[آنچه میان ابیالدرداء و معاویه برخ داد]
۶- و میان ابیالدرداء و معاویه سخنی در گرفت. ابوالدرداء مردی زاهد، فاضل و قاضی دمشق بود. و هنگامی که در حق کمی شدت بخرج داد، و در آنجا راه و روش عمر را بکار بست، مردم نتوانستند تحمل کنند، و او را عزل کردند. در نتیجه او به مدینه رفت [۶۷].
و همه این امور مصالحی هستند که از دین و منزلت هیچکدام از مسلمانان نمیکاهند. ابوالدرداء و ابوذر هر دو از عیب پاک بودند، و عثمان از آنان پاکتر بود. پس هر کسی که بگوید عثمان آندو را تبعید کرده است و برای این گفته خود دلیلی نیز بیاورد، باید دانست که سخن باطلی بر زبان رانده است.
[۶۷] بلکه میتوان گفت، همانگونه که حافظ ابن کثیر در البداية والنهاية از زهری نقل میکند، معاویه خودش هم خواست تا راه و روش عمر را در پیش گیرد. او میگوید: «معاویه مدت دو سال در حکومت خود، راه و ورش عمر را پیش گرفت، و سپس این راه و روش را ترک گفت». کسی که در مورد زندگانی ملتها و سیاستهای آنان تجربهای ندارد ممکن است که فکر کند، حاکم در هر زمان و مکان میتواند هر آنگوه که بخواهد تصمیم گرفته و هر چه میخواهد بکند. و این اشتباهی بیش نیست. چون تأثیر محیط بر حاکم و نظام حاکمه بیشتر از تأثیر حاکم و نظام حکم بر محیط میباشد. که این مسئله را میتوان در این آیه دریافت: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾[الرعد: ۱۱].