاده‌روی می‌کند،‌ خرافات و دروغ‌ها و داستان‌هایی را سر هم کرده و می‌گوید: وقتی که پیامبر جدرگذشت، اختلافاتی میان مسلمانان ایجاد شد و عمر آن‌ها را رفع و اصلاح کرد و با ابوبکر بیعت کرد در حالی که هنوز رسول الله جبه خاک سپرده نشده بود. وقتی علی دید که مردم با ابوبکر بیعت کردند، ‌ترسید که فتنه‌ای ایجاد شود، پس به کتاب خدا مشغول شد و خواست که آن را در یک کتاب جمع کند. ابوبکر سراغ او فرستاد که بیعت کند. علی گفت: تا این قرآن را جمع‌آوری نکنم، بیرون نمی‌آیم. بار دیگر سراغ وی فرستاد و علی گفت: تا از این کار فارغ نشوم، بیرون نمی‌آیم. بار سوم پسر عموی خود را که قنفذ نام داشت، سراغ وی فرستاد و فاطمه برخاست و میان او و علی ایستاد و قنفذ او را زد و رفت و علی را با خود نبرد و ترسید که مردم دور علی جمع شوند، از این رو دستور داد که اطراف خانه‌ی علی هیزم جمع کنند. ‌پس عمر رفت و خواست که خانه‌ی علی را آتش بزند در حالی که علی و فاطمه و حسن و حسین در آن بودند. وقتی علی چنین دید، بیرون رفت و به زور و برخلاف میلش بیعت کرد. [۳۸۹]

[۳۸۴] ملاکاظم، أجمع الفضائح. ضیاء الصالحین، ص۵۱۳. [۳۸۵] رجال الکشی، ص۱۸۰. [۳۸۶] تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۱۶. مجلسی، بحارالانوار، ج۷ ،ص۳۷. [۳۸۷] - تفسیر العیاشی، تهران، ج۲، ص۱۱۶. [۳۸۸] - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه. [۳۸۹] تفسیر العیاشی، ج۲، ص۳۰۷ و ۳۰۸. البحار، ج۸، ص۴۷.