[موضعگیری علی سدر قبال قاتلان عثمان س، و حق با چه کسی بود؟]
اما در مورد برقرار شدن جنگ میان آنان، پس این خبر معلوم و قطعی است. و در مورد سبب این جنگ نیز، پس بهمان خاطر بود که گفتیم. و اما اینکه حق با چه کسی است، پس باید گفت که حق با علی است. چون کسی که به خونخواهی و طلب خون میرود، نمیتواند خودش قاضی باشد. و اینکه طالب خون به خود قاضی تهمت بزند، این مسئله باعث نمیگردد که بر قاضی خروج کنند. بلکه حق از خود او خواسته میشود. و اگر او بحق قضاوت نمود، این مسئله همان چیزی است که همه آرزوی آن را دارند، و اگر نه باید صبر پیشه کرد و ساکت شد. چون خداوند کسی نیست که بر این مسئله ساکت شود، و حق را از ظالم خواهد گرفت. و اگر قاضی بیدین بود، آنگاه است که میتوان بر او خروج نمود، و در دنیا از او حساب کشیده میشود [۱۹۴]. و اگر در مورد قتل عثمان به علی تهمت زده شود، پس باید همه اصحاب نبی جرا در مدینه در این قتل شریک دانست، و یا بهتر بگوئیم، باید گفت همه آنان عثمان را کشتند. چون چهار هزار نفری که برای شورش به مدینه آمدند، هرگز نمیتوانستند چهل هزار از صحابه را شکست دهند [۱۹۵].
حال گیریم که علی و طلحه و زبیر در قتل عثمان همکاری داشتند، پس باید پرسید که بقیه صحابه از مهاجرین و انصار و کسانی که عثمان از آنان کمک خواست چرا نشسته و به او کمک نکردند؟
یا اینکه صحابه میپنداشتند که طلب شورشگران بر حق بوده و کار درستی انجام میدهند، در نتیجه این شهادتی است که بر عثمان قائم بوده و اهل شام در آن سخنی ندارند. و یا اینکه صحابه دین را به بازی و استهزاء گرفته بودند و میدیدند که وضع جاری، برای آنان منفعتی ندارد. پس به اسلام اهمیتی ندادند و به شورشهای جاری نیز کاری نداشتند. که در این صورت، این مسئله رده و کفر بوده و نمیتوان آن را گناه نامید. چون سستی در مورد حد و حدود دین و بر باد دادن حرمتهای شریعت کفر میباشد. و یا اینکه آنان چون میدیدند نباید از دستور عثمان سرپیچی کنند نشسته و حرکتی نکردند. در نتیجه باید در اینجا پرسید که گناه آنان چیست؟ و مروان، عبدالله بن الزبیر، حسن، و حسین، ابن عمرو و ده نفری که همراه با سلاح و زره پیوسته به خانه عثمان داخل شده و از آن خارج میشوند، حال آنکه شورشگران فقط به آنان نگاه میکنند، چه حجتی دارند؟ و باید گفت که اگر شورشگران واقعاً در این مرحله قدرتی در دست داشتند، به هیچکس اجازه نمیدادند که عثمان را ملاقات کند. پس باید دانست که آنان در این مرحله فقط نظارهگر بودند، و اگر حسن، حسین، عبدالله بن عمر، و عبدالله بن الزبیر روبروی آنان میایستادند، کسی دست به جسارت نمیزد، و اگر با آنان میجنگیدند، کسی از آنان بر روی زمین زنده نمیماند.
اما باید دانست که عثمان خود را تسلیم نموده، پس او را به رأی خودش سپردند. و مسئله همانگونه که قبلاً نیز گفتیم، مسئله اجتهاد بود.
و چه میشد اگر بیعت برای علی انجام میشد، و والی عثمان آمده و به او میگفت که هزار نفر بر عثمان ریخته و او راکشتند و همه آنان را هم میشناسیم. در نتیجه علی چه میتوانست بگوید مگر اینکه: «این امر را ثابت کن، و آنان را بگیر». و این مسئله را حتی در یک روز میتوانست به اثبات برساند. مگر اینکه قاتلان عثمان ثابت میکردند که عثمان به حق کشته شده و مستحق قتل بود [۱۹۶].
و بخدا سوگند ای مسلمانان خواهید فهمید که، هرگز کسی نمیتوانست برای عثمان ظلمی را به اثبات برساند و در این صورت بود که زمان برای طالبان حق بهتر، و رسیدن به مطلوب بسیار آسانتر میشد [۱۹۷].
و آنچه که این مسئله را روشن میکند این است که، معاویه نیز هنگامی که امر خلافت به او رسید نتوانست از قاتلان عثمان کسی را بکشد، مگر به حکم و قضاوت [۱۹۸]. تا اینکه این امر به زمان حجاج کشید و او آنان را به تهمت قتل میکشت و نه به برهان و حقیقت. پس روشن میشود که آنان آنچه را در ملک دیگران طلب میکردند، در ملک خودشان نتوانستند انجام دهند.
و آنچه که به آن میتوان دل را خنک کرد این است که نبی جفتنههای آینده را ذکر نموده و پیشبینی و روشن کرده بود. و در مورد خوارج اخطار داده بود [۱۹۹]. ایشان جفرموده بود که: «از دو طائفه، آنکه به حق نزدیکتر است آنان را خواهد کشت» [۲۰۰]. در نتیجه ایشان روشن کرده بودند که هر دو طائفه به حق متعلق میباشند، اما طائفه علی به حق نزدیکتر است [۲۰۱]. و خداوند میفرماید:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩﴾[الحجرات: ۹].
پس میبینیم که قرآن هیچکدام از دو گروه را حتی با اینکه دست به بغی میزند، از دائره «ایمان» بیرون نمیراند، و نام اخُوَّت و برادری را از هیچکدام از آنان سلب نمیکند. چون بلافاصله پس از آن میگوید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡ﴾[الحجرات: ۱۰].
و نیز رسول خدا جدر مورد عمار میگوید: «او را گروه بغی کننده خواهند کشت» [۲۰۲].
[۱۹۴] وجود قاتلان عثمان در لشکرگاه علی، از حقائقی است که هرگز نمیتوان در صحت آن مشکوک شد. بلکه اشتر که خود از سران شورش بر علیه عثمان و، از بزرگترین آتش افروزان جنگ بین اصحاب رسول خدا جبود در لشکر علی قرار داشت. و هنگامی که علی از معاویه و کسانی از صحابه و تابعین که با او بودند خواست تا با او بیعت کنند با او در مورد قاتلان عثمان شرط کرده و از او خواستند تا حد خداوند را بر آنان جاری نموده، یا آنان را تسلیم نماید تا خود آنها حد خداوند را بر این افراد جاری کنند. و قبلاً نیز عذر علی سرا موجه دانستیم، چون هنگامی که قاتلان عثمان بهمراه علی به عراق رفتند، در حقیقت به پایگاههای قدرت و دامان قبائل خویش داخل شده بودند. و این مسئله حقیقتی بود که صحابی جلیل قعقاع بن عمرو التمیمی آن را درک کرده، و در مورد آن با امالمؤمنین عایشه و دو صاحب بزرگ رسول خدا جصحبت کرده بود. وآنان نیز به این مسئله اعتراف کرده و علی را معذور دانسته، و میخواستند بر سر این مسئله و خروج از این فتنه با علی به تفاهم برسند. اما دیری نپائید که قاتلان عثمان در میان دو گروه جنگ بر پا نموده و خلاصی یافتند. در نتیجه میتوان گفت کسانی که از علی میخواستند که حد خداوندی را در مورد قاتلان عثمان جاری کند نیز معذور بودند، چون آنان حق را طلب میکردند، حال خواه این افراد از اهل جمل، و یا خواه از اهل شام باشند. و دلیل کوتاهی کردن علی نسبت به اقامه حد خداوند در مورد قاتلان عثمان نیز معلوم بود. اما باید بگوئیم، اگر جنگ بصره (جمل) از آتش افروزی قاتلان عثمان در بین دو گروه ناشی شده بود، پس در این جا مصلحت اسلام حکم میکرد که از بر پا شدن آتش جنگ صفین در میان دو گروه دیگر و به همان دلائل اول جلوگیری شود. و نیز نوه رسول خدا جحسن بن علی در خروج پدرش از مدینه به عراق کراهت داشت چون میپنداشت که این خروج وی باعث برپایی جنگ با اهل شام میگردد. واگر علی در آمادگی برای این جنگن بسوی کوفه حرکت نکرده بود، معاویه نیز هیچ ساکنی را به حرکت در نمیآورد. شیخ الاسلام ابن تیمیه در منهاج السنه میگوید: «معاویه کسی نبود که در ابتدای کار جنگ را انتخاب کند». و با همه این وجود، این جنگ الگوی جنگی انسانی بود که در آن دو طرف پیکارگر بر سر مبادی فضیلت انسانی باهم به مسابقه نشسته بودند. و حاکمان غرب حتی در قرن بیست و یکم آرزو دارند که اینگونه قوانینی جنگی در جنگهایشان بکار گرفته شود. و باید جرأت گفت که اگر این جنگ نبود، بسیاری از قواعد فقه جنگی در اسلام شناخته نمیشد، و خداوند را در هر امری حکمتی نهفته است. (خ) [۱۹۵] در اهل سنت و جماعت هرگز کسی را نخواهیم یافت که علی را چه در این زمان و چه در زمان خودش متهم به قتل عثمان بداند. و در مورد این مسئله به اندازه کافی در این کتاب صحبت کردیم. و آنچه وجود دارد، ملازمت و همراهی قاتلان عثمان با علی، و موضع علی نسبت به آنان، و عذر او میان خودش و خداوند در اینچنین وضعیتی است. و ما همگی با قعقاع بن عمرو هم رأی میباشیم که موضع علی، موضعی است که از ضرورت سرچشمه میگیرد. اما گروهی احمق از اخباریان شیعه سخنانی را بر زبان علی تراشیدهاند که اگر شخصی آنان را بشنود، بر خلاف حقیقت احساس میکند که علی نسبت به عثمان در هنگام محنتش، هیچ موالات، رضا، محبت و تأییدی نداشت. و اینگونه است که این افراد به دلیل آنکه میخواهند به عثمان اسائه کنند، به علی نیز اسائه کردهاند. و اما معاویه و همراهانش هرگز نگفتهاند که علی در قتل و شورش بر علیه عثمان شرکت داشته است، بلکه سخن آنان این بود که قاتلان عثمان به علی پیوستهاند و او از آنان کمک میجوید. در نتیجه قاتلان عثمان کسانی هستند که به اسلام، عثمان، و همچنین علی اسائه نمودهاند، و خداوند از آنان حساب خواهد کشید و اگر همه مسلمانان در عزمشان همانند عبدالرحمن بن خالد بن ولید بودند – قبل از اینکه فتنه همهگیر شده و حتی عاقلان را مدهوش سازد – هرگز امور به اینجا نمیرسید. (خ) [۱۹۶] مؤلف در اینجا اعتراف میکند که اثبات جرم امکانپذیر بود. این جرم را همه دیدند و در آن مجرمان، فجور خود را علناً انجام داده و آن را پنهان نکردند. اما باید دید که اثبات این جرم چگونه امکانپذیر میباشد، و چه کسی آن را به اثبات میرساند، حال آنکه مدینه در پوشش ترور و وحشت قرار گرفته است. و چه کسی میتواند زندگانی علی را برای او تضمین کند، اگر این حکم را صادر کند؟ آیا آنان همان کسانی نبودند که پس از خطبه علی، قبل از رفتنش به بصره، و پس از گردهمآیی ذیقار، میخواستند او را بکشند؟ (طبری ۱۶۵: ۵) آیا پس از واقعه جمل، و هنگامی که علی پسر عمویش عبدالله بن عباس را والی بصره کرد، و اشتر را والی آنجا نکرد، او عصبانی نشده و غضبناک علی را ترک نگفت؟ و آنگاه علی بدنبال او رفته و او را راضی کرد تا از شر او جلوگیری کند؟ (طبری ۱۹۴: ۵) و آیا خوارج نیز از همین بذر رشد نکردند؟ و هنگامی که علی کشته شد، آیا او نیز به وسیله سلاحی شبیه به سلاحی که عثمان را کشتند، کشته نشد؟ (خ) [۱۹۷] آری در صورتی زمان برای طالبان حق بهتر بود که در مدینه نیرویی که عثمان آن را تمنا میکرد موجود بود. و گفته میشود که نیرویی از لشکر شام از دمشق به قصد مدینه بیرون آمده بود، اما هنگامی که خبر شهادت امیرالمؤمنین عثمان بگوششان رسید، آنان از میانه راه باز گشتند. در نتیجه مدینه حتی تا پس از بیعت با علی، در زیر سلطه قاتلان عثمان بود. و گر چه آنان با علی تن دادند، چون این مسئله برای آنان ضرری نداشت، اما همین افراد اگر خواسته میشد به خاطر عمل شنیعی که انجام دادهاند حد خداوندی در مورد آنان به اجرا گذارده شود، به حیواناتی خوانخوار تبدیل میشدند. (خ) [۱۹۸] میدانیم که عدل خداوند آنگونه بر قاتلان عثمان نازل شد که در زمان خلافت معاویه، از این افراد بجز فراریانی که برای پنهان شدن در جستجوی سنگی بودند، کس دیگری بر جای نمانده بود. در نتیجه با زوال نیرو و شرشان، برای معاویه حاجتی در تعقیب آنان نبود. (خ) [۱۹۹] نام خوارج از جماعتی آمده است که بر علی بن ابیطالب و یارانش خروج نمودند، چون او به تحکیم راضی شده بود. آنان میگفتند که حکم خداوند واضح و روشن بوده و احتیاجی به این تحکیم نیست. و شعارشان «لاحکم الا لله» بود. آنان به «حروریه» نیز معروفند که این نام به قریهای در کوفه که «حروراء» نام داشت و آنان به آنجا خارج شدند نسبت داده میشود. امیرالمؤمنین علی سدر واقعه مشهور به نهروان با آنان به ستیز پرداخته وآنان را شکست داده و بسیاری از آنان را بقتل رسانید. اما نتوانست کاملاً آنانرا ریشهکن سازد، و همین امر باعث گردید تا شخصی از همین گروه بنام عبدالرحمن بن ملجم با تمسک به کید او را بشهادت برساند. و نیز خوارج با دولت اموی جنگیده و راحت و آسایش را در جنگهای پیدر پی از آن گرفته بودند و بهانه آنان برای این جنگها این بود که این دولت خلافت را غصب نموده است. دولت اموی توانست که نیروی آنان را به اضمحلال کشد، اما نتوانست آنان را کاملاً ریشهکن سازد. خوارج به علت تغییر و تبدیلی که بزعم آنان عثمان انجام داد عقیده به کافر بودن او دارند، و نیز علی را بدلیل قبول تحکیم کافر میشمارند. و نیز بر اصحاب جمل طعنهها زدند که این مسائل همه و همه از جهل و گمراهی آنان ناشی میگردد. نظر آنان در مورد خلافت این بود که خلیفه به انتخاب آزادانه مسلمانان برگزیده میشود، و در این مسئله با شیعه که عقیده به انحصار خلافت در بیت نبی جدارند اختلاف دارند. یعنی بخلاف اهل سنت که میگویند خلافت در قریش است مادامی که آنان یافت گردیده و شایستگی آن را داشته باشند. که حق همین است. و خوارج با وجود گمراهی و انحرافشان همانند روافض (شیعه) نبوده و از دروغ و کذب بدورند. چون شیعه احادیث صحیح را انکار نموده، و احادیثی دروغین را به رسول خدا جنسبت میدهند. و نیز آیات قرآن کریم را بر طبق هوی و هوس خودشان تأویل میکنند! ... (م) [۲۰۰] صحیح مسلم: «هنگام تفرقه مسلمانان، فرقهای از آن کنده میشود که از دو طائفه، آنکه به حق سزاوارتر است آنان را میکشد». (خ) [۲۰۱] اهل سنت و جماعت اینگونه عقیده دارند که علی، معاویه، و همراهان آنان از اصحاب رسول خدا جهمه و همه اهل حق بودند. و در این مسئله نیز اخلاص داشتند. و آنچه که آنان در آن اختلاف داشتند، اختلافاتی اجتهادی بود، همانگونه که همه مجتهدان در مسائلی با یکدیگر اختلاف دارند. و چون آنان در اجتهاد خویش اخلاص داشتند، بر آن اجر میبرند، حال چه اجتهادشان درست باشد، یا خطا کرده باشند. و ثوابی که بر مجتهدی که اجتهادش درست باشد مترتب میگردد، چند برابر ثواب مجتهدی است که اجتهادش خطا باشد. و پس از رسول خدا جبشری وجود ندارد که از خطا معصوم باشد، و هر مجتهدی در اموری اجتهادش صحیح، و در اموری دیگر اجتهادش خطا میباشد. و کسانی که در هنگام فتنه و شورش بر عثمان از حق جدا شدند را نمیتوان جزو یکی از دو طائفه بر حق دانست، حتی اگر بعداً به یکی از این دو طائفه بپیوندند. چون کسانی که دستها، نیت و قلبهایشان به ظلم و بغی بر امیرالمؤمنین عثمان آغشته شده است – حال هر کسی که میخواهند باشند – استحقاق داشتند که حد شرعی بر آنان جاری شود، حال چه ولی امر بتواند این امر را جاری کند، و یا نتواند. و اگر ولی امر نتواند بر آنان حد شرعی جاری کند، پس میبینیم که آنان هر گاه که احساس میکنند صالحین مسلمانان میخواهند دست به اصلاح و ایجاد روابط برادرانه بزنند، باز هم در میان آنان دست به آتش افروزی و جنگافروزی زده، که این مسئله خودش اصرار و استمرار آنان بر جرم و فساد را نشان میدهد، همان طور که در واقعه جمل و وقایع پس از آن مشاهده میکنیم. پس وقتی که میگوئیم هر دو طائفه اهل حق میباشند، با این گفته خود، اصحاب رسول خدا جرا در مد نظر داریم که در دو گروه وجود داشتند، و نیز کسانی از تابعین که بر سنت او جاستوار بودند. و میدانیم که علی به بهشت بشارت داده شده است و مقام او بالاتر از مقام معاویه، صاحب رسول خدا جمیباشد، و هردوی آنان از اهل خیر میباشند. حال اگر طوائفی از اهل شر در درون آنان رخنه کرده باشند، پس آنگاه باید بگوئیم: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾[الزلزلة: ۷- ۸]. حافظ ابن کثیر در البداية والنهاية (۲۷۷: ۷) از عبدالرحمن بن زیاد بن انعم الشعبانی قاضی آفریقا متوفی بسال ۱۵۶ هجری که مردی صالح بود نقل میکند که در سخنانش ازاهل صفین میگوید: «آنان عربهایی بودند که در جاهلیت همدیگر را میشناختند. و در اسلام، با تعصب بر اسلام و سنتش در مقابل هم ایستادند. در نتیجه صبر نموده، و از فرار شرم داشتند.و همین که نبرد خاموش میشد، هر گروه به لشکر یکدیگر داخل شده و کشته شدگان خویش را بیرون میآورده و آنان را دفن میکردند». شعبی میگوید: «آنان اهل بهشتند، در مقابل هم ایستادند، و کسی از دیگری فرار نکرد». (خ) [۲۰۲] نبی جاین سخن را هنگامی گفت که داشتند مسجد را میساختند. و همه مردم خشتها را یکی یکی حمل میکردند، و عمار آنان را دو تا دو تا حمل میکرد. و نبی جبر طبق آنچه ابو سعید الخدری نقل میکند، این سخن را میگوید، که در کتاب جهاد و السیر صحیح بخاری موجود است. و معاویه در مورد خودش میدانست که در جنگ صفین، بغی از سوی او نبوده است. چون او جنگ را نمیخواسته و آن را شروع هم نکرده است.و اصلاً بسوی آن هم نیامده است، تا اینکه همانگونه که قبلاً نیز گفتیم، علی از کوفه بیرون شده و لشکرگاه خویش را در نخیله بر زمین میکوبد تا از آنجا بسوی شام حرکت کند. و برای همین است که هنگامی که عمار کشته میشود، معاویه میگوید: «همانا او را کسی کشته است که او را به اینجا رانده است (یا بیرون آورده است)». و اگر اعتقاد شخصی من را بخواهید، اعتقادم بر این است که: هر مسلمانی که پس از مقتل عثمان، بدست مسلمانی کشته شد، گناهش بر گردن قاتلان عثمان است. چون آنان در فتنه را باز کرده، و هم آنان همواره هیزمرسان آتش آن بودند. و آنان بودند که مسلمانان را بجان یکدیگر انداختند. پس همانگونه که آنان قاتلان عثمان بودند، قاتلان همه کسانی نیز بودند که پس از عثمان کشته شدند. و عمار، و بهتر از عمار همانند طلحه و زبیر نیز جزو آنانند. تا اینکه فتنه آنان به قتل خود علی انجامید، و آنان جزو لشکریان او، و در طائفهای بودند که علی بر آنان قائم بود. در نتیجه این حدیث از نشانههای نبوت بوده، و دو طائفه مقاتل در صفین، هر دو طائفههای مؤمن بودند. و علی از معاویه بهتر، و علی و معاویه از صحابه رسول خدا ج، و از بزرگان و نیروهای اسلام بودند. و هر آنچه فتنه که بر پاگشت گناه آن بر آتش افروزان آن میباشد. چون آن سبب اول در آن میباشد. پس باید گفت که گروه بغی کننده هم آنانند که به سبب همه کشتهشدگان دو واقعه جمل و صفین و وقائع متفرعه دیگر بقتل رسیدند. (خ)