العواصم من القواصم

فهرست کتاب

[روایت دارقطنی پیرامون تحکیم]

[روایت دارقطنی پیرامون تحکیم]

دارقطنی بهمراه اسناد خویش که به حصین بن المنذر می‌رسد [۲۱۶]روایت می‌کند که: هنگامی که عمرو معاویه را عزل کرد، حصین بن المنذر آمده و خیمه خویش را در نزدیکی خیمه معاویه علم کرد. و این خبر که آنان علی و معاویه را متروک گذارده و مسئله را به بزرگان صحابه سپرده‌اند بگوش معاویه رسید. در نتیجه معاویه بسوی من (حصین بن المنذر) فرستاده و بمن گفت: از عمرو بن موسی به من خبر رسیده است که اینگونه کرده‌اند [۲۱۷]. پس برو و ببین که این خبر به من رسیده صحیح است یا نه؟! من نیز بسوی عمرو رفته و از او پرسیدم: در مورد آنچه به تو و ابوموسی واگذار شده بود برایم سخن بگو تا بدانم چه کرده‌اید؟ او گفت: مردم هر آنچه که خواستند در مورد آن گفتند. و بخدا سوگند که مسئله آنطور که آنها می‌گویند نیست. اما من به ابوموسی گفتم: در مورد این امر (خلافت) چه می‌گوئی؟ و او جواب داد: می‌بینم که این امر در کسانی است که رسول خدا جدر هنگام مرگ از آنان راضی بوده است. و من گفتم: پس منزلت و جای من و معاویه در اینجا چیست؟ و او گفت: اگر از شما کمک خواسته شود، پس کمک دهنده خواهید بود. و اگر به کمک شما احتیاجی نباشد، پس خداوند در اجرای امر خویش احتیاجی به شما ندارد. و گفت: این همان چیزی است که معاویه را ناراحت ساخته. پس من (حصین بن المنذر) نیز بسوی معاویه آمده و به او گفتم آنچه به تو ابلاغ شده صحت دارد. او نیز بسوی ابی‌الاعور الذکوانی [۲۱۸]فرستاد تا همراه با سوارانش از پی عمرو خارج شوند. او نیز در حالی که اسبش را به تاخت گذاشته بود می‌گفت: این دشمن خدا کجاست؟ این فاسق کجاست؟

ابویوسف (راوی این حدیث) می‌گوید: عمرو نیز بسوی اسبی که نزد چادرش بوده شتافت و بدون زین بر آن سوار شد و بسوی چادر معاویه تاخت در حالی که می‌گفت: «إن الضجور قد تحتلب العلبة، إن الضجور قد تحتلب العلبة». (معنی): «شتری که هنگام شیر دوشیدن از خود صدا درآورده و عربده می‌کشد، ممکن است ظرف را پر از شیر کند». (کنایه از این است که از شخص بدخُلق نیز ممکن است نرمی و خوبی ببینی، و از شخص بخیل نیز ممکن است کَرَم مشاهده کنی یعنی این مسئله که نزد تو بد جلوه می‌کند ممکن است آینده خوبی در پی داشته باشد). و معاویه گفت: کافیست. می‌خواهم آن که شیر را می‌دوشید، بر سرش کوبیده شود، و ظرفش را پس بگیرد.

دارقطنی بر طبق سندی عدل می‌گوید: ربعی از ابوموسی نقل می‌کند که عمرو بن العاص گفت: «بخدا سوگند که اگر ابوبکر و عمر چیزی از این مال که در دست آنها بود بر آنان حلال بود و از آن برای خویش هیچ استفاده‌ای نکردند، پس آنان کوته‌فکر و کم عقل بودند. و لکن بخدا که نه. نه کم عقل بودند و نه کوته‌فکر. بلکه آنان دو مردی بودند که این مال را که ما پس از آنان نزد خویش یافتیم، بر خود حرام می‌دانستند. اما همانا این وهم از سوی ما است» [۲۱۹].

[۲۱۶] حصین بن المنذر از خاصان علی بود که در رکاب او نبرد کرد. (خ) [۲۱۷] یعنی اینکه آنان نه کسی را عزل کرده و نه به کسی ولایت داده‌اند. بلکه مسئله را به اعیان صحابه سپرده‌اند. (خ) [۲۱۸] او ابوالاعور السلمی (و ذکوان قبیله‌ای از سلیم است) و نامش عمروبن سفیان است که از بزرگ سرداران لشکر معاویه بود. و در جنگ صفین اشتر خواست که با او تن به تن به مبارزه بپردازد، اما او با این امر موافقت نکرد چون اشتر را برای خویش حریف و همپا نمی‌دانست. [۲۱۹] نبی جدر مدحش از عمروبن العاص سمی‌گوید: «همه مردم اسلام آوردند، و عمروبن العاص ایمان آورد». شیخ ما، محدث دیار شام (شیخ ناصرالدین البانی) درباره مصدر سابق می‌گوید: در این حدیث، افتخار بزرگی برای عمرو بن العاص سنهفته است. چون نبی جخود شهادت داده‌اند که: «به بهشت وارد نشود مگر نفسی مؤمن». (متفق عیه) و نیز خداوند می‌فرماید: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ[التوبة: ۷۲]. و به همین خاطر است که هرگز نمی‌توان به عمروبن العاص س، همانگونه که بعضی از نویسندگان معاصر و دیگر مخالفان – بسبب خلاف و قتالی که میان او و علی سرخ داد – به او طعن می‌زنند، طعن زد. چون این مسئله با ایمان او منافاتی نداشته، و کسی ادعا ندارد که او معصوم بوده است. پس باید گفت: وقوع این مسائل توسط وی نوعی اجتهاد بود که هرگز با هوی و هوس ارتباطی نداشت. (م)