[معاویه سو جایگاهش در خلافت ابوبکر و عمر ب]
۹- و اما معاویه: پس عمر او را والی همه شامات نمود و عثمان نیز به او اقرار و اعتراف کرد. بلکه میتوان گفت که او را ابوبکر صدیق سبه ولایت رساند. چون برادر معاویه، یزید را ولایت داد، و یزید او را در زمان حیات ابیبکر بجای خود نشاند. و عمر بخاطر تعلق معاویه به زمان خلافت ابیبکر بر این مسئله اقرار نمود. و عثمان نیز همانند عمر به این ولایت اعتراف کرد. پس به این سلسله بنگرید که چه پیوند سخت و زیبایی دارد، و در آینده هرگز همانند آن را نخواهید یافت [۷۳].
[۷۳] دولت اسلامی در زمان خلافت ابوبکر و عمر، در رستگاری انسانی و سعادت مجتمع بحد اعلای خود رسید. و این مسئله به این خاطر بود که ابوبکر و عمر به برکت نور خداوند استعدادهای نهفته و عناصر مردانگی را در رجال کشف میکردند، و بدینگونه مسئولیت امانت، رهبری و سیادت امت محمد جرا به آنان واگذار نموده، و آندو میدانستند که در این مورد در مقابل خداوند عزوجل مسئول خواهند بود. و دیدیم که یزید بن ابیسفیان و برادرش معاویه از رجال دولت ابوبکر صدیق بودند که سنگینی بار مسئولیت را در جنگ و صلح بدوش کشیدند. و هنگامی که ابوبکر، یزید بن ابیسفیان را والی یکی از لشکران خود نمود، پیاده همراه با او و لشکریان بیرون رفته، تا آنان را مشایعت کند. و در تاریخ نام معاویه را پس از برادرش یزید میبینیم، نه به این خاطر که او در صفات رهبری و سیادت از برادر خویش کمتر بود، بلکه بخاطر سن کمترش. و حتی قبل از اینکه معاویه از رجال دو دولت ابوبکر و عمر باشد، او کسی بود که رسول خدا جدر بسیاری از امور از او مدد گرفته و گاهی نیز چندین بار پشت سر هم از پی او میفرستاد تا در آمدنش عجله کند. پس میبینیم، قبل از اینکه ابوبکر و عمر معاویه را ولایت دهند، رسول خدا جاو و همچنین برادرش یزید را ولایت داده بود (همانگونه که در کتاب «فتوح البلدان» بلاذری آمده است). و کسانی که حقد و کینه اصحاب را رسول خدا جویا بهتر بگوییم معاویه را در سینه دارند، نمیتوانند انکار کنند که نبی جاز معاویه در نوشتن و کتابت کمک میگرفت. آنان میگویند که: «معاویه اموری را برای نبی جمینوشت، اما او هرگز برای ایشان وحی ننوشت». و معلوم نیست که این سخن را از کجا آوردهاند. آیا شیطان به آنان وحی کرده است؟! چون برای این کلام، هیچ نصّ تاریخی و یا دلیل شرعیی در دست ندارند. و اگر نبی جهر کاتبی را مأمور نوشتن چیز معینی کرده بود، حتما این مسئله را همانند اموری که شاید اهمیت آن کمتر از این مسئله بود، ناقلان نقل میکرده، و به تواتر به گوش ما میرسید. یادم میآید که روزی یکی از جوانان مسلمان که نسبت به رأی من احترام قائل بود، نزد من آمده و از من پرسید: «نظرت در مورد معاویه چیست؟» به او گفتم: من چه کسی هستم که در مورد عظیمی از عظمای این امت، و یکی از برگزیدگان اصحاب محمد جنظری بدهم؟ او چراغی از چراغهای روشنی بخش دنیای اسلام بود، اما بعلت پرتوافشانیش در کنار چهار خورشید پرتوافکن (ابوبکر، عمر، عثمان، و علی)، روشانیش کمتر بچشم میخورد». حافظ ابن کثیر در البداية والنهاية از لیث ابن سعد نقل میکند که میگوید: «او از بندگان خداوند بود که برای زهد و تقوای خداوند گوشه تنهایی میگرفتند». و سعدبن ابی وقاص میگوید: «پس از عثمان هیچ قاضیی بر حقتر از معاویه ندیدهام».و نیز ابن کثیر از عبدالرزق ابن همام الصنعانی که ائمه اعلام و از حافظان بود (و به تشیع نیز منسوب میگردید) از همام ابن منبه الصنعانی که نقل میکند که میگوید: «عثمان, معاویه را برای مملکتداری خواند، و عنوان کرد که از او برای مملکتداری ساخته شده است چرا که این شخص عادل، حکیم، حلیم و بردبار بوده و از پس دفاع از مملکت برآمده و جهت نشر دعوت خداوندی در ممالک دیگر، از خداوند استعانت جسته، و این امانت خداوندی را رعایت میکند؟ و باز هم آیا میتوان عثمان را برای ولایت دادن به این گونه شخصی ملامت کرد؟ بسیار عجیب است این ملامت. اما آنان عثمان را ملامت کردند حال آنکه قبل از عثمان، عمر او را ولایت داده بود. و قبل از عمر، ابوبکر او را ولایت داده بود. و قبل از سه خلیفه، رسول خدا جاو را در برخی از امور خویش ولایت داده بود. آری، آن مغز را که شیطان به بازی گیرد، و اینگونه وسوسهها را در آن بدمد، براستی که مغزی فاسد است که عقل و منطق مردم را قبل از دین و تاریخ آنان به فساد میکشاند. پس بر آنانکه خواستار و دوستدار حقند واجب است که از صاحب اینگونه مغز، همانند یک جذامی پرهیز کنند. امام ترمذی از ابیادریس الخولانی که از کبار علمای تابعین و عالمترین اهل شام پس از ابی الدرداء بود نقل میکند که: هنگامی که عمر ابن الخطاب، عمیرابن سعد الانصاری الاوسی را از «حمص» عزل نموده و معاویه را بجای او والی آنجا گردانید، مردم گفتند: «او عمیر را عزل کرد و معاویه را ولایت داد». عمیر که یکی از زاهدان عصر خودش بود، به آنان گفت: معاویه را به خیر یاد کنید. چون من از رسول خدا جشنیدهام که برای معاویه دعا میکرد و میگفت: «خداوندا، مردم را بوسیله او هدایت کن». و نیز روایت میشود که یکی از شاهدان این کلام رسول خدا ج، امیرالمؤمنین عمر ابن الخطاب میباشد. پس اگر او شاهد این کلام بوده است که خداوند مردمانی را به وسیله معاویه هدایت میدهد، در نتیجه بعلت مکانت عظیم عمر، این مسئله نیز مسئله بزرگی است. و نیز اگر عمیر بن سعد النصاری، با اینکه عزل شده و جای خویش را در ولایت «حمص» به معاویه داده است این سخن را روایت میکند، عظمت این مسئله دوچندان خواهد شد. و همه میدانیم که عمیر از اصحاب رسول خدا جو از زاهدان انصار است. شیخ الاسلام ابن تیمیه در منهاج السنه میگوید: رفتار معاویه با رعیتش، بهترین رفتاری بود که یک والی میتواند داشته باشد، و مردم او را دوست داشتند. و در صحیحین از نبی جبه ثبت رسیده است که فرمودند: «برگزیدگان ائمه شما کسانی هستند که شما آنان را دوست دارید، و آنها نیز شما را دوست دارند، و شما بر آنان صلوات فرستاده و آنان نیز بر شما صلوات میفرستند. و شریرترین و بدترین امامان شما کسانی هستند که شما نسبت به آنان کینه دارید، و آنان نیز نسبت به شما کینه دارند، و شما آنان را لعنت میکنید و آنان نیز شما را لعنت میکنند». و به همینجا بسنده میکنیم، و چهره حقیقی معاویه را در هنگام سخن از خلافتش به تصویر خواهیم کشید. (خ)