[امارت دادن به ولید ابن عقبه]
۱۱- و اما ولایت دادن به ولیدابن عقبه. مردم – بر اساس فساد نیتی که دارند – قبل از حسنات، اول بسوی سیئات میشتابند. آنان با تمسک به افترا گفتند: او را به همان خاطر که خودش گفته بود ولایت داد. او گفت: «او را بخاطر اینکه برادر من است، ولایت ندادهام، [۷۵]بلکه او را بخاطر اینکه فرزند ام حکیم البیضاء عمه رسول خدا و توأم (دوقلوی) پدرش میشود، ولایت دادهام. و بیان این مسئله را ذکر خواهیم کرد [۷۶]. و باید دانست که امر ولایت، اجتهاد است، [۷۷]و میدانیم که عمر، سعدبن ابیوقاص را عزل نموده، و از او جوانتر را بر سر کار گمارد [۷۸].
[۷۵] او از سوی مادرش، «اروی بنت کریز» که دختر «بیضاء» دختر عبدالمطلب بن هاشم بود، برادر عثمان میشد. [۷۶] کسی که احوال و اوضاع صدر این امت را نداند، شاید بپندارد که امیرالمؤمنین عثمان، ولید ابن عقبه را از سر راه پیدا کرده و ولایت کوفه را به او داد. اما کسانی که خداوند نعمت آشنایی با آن عصر جلیل و مردمانش را به آنان عطا نموده است، میدانند که دولت صدر اسلام از خلافت ابوبکر، این جوان سخت عزیمت صادق الایمان را کشف نموده و تا زمان وفات ابوبکر از استعدادات وی در راه خداوند استفاده نمود. او در اولین شغل خویش، در جنگ مذار با فارسیان در سال ۱۲ هجری، موضع اسرار خلیفه ابوبکر و امین لشکر خالدبن ولید در نامههای جنگی بود. و سپس ابوبکر برای مدد، او را بسوی فرمانده دیگرش عیاض بن غنم الفهری فرستاد. او در سال ۱۳ هجری والی ابوبکر بر صدقات قضاعه بود، و سپس هنگامی که صدیق عزم فتح شام را نمود، ولید از لحاظ اعتماد، حرمت و کرامت برای او به منزله عمرو بن العاص بود. در نتیجه نامهای به عمروبن عاص، ولید ابن عقبه نوشته، و از آنان برای فرماندهی لشکرهای جهاد دعوت نمود. در نتیجه عمروبن العاص همراه با پرچم اسلام به سوی فلسطین، و ابن العقبه بعنوان فرمانده لشکر بسوی شرق اردن رفتند. و در سال ۱۵ هجری ولید بن العقبه سمت امارت «بنیتغلب» و عرب جزیره را بعهده داشته و بعنوان سدی در شمال شام از مجاهدین حمایت میکرد تا مبادا از پشت به آنان حمله شود. او فرماندهی «ربیعه» و همچنین مسلمانان و غیر مسلمانان «تنوخ» را بعهده داشت. او از این فرصت فرماندهی و ولایت خویش براین سرزمین که آکنده از اعراب نصاری بود استفاده نموده و از انواع طرق حکمت و موعظه حسنه جهت دعوت نصارای «أیاد» و «تغلب» بسوی اسلام استفاده میکرد تا همانند اعراب دیگر مسلمان گردند. أیاد از دست او بسوی «انضول» که تحت سیطره حکومت بیزانس بود فرار کرد و ولید ابن عقبه مجبور شد که از عمر بخواهد تا نامه تهدیدآمیزی به قیصر قسطنطنیه نوشته تا أیاد را به مرز دولت اسلامی باز گرداند. و «تغلب» نیز کوشید تا در مقابل نشر دعوت اسلامی ولید بین جوانان و کودکان تمرد نموده و به طرقی از آن جلوگیری کند. و این امر باعث خشمگین شدن ولید گردید. خشم او به گوش عمر ابن الخطاب رسید، و او از اینکه مبادا فرمانده جوانش ولید بخواهد در این مقطع زمانی که نصارای عرب تغلب به علت تعصبشان نسبت به قوم عرب دوش بدوش مسلمانان میجنگیدند به نصارای تغلب حمله کند، او را از ولایت آن منطقه برداشت. پس ولید با این تاریخ مجید در زمان خلافت عثمان ولایت کوفه را در دست گرفت. او از لحاظ رفق، عدل، و احسان از بهترین والیان کوفه بود و در مدت ولایت او لشکریانش در افقهای شرق همواره ظفرمند و پیروز بودند. (خ) [۷۷] مؤلف در اواخر این کتاب فصلی دارد که نام آن را «نکته» گذاشته است. و در این فصل به معنای و حقایقی اشاره نموده است که ولی امر در هنگام اجتهاد در بر سر کار گذاشتن و یا عزل والی در نظر میگیرد. و این معانی وحقائق بر اساس فقه عظیم و معارف بدیعی است که ائمه و علمای اسلام در ضمن فصولی که برای امامت و سیاست دولت در کتاب اصول دین تدوین نمودهاند به آن اشاره کردهاند. طاغیه و افتراگوی شیعه یعنی «الحسن ابن المطهر الحلّی» در کتابش بنام «منهاج الکرامه» اینگونه زعم میکند که: «عثمان ولایت امور مسلمانان را به هر کس و ناکسی واگذار نموده است». و شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه اینگونه به او جواب میدهد که: «علی سنیز به زیاد ابن ابی سفیان، اشتر نخعی، و محمدبن ابوبکر و امثال آنان ولایت داد. و برای شخص عاقل هیچ شکی نیست که معاویه ابن ابیسفیان از همه آنان بهتر بود». و نیز ادامه میدهد: بسیار جای تعجب است که شیعه، این مسئله را که عثمان به افرادی از بنیامیه که با او خویشی داشتند، ولایت داده است را امری منکر میبینند. در حالی که همه میدانیم که علی نیز به خویشاوندان پدری مادری خویش ولایت داده است. او عبدالله ابن عباس را والی یمن، و قثم ابن عباس را والی مکه و طائف نموده است. و اما بر مدینه، در روایتی سهلبن حنیف، و بر اساس روایتی دیگر «ثمامه» ربیبه محمد ابن ابوبکر (پسر ابی بکر که پس از وفات ابوبکر، علی با مادر او ازدواج نمود و او را علی بزرگ کرده است) را به عنوان والی قرار داد. از این گذشته، شیعه عقیده دارند که علی خلافت را فقط مختص به خاندان خویش میدانسته است که فرزندان او یکی پس از دیگری آن را به ارث میبرند. پس در صورتی که ولایت و امارت دادن در برخی از اعمال به نزدیکان و خویشان امر منکری باشد، پس دادن خلافت عظمی به نزدیکان و خویشان از آن منکرتر است! ... و اگر کسی بگوید که: «علی در مورد آن کاری کرده است که حجت در دست دارد»، به او میگوییم: حجت عثمان در آنچه که انجام داد عظمیتر است. و اگر مدعی، ادعا کند که علی «معصوم» بوده و دلایلی از این قبیل بیاورد تا زبان طعنهزنندگان را ببندد، ما نیز برای عثمان «اجتهاد» را دلیل میآوریم که هم در اخبار نقل شده به ثبت رسیده است و هم با عقل جور در میآید... و سپس شیخ الاسلام میگوید: رسول خدا جدر زمان حیات خویش از بنیامیه در امور مختلف استفاده میکرد، و نیز پس از او کسانی آنان را بکار گماردند که نمیتوان به آنان تهمت زده که با آنها قرابتی داشتند. یعنی ابوبکر و عمر. و هرگز نمیتوان قبیلهای از قبائل قریش را یافت که رسول خدا جدر آنان بیشتر از بنیعبدالشمس عاملانی گرفته باشد. چون تعداد آنان بسیار زیاد بوده، و شرف و سیادت در خون آنان بود. آری، نبی جدر زمان عزت اسلام، «عتاب بن اسید ابن ابیالعاص ابن امیه» را بر عزیزترین نقاط کره زمین یعنی مکه بکار گرفت. ایشان جاباسفیان بن حرب بن امیه را بر نجران، و خالدبن سعید بن العاص را بر صدقات «بنی مدلج»، یمن، و صنعاء بکار گماشت تا اینکه به رفیق اعلی پیوست.او جعثمان بن سعید بن العاص را بر تیماء، خیبر، و قریههای «عرینه» و ابان بن سعید ابن العاص را بر برخی از سرایا و سپس بر بحرین گماشت که پس از علاء ابن الحضرمی (حلیف بنیامیه) تا زمان وفات رسول خدا جبر این سمت بود. عثمان میگوید: من بجز کسانی که نبی جاز آنان استفاده نمودهاند، و یا اینکه از جنس و قبیله آنان بودهاند، از کسی دیگری استفاده ننمودهام، و بهمین صورت ابوبکر و عمر ... در نتیجه اجازه استفاده از بنیامیه که بر اساس نص ثابتی که از نبی جبه ثبت رسیده است در نزد هر عاقلی موثقتر از ادعای خلافت در شخصی معین از بنیهاشم است، که نص ثابتی از آن در دست نیست. و نزد اهل علم، این ادعا بر اساس نقل، دروغ و نفاقی بیش نیست، حال آنکه اجازه استفاده از بنیامیه بر اساس نقل ثابت بوده و درست میباشد. و کسی که به زندگانی کارگزاران عثمان بنگرد، حیات آنان را سرشار از جهاد و فضل دیده و آنان را در میان رجال دولت در بالاترین مرتبهها مییابد، و هیچ شکی به دل راه نمیدهد که آنان بنیانگذاران اساس و شالوده مجد اداری و لشکری اسلام میباشند، و ثواب نتایج فتوح جنگی و انتشار اسلام در شرق و غرب کره زمین را خواهند برد. (خ) [۷۸] این واقعه در سال ۲۱ هجری اتفاق افتاد، و کسانی که پس از سعد بکار گرفته شدند عبارتند از: عبدالله بن عبدالله بن عتبان (که در زمان او واقعه نهاوند اتفاق افتاد) و پس از او زیاد بن حنظله (که از این منصب استعفا داد) و پس از آندو، عماربن یاسر. (خ)