[موضعگیری عثمان سدر دفاع از خود یا تسلیم شدن به تقدیر خداوند و آخرین لحظات زندگیاش]
و نیز روایت میشود که عبدالله بن عامر بن ربیعه میگوید: با عثمان در خانهاش بودیم، و عثمان گفت: به همه کسانی که از اوامر من اطاعت میکنند میگویم که سلاحهای خود را زمین گذارده و به آن دست نبرند [۱۳۴]. و آنگاه رو به ابن عمر کرده و گفت: ای ابن عمر – ابن عمر شمشیر خویش را بهمراه داشت – برو و این مسئله را به مردم بگو [۱۳۵]. پس ابن عمر از خانه خارج شد، و شورشگران به خانه ریختند و او را کشتند [۱۳۶].
و زید بن ثابت نزد او آمده و به او گفت: انصار در نزد در خانه تو ایستادهاند و فقط منتظرند که تو به آنان اجازه بدهی و میگویند: اگر عثمان اجازه بدهد، ما دو بار انصار خداوند خواهیم گشت. و عثمان جواب داد: من به این مسئله احتیاجی ندارم. به آنان بگوئید که اینجا را ترک کنند [۱۳۷]. و ابوهریره به او گفت: امروز جنگ و قتال در جوار تو بسیار زیبا است. و عثمان به او گفت: بر گردن تو عهد گذاشتم که از اینجا بیرون بروی [۱۳۸]. و حسن بن علی از آخرین کسانی بود که از نزد عثمان بیرون رفت. چون حسن و حسین، ابن عمر، ابن الزبیر و مروان نزد او آمده بودند، و عثمان بر آنان تأکید کرد که اسلحه خود را بر زمین گذاشته، از خانه بیرون رفته، و در خانههای خویش بمانند.
پس ابن الزبیر و مروان به او گفتند: ما تصمیم گرفتهایم که از جای خویش تکان نخوریم. و آنگاه عثمان در را گشود و شورشگران به خانه ریخته و او را کشتند، که این مسئله بر طبق صحیحترین اقوال است. و آنگاه «المرء الأسود» (مرد سیاه) او را کشت [۱۳۹].
و نیز گفته شده است که پسر ابیبکر ریش او را گرفت و رومان او را کشت. و نیز گفته شده است که مردی از اهالی مصر که «حمار» نام داشت او را کشت [۱۴۰]. و قطرهای از خون او بر این کلمه قرآن که: ﴿فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُ﴾- (معنی): «خداوند تو را از آنان کفایت میکند». چکید. و این بهترین اقوالی است که در این مورد نقل شده است. [۱۴۱]و نیز از عایشه روایت شده است که گفت: «از اینکه شما را شلاق میزدند خشمگین شدم، تا اینکه هنگامی که او را رها کردید همانند طلای خالص و بیغش، بود. و او را با انگشتان خود شستید و او را رها کردید هنگامی که همانند لباسی پاک و از آلودگی زدوده شده بود، و آنگاه او را کشتید» [۱۴۲].
مسروق (که یکی از علمای تابعین است) میگوید: به عایشه گفتم: «این کار تو است که به مردم نامه نوشتی و آنان را ترغیب کردی تا بر علیه عثمان خروج کنند». و عایشه جواب داد: «به خداوندی که مؤمنان به او ایمان آورده، و کافران به او کفر ورزیدهاند، هرگز به کسی نامهای ننوشتهام». أعمش میگوید: در نتیجه همه میگفتند که کسی نامهها را از سوی او جعل و تزویر کرده است [۱۴۳].
و نیز روایت شده است که بجز اسبسواران اهل مصر کسی دیگری او را نکشته است.
قاضی ابوبکر (نویسنده کتاب) میگوید: این سخنان بهترین سخنانی است که در این باب روایت شده است. و با توجه به این سخنان مشخص میشود که هیچکدام از صحابه به او هجوم نیاوردند، و نیز از کمک به او دریغ نکردند. و اگر از آنان یاری میجست، حتماً بیست هزار نفر یا بیشتر اهالی مدینه بر چهار هزار نفر بیگانه پیروز میشدند. اما عثمان سخودش این راه را انتخاب کرد [۱۴۴].
[۱۳۴] همه خبرهای رسیده از موضعگیری عثمان در مورد دفاع از خویش و یا تسلیم شدن به قضا و قدر خداوندی، به این مسئله گواهی میدهند که عثمان از فتنه منزجر بود، و هرگز نمیخواست خون مسلمان ریخته شود. چون او در آخر امر آرزو داشت که قواتی نیرومند در دست داشته باشد تا توسط آن بتواند فقط به دل شورشگران هیبتی افکنده، تا از شورش خویش دست بردارند. که در این صورت استفاده از سلاح نیز ضرورتی نداشت. و قبل از اینکه امور به اینجا برسد، معاویه نیز به او پیشنهاد کرد از لشکر شام برای او نیرویی بفرستد، تا گوش به فرمان او باشند. اما او این پیشنهاد را رد کرد چون نمیخواست جا را بر اهل دارالهجره یعنی مدینه توسط ورود لشکری از شام تنگ کند. (طبری ۱۰۱:۵) و او هرگز فکر نمیکرد که جرأت برادران مسلمانش به این حد برسد که خون اولین مهاجر در راه خدا را به زمین بریزند. پس هنگامی که شورشگران به گرد او جمع شده و او دانست که مسئله دفاع، باعث ریخته شدن خون مسلمانان میگردد، به همه کسانی که از او اطاعت میکردند دستور داد تا اسلحه خود را بر زمین گذاشته، و از هر گونه عنف و خشونت خودداری کنند. و این اخبار را هم دوستداران و هم دشمنان عثمان نقل نمودهاند. در نتیجه شورشگران قد علم کرده، و عثمان نیز از این مسئله خوشحال میگشت با وجود اینکه میدانست او فقط به عنوان شهید از این دنیا خواهد رفت. (خ) [۱۳۵] در کتاب البداية والنهاية (۱۸۲: ۷) از مغازی ابن عقبه آمده است که: ابن عمر هرگز بجز روز قتل عثمان و نیز روزی که نجده الحروری در زمان عبدالله بن زبیر میخواست همراه با خوارج به مدینه وارد شود، در موضع دیگری شمشیر نبسته بود. (خ) [۱۳۶] در (تاریخ طبری ۱۲۹: ۵) اینگونه آمده است که آخرین کسی که از خانه عثمان خارج شد، عبدالله بن الزبیر بود که عثمان او را بهمراه وصیتش نزد پدرش (زبیر) فرستاد. و او را اینگونه دستور داد که نزد اهل دار (کسانی که برای دفاع از عثمان در نزد خانه او جمع شده بودند) رفته و از آنان بخواهد تا به خانههایشان باز گردند. درنتیجه عبدالله بن الزبیر آخرین کسی بود که از نزد عثمان خارج شد، و او همواره در مورد کشته شدن عثمان و وقایع آنروز سخن میگفت. و عثمان به این خاطر به زبیر وصیت کرد که زبیر از بزرگان صحابه و فردی مورد اطمینان و اعتماد بود. و حافظ ابن عساکر (۳۶۲: ۵) روایت میکند که شش نفر از صحابه وصیت خود را به او کرده بودند که عبارتند از: عثمان، عبدالرحمن بن عوف، ابن مسعود، مقداد، مطیعبن الاسود، و ابوالعاص بن الربیع. و در نتیجه زبیر از پول خودش بر یتیمان بر جای مانده آنان انفاق میکرد، و اموال آنان را حفاظت مینمود. (خ) [۱۳۷] این حدیث را بلاذری در کتاب انساب الاشراف (۷۳: ۵) از حدیث ابن سیرین ... از أبا حبیبه الطائی وارد کرده است که میگوید: هنگامی که عثمان حاضر شد، بنو عمرو بن عوف نزد زبیر آمده و به او گفتند: یا اباعبدالله، ما نزد تو میآییم و آنگاه به هر جایی که به ما دستور بدهی خواهیم رفت. (یعنی برای دفاع از امیرالمؤمنین) ابوحبیبه میگوید: پس از این واقعه، زبیر مرا نزد عثمان فرستاد تا سلام او را به عثمان برسانم و به او بگویم: برادرت زبیر به تو میگوید: بنی عمرو بن عوف نزد من آمده و به من وعده دادهاند که به هر کجا که بخواهم آنان را بفرستم. پس اگر بخواهی من نیز یکی از اهالی خانه خواهم بود و اگر قرار است بلایی بر سر تو بیاید، باشد که بر سر من هم بیاید. و نیز اگر بخواهی منتظر قبیله بنی عمرو خواهم ماند تا با آنها آمده و از تو دفاع کنیم. «ابوحبیبه میگوید: پس نزد عثمان وارد شدم و او را دیدم که بر صندلی نشسته است، و مقداری لباس بر زمین است، و طشتهایی نیز از آب برای شستن لباسها آماده شده است. در خانه، حسن بن علی، ابن عمر، اباهریره، سعیدبن العاص، مروان بن الحکم، و عبدالله بن زبیر را دیدم. آنگاه گفتههای زبیر را بر عثمان بر شمردم و او گفت: «الله اکبر، الحمدلله که خداوند برادرم زبیر را از این فتنهها معصوم داشت. برو و به او بگو: «اگر به خانه بیایی، یکی از مهاجرین خواهی بود و حرمت تو، حرمت مردی از آنان، و غذای تو، غذای یکی از آنان خواهد بود. اما به انتظار قبیله بنیعمرو بنعوف بنشین، شاید که خداوند بخواهد بوسیله تو این بلا را دور گرداند». و میگوید: آنگاه ابوهریره برخاست و گفت: ای مردم، با گوشهای خودم شنیدهام که رسول خدا جفرمودند: «پس از من فتنهها و ماجراها خواهد بود». پس از او پرسیدم ای رسول خدا، در این صورت راه نجات و چاره چیست؟ و ایشان فرمودند: «امیر و حزب و یارانش». و به عثمان اشاره کرد (این حدیث را بیهقی در دلائل النبوه روایت کرده است. م) در نتیجه مردم گفتند: ای امیرالمؤمنین، بما اجازه بده تا بجنگیم. و عثمان جواب داد: «بر گردن همه کسانی که از من اطاعت میکنند عهدی گذاشتم که جنگ نکنند». در نتیجه آنان که میخواستند عثمان را بکشند بر قبیله بنی عمرو پیشدستی کردند و عثمان را کشتند. بنی عمرو شعبهای بزرگ از قبیله خزرج، یعنی یکی از دو فرع انصار بود، که رسول خدا جهنگام هجرتش به مدینه به مدت سه روز مهمان آنان بوده و پس از آن نزد بنیالنجار رفت. (خ) این موضعگیریهای زیبا و لایق از سوی صحابه – رضوان الله علیهم -، دشمنان اسلام را که میگویند، «صحابه از قتل عثمان راضی بودند، و از او تبرئه میجستند، و برای همین بود که از او دفاع نکردند» را رسوا و افتضاح میکند. و در نهجالبلاغه از سخنان علیبن ابیطالب آمده است که میگوید: «بخدا سوگند که از او دفاع کردم». و نیز بلاذری در کتابش، انساب الاشراف (۱۰۳: ۵) از مدائنی از ... از حسن بن علی آورده است که میگوید: «علیبن ابیطالب بر دخترانش وارد شد و دید که آنان اشک چشمان خویش را پاک میکنند. پس از آنان پرسید: چه شده است گریه میکنید؟ و دختران جواب دادند: برای عثمان گریه میکنیم. پس علی نیز به گریه افتاد: گریه کنید. و ابن سمان از قیس بن عباد روایت میکند که گفت: روز «جمل» از علی شنیدم که میگفت: «خداوندا من از خون عثمان به تو برائت میجویم. روز قتل او عقل از سرم پرید، و از خودم منزجر شدم. آنگاه آنان برای بیعت با من آمدند، پس به خودم گفتم: آیا از خداوند شرم نداری که با قومی بیعت میکنی که مردی را کشتهاند که رسول خدا جدر مورد او گفته بود: آیا حیا نکنم که از مردی که ملائکه از او حیا دارند». (روایت مسلم) و نیز در کتاب العقد الفرید نوشته ابن عبدربه، موضع علی در قبال مقتل عثمان را میبینیم که به زیبایی تمام به تصویر کشیده شده است. سعید الخزاعی میگوید: علی را پس از واقعه جمل دیدم و به او گفتم: میخواهم از تو در مورد مسئلهای سؤال کنم که میان تو و عثمان بود، و اگر امروز نجات یابم فردا نیز انشاءالله نجات خواهم یافت. و علی گفت: هر چه میخواهی بپرس. به او گفتم: موضع تو در مورد اینکه عثمان کشته شد و او را یاری نکردی چیست؟ و او جواب داد: عثمان پیشوا و امام بود، و ما را از جنگ و قتال بر حذر داشت و گفت: کسی که شمشیر بکشد، از من نیست». پس اگر به دستور او توجهی نمیکرده و جنگ میکردیم، او را عصیان کرده بودیم. سعیدالخزاعی ادامه میدهد: آنگاه ازعلی پرسیدم: که حال به من بگو که مقام و منزلت عثمان از اینکه تسلیم شد چیست؟ و علی جواب داد: همان مقام و منزلت فرزند آدم، که به برادرش گفت: ﴿لَئِنۢ بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقۡتُلَنِي مَآ أَنَا۠ بِبَاسِطٖ يَدِيَ إِلَيۡكَ لِأَقۡتُلَكَۖ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٨﴾[المائدة: ۲۸] «اگر بسوی من دست بگشایی تا مرا بکشی، من هرگز بسوی تو دست نخواهم گشود که تو را بکشم، چون من از خداوند پروردگار عالمیان بیم دارم». ... و چه زیباست آنچه را که ابن سیرین درباره این موضوع میگوید که: «هرگز نشنیدهام که کسی به علی، قبل از خلافتش در مورد خون عثمان تهمتزده باشد و او را در این قتل شریک بداند، اما پس از اینکه با او بیعت شد، به او تهمت زده شد». و این امری است که در طبع بشری نهفته است. (م) [۱۳۸] این خبر در (تاریخ طبری ۱۲۹: ۵) آمده است. [۱۳۹] در کتاب چاپ الجزائر اینگونه آمده است، و در تاریخ طبری، «الموت الأسود» (مرگ سیاه) آمده است. و منابعی که تاریخ طبری بر اساس آن نوشته شده است، در اصول خویش از اصولی که کتاب الجزائر بر اساس آن نگارش یافته است صحیحتر میباشند. و به ثبت رسیده است که «ابن سبأ» به همراه شورشگران مصر از فسطاط به مدینه آمده بود (طبری ۱۰۳: ۵، ۱۰۴) و او در همه این نمایشنامه بر این بود که از پشت پرده عمل کند و کسی او را نشناسد. برای همین نیز نام «الموت الأسود» را به عنوان اسمی مستعار برای خود برگزید تا بدینوسیله بتواند به دسیسههای خویش جهت نابودی اسلام ادامه دهد. (خ) [۱۴۰] این اسم را در میان نام کسانی که عثمان را کشتهاند نیافتم. و ممکن است که کسانی که این کتاب را نسخ میکردند نام سودان بن «حمران»، و یا عمرو «حمق» را تحریف کرده باشند. (خ) [۱۴۱] این حادثه در تاریخ طبری با اسنادی حسن به ثبت رسیده است. و میبینیم که خداوند چگونه شخصی را بر قاتلان عثمان میگمارد که همه آنان را از دم تیغ میگذراند. و ممکن است که این آیه به همین انتقام اشاره داشته باشد. (م) [۱۴۲] این سخنان را ام المزمنین عایشه هنگامی که برای اولین بار از حج مدینه باز گشته بود، و مردم در گرد او جمع شده بودند، در خطبهای بسیار بلیغ بر زبان راند، که این جمله در آخر این خطبه آمده است. (خ) [۱۴۳] همانگونه که از زبان علی و زبان عثمان نامه جعل کرده بودند. (خ) [۱۴۴] چون او بدینوسیله امری را انتخاب کرد که شر کمتری در پی داشت. او تصمیم گرفت که خود را قربانی کند تا دائره فتنه بزرگتر نشده و خون مسلمانان ریخته نشود. و عثمان خون خود را تقدیم کرد تا خون امتش به هدر نرود. (خ)