العواصم من القواصم

فهرست کتاب

مقدمه علامه محب‌الدین الخطیب /

مقدمه علامه محب‌الدین الخطیب /

حمد و شکر خدایی را که بر انسانیت، به نعمت اسلام منت گذارده، و درورد و سلام خدا بر انسان اعلی و معلم اکمل، محمدبن عبدالله، برگزیده او در میان خلق. از خداوند خواستاریم که والا مقامانی را که رسالت وی جرا محقق نمودند، و به صحبت وی مشرف شده، و در امت ایشان جخلافتشان را به زیبایی تمام نمودار ساختند، مقامی والاتر عطا نموده و آنان را غرق در احسان خویش نماید. و نیز همه کسانی که راه آنان را ادامه داده و بر سنت آنها ملتزم بودند و اهداف آنان را دنبال می‌کردند.

اما بعد، اکثر نقاط این عالم اسلامی که ما به انتساب به آن افتخار نموده و برای پیروزی آن و نیز پیروز شدن به آن زندگی می‌کنیم، در هنگام دولت اسلامیِ اولین و زمان پس از خلفای راشدین فتح گردیده است، و اکثر مردمان آن به دست خلفای اموی و والیان و فرماندهان لشکریانشان به هدایت اسلام نائل شده‌اند، که این عمل آنان، متممِ کوشش‌هایی بود که دو یار رسول خدا ج و دو خلیفه اولش – ابوبکر و عمر ب– آغاز کرده بودند.

جریان انتشار اسلام و در آغوش گرفتن آن توسط امت‌ها، از اموری است که محتوای تاریخ را به خویش اختصاص داده‌است و نسل‌های گذراز آن روز تا به امروز در مقابل آن موضع‌های مختلفی داشته‌اند: برخی با شنیدن خبر این پیروزی‌ها قلوبشان آکنده از سُرور گشته و مسببانِ این خیر عظیم را دعای خیر نموده‌اند؛ در مقابل، برخی دیگر روی در هم کشیده و بر بانیانِ این مجد، حسد و حِقد ورزیدند و تصمیم گرفتند به هر وسیله‌ای هیئت نورانی آنان را پر از نقص جلوه دهند.

ما کسانی را که شیرینی اسلام را در کام خویش نچشیده‌اند معذور می‌دانیم؛ همچنین آنانی را که به دلیل وضعیت اجتماعی از اُنس با اسلام و عظمت و اغراض شریفش بازمانده‌اند و نتوانسته‌اند سیرت کسانی را که به آن قیام نمودند درک کنند، چون آنان به تاریخ اسلام به دیده‌ای معیوب نگریسته و در اذهان خویش از اسلام تصویری ساخته‌اند که با حقیقتِ آن مغایرت بسیاری دارد. ولی باید اعتراف کنم – چون انکار نمودن فایده‌ای ندارد – که در میان کسانی که خود را به اسلام منسوب می‌دارند افرادی یافت می‌شوند که حتی به خلیفه اول رسول خدا ج حسد و بغض ورزیده و تمام همّ و سعیشان بر این است که حسنات او را به سیئات بدل سازند. نیز یکی از کسانی که به چشم خویش عدل عمر سو زهدش در دنیا و انصافش را با جمیع خلق دیده بود، نتوانست که آتش حِقد خویش را مهار ساخته و در نتیجه او را با خنجری به شهادت رساند. در میان قومی که عمر را خنجر می‌زنند۲تا به امروز کسانی وجود دارند که می‌کوشند حسنات این مَثَل اعلای عدل و انسانیت و خیر را مُشَوَّه‌ جلوه دهند، و در عصر عثمان۳* کسانی وجود داشتند که از طیب و نرمی و نکوییِ این خلیفه، که قلب او از رحمت خداوند خلق شده بود، به تنگ آمده و برای او گناهانی اختراع نمودند و آنقدر آن را تکرار کردند که خودشان نیز باورشان شد. سپس در اشاعه این افترائات فتنه‌گری کرده و ریختنِ خون پاکش را در ماه حرام و در جوار قبر پدرِ دو همسرش محمد ج حلال جلوه دادند.

دیری نپایید که انسانیت معجزاتی را مشاهده نمود از رجال اسلام در نشر این دین الهی، ورود امت‌ها به این دین مبین و شنیده شدن کلمات «الله أکبر ... حي علي الفلاح»، تا اینکه پژواک این صدا در بلندی‌های کوه‌های هندوکُش، سراسر هند و سواحل محیط در غرب و دشت و صحرا و کوه‌های اروپا شنیده ‌شد، تا جایی که دشمنان اسلام نیز برای وصف این عمل الهی به جز واژه «معجزه» واژه دیگری نیافتند. آیا همه این امور در زمان همین دولت اموی اتفاق نیفتاد؛ اموری که حتی اگر یک‌دهم آن را مجوس و بت‌پرستان انجام می‌دادند و اگر یک صدم انصاف و جوانمردی و کرم و شجاعت و ایثار و فصاحت و نجابتِ مردان این دولت را مردان مجوس و بت‌پرست داشتند، برای این زندیقان پرچم‌های تقدیر و اعجاب بلند می‌کردند و فریادهای ثنا و مدحشان تا آسمان هفتم می‌رسید.

اما تاریخ صادق از احدی نمی‌خواهد که برای کسی لوای تقدیر و ثنا برافروزد، بلکه از کسانی که در مورد این مردان سخن می‌گویند و می‌شنوند می‌خواهد که لااقل حسنات آنان را به حد خودش تقدیر نموده، و در ذکر بدی‌های آنان تقوای خداوند را پیشه کرده، و به افترا و دروغ غرض‌ورزان توجهی ننموده و گول نخورند.

ما مسلمانان پس از رسول خدا ج برای کسی ادعای عصمت نکرده‌ایم، و هر کسی که پس از ایشان ج برای کسی ادعای عصمت کند دروغگو و کذاب است، چون انسان، در کالبد خاکیش همان انسان است و از او اموری سر می‌زند که از هر انسانی ممکن است سر زند. پس منشأ حق و خیر بوده و نیز می‌تواند منشأ باطل و شر باشد. ممکن است حق و خیر در وجود انسانی فراگیر گردد و در نتیجه، آن فرد اهل حق و خیر گردد، اما این مسئله مانع آن نمی‌شود که این شخص دارای لغزش‌هایی نیز باشد. و بر عکس،‌ ممکن است که باطل و شر در انسان دیگری به مقدار زیاد توسعه یافته و در نتیجه این شخص اهل باطل و شر گردد، اما این مسئله نیز مانع آن نمی‌گردد که هر از گاهی از این شخص اعمالی صالح سر بزند.

پس بر همه کسانی که می‌خواهند در مورد اهل حق و خیر سخن بگویند واجب است که اگر از آنان لغزش‌هایی یافتند، حق و خیر آنان را به خاطر این لغزش‌ها نادیده نگرفته و آن را کفران نکنند، چون این لغزش‌ها هرگز آن حسنات بزرگ را از بین نخواهد برد؛ و نیز کسانی که می‌خواهند در مورد اهل باطل و شر سخن بگویند، اگر از آنان اموری صالح نیز یافتند، مردم را به این وهم نیندازند که آن حسنات اندک، باطل و شر آنان را از بین خواهد برد.

حوادث صد ساله اول تاریخ اسلام، از معجزات تاریخ به شمار می‌روند، و نمونه اعمالی را که اهل این صد سال از گذشته افتخار آفرین ما انجام دادند هرگز قبل از آنان امت‌های روم و یونان انجام ندادند و پس از آنان نیز هیچ امتی را یارای انجام آن نیست.

ابوبکر، عمر و دیگر خلفای راشد چهارگانه، و دیگر برادران آنان که از عَشرة مُبشره به بهشت بودند، و نیز همترازان آنان از اصحاب رسول خدا ج خصوصاً آنانی که با او بوده و با همیاری و همکاری نزدیک با او به صحبت شیرین و افتخارآفرینش نائل شدند– کسانی که قبل و نیز بعد از فتح انفاق نموده و قتال کردند – همه و همه خورشید‌هایی بودند که فقط و فقط برای یک‌ بار در آسمان انسانیت درخشیدن گرفته و دیگر آسمان بشریت هرگز طمع آن را نخواهد داشت که طلوع همانند آنان را در دل خویش ببیند، مگر اینکه مسلمانان بر این مسئله عزم کنند که بار دیگر به فطرت اسلام باز گشته و دوباره خود را به ادب اسلام بیارایند. پس آنگاه است که خداوند از آنان خلق دیگری خواهد ساخت که برای حق و خیر زیست نموده و همواره با باطل و شر در حال نبرد می‌باشد، تا آن زمان که انسانیت راه حقیقتش را به سوی سعادت باز یابد. و اصحاب رسول خدا، این خورشید‌های آسمان اسلام، در منزلت و مرتبه تفاوت داشته و فضائل متفاوتی دارند. اما همین را بدانیم که با وجود این تفاوت منزلت، اینان همه فضلند و بس، و اگر افاضل و دست‌اندرکاران تاریخ مسلمانان شروع به تمییز و جدا نمودن آثار اصیل و دخیل سیرت آن بزرگواران نموده و احادیث ساختگی را از احادیث ناب جدا کنند، از آنچه برادران «أبولؤلؤه»، و «عبدالله‌بن سبأ» و مجوس برای مشوه ساختن آنان اختراع نموده‌اند، دهشت همه وجودشان را فراخواهد گرفت. آری، آنان نتوانستند که با اسلام مواجهه شریفی داشته و با افتخار در مقابل آن مقاومت کنند. و به همین خاطر به همراه این گونه نیرنگ‌ها‌ به قلعه آن داخل شده و به سلاح «تقیه» که مفهوم آن را نیز مسخ کرده بودند، به سراغ مسلمانان رفتند. آنان اموری را در اسلام داخل نمودند که به آن تعلقی نداشت، و به سیرت رجال آن، مسائلی نسبت دادند که از سجایای اهل اسلام به دور بود. بدین گونه بود که بزرگ‌ترین رسالت‌های خداوندی و کامل‌ترین آنان، به طریقه‌ای از کسادی و جمود تبدیل شد که می‌بایست به زهر خویش اسلام و مسلمانان را از پای در می‌آورد، و اگر نیروی حیات‌بخش خارق‌العاده موجود در اسلام نبود، این هلاکت اجتناب‌ناپذیر بود. پس با تمسک به سیرت رجال، آن را از تشویه دشمنان زدوده و بدین ترتیب در طریق آنان گام برداریم. امید است که مسلمانانی همانند آنان تبدیل شده، و از اسلام دروغین دشمنان صحابه و تابعین آنها بدور باشیم.

ما بدین گونه با تقدیم این حقایق از قلم امام ابن‌العربی و یا هر نص اصیل دیگری که برای آن تعلیقه نوشتیم، برعکس دیگران بوده‌ایم که همواره با تعرضشان بر این نصوص خواستند تا اختلاف دفن شده‌ای را که پوشش زمان قرن‌هاست بر آن پرده کشیده است از خاک به درآورده و آن را ابراز کنند. چون صحابه در اخلاق خویش والاتر، و در اخلاص خود برای خداوند صادق‌تر از آنند که برای رسیدن به دنیا به مسابقه پرداخته، و یا برای دنیا با یکدیگر اختلاف کنند. اما در عصر آنان دست‌های پلیدی در کار بود که بر ایجاد اختلاف و دامن زدن به آن می‌کوشید. بدین گونه بود ایادی خبیثی در صحنه تاریخ داخل شده و وقایع را به غیر از صورت حقیقتش جلوه دادند.

اصحاب رسول خدا ج در این دین مبین الگوی والای ما بوده و حاملان کتاب الهی و سنت محمدی به شمار می‌روند که این امانت‌های سنگین را حمل نموده و با نقل آن به دیگران به ما رسانده‌اند. پس حق این امانت‌ها بر گردن ما این گونه حکم می‌‌کند که امور الصاقی و دروغینی را که به سیرت حافظان اولین آن نسبت داده شده، از سیرت آنان بزداییم و آنچه که به إفک و ظلم و عُدوان به آنان نسبت داده شده، از ایشان دور سازیم، تا بدین وسیله چهره حقیقی آنان را که همان چهره نقی و صادق راستین صحابه بوده و از انظار مردم به دور مانده است، به آنها بنمایانیم. بدین گونه است که کلمه الگو و نمونه برای آنان مصداقیت یافته، و نفوس از خیری که خداوند توسط آنان به سوی بشریت سوق داده است، مطمئن می‌گردد، و بدینگونه است که در شرع اسلام، طعن زدن به اصحاب رسول خدا ج به منزله طعن بر دینی که آنان روایت‌کنندگان آنند به شمار رفته و تشویه [=زشت جلوه دادن] سیرت آنان، به معنای تشویه امانت حمل شده توسط آنان و ایجاد شک در همه اساس‌هایی است که کیان شریعت این ملت حنیف بر آن بنا گردیده است. اولین نتایج این امور، محروم شدن جوانان این نسل و همه نسل‌های آینده از الگو و نمونه صالحی است که خداوند با منت گذاردن بر مسلمانان به سوی آنان فرستاده تا به آنان تأسی جسته و بدین گونه، حمل امانت‌های اسلام را ادامه دهند. این امر به جز با درک حسنات آنان و شناخت سجایای کریم آنان امکان‌پذیر نیست. این نسل باید بداند که کسانی که دست به تشویه حسنات آنان زده و آن سجایا را به غیر از صورت حقیقی‌اش جلوه داده‌اند، در حقیقت می‌خواسته‌اند با اسائه به مسلمانان اولین، به خودِ اسلام اسائه نمایند. پس وقت آن رسیده است که از این غفلت بدر آمده و قدر سلف و پیشینیان خویش را بدانیم تا با تمسک به سیرت صحیح و طینت پاک و طاهر آنان، از رهروان راه هدایت و نور باشیم.

کتابی که پیش چشم شماست، نوشته عالمی از بزرگان ائمه مسلمین است. ایشان در این کتاب کوشیده‌اند که صفات کمال اصحاب رسول خدا ج را بیان نموده و آنان و تابعین آنان را از آنچه به آنها نسبت داده شده پاک نماید. این کتاب با همه وجودش، فریادی از فریادهای حق است که جوانان مسلمان را بیدار ساخته تا دسیسه‌هایی که دشمنان صحابه برای آنان چیده‌اند درک نموده و با عبرت خویش از این دسیسه‌ها از تکرار آن جلوگیری کنند. بدین وسیله است که این جوانان پژوهشگر می‌توانند به حقیقت تاریخ اسلام پی برند، صفات ارزشمند رجال آن را کشف نمایند و بدانند که خداوندبه وسیله بزرگ‌ترین انقلاب تاریخ انسانیت و به دست آنان و یارانشان، چگونه معجزاتی خلق کرده است. باید دانست که اگر صحابه به همان صورتی بودند که دشمنانشان آنان را می‌نمایانند، هرگز معقول نبود که آنگونه فتوحات به دست آنان انجام گیرد و دعای آنان مبنی بر دخول فوج فوج مردم به دین خداوند مستجاب گردد.

قاضی ابوبکر بن العربی، مؤلف کتاب «العواصم من القواصم» امامی از ائمه مسلمانان بوده که فقهای مذهب امام مالک، او را از ائمه خویش می‌دانند و به احکام او اقتدا می‌شود. او از شیوخ «قاضی عیاض» مؤلف کتاب «الشِّفا بتعریف حقوق المصطفی» بوده، و نیز از شیوخ عالم فقیه «ابن رشد» به شمار می‌رود. ده‌ها نفر از شاگردان او از این طبقه‌اند، که می‌توانید اسامی آنان را در زندگینامه او بیابید. کتاب العواصم من القواصم از کتاب‌های برگزیده اوست که آن را در سال ۵۳۶ هجری تألیف کرده است، یعنی در زمانی که سرزمین‌های اسلامی از تألیفات و شاگردانش آکنده شده بود؛ همان شاگردانی که در عصر خویش به ائمه‌ای تبدیل گردیدند که به آنان اقتدا می‌شد. این کتاب در دو بخش تدوین شده و مبحث «صحابه» که آن را به خوانندگان تقدیم می‌کنیم، یکی از مباحث بخش دوم این کتاب است.

از خداوند مسئلت داریم که به جهت دفاعشان از اصحاب رسول خدا ج که به همراه ایشان رسالت خداوند را حمل نموده و در تبلیغ این رسالت در حیات ایشان و پس از وفاتشان صادقترین همکاران ایشان ج بودند که خداوند برای او انتخاب کرده بود، ثواب نیک دهد. آری، اصحاب رسول خدا ج سبب مجد اسلام بودن؛ آنانند که از وابستگی ما به این دین حنیف که هیچ نقصی را به خود راه نمی‌دهند، ثواب خواهند برد. پس هر نقصی که هست، از تقصیر ما در تخلق به آداب اسلام در نفس خویش، و عدم تعمیم سنت‌های آن در خانه و اجتماع و بازار و دادگاه و احکاممان است. شاید که پس از مطالعه این کتاب، در آنجا کسانی باشند که با خداوند عهد ببندد که در عمل خویش از ما بهتر باشد و در علم خویش از ما پاک‌تر. وعلی الله قصد السبیل.

محب‌الدین الخطیب۴

توجه خواننده را به این امر جلب می‌کنیم که در انتهای جملات پاورقی‌ها، در درون پرانتز حروفی نوشته شده است که نشان‌دهنده نام تعلیقه‌نویس است. این حروف از این قرارند:

(خ) = علامه محب‌الدین الخطیب

(م) = شیخ محمود مهدی استانبولی

[۲] برخی از زندیقان، هر سال در روز شهادت عمر به دست آن مجوسی ملعون (أبولؤلؤ) که او را باباشجاع لقب داده‌‌اند، جشن گرفته و شادی می‌کنند. پس زهر خیانت را ببینیم که چگونه به رگ‌های اسلام ریخته و آتش حسد دیرینه را ببینیم که چگونه زبانه می‌کشد. (م) [۳] * عصر عثمان سبه همراه رَخاء [= فراوانیِ نعمت] و فتوحات عظیمش از بزرگ‌ترین و درخشان‌ترین دوره‌های اسلامی به شمار می‌رود. حال آنکه مردمانی بی‌دین خواسته‌اند که این عصر را مسخ و مُشَوَّه [= زشت ومعیوب] جلوه دهند که در مورد آن در صفحات آینده سخن خواهیم گفت. [۴] علامه محب‌الدین الخطیب /در سال ۱۳۸۹ هجری وفات یافت.

العواصم من القواصم

نگرشی به موضعگیری صحابه پس از وفات رسول خدا ج

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله وسلم

صالح بن عبدالملک بن سعید می‌گوید:

نزد امام محمدبن‌ابی‌بکر بن العربی [۵]سبه مشغول تحصیل بودم که گفت:

«الحمدلله رب العالـمین [۶]اللهم صلی‌ علی محمد وعلی آل محمد کما صلیت علی إبراهیم وبارك علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی إبراهیم وآل إبراهیم إنك حمید مجید اللهم إنا نستدعي من رضاك الـمنحة کما نستدفع بك الـمحنة ونسألك العصمة کما نستوهب منك الرحمة ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا ویسرلنا العمل کما علمتنا وأوزعنا شکرما آتیتنا وألهم لنا سبیلا تهدي إلیك افتح بیننا وبینك بابا نفد منه علیك فلك مقالید السموات والأرض وأنت علی کل شيء قدیر».

[۵] او به جز «ابن العربی» است که نامش بصورت نکره (م) نوشته می‌شود. [۶] امام ابن العربی بخش اول کتاب خود (العواصم من القواصم) را به این حمد و ثنای زیبا آغاز می‌کند. پس ما نیز این قسمت از جزء دوم این کتاب که به موضع‌گیری صحابه شپس از وفات نبی جاختصاص داده شده است، به همین حمد و ثنای آغاز می‌کنیم. (خ)