[حدیث حوأب]
در نتیجه آنان نزد «وادی الحوأب» که در طریق بصره قرار داشت رسیدند. و سگان آن منطقه شروع به پارس کردن کردند. و عایشه سؤال کرد که اینجا کجا است؟ و به او جواب داده شد: اینجا وادی الحوأب است. پس سر شتر خویش را برگردانید. چون از نبی جشنیده بود که میگفت: «کدامیک از شما صاحب شتر أدیب است، همان شتری که سگان حوأب برای او پارس میکنند؟» در نتیجه طلحه و زبیر گفتند که اینجا ماء الحوأب نمیباشد [۱۶۳]. و نیز پنجاه نفر دیگر این شهادت را دادند، و این، اولین شهادت زور در اسلام بود [۱۶۴].
[۱۶۳] این خبر را که از صحابی جلیل زبیر روایت میکنند واقعاً عاری از صحت است. حال آنکه حافظ ابن کثیر در البداية والنهاية (۲۱۲: ۶) خلاف این مسئله را نقل میکند و میگوید: ابونعیم با اسنادش، و نیز احمد با اسنادش از ابیحازم از عایشه نقل میکنند که هنگامی که به ماءالحوأب رسیده و صدای پارس سگان آنجا را شنید، گفت: «فکر میکنم باید از اینجا برگردم. چون از رسول خدا جشنیدم که میگفت: کدامیک از شما سگان حوأب برایش پارس میکنند». پس زبیر گفت: آیا باز میگردی حال آنکه ممکن است خداوند توسط تو میان مردم صلح بیاندازد؟ ابن کثیر میگوید: اسناد این حدیث به شرط صحیحین بوده اما اخراج نشده است. (م) [۱۶۴] شهادت زور از اوباشی سر میزند که از خداوند نمیترسد همانند ابیزینب و ابیالمورع – همانگونه که گذشت – و نیز از کسی سر میزند که میتواند به خودش اجازه بدهد تا شخصیتی دروغین بنام «ثابت مولی ام سلمه» بسازد – همانگونه که گذشت – که هیچ وجود خارجی ندارد. اما طلحه و زبیر – یعنی دو نفری که مستقیماً از سوی نبی رحمت جکه هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید به بهشت وعده داده شدهاند – شخصیت و مقام اسلامیشان، و تقوایشان نسبت به خداوند بالاتر از این بودکه شهادت زور بدهند. و باید دانست که این تهمت به آنان از کسانی است که نسبت به اصحاب رسول خدا جکینه بدل داشته و این تهمت، اولین تهمت به اسلام و مسلمانان نبوده، و آخرین آنها نیز نخواهد بود. (خ)