و چه عیبی دارد که شخصی برادرش و یا خویشش را امارت دهد [۸۵].
[آنچه عثمان سو افراد قبل از وی در مورد خمس از خمس و زمینهای غنیمتگرفتهشده انجام داد]
۱۳- و اما اینکه عثمان سخُمس آفریقا را به یک نفر داده باشد، پس سخن درستی نیست [۸۶]. چون امام مالک و جماعتی دیگر بر اینند که امام میتواند در مورد خمس رأی داده و تصمیم بگیرد، و آنچه اجتهادش حکم کند انجام دهد. و نیز میتواند همه را به یک نفر بدهد، که در مورد آن در مواضع دیگر سخن گفتهایم [۸۷].
[۸۵] در صفحات پیش عنوان کردیم که علی بن ابیطالب نیز در مدت خلافت خویش در اکثر مناطق خویشان خود را امارت داد. و نیز رسول خدا جمردان و جوانان بنیامیه را امارت داد. و همچنان ابوبکر و عمر اینکار را کردند. در نتیجه عثمان به امری جدید دست نزده است، بلکه قبل از او رسول خدا جو دو یارش به این امر مبادرت ورزیده بودند. و میبینیم که عثمان هنگامی که برادر خویش را حد میزند، در حقیقت بکاری دست میزند که فکر نمیکنیم هیچکسی با تمسک به شهادت دو شاهد غرضورز از خدا بیخبر انجام دهد. طبری روایت میکند که: امام عامربن شراحیل الشعبی که از بزرگترین قاضیان اسلام در طول تاریخ است، مسلمه بن عبدالملک (یکی از نوههای ولید بن عقبه ) را دیده بود که در اوائل قهرمانیهای «مسلمه» از جهاد و قهرمانیهای او سخن میگفتند. شعبی رو به آنان کرده و میگوید: «اگر ولید و امارت و غزوات او را دیده بودید چه میگفتید؟ دامنه غزوات او به دوردستترین نقاط کشیده شده بود، و هرگز کوتاهی نکرد و شکست نخورد، تا اینکه زمانی که یکی از فرماندهان لشکرش عبدالرحمن الباهل به دربند (پشت دریای خزر در روسیه، که در آن زمان از مستحکمترین قلعههای جهان بشمار میرفت) رسیده بود از کارش عزل گردید. و نیز از کارهای که عثمان توسط ولید انجام داد این بود که اضافه بر مواجب مملوکان که آن را از اربابان خود دریافت میداشتند، از زیاده اموال، ماهانه به آنان حقوق میداد تا راحت زندگی کنند». میبینیم که این گواهی را امام شعبی در مورد ولید و جهاد ظفرمند و احسان وی با رعیتش میدهد تا چشم دروغگویان کور گردیده، و دل صالحین را شاد کند. و چه زیبا در روز حد زدن ولید، امیرالمؤمنین عثمان برادرمظلومش را آرام میسازد و میگوید: «ما حد را به اجرا میگذاریم، و شاهدی که به دورغ شهادت داده باشد، جایگاهش در آتش است». ﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾[الحشر: ۱۰]. و بسیار جای تأسف است که میبینیم «شیخ محمد ابو زهره» استاد دانشکده شریعت در دانشگاه قاهره نیز همپای دیگران شده و دلائل انقلاب بر علیه عثمان سرا اینگونه بر میشمارد: «او بسیار خویشاوندان خویش را دوست داشت، که البته در این مسئله عیب و گناهی وجود ندارد، اما او آنان را ولایت داد و بسیار به خویشتن نزدیک نمود و در بسیار از شئون دولت با آنان به مشورت میپرداخت، و در آنان کسانی وجود داشت که اهل اعتماد و اطمینان نبودند. و عثمان بیشتر با آنان مشورت میپرداخت تا با اصحاب رسول خدا، همانند علی بن ابیطالب، سعدبن ابیوقاص، طلحه و دیگران ... (المذاهب الاسلامیه ص ۴۳)». از این عبارت استاد ابو زهره اینگونه نتیجه میگیریم: اولاً: در ولایت دادن به نزدیکان، تا زمانی که آنان مخلص و اهل اینکار باشند عیب و گناهی وجود ندارد. چون رسول خدا جنیز پسر عمویش علیبن ابیطالب را بر اخماس یمن و قضاوت در آن ولایت گماشت، همانگونه که بسیاری از مردان بنیامیه را به مناصب مختلف و مهم گمارد، و همه آنان نزدیکان ایشان جمیباشند. (میتوانید در این مورد به کتاب «جوامع السیرة» نوشته ابن حزم مراجعه کنید). و نیز علی بن ابیطالب در زمانی که به خلافت رسید، عبدالله بن عباس، قثم بن عباس، ثمامه بن عباس ... را به ولایت رساند. ثانیاً: آرزو داشتیم که استاد ابو زهره برای ما مثالی از نزدیکان غیر لایق عثمان – بزعم او – بیاورد. ممکن است قصد او از این سخن، مروان بن الحکم، و عبدالله بن سعد بن ابیسرح باشد، که در مورد او میگوید: «نبی جخون او را مباح کرده بود. او پس از ایمان آوردن مرتد شده بود، و بعدها عمروبن العاص او را ولایت داد ...» مؤلف این کتاب در مورد مروان به اندازه کافی سخن گفته است ... واما عبدالله بن سعد، شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در منهاج السنه میگوید: «عثمان نزد رسول خدا جبرای عبدالله بن سعد بن ابی سرح شفاعت کرده بود و رسول خدا جنیز شفاعت او را پذیرفته و بعداً با وی بیعت کرده بود». این صحابی امتحانات سختی را در جنگ با روم پس داد و در این امتحانات پیروزمند بود. او بلاد «نوبه» را فتح نمود و اهالی آنجا مجبور به دفع جزیه شدند. او با معاویه سدر تأسیس نیروی دریایی اسلامی و جنگ «ذات الصواری» با رومیان مشارکت داشت، تا اینکه پیروزی نصیب مسلمانان گردید. و فضل حمایت سواحل مصر و آفریقا در نبرد با روم به نیروی دریایی سعد باز میگردد. پس خداوند برای اعمالش او را جزای نیک دهد. ثالثاً: و اما آنچه استاد ابو زهره در مورد افزونی شور و مشورت عثمان با خویشاوندانش از بنیامیه در امور دولت، و قلت نظرخواهی از بزرگان صحابه عنوان کرده است. پس باید بگوییم که این سخن، سخنی است بیارزش که هیچ دلیل و سندی ندارد. و اسناد تاریخی عکس آنچه را که ایشان میگویند نشان میهند، و بطون کتابهای تاریخ از این مسئله آکنده است و آن را حتی طلبههای کوچک نیز میدانند. و نیز از امور دیگری که استاد ابو زهره و دیگران بر علیه عثمان بر شمردهاند از این قرار است. او میگوید: «عثمان سبا کسانی که بر علیه او شورش نموده و به خانه او حمله کردند، با شدت و جدیت برخورد نکرد ... و اگر او با آنان با شدت برخورد میکرد، نجات مییافت ... و بزرگان صحابه همگی میخواستند به او کمک کنند، اما همینکه میخواستند دست به سلاح برند، عثمان از این عمل جلوگیری میکرد ... منع سیدنا عثمان برای جلوگیری از وخامت امور در آینده و قتل و کشتار و خونریزی میان مسلمانان بود». شاید این مسئله از استاد ابو زهره پنهان مانده است که عثمان ساز سرنوشت خویش آگاه بود. چون همانگونه که در صحیح بخاری آمده است، رسول خدا جاو را پس از بلوایی که گریبانگیرش خواهد شد، به بهشت مژده داده بود. و نیز او را بشارت داده بود که شهید خواهد شد. انس بن مالک سنقل میکند که نبی جاز کوه احد بالا رفت و در حالی که ابوبکر و عمر و عثمان همراه او بودند. و کوه احد لرزیدن گرفت. ایشان جبا پای خود با احد ضربهای زد و گفت: «ای احد آرام باش چون بر تو یک نبی، و یک صدیق، و دو شهید ایستادهاند». این حدیث را بخاری نقل میکند. پس باید دانست که کار درست همان کاری بود که امیرالمؤمنین عثمان انجام داده بود. (م) [۸۶] و صحیح این است که ایشان خمس از خمس را پس از جهاد باشکوه عبدالله بن سعدبن ابی سرح به او داده بود، اما از این امر بازگشت و آن را باز پس گرفت. در حوادث سال ۲۷ هجری از تاریخ طبری آمده است که هنگامی که عثمان سبه عبدالله بن سعد بن ابیسرح دستور داد تا از مصر با لشکریان خود جهت فتح تونس به آنجا حمله کند، به او گفت: «اگر فردا خداوند توسط تو آفریقا را فتح کند، خمس از خمس غنائم را در راه خدا به تو خواهیم بخشید». در نتیجه او و لشکریانش از مصر گذشته و به سرزمین آفریقا هجوم برده، و کوه و دشت آن را فتح کردند. و عبدالله آنچه را که بعنوان فییء نصیب آنان شده بود میان لشکریان تقسیم نموده، و یک پنجم از خمس را گرفته و چهار پنجم آن را همراهی وثیمه النصری برای عثمان فرستاده در نتیجه گروهی از کسانی که بعنوان فرستاده نزد عثمان رفته بودند، از این مسئله که عبدالله یک پنجم از خمس را برای خود برداشته است، نزد عثمان شکایت کردند، و عثمان به آنان گفت: «من اینگونه دستور دادهام، و اگر این مسئله را نمیپذیرید، آن را از او پس میگیریم».و آنان گفتند: ما این مسئله را نمیپذیریم. پس عثمان به عبدالله بن سعد دستور داد که آن مال را برگرداند. و پس از این مسئله عبدالله بن سعد که آفریقا را فتح کرده بود، پیروزمند به مصر بازگشت. (خ) [۸۷] مقصود نویسنده این است که ایشان در مؤلفات دیگرشان بهنگام بسط سخن در مورد این مسئله در احکام فقه اسلامی سخن رانده است. امام عامر بن شراحیل الشعبی میگوید: «عمر، برای طلحه، جریر بن عبدالله، و ربیل بن عمرو اموری را بخشید، و نیز به ابامفزر دارالفیل را بخشید». و نیز کسانی که عمر برای آنان اموری را قرار داد میتوان از نافع نام برد که در بصره زمینی را برای اسب و شترش قرار داد که مساحت آن ده جریب بود. قاضی ابویوسف در کتاب خراج میگوید: رسول خدا جنیز جهت جذب اقوامی، برای آنان اموری قرار داده و به آنان بخشید. و نیز خلفای پس از او هنگامی که میدیدند بخشش به اشخاصی باعث مصلحتی خواهد گشت این کار را میکردند (که در مورد آن مثالهای زیادی نیز آورده است). و نیز امام شعبی از کسانی که عثمان اموری را به آنان بخشیده بود نام برده است. او میگوید: «عثمان برای زبیر، خباب، عبدالله بن مسعود عماربن یاسر و ابن هبار اموری قرار داد. پس اگر عثمان در این مورد اشتباه کرده است، باید گفت که کسانی نیز که این عطایا را از او قبول کردهاند، اشتباه کردهاند، و آنان همان کسانی هستند که ما دین خویش را از آنان گرفتهایم». (تاریخ طبری) علیبن ابیطالب نیز برای «کردوس بن هانی الکردوسه» اموری را قرار داد، و نیز به سوید بن غفله زمینی را بخشید. پس میپرسیم چگونه این افتراگویان این مسائل را بر عثمان انکار نموده، اما در مورد عمر و علی ساکت میشوند؟ و آنچه که بزعم آنان میگویند عثمان به خویشانش مودت نموده و به آنان عطا میکرد، پس باید گفت که مودت او سبه خویشاوندانش از فضائل او است، و هنگامی که علی ساز عثمان تعریف میکند، میگوید: او در میان صحابه کسی است که بیشتر از همه به صلهرحم خویش پایبند است. و عثمان در مورد این مقاله پاسخ میدهد که: «میگویند من اهل بیت خویش را دوست داشته و به آنان اعطا میکنم. و اما عشق من به آنان بر اساس جور نیست، و حقوقی که آنان بر گردن من دارند پاسخ میدهم. و اما عطای من به آنان، پس من از مال خودم به آنان میدهم، و اموال مسلمین را نه بر خودم و نه بر دیگران حلال نمیبینم. همانا من در ایام رسول خدا جو ابوبکر و عمر، در زمانی که بخیل و حریص بودم از اموال خاص خود عطایای بسیار و بیشماری میدادم. آیا هم اکنون که پیر شده و عمرم سپری شده است و آنچه داشتم را به خویشاوندان خود بخشیدهام، ملحدان اینچنین سخنانی را بر زبان میآورند؟» و طبری میگوید: عثمان ساموال و زمینهای خویش را در بین بنیامیه تقسیم کرده بود، و سهم پسرش را نیز همانند دیگران قرار داده بود. او با بنیابیالعاص آغاز کرد و به مردان آل الحکم هر کدام ده هزار داد که مجموعاً صد هزار شد. و به بنیعثمان نیز همانند آن داد. و نیز میان بنیالعاص و بنیالعیص و بنیحرب اموال را تقسیم نمود ...