[آمدن علی سبه بصره و تفاهم با اصحاب جمل]
و علی نیز به بصره وارد شد [۱۸۱]. آنان به هم نزدیک شدند تا تدبیر اندیشه کنند [۱۸۲]. اما هوی و هوسپرستان آنان را رها نگذاشته و شروع به خونریزی کردند. و در میان آنان جنگ بر پا شد و غوغاء و هرج و مرج مستولی گشت. و همه این مسائل به این خاطر بود که حجت و برهانی ارائه نگشته و آنچه پنهان بود آشکار نگردد، و قاتلان عثمان نهان بمانند. پس باید دانست که شخصی واحد در لشکری تدبیر آن لشکر را به فساد میکشاند، حال چه رسد به اینکه مفسدین هزار نفر باشند!.
و روایت شده است که هنگامی که چشم مروان در صفوف قتال به طلحه افتاد، او را با تیری به قتل رسانید. و صحت و سقم این خبر را بجز خداوند علام الغیوب کس دیگری نمیداند. چون این خبر را شخص مورد اعتماد و اطمینانی به ثبت نرسانده است [۱۸۳].
و نیز روایت شده است که طلحه بوسیله تیری که بدستور مروان به سوی او انداخته بودند کشته شد. و نه اینکه مروان بسوی او تیر انداخت.
و کعب بن سور بهمراه قرآنی که در دست داشت خارج شده و مردم را بصلح میخواند تا خون یکدیگر را نریزند [۱۸۴]. ولی تیری به او اصابت نموده و بقتل رسید [۱۸۵]. و شاید طلحه نیز همانند او بقتل رسیده باشد. و آشکار است که در هنگام بروز فتنه و در زمان کارزار و جنگ، کسی که دارای تیر و کمان و شمشیر است قادر است که عهد و پیمانها را شکسته و خلاف وعده کند. و تقدیر خداوندی بر این بود که مسئله اینگونه تمام شود [۱۸۶].
و اگر گفته شود: چرا عایشه لخروج نممود، حال آنکه رسول خدا جدر حجةالوداع به زنان خود فرموده بودند: «این حج است و پس از آن در خانه خواهید نشست» [۱۸۷].
پس باید بگوئیم: ای کسانی که عقل زنان را در سر دارید، آیا خداوند از شما پیمان نگرفته است که به بهتان حدیث نگوئید، و برای شما در صحت خروج عایشه برهان آوردیم؟ [۱۸۸]پس چرا زبان به سخنی میگشائید که در مورد آن چیزی نمیدانید؟ و چرا در مورد چیزی که بر آن حجت آمده است دوباره و سهباره میپرسید بماند اینکه حرف را نمیفهمید؟
﴿إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلصُّمُّ ٱلۡبُكۡمُ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ ٢٢﴾[الأنفال: ۲۲].
[۱۸۱] او به مکانی بنام زاویه وارد شد. و اصحاب جمل در مکانی به نام الفرضه قرار گرفته بودند. (خ) [۱۸۲] در نزدیکی قصر عبیدالله بن زیاد. آنروز روز پنجشنبه در نیمه ماه جمادیالآخر سال ۳۶ هجری بود. (طبری ۱۹۹: ۵) و صحابی جلیل، قعقاع بن عمرو، در میان دو گروه نقش میانجی حکیم را بازی میکرد. اصحاب جمل و علی هر دو به او پاسخ مثبت دادند. و علی بسوی طلحه و زبیر پیغام فرستاد که: «اگر به سخنانی که به قعقاع بن عمرو زدهاید، هنوز هم پایبند هستید، پس از قتال دست بردارید تا نشسته و در این مسئله تدبیری چاره کنیم». آنان نیز به او پیغام دادند که: «ما بر سخنانی که به قعقاع بن عمرو در مورد صلح میان مردم زدهایم، پایبند میباشیم». حافظ ابن کثیر در البداية والنهاية (۲۳۹: ۷) میگوید: در نتیجه آرامشی در نفوس علی، عبدالله بن عباس را بسوی اصحاب جمل فرستاد، و نیز اصحاب جمل، محمدبن طلحه السجاد را بسوی علی فرستادند، و همگی قصد صلح داشتند. آنشب همه بهترین شبها را که سرشار از نعمت و عافیت بود گذرانیدند. و شورشگران بر علیه عثمان زشتترین و شرورترین شب عمر خود را گذرانیدند چون نزدیک بود که امر آنان فاش گشته و به هلاکت برسند. آنان در طول آنشب به مشورت نشستند تا اینکه به این نتیجه رسیدند که میباید پنهانی آتش جنگ را شعلهور سازند. پس این مسئله را در میان خود بعنوان سری کتمان نمودند تا مبادا امرشان فاش گردد. در نتیجه در تاریکی صبحدم و دور از چشمان و حواس دیگران بسوی امر خویش شتافتند. (میتوانید برای وضوح بیشتر مسئله به تاریخ ابن کثیر، تاریخ طبری ۲۰۳،۲۰۲: ۵ ، و منهاج السنه ۱۵۸:۲ ۲۲۵، ۲۴۱:۳ بنگرید) و بدین صورت بود که میان علی و برادرانش طلحه و زبیر جنگ برپا نمودند. و پس اصحاب جمل اینگونه پنداشتند که علی به آنان خیانت کرده است، و نیز علی پنداشت که طلحه و زبیر به او خیانت نمودهاند. حال آنکه هر کدام از آنان باتقواتر از آن بود که حتی در جاهلیت دست به اینکار بزند چه رسد در زمانی که به مقام و منزلتی از اخلاق رسیدهاند که میتوان آن را اخلاق قرآن نامید. (خ) [۱۸۳] آفت و بیماری اخبار و احادیث، راویان آن میباشند. و در علوم اسلامی علاج این بیماری خبیث یافت میشود. چون اسلام از هر روایت کننده خبری، مطالبه میکند که در مورد مصدرش این قاعده را سؤال کند که: «این خبر را از کجا آوردهای؟» و هیچ امتی در مطالبه اخبار از مصادر آن دقت امانت اسلامی، و بالأخص اهل سنت نرسیده است. این خبر در مورد طلحه و مروان خبری است پست و ساختگی که نه راوی و سند آن معروف است و نه معلوم است از کجا آمده است. و تا زمانی که این خبر را فرد مورد اطمینانی با سند درستی به ثبت نرسانده است، پس قاضی ابن العربی حق دارد که بگوید: «و صحت و سقم این خبر را بجز خداوند علام الغیوب کس دیگری نمیداند»! (خ) [۱۸۴] کعب بن سور الازدی اولین قاضی مسلمانان بر بصره بود که امیرالمؤمنین عمر او را بکار گمارده بود. حافظ بن عبدالبر میگوید: او در زمان نبی جمسلمان شده بود اما ایشان را ملاقات نکرده بود. (خ) [۱۸۵] حافظ ابن عساکر (۸۵: ۷) در ترجمه طلحه میگوید: عایشه به کعب بن سور الازدی گفت: یا کعب، شتر را رها کن و کتاب خداوند را بدست گرفته، همه را بسوی آن بخوان. و به او قرآنی داد. و در جلوی آنان سبأیون قرار داشتند و میترسیدند که صلح به انجام رسد. کعب نیز با مصحف از آنان استقبال کرد. و علی از پشت آنان را میخواند که عقب بیایند، اما آنان فقط میخواستند جلو روند. و هنگامی که کعب آنان را میخواند، تیری به او انداخته و او را بقتل رساندند. آنگاه بسوی امالمؤمنین تیر میانداختند ... و امالمؤمنین نیز هنگامی که دیدند آنان دست از قتال بر نمیدارند اولین کاری که کردند این بود که فرمودند: «ای مردم، قاتلان عثمان و همکارانشان را لعنت کنید». و شروع به دعا نمود، و اهل بصره نیز صدای خویش را به دعا بلند کردند. و علی نیز صدای دعا را شنیده و پرسید: «این سر و صدا چیست؟» به او جواب دادند: عایشه بر ضد قاتلان عثمان دعا نموده و مردم نیز با او دعا میکنند. پس علی نیز شروع به دعا نمودن کرد و گفت: «خداوندا قاتلان عثمان و همکاران آنان را لعنت کن». پس میبینیم که اینگونه افراد صالح دو گروه در لعن نمودن قاتلان امیرالمؤمنین شهید و مظلوم یعنی عثمان، در هنگامی که قاتلان او آتش جنگ را در میان دو گروه از مسلمانان بر میافروختند، با هم به شراکت میپرداختند. (خ) [۱۸۶] حافظ ابن عساکر (۸۶: ۷، ۸۷) سخن شعبی را نقل میکند که: علیبن ابیطالب، جسد طلحه را دید که در صحرا بر زمین افتاده است. او از مرکب خویش پائین آمده و خاک را از صورت او پاک میکند و میگوید: «بر من بسیار گران میآید ای ابامحمد که اینگونه تو را ببینم که در صحرا و در زیر ستارههای آسمان بر زمین افتادهای. از غم و غصه و اندرونم، فقط به خداوند شکایت میکنم». و نیز گفت: «ای کاش بیست سال پیش از این روز میمردم، و این روز را نمیدیدم». و ابوحبیبه خدمتکار طلحه میگوید: من و عمران بن طلحه پس از واقعه جمل نزد علی رفتیم. پس علی به عمران خوشآمد گفته و او را به خود نزدیک کرد و گفت: «من آرزو دارم که خداوند، من و پدرت را از کسانی قرار دهد که در مورد آنان فرموده است: ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ ٤٧﴾[الحجر: ۴۷]. و در همین هنگام حارث الاعور () نیز در آنجا نشسته بود و گفت: «خداوند عادلتر از آن است که ما آنان را بکشیم و آنگاه آنها در بهشت از برادران ما باشند». و علی به او جواب داد که: «از جلوی چشمان من دور شو و به دورترین و زشتترین نقاط کره زمین برو. اگر من و طلحه در بهشت خداوند نباشیم، پس چه کس دیگری خواهد بود؟» و محمدبن عبدالله آورده است که در همین هنگام علی دوات را برداشته و آن را بسوی أعور پرت کرد اما نشانهاش به خطا رفت. و ابنالکواء () به او گفت: «خداوند عادلتر از آن است». و علی ناگهان بسوی او برخاست و او را زده و به او گفت: «تو و یاران تو این مسئله را انکار میکنید؟» (خ) () نام او حارث بن عبدالله بن الهمدانی الحوثی ابوزهیر الکوفی الاعور، و یکی از بزرگان شیعه است. شعبی و ابن المدینی در مورد او میگویند: «او کذاب است». و من میگویم که، آنچه که او را به کذب و دروغ وامیداشت تحزب و تشیع او بود. چون حزبگرائی و تشیع و تعصب مذهبی، پلههای باطل میباشند، حال آنکه اسلام دین اعتدال و انصاف و صدق بوده، که در آن حق را باید بر زبان برانی، حتی اگر این مسئله بر علیه خودت باشد. (م) () ابن الکواء: عبدالله بن ابیاوفی الیشکری، یکی از دستاندرکاران فتنه بر علیه عثمان بود. و پس از جنگ صفین و تحکیم در رأس خوارج قرار داشت. و هنگامی که علی و ابن عباس برای او حجت آوردند، قبل از واقعه نهروان بسوی علی بازگشت. (م) [۱۸۷] در مسند امام احمد (۴۴۶: ۲) از حدیث صالح خدمتکار توأمه از ابی هریره آمده است که: رسول خدا جهنگامی که بهمراه زنان خویش حج رفت فرمود: «همانا همین حج است و سپس زمان نشستن بر حصیرها خواهد رسید». و نیز در همان مأخذ (۲۱۸: ۵) از حدیث واقد ابی واقد اللیثی از پدرش آمده است که: رسول خدا جدر حج به زنانش فرمود: «این است و پس از آن نشستن بر بالای حصیر(کنایه از بیرون نه شدن) کرد». این حدیث ابی واقد در باب فرض بودن حج از کتاب مناسک سنن ابیداود نیز آمده است. و «حصر» جمع «حصیر» بمعنای خانهنشین میباشد. و نیز حافظ ابن کثیر، آن را در البداية والنهاية نقل نموده است و آن را معنای اشارهای نبوی میداند که این حج، آخرین حج ایشان جخواهد بود، و در این گفتار، اشارهای به دائمی بودن حصر، و یا عدم مبادرت آنان به حج، و عدم کوشش برای مصلحت و اصلاح میان مردم نیست. در نتیجه اینکه دشمنان صحابه این حدیث را بهانه میکندکه زنان رسول جنباید از خانه خارج میشدند را قاضی ابن العربی به منزله بهتانی بر صحابه میداند. چون آنان مقصودی، بجز مقصود نبی جرا میخواهند نتیجه بگیرند. (خ) [۱۸۸] امام ابن حزم در بحث «وجوه الفضل و المفاضله» از کتاب الامامه و المفاضله در جزء چهارم از شیخش احمد بن الخوزی از احمدبن فضل الدینوری از محمدبن جریر الطبری آورده است که: علیبن ابیطالب عمار بن یاسر و حسن بن علی را هنگامی که امالمؤمنین عایشه به بصره خروج نموده بود، به کوفه فرستاد. و هنگامی که به آنجا رسیدند، مردم در مسجد بدور آنان جمع شدند و عمار برای آنان خطبه کرد. او خروج امالمؤمنین عایشه را به بصره برای آنان یادآوری نموده و گفت: «من به شما میگویم، و بخدا میدانم که او همانگونه که در دنیا همسر پیامبر جبود، در بهشت نیز همسر ایشان خواهد بود، اما خداوند شما را به ایشان مبتلا نموده است تا یا او را اطاعت کرده و یا از رسول او اطاعت کنید». پس مسروق یا ابوالاسود به او جواب داد: «ای اباالیقظان، ما با کسی خواهیم بود که خودت به بهشتی بودن او شهادت دادی، و با کسی که به بهشتی بودن او شهادت ندادی نخواهیم بود». و عمار ساکت شد. (خ)