[چرا معاویه سحجر بن عدی سرا کشت؟]
و اگر بگویند: او حجر بن عدی – که یکی از صحابه و مشهور به خیر بود – را بر اساس شکایت زیاد (امیر کوفه) در حالی که اسیر بود بقتل رسانید. و حتی عایشه کسی را فرستاد تا او را از این امر منصرف کند، اما وقتی که این فرستاده به آنجا رسید حجر را کشته بودند.
خواهیم گفت: ما همه میدانیم که او حجر را به قتل رسانید، و در این مورد اختلاف نمودهایم: چون برخی میگویند او را به ظلم کشته است، و برخی دیگر میگویند که او را به حق کشته است [۲۷۸].
و اگر گفته شود: اصل این است که معاویه او را به ظلم کشته است، مگر اینکه برای قتل او دلیل بیاورید.
میگوئیم: اشتباه میکنید. هنگامی که امام کسی را میکشد، اصل این است که قتل او به حق بوده است، و اگر کسی بگوید که قتل او ظلم بوده است، باید با دلیل، این مسئله را ثابت کند. و از این گذشته، اگر قتل او ظلم محض بود، همه خانههای اهل کوفه معاویه را لعنت میکردند. اما مدینة السلام یعنی دارالخلافه بنیعباس را میبینیم – که با وجود اینکه میان آنها و معاویه یعنی بنیامیه فاصله زمانی زیادی وجود دارد – بر در همه مسجدها نوشته است: «بهترین مردم پس از رسول خدا ج، ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان، سپس علی، و سپس معاویه خال المؤمنین شمیباشند» [۲۷۹].
و اما حجر – آنگونه که گفته میشود – از زیاد امور منکری دیده بود، [۲۸۰]در نتیجه او را با سنگ زده، و میخواست خلق را به فتنه بیاندازد. پس معاویه نیز او را در زمره کسانی برشمرد که نیت فساد در زمین را دارند.
و عایشه با او در هنگام حجش صحبت کرد، و معاویه به او گفت: من و حجر را رها کن تا زمانی که نزد خداوند ملاقات کنیم.
و شما نیز ای مسلمانان بهتر است که آنان را رها سازید تا اینکه بهمراه صاحبشان مصطفی جملاقات کنند. حال آنکه شما نمیدانید در آنروز از کدام در داخل خواهید شد. پس در این امر مداخله نکنید [۲۸۱].
[۲۷۸] حجربن عدی الکندی را بخاری و دیگران در زمره تابعین برشمردهاند، و برخی دیگر او را صحابی میدانند. او در واقعه جمل و صفین از شیعیان علی بود. و ابن سیرین روایت میکند که زیاد – که امیر کوفه بود – مشغول خطبه گفتن بود، و خطبهاش به درازا کشید. پس حجربن عدی فریاد زد «الصلاة»! اما زیاد به حرف او توجهی نکرد و به خطبه خویش ادامه داد. در نتیجه حجر و برخی دیگر با او بودند او را با سنگ زدند. و زیاد هم به معاویه نامهای نوشته و از شورش حجربن عدی بر ضد امیرش آنهم در خانه خدا شکایت کرد و این عمل حجر را فساد فی الارض خواند. و معاویه نیز به زیاد نوشته و از او خواست تا حجر را نزد او بفرستد ... و هنگامی که او را نزد معاویه آوردند، دستور داد تا او را بکشند. در نتیجه کسانی که میگویند معاویه او را به حق کشته است دلیلشان این است که: هیچ حکومتی در دنیا وجود ندارد که با کسی که امیر خویش را با نیتی برخاسته از حزبیت و تشیع با سنگ زده است، بهتر از این رفتار کند، در حالی که امیر او بر منبر مسجد جامع ایستاده و مشغول خطبه راندن است. و کسانی که مخالف قتل او میباشند، فضائل حجر را برشمرده و میگویند: معاویه نباید سعه صدر و حلم و صبر خویش را در مقابل مخالفانش از دست میداد. و گروه دیگر به آنان جواب میدهند که: حلم، سعه صدر و صبر معاویه هنگامی بدرد میخورد که بغی بر علیه خود او باشد. اما هنگامی که این بغی در جماعتی که حاکم آن بر منبر مسجد میباشد صورت میگیرد، دیگر جائی برای سعه صدر و حلم باقی نمیگذارد، آنهم در کوفه، که اکثر شورشگران در زمان فتنه بر علیه عثمان از آنجا خارج شده بودند، و همانگونه که دیدیم امت را مجبور کردند تا در خون، آبرو، سلامت قلوب، و جهاد خویش آنگونه قربانیهای بدهد، که در صورتی که هیبت دولت به همراه تأدیب اینگونه افراد یاغی و در وقت مناسب حفظ شده بود، این امور هرگز اتفاق نمیافتاد. و همانگونه که عایشه آرزو داشت که معاویه حجر را به سعه صدر خویش بپذیرد، عبدالله بن عمر نیز همین مسئله را آرزو میکرد. و واقع امر این است که معاویه صبر عثمان و اخلاق او را در برداشت، اما در مواضع حکم، همواره عاقبت عثمان، و سرانجام شورش بر علیه او را از جلوی چشمان خویش میگذرانید. (خ) [۲۷۹] مؤلف در زمان دولت عباسی در بغداد بسر میبرده است. پس او مساجد آنجا را به چشم دیده و همه آنها را میشناسد. و معاویه خالالمؤمنین (دائی مؤمنین) است. چون او برادر ام المؤمنین رمله بنت ابیسفیان است که به کنیه «أم حبیبه» معروف میباشد. (خ) [۲۸۰] زیاد در زمان خلافت علی یکی از والیان او بود، و حجربن عدی از والیان زیاد و انصار او بود. حجر در این زمان هیچ امری را بر زیاد انکار نمیکرد. و زمانی که زیاد یکی از والیان معاویه گردید، حجر با عاطفهای منبعث از تشیع علی و حزبیت تبدیل به یکی از منکران اعمال زیاد گردید. و این عمل او تازگی نداشت چون او قبل از زیاد نیز با همه والیان معاویه همین رفتار را داشت. در نتیجه با توجه به همین اعمال حجر، معاویه او را از مفسدان فی الارض میدانست. (خ) [۲۸۱] و در جمله انتقاداتی که آن را به معاویه متوجه میسازند، این است که او بر منبرها علی سرا لعن میکرد. مورخ عبدالوهاب النجار در کتابش «الخلفاء الراشدون» صفحه ۴۳۸ در حالی که مصدر خبر را ذکر ننموده است – و این مسئله هنگامی است که علی از نتیجه تحکیم آگاه میگردد – میگوید: «... علی هنگامی که نماز صبح را ادا مینمود در قنوت خویش میگفت: خداوندا معاویه و عمرو را لعنت کن». و در ازای این قنوت میگویم: همانا علی سبرای دشمنان خویش سنتی را بر جای گذاشت که همانند خودش با او رفتار نموده، و از این لعن او عبادتی بسازند که در پشت همه نمازها ادا میگردید. در نتیجه معاویه هنگامی که خطبه میکرد، علی را لعن مینمود ... و این مسئله به سنتی تبدیل گردید که در بنیامیه تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت. و این خبر نقل شده را ما به عهده راوی آن میگذاریم، چون از صحت آن هیچ اطلاعی نداریم، و فکر نمیکنیم که درست باشد. (م)