استدلال شیعه به حدیث «غدیر خم» و دعای «اللهم وال من والاه...»
گفتهاند: این طرز عمل برای اموری است که فهم آن مشکل است، اما این امور را براحتی میتوان فهمید. چون نبی جبر طبق نص خودش علی را پس ازخویش خلیفه خوانده است و به او فرموده است: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، با این فرق که پس از من پیامبری وجود ندارد» [۲۲۱]و نیز فرمودند: «اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله؟» (معنی): «خداوندا یار باش کسی را که او یار او بود، و دشمن باش کسی را که دشمن بود، و نصرت ده کسی که او را نصرت داد، و سرافکنده کن کسی که او را خذلان بخشید» [۲۲۲].
در نتیجه پس از این حدیث برای عناد و لجاجت دلیلی نمیماند.
[۲۲۱] در کتاب مغازی از صحیح بخاری، و فضائل الصحابه از صحیح مسلم، از حدیث سعدبن ابیوقاص آمده است که رسول خدا جبرای جنگ تبوک خارج گردید و علی را بجای خویش نشاند.علی به ایشان گفت: «آیا با بچهها و زنان در اینجا میگذاری؟» و رسول خدا ججواب دادند که: «آیا راضی نمیشوی که برای من به منزله هارون نسبت به موسی باشی، با این فرق که پس از من پیامبری وجود نخواهد داشت». و در مورد این حدیث میتوانید به مناقشهای که میان السیدعبدالله بن الحسین السویدی، و ملاباشی علی اکبر شیخ العلماء شیعه و مجتهد آنان که در زمان نادر شاه، در سال ۱۱۵۶ هجری اتفاق افتاد، و در کتاب (مؤتمر النجف) بچاپ رسیده است () مراجعه کنید. (خ) ()- به کتاب مؤتمر النجف که شیخ محبالدین الخطیب به آن اشاره نمودهاند مراجعه کردم. و در آنجا مشاهده کردم که ایشان از زبان السویدی نقل میکنند که ابن الجوزی گفته است: این حدیث، با اینکه بخاری و مسلم آن را روایت کردهاند موضوع است!. و نیز در این حدیث هیچ نصی جهت وصیت خلافت به علی پس از مرگ رسول خدا جوجود ندارد. شیخالسویدی میگوید: اگر این حدیث، بر به خلافت رسیدن علی پس از رسول خدا جدلالت کند، به دلائل قویتری این مسئله به این امر دلالت دارد که پس از نبی ج، ابن اممکتوم خلیفه مسلمانان خواهد بود. چون ایشان جاو را به جای خودشان بر مدینه گماشت.و نیز بسیاری دیگر را بجای خویش نشاند. پس چرا بر طبق این اصل، خلافت را فقط به علی مختص میدانید؟ با اینکه میدانیم همه این افراد در جانشینی رسول خدا جشریک میباشند. و باز هم باید گفت که اگر این مسئله فضیلتی برای علی سبود، ایشان هرگز از این مسئله ناراحت نمیشده و میگفت: «آیا مرا به همراه بچهها و زنان و ضعیفان در اینجا میگذاری؟» و آنگاه نبی جبرای اینکه ایشان را راضی کند میفرماید: «آیا راضی نمیشوی که برای من به منزله هارون نسبت به موسی باشی». و نیز امام ابن تیمیه /در سخنانش در مورد این حدیث میفرماید: «.... و نیز نبی ج، هنگامی که ابوبکر و عمر در مورد اسیران جنگی نظر دادند، ابابکر را به ابراهیم و عیسی و عمر را به نوح و ابراهیم تشبیه نمودند. و این تشبیهات بزرگتر از تشبیه نمودن علی به هارون میباشد. و همه میدانیم که این تشبیهات باعث نمیگردد که ابوبکر و عمر به منزله آن پیامبران باشند. چون تشبیه نمودن چیزی را به چیز دیگر، بخاطر تشابهی است که در برخی از امور میان آندو وجود دارد، که اینگونه تشبیهات در کتاب، سنت، و کلام عرب بسیار وجود دارد. (مجموع الفتاوی ۴/۴۱۹ باختصار) (م) [۲۲۲] این حدیث را نسائی در «خصائص علی» ونیز احمد و حاکم اخراج نمموده و حاکم میگوید: این حدیث به شرط صحیحین، صحیح میباشد. و نیز این حدیث طرق دیگری نیز دارد که همه صحیح میباشند. اما در جمیع این طرق، این جمله که: «وانصر من نصره، واخذل من خذله»، وجود ندارد. (م)