[روایت صحیح در مسئله تحکیم]
و خبرهای صحیح در مورد این مسئله، آنچه است که ائمهای همانند ابن الخیاط [۲۰۵]و الدارقطنی روایت کردهاند [۲۰۶]، که: هنگامی که دو طائفه عراقی (لشکر علی س) در صد هزار نفر، و طائفه شامی (لشکر معاویه س) در هفتاد و یا نود هزار نفر خارج شده و در نزدیکی فرات در صفین فرود آمدند، در اولین روز یعنی سه شنبه بر سر آب با هم به قتال پرداختند. و اهل عراق در این نبرد پیروز شدند [۲۰۷]. و سپس در چهارشنبه، هفتم صفر سال ۳۷ هجری، پنجشنبه، جمعه، و شب شنبه دوباره به نبرد پرداختند. [۲۰۸]و اهل شام قرآنها را بالا برده و بسوی صلح خواندند، و به این شرط از هم جدا شدند که هر کدام از دو گروه امر خود را به مردی بسپارد تا سخنگوی آنان بوده و با هم مذاکره کنند. از جهت علی، ابوموسی [۲۰۹]، و از جهت معاویه، عمروبن عاص مأمور اینکار شدند.
[۲۰۵] او امام حافظ، ابو عمرو خلیفه بن الخیاط العصفری البصری است که از دینداران اهل علم بوده و از شیوخ امام بخاری است. ابنعدی درمورد او میگوید: صدوق، و مستقیم الحدیث بوده و از دینداران اهل سنت است. ایشان در سال ۲۴۰ هجری وفات یافتند. (خ) [۲۰۶] او امام حافظ ابوالحسن علی بن عمر الدارقطنی است. (۳۰۶ – ۳۸۵ هجری) و با توجه به بزرگی منزلتش در حدیث از ائمه فقهاء شافعی است، که در ادب و شعر نیز پیشتاز بود. او از بغداد بسوی مصر آمد تا ابنحنزابه وزیر کافور را در تألیف مسندش مساعدت کند، و وزیر نیز در اجلال وی مبالغه کرد. حافظ عبدالغنی بن سعید میگوید: «بهترین سخنوران در مورد احادیث رسول خدا جسه نفر میباشند: علی بن المدینی در زمان خودش، و موسی بن هارون القیسی در زمان خودش، والدارقطنی در زمان خودش». (خ) [۲۰۷] قتال بر سر آب، قتالی جدی نبود. و عمروبن العاص در آنروز میگوید: «انصاف نباشد که ما سیراب، و آنان تشنه باشند». و کسانی که از لشکر شام تظاهر به منع عراقیان از آب میکردند، فقط میخواستند که به آنان، منع آب از امیرالمؤمنین عثمان را در مرکز خلافتش یادآوری کنند. (حال آنکه عثمان کسی بود که خودش و از مال شخصی خودش بئر و یا چاه رومه را خریداری کرده بود، تا برادران مسلمانش از آن استفاده کنند). و پس از آنکه در استفاده از آب با یکدیگر مشارکت کردند، دوباره در ماه ذیالحجه سال ۳۶ هجری نبرد را شروع کرده، و در ماه محرم سال ۳۷ آتشبس اعلام کردند. و سپس وقائع ماه صفر پیش آمد که مؤلف به آن اشاره خواهد کرد. (خ) [۲۰۸] این شب، به «لیله الهریر» معروف است که در آن دو گروه تا صبح با هم به پیکار پرداختند.(خ) [۲۰۹] و آخرین عهد به ابوموسی هنگامی بود که او والی کوفه بود. و این در زمانی بود که دعوتگران علی به کوفه آمده و مردم را به پوشیدن سلاح و پیوستن به لشکر علی جهت قتال با اصحاب جمل در بصره، و پس از آن قتال با یاران معاویه در شام دعوت میکردند. اما ابوموسی از ریخته شدن خون مسلمانان آنهم با ترغیب شورشگران ناراحت بود، و امت محمد جرا به سخن نبی جکه در هنگام بروز این فتنه، شخص نشسته از شخص ایستاده در امانتر است، تذکر داده و یادآوری میکرد.و در این هنگام که او در مسجد از حدیث نبوی سخن میگفت، اشتر نیز او را رها گذارده تا حرف خود را بزند، و بسرعت بسوی دارالاماره رفته و آنجا را به اشغال خویش درآورد. و هنگامی که ابوموسی بسوی دارالاماره برگشت، اشتر از دخول او به دارالاماره جلوگیری کرده و به او گفت: «امارت ما را رها کن و از شغل خویش کنارهگیری کن». در نتیجه ابوموسی نیز از امارت خویش کنارهگیری کرده، و در قریهای بنام «عرض» و بدور از فتنه و خونریزی سکنی گزید. و هنگامی که مردم از ریختن خون خسته شدند، فهمیدند که آنچه ابوموسی به مردم میگفت در مقام نصیحت بود و سخنانش درست از آب درآمد. و از علی خواستند که او (ابوموسی) نماینده عراقیان در امر تحکیم باشد. چون حالتی که ابوموسی به سوی آن میخواند حالتی بود که صلاح کار را در پی داشت. در نتیجه از پی ابوموسی فرستاده و او را از عزلت خویش بیرون آوردند. (خ)