[تهمت زدن شیعه به ابوبکر، عمر، عثمان، عبد الرحمن بن عوف شو اهل شام]
پس ابوبکر بر علی تعدی نموده و او را خلیفه ننمود.
و سپس در این تعدی، عمر جای او را گرفت.
و آنگاه امید بود که عمر بسوی حق باز گردد. اما اوضاع پریشان گردید، و عمر برای از بین بردن اختلاف، بر طبق آنچه از نبی جشنیده بود، نتیجهگیری در خلافت را بدست شوری سپرد.
و پس از آن ابن عوف با استفاده از حیله، خلافت را به عثمان سپرد.
و بعد از آن عثمان به علت غصب خلافت و به بازی گرفتن احکام شریعت کشته شد [۲۲۳]. و آنگاه بود که خلافت بر طبق فیصله الهی و نبوی، به علی رسید. پس آنکه عقد خلافت را با او بسته بود، با او به نزاع پرداخته، و آنکه با او بیعت کرده بود، با او مخالفت نموده، و آنکه پیمان بسته بود، آن را نقض کرد.
و اهل شام بهمراه معاویه برای فسوق در امر دین، بلکه بهتر بگوئیم، کفر، داوطلب گشتند [۲۲۴].
[۲۲۳] (کبرت کلمه تخرج من أفواههم إن یقولون إلا کذبا). و در این کتاب آنچه که این دروغهای آنان را برملا میسازد آمده است. (م) [۲۲۴] خواننده باید توجه کند که همه این فقرات و سطور که در مبحث «قاصمه» آمده است از سوی مرتکبین این فتنهها و شیعیان آنان گفته شده است. و مؤلف در مبحث «عاصمه» که پس از این مبحث آمده است به همه این سخنان مسخره و افترائات پاسخ میدهد. ولکن به علت توسعه بحث، به موضوع اهل شام در این فتنهها پاسخ نگفته و از آن گذشته است. خوب است سخن یکی از سردمداران این فتنه یعنی ابنالکواء را بشنویم که هم نظیرانش از شهرهای بزرگ را چگونه توصیف میکند. او میگوید: «و اما اهل فتنه از اهل شام، پس مطیعترین مردم نسبت به ارشادگرشان، و سرکشترین مردم نسبت به اغواگر آنها میباشند». حال اگر اهل فتنه از اهالی شام، به گواهی یکی از سردمداران فتنه اینگونه باشند، پس باید گفت که مردمان اهل عافیت از اهالی شام بر اساس آنچه ابن کثیر در البداية والنهاية (۲۰: ۸) از ... امیرالمؤمنین علی نقل کرده است که: مردی از صفین گفت که: «خداوندا اهل شام را لعنت کن». و علی به او گفت: «اهالی شام را نفرین میکنی، حال آنکه در آنها ابدال است، حال آنکه در آنها ابدال است، حال آنکه در آنها ابدال است» (). و این حدیث نیز از طریقهای دیگر به نبی جمرفوع گردیده است (). و نیز ابو ادریس الخولانی که از اعلام جنبش سنت و شریعت و از شیوخ حسن البصری و ابن سیرین و مکحول و همترازان آنان است، از ابا الدرداء نقل میکند که گفت: رسول خدا جفرمودند: «هنگامی که من در خواب بودم، کتاب را دیدم که از زیر سر من حمل شد، و من فکر کردم که کتاب را خواهند برد، و با چشمانم آن را تعقیب کرد، و دیدم که آن را به شام بردند. و براستی هنگامی که فتنه اتفاق افتد، ایمان در شام خواهد بود». (). و این حدیث را بجز ابیالدرداء، از صحابه، ابوامامه و عبدالله بن عمرو بن العاص روایت نمودهاند. و برای اینکه میان اهل شام و کسانی که بر ضد آنان میجنگیدند مقارنهای انجام داده باشیم، خبری را که ابن کثیر (۳۲۵: ۷) از اعمش از عمروبن مره بن عبدالله بن الحارث از زهیربن الارقم روایت نموده است ذکر میکنیم که: علی در روز جمعه برای ما خطبه خواند و گفت: «به من خبر دادهاند که بشر به یمن رفته است، و بخدا سوگند که فکر میکنم آن قوم بر شما پیروز خواهند شد. و پیروز نمیگردند مگر به این خاطر که شما از اوامر امامتان عصیان میکنید، حال آنکه آنان از اوامر امامشان اطاعت میکنند. و شما امانات خود را خیانت نموده و در زمین فساد میکنید، حال آنکه آنان اصلاح میکنند. فلانی را به فلانجا فرستادم اما او بمن خیانت نموده و غدر پیشه کرد. و فلانی را فرستادم، او نیز خیانت نموده و غدر پیشه کرد و اموال را بسوی معاویه فرستاد. اگر قدحی را نزد کسی از شما به امانت بگذارم، دسته آن را بر خواهید داشت. خداوندا، از اینها خسته شدم و نیز اینها از من خسته شدند، و از اینها متنفر شدم و اینها از من متنفر گشتند. پس خداوندا آنان را از من، و مرا از آنان راحت کن». علی اینگونه لشکر و همراهانش را توصیف میکند، و در مقابل فضائل اهل شام را برمیشمارد. یعنی کسانی که در مقابل او و همراهانش موضع جنگ در پیش گرفتند. پس هنگامی که خود علی ساهل شام را به اطاعت و امانت و اصلاح توصیف میکند، باید این جواب را همانند سیلی محکم به گوش آن کسانی زد که اهل شام را به «کفر و فسوق در دین» متهم میکنند. (خ) ()- حدیث ابدال که از علی نقل میشود، بعلت انقطاعش در سند ضعیف میباشد. چون شریح بن عبید الحمصی که این حدیث را از علی نقل میکند. علی را ندیده است. و به این مناسبت بگذارید که رأی شیخ الاسلام امام ابن تیمیه رحمهالله تعالی را نیز بعلت خطورات موضوع در اینجا ذکر کنیم: .... واما نامهای همانند «الغوث»، که در مکه است و «الاوتاد الاربعة» و «الاقطاب السبعة» و «الابدال الاربعین» و «النجباء الثلاثمائة» که بر زبان بسیاری از مردم عامه جاری است، در کتاب خداوند وجود ندارد و نیز به عنوان اثری دارای اسناد صحیح، و حتی ضعیف، از رسول خدا جبما نرسیده است .... اما الغوث و الغیاث (نجاتدهنده) فقط لایق خداوند میباشد. چون او غیاثالمستغیثین (نجاتدهنده کسانی که از او نجات طلب میکنند) است. پس کسی نمیتواند بغیر از خداوند استغاثه جوید، نه به ملک مقرب، و نه به نبی مرسل (البته پس از مرگش، و یا در حیاتش زمانی که از او اموری خواسته شود که بجز خداوند بر انجام آن قادر نیست) و کسی که زعم کند، اهل زمین خواستههای خود را که در آن نجات از مصیبتها طلب میشود، از «غوث» میخواهند، شخصی دروغگو، گمراه و مشرک میباشد!! چون خداوند از حال مشرکین خبر داده و میگوید: ﴿وَإِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فِي ٱلۡبَحۡرِ ضَلَّ مَن تَدۡعُونَ إِلَّآ إِيَّاهُ﴾[الإسراء: ۶۷]. و نیز میفرماید: ﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ﴾[النمل: ۶۲]. پس چگونه مؤمنان میتوانند پس از آیات بینات، خواستههای خویش را به دلالان و واسطهها بسپارند، حال آنکه خداوند میفرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ ١٨٦﴾[البقرة: ۱۸۶]. و کسی که همراه با جسد خویش همواره از دیدگان مردم غائب باشد را نمیتوان از اولیاء الله المتقین، و عباد الله المخلصین الصالحین، و یا انبیاء و مرسلین خواند. و کسی که این سخنان را بر زبان براند همانند کسانی است که میگویند: «علی در ابر است» و یا «محمدبن الحنیفیه در جبال رضوی است» ویا محمدبن الحسن (مهدی موهوم) در سرداب سامرا است» و یا «حاکم در کوههای مصر است» و یا «أبدال الاربعین در کوههای لبنان بسر میبرند». همه این سخنان از گفتههای اهل افک و بهتان میباشند. (الفتاوی ۱۱/۴۳۳ – ۴۴۳ باختصار). شیخ الاسلام ابن تیمیه /تعالی میگوید: در حدیث روایت میشودکه ابدال، چهل نفر بوده و در شام بسر میبرند. این روایت در مسند از حدیث علی سآمده است، که اسناد آن منقطع بوده و ثابت نیست. و همه میدانند که علی و کسانی از صحابه که با او بودند، از معاویه و همراهانش در شام بهتر بودند.پس نمیشود که بهترین افراد در لشکر معاویه باشند. (الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان). شیخ احمد شاکر رحمهالله در تعلیقش بر مسند میگوید: اسناد این حدیث بخاطر انقطاعش ضعیف میباشد. چون شریح بن عبید الحضرمی الحمصی در زمان علی نبوده و علی را ندیده است. بلکه میتوان گفت که او بجز بعضی از صحابه که عمرشان به درازا کشیده است را ملاقات نکرده است. و باز چه زیبا شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید که: و اما اهل علم در مورد «اهل حدیث» میگفتند که «ابدال» همآنانند. یعنی اینکه آنان ابدال و جانشینان انبیاء و حقیقتاً قائم مقام آنان میباشند، نه اینکه از معدومانی باشند که اصلاً حقیقتی ندارند. هر کدام از آنان بسته به آنچه فرا گرفته است جای انبیاء را پر میکنند: یکی در علم و سخن، یکی در عبادت و حالتش، و دیگری در هر دوی این امور. و نیز میگفتند: طائفهای که همواره تا قیام ساعت منصور و پیروز و بر حق ظاهر خواهد بود، همان اهل حدیث میباشند. چون هدایت و دین حقی که خداوند برای آن پیامبران را فرستاده است، با آنان است. چون خداوند وعده ظهور آن (هدی و دین الحق) را داده است. و کفی بالله شهیدا. .... همانا کسانی که از اهل حدیث عیبجویی نموده و از مذهب آنان دور میشوند، بدون شک جاهل، زندیق و منافق میباشند. و بهمین خاطر است که هنگامی که به امام احمد ابلاغ گردید که: نزد «ابیقتیله» سخن از اهل حدیث در مکه پیش آمده است، و او گفته است آنان قوم بدی هستند، امام احمد در جواب در حالی که به خانهاش داخل میشد گفت: «زندیق، زندیق، زندیق». (الفتاوی ۴/۹۶، ۹۷) ()- منظور او حدیثی است که شریحبن عبید روایت کرده است که میگوید: در نزد علی سخن از اهل شام پیش آمد و به او گفتند: یا امیرالمؤمنین، آنان را لعنت کن. و او گفت نه! من از رسول خدا جشنیدهام که ابدال در شام میباشند، و آنان چهل نفرند. اگر یکی از آنان بمیرد، خداوند دیگری را جانشین او میسازد. توسط آنان طلب باران میشود، و توسط آنان بر دشمنانش پیروز میشوند، و نیز بخاطر آنان، عذاب از اهل شام دور میگردد. این حدیث به علت انقطاعش ضعیف میباشد. چون شریح، علی را ملاقات نکرده است. ()- در «مشکاة» حدیثی مشابه به این حدیث دیدم که لفظ آن بدین صورت بود: رسول خدا جفرمودند: «در خواب ستونی را نور را مشاهده کردم که از زیر سر من بیرون آمده در شام مستقر گردید». این حدیث را بیهقی در کتاب دلائل النبوة روایت نموده و همانگونه که محقق مشکاه میگوید سندش صحیح میباشد. و نیز ابوداود با اسنادی صحیح روایت نموده است که: رسول خدا ج«شام فتح خواهد گردید. پس اگر در آن برای خویش منزلی اختیار نمودید، آن را در شهری که به دمشق معروف است اختیار کنید. چون آنجا جایگاه و پایگاه مسلمانان از فتنهها خواهد بود. و در آن زمین وجود دارد که به آن غوطه میگویند». سند این حدیث همانگونه که محقق مشکاه میگوید صحیح میباشد. (م)