[اتهام کتک زدن و از منبر رسول الله جبالا رفتن و اتهامات دیگر]
۱۴- و اما قول آنان که میگویند که او با عصا کتک میزد، پس این سخن را از هیچکس نشنیدهایم و باطل و تزویری بیش نیست.
۱۵- و اما اینکه او بر منبر، از رسول خدا جیک پله بالاتر رفت. این سخن را از کسی که کمی تقوی در دل داشته باشد نشنیدهام. و این سخن شایعه منکری بیش نیست. و علمای ما میگویند: و حتی اگر این سخن درست باشد، این مسئله باعث نخواهد گردید که خون او را بریزند. و نیز بعید نیست که بالا رفتن بر منبر حق باشد و اجازه آن داده شده باشد، و یا اینکه سببی باعث گردد که این عمل انجام شود، تا جایی که صحابه آن را انکار نکنند. و اگر این سخن درست نباشد، پس دیگر حرفی بر جای نمیماند [۸۸].
۱۶- و اما در مورد شکست او در روز حنین، و فرارش در روز اُحُد، و غیبت او از بَدْر و بیعت رضوان، پس عبدالله بن عمر بخوبی مسائل را در مورد بیعت رضوان و بدر و احد بیان نموده است. و اما در روز حنین بجز اندک نفری، کس دیگری با رسول خدا جباقی نماند. و اما در مورد آنانکه باقی مانده و آنانکه رفتند، بجز اقوالی گوناگون، خبر صحیحی در دست نیست. و یکی از اقوال این است که بجز عموی او عباس و پسرانش عبدالله و قثم کس دیگری نزد او نماند. و این مسئلهای بود که همه صحابه در آن شرکت داشتند و خداوند آنان را عفو نموده رسول او جآنها را بخشیده است. پس شایسته و جایز نیست که امری که خداوند آن را عفو و رسول او از آن گذشتهاند ذکر نمود. بخاری در صحیحش میگوید: مردی نزد ابن عمر آمده و از او در مورد عثمان سؤال کرد. ابن عمر محاسن و اعمال شایسته عثمان را بر شمرده و از آن مرد پرسید: شاید این کلام تو را ناراحت میکند؟ و مرد جواب داد: آری. و ابن عمر گفت: بخواهی و نخواهی حقیت همین است و باید آن را با دلت قبول کنی. آنگاه آن مرد در مورد علی پرسید، و ابن عمر محاسن و اعمال شایسته علی را بر شمرده و گفت: آن خانه علی است که در میان خانههای نبی جقرار دارد. و آنگاه پرسید: شاید این کلام تو را ناراحت میکند؟ و مرد جواب داد: آری. و ابن عمر گفت: بخواهی یا نخواهی حقیقت همین است و باید آن را با دلت قبول کنی. برو و بر اعمال خویش بیفزا.
و نیز بخاری از حدیث عثمان بن عبدالله بن وهب میگوید: مردی از اهالی مصر که برای حج آمده بود، جماعتی را دید که نشستهاند و پرسید: اینان کیستند؟ به او جواب دادند: اینان قریشاند.
و مردی پرسید: سرور آنان کیست؟ به او گفتند: عبدالله بن عمر. مرد نزد او رفته و گفت: یا ابن عمر، از تو سؤال دارم که میخواهم به من جواب بدهی.آیا میدانی که عثمان روز احد فرارکرده باشد؟ و ابن عمر جواب داد: آری. و مرد پرسید: آیا میدانی که او از بدر غایب شده باشد؟ و ابن عمر جواب داد: آری. و مرد گفت: اللهاکبر. ابن عمر که تعجب آن مرد را دید، به او گفت: بیا تا امور را برایت روشن کنم. و اما در مورد فرار روز احد، پس شهادت میدهم که خداوند آن را بخشیده است. و اما در مورد غیبت او از بَدْر، پس باید بدانی که او از دختر رسول خدا جپرستاری میکرد چون دختر رسول خدا (همسر عثمان) بیمار بوده و رسول خدا جبه او گفت: بمان و از او پرستاری کن، و اجر، و همچنین سهم شخصی که در بدر حاضر شده است را خواهی برد [۸۹].
و اما در مورد غیبت او از بیعت رضوان، پس باید بدانیم که اگر در مکه کسی عزیزتر از عثمان یافت میشد، رسول خدا جبجای عثمان او را میفرستاد. ایشان جعثمان را به مکه فرستادند و بیعت رضوان، پس از رفتن عثمان به مکه انجام گرفت [۹۰]. پس رسول خدا جبه دست راست خویش اشاره نموده و گفتند: «این دست عثمان است». و با دست دیگرش آن را گرفته و فرمودند: «این نیز بیعت عثمان». و آنگاه ابن عمر رو به آن مرد نموده و به او گفت: پس اکنون این توشه را نیز با خود ببر» [۹۱].
[۸۸] مسجد رسول خدا جدر مدینه در عصر نبوت و خلافت ابوبکر مساحتی بسیار کم داشت. و در زمان نبی جهنگامی که تعداد صحابه زیاد شد، عثمان سبا پول خود، مقداری زمین خریده و آن را به مسجد نبوی اضافه نمود. و سپس امیرالمؤمنین عمر خانه عباس بن عبدالمطلب را به آن افرود. و پس از آن بهمراه ازدیاد اسکان مدینه، تعداد نمازگزاران مسجد نیز افزون شد. در نتیجه امیرالمؤمنین عثمان بار دیگر طول و عرض آن را افزایش داده و مساحت آن را به یکصد و شصت ذراع در یکصد و پنجاه ذراع رسانید، و بنای آن را تجدید نمود. در نتیجه برخی از نقاط این مسجد بزرگ، از منبر دور بوده و در دید نبود، و تنها راه دیده شدن خطیب و شنیدن صدای او، ارتفاع منبر بود. (خ) [۸۹] و رسول خدا جمژده پیروزی در بدر را توسط زیدبن حارثه برای عثمان در مدینه فرستاد. اسامه بن زید – طبق روایت طبری – میگوید: «مژده پیروزی جنگ بدر در هنگامی بما رسید که ما رقیه دختر رسول خدا جرا که همسر عثمان سبود تازه بخاک سپرده بودیم. و رسول خدا جمن و عثمان را مأمور مواظبت از او کرده بودند». و سپس در ربیعالاول سال دوم از غزوه بدر، عثمان سبا دختر دوم رسول خدا جازدواج نموده و در جمادیالآخر همان سال بر او داخل شد. (خ) [۹۰] چون هنگامی که عثمان بر طبق دستور نبی جبه مکه رفت، مدت چند روز در آنجا به اسارت مشرکان بود، و در موعد پیشبینی شده نزد نبی جباز نگشت. و به نبی جاینگونه خبر رسید که سفیر او به مکه یعنی عثمان سکشته شده است. در نتیجه همین امر منجر به این شد که رسول خدا جصحابه را خوانده و بیعت رضوان بخاطر عثمان انجام پذیرفت. بدین معنی که رسول خدا جپس از شنیدن خبر کشته شدن عثمان تصمیم گرفت همراه با صحابه به مکه رفته و از مشرکین انتقام بگیرد. پس میبینیم عدم حضور عثمان در بیعت رضوان نه تنها از شأن عثمان نکاسته، بلکه برای عثمان در حقیقت به منزله شرفی بزرگ است که هر کسی بدان نائل نمیگردد. و چه شرفی بزرگتر از این که همه قوای اسلام به فرماندهی رسول خدا جبرای انتقام گرفتن از کشته شدن این حبیب مسلمانان، و کسی که تا این درجه نزد رسول خدا منزلت دارد، راهی مکه شوند. و آنگاه در لحظات اخیر که صحابه برای عقد بیعت جمع شده بودند، رسول خدا جفهمیدند که عثمان زنده است، اما بر طبق سنت خویش که همیشه هنگام شروع در امری خیر، حتی با از بین رفتن سبب آن امر، آن را به اتمام میرساندند، این بیعت را به پایان رساندند. و در آن زمان که دست رسول خدا جبجای دست عثمان قرار گرفت، و رسول خدا جبدینترتیب با او بیعت نمودند، شرفی که از این امر برای عثمان حاصل میشود، دوچندان میگردد. در نتیجه میبینیم که بیعت رضوان به منزله پیروزی بزرگی برای عثمان ساست، و همه صحابه با دستهای خویش با رسول خدا جبیعت نمودند، حال آنکه عثمان به این شرف نائل شد که شریفترین دستها در عالم وجود بجای او و برای او بیعت نمود. و اگر عثمان در تمامی حیات خویش به شرف دیگری نائل نشده باشد، همین شرف برای او کافی است. (خ) [۹۱] اگر عثمان، یکی از حواریون مسیح÷بود و توسط مسیح به این منزلت نائل میگشت، نصاری او را بخاطر همین مسئله عبادت میکردند. پس جای تعجب است که میبینیم امتی اینگونه جاهلانی دارد، که حتی در زمان عثمان بر او عیب میگیرند که چرا از بیعت رضوان غائب بوده است! و بسیار زیبا است که میبینیم کسی در خود اینگونه شجاعتی احساس میکند که در هنگام اقدام برای ریختن خون این خلیفه رحیم، اینگونه از او دفاع کند. و در مقابل شخصی را میبینیم که اینگونه جهلی بر مغز او مستولی است که برای ادای فریضه حج و عبادت خداوند آمده است، و با جماعتی از صحابه از قریش برخورد نموه و از رئیس آنان عبدالله بن عمر اینگونه سؤالی بکند. و سپس در زمان قاضی ابوبکر بن العربی ضرورت اینگونه ایجاب کند که ایشان این حقایق را بیان کنند. و نیز امثال ما در عصر خود احساس کنیم که هنوز برخی از افراد این امت در قبال عثمان موضعی دارند که ما را مجبور میکند حقائق را باز گفته، از تاریخ این خلیفه بزرگ تاریکیهای سردرگمی و دروغ را بزدائیم. براستی که امت ما، امتی مسکین این است ... که در میان امتها حال ما به اینجا رسانیده است. ﴿لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾[الرعد: ۱۱]. و به همین مناسبت بگذارید بگوئیم که عصر خلیفه عثمان سرا باید عصر طلائی اسلام نام نهاد. باشد که حسودان و دروغگویان و افترازنندگان هر چه میخواهند بگویند ... در عهد این خلیفه بزرگ، اموری تنظیمی و تشکیلاتی انجام گرفت که بزرگترین آنان جمع نمودن مردم بر قرآنی واحد است ... همانگونه که دیدیم او عطای مردم را بسیار زیاد کرد، تا آنجای که حسن البصری که یکی از علمای تابعین است، کثرت خیر را در زمان او اینگونه وصف میکند: جارچی عثمان را دیدم که اینگونه ندا میداد: «ای مردم بسوی عطایای خود بشتابید». و مردم میرفتند و ارزاق بیشماری برمیگرفتند و بخدا سوگند که با گوشهای خود شنیدم که منادی او فریاد میزد: «ای مردم برای دریافت لباس بشتابید». و میرفتند و طلا و جواهر میگرفتند. و فریاد میزد: «برای دریافت روغن و عسل بشتابید». و حسن بصری ادامه میهد: ارزاق بیشمار بود و خیر بسیار زیاد، و رابطه میان مسلمانان بسیار خوب. بر روی زمین هیچ مؤمنی از مؤمن دیگر نمیترسید و هر مؤمنی بر این بود که به یاری برادرش بشتابد و با او الفت ورزد. و اگر یاران کمی صبر میکردند، آن رزق و عطاء همه آنان را کفایت میکرد...». و حرکتهای پیروزمندانه فتح در میادین مختلف، در زمان او استمرار داشت. در زمان او شمال آفریقا فتح گردید، و اسکندریه را که برای بار دوم به دست رومیان افتاده بود باز پس گرفت. او به جنگ بلاد نوبه رفت و اهالی آنان را توسط فرماندهش عبدالله بن سرح مجبور به پرداخت جزیه نمود. و در زمان خلافت عثمان اولین نیروی دریایی اسلامی بوجود آمد، و اولین کسی که به این فکر افتاد معاویه بن ابیسفیان بود، که ولایت شام را در دست داشت. و او از این نیروی دریایی جهت جنگ با قبرس استفاده نمود و پیروزمندانه از اهالی آنجا جزیه گرفت. عبدالله بن سعد والی مصر نیز به معاویه اقتدا کرده و لشکر دریایی دیگری جهت محافظت سواحل مصر و شمال آفریقا بوجود آورد. رومیان که از پیشرفت شگفتانگیر عرب در نیروی دریایی خویش به ترس افتاده بودند، لشکری عظیم مشتمل بر ۶۰۰ مرکب برای جنگ با آنان گسیل داشتند که فرماندهی آنان را بر طبق روایت طبری، خود پادشاه قسطنطین بعهده داشت. نیروی دریایی مسلمانان، این حمله را با شجاعت و حماسه بینظیری پاسخ گفتند و در جنگی که به «ذات الصواری» معروف است با آنان در افتادند. در این جنگ که به کشته شدن عده زیادی از دو طرف انجامیده و آب دریا را از خون افراد دو طرف سرخ نمود، پیروزی نصیب مسلمانان بود. در عهد خلیفه عثمان، آذربایجان، ارمنستان، و دیگر نقاط بلاد فارس فتح گردید. (م)