[خصلتهای نیکوی معاویه س]
و اگر گفته شود: آیا درمیان صحابه، کسی لایقتر از معاویه برای خلافت نبود؟
جواب میدهیم: از معاویه بهتر بسیار بودند [۲۶۵]. اما خصلتهائی در معاویه جمع بود: عُمَر امارت همه شامات را به او داده بود [۲۶۶]. و این بخاطر حسن سیرت او [۲۶۷]و قیامش برای حمایت اسلام و سد نمودن منافذ فتنه [۲۶۸]و اصلاح لشکر به پیروزی بر دشمن [۲۶۹]و سیاست خلق بود [۲۷۰]و حدیث صحیح به فقه او گواهی میدهد [۲۷۱]. و نیز رسول خدا جبه خلافت وی شهادت داده است، هنگامی که در حدیث ام حرام میگوید که مردمانی از امتش قلب بحر احمر را شکافته و همانند پادشاهان بر سریرها تکیه میزنند. که این مسئله در زمان ولایت معاویه بود [۲۷۲]و میتواند حدیث عنوان شده توسط رسول خدا جمراتب ولایت را برساند: یعنی خلافت، و سپس ملک [۲۷۳]. در نتیجه ولایت خلافت برای چهار نفر اول خواهد بود، و ولایت ملک از معاویه آغاز خواهد گردید [۲۷۴]. حال آنکه خداوند تعالی در مورد داود گفته است – و او بهتر از معاویه میباشد:
﴿وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾[البقرة: ۲۵۱].
که در اینجا خداوند نبوت را پادشاهی خوانده است. در نتیجه به احادیثی که در سند و متن خویش ضعف به همراه دارند نباید هیچ التفاتی نمود [۲۷۵].
و اگر حالت اینگونه اقتضا میکرد که آنان در امور نگریسته و آنگاه تصمیم بگیرند – والله اعلم – ممکن بود که امور مجرای دیگری یابند. اما بیعت همانگونه که خداوند خواسته بود، و همانگونه که رسول خدا جوعده داده بود، و بر آن راضی بود و صلح را آرزو میکرد، برای معاویه انجام گرفت. ایشان جفرموده بودند: «این پسر من آقا است، و شاید خداوند توسط او بین دوگروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار کند» [۲۷۶].
[۲۶۵] همانند سعدبن ابیوقاص، این مجاهد فاتح و یکی از ده نفری که به بهشت بشارت داده شده بودند. و عبدالله بن مسعود که در ریز و درشت امور، پای در جای پای رسول خدا جمیگذارد، و بسیاری از این طبقه و بسیاری دیگر از نزدیکان به این طبقه، و آنان کسانی بودند که حکمین یعنی ابوموسی و عمروبن العاص پس از نبرد صفین امر امامت را در میان آنان قرار دادند تا در مورد آن تصمیم بگیرند. و آنان هنگامی که اجتماع همه امت بر معاویه را دیدند، پس از اینکه بعد از مقتل عثمان خود را از فتنه کنار کشیده بودند، همگی در پیروی از امامت معاویه داخل شده و با او بیعت کردند. (فتحالباری ۵۰: ۱۳) و خود معاویه نیز قدر و منزلت دیگران را میدانست. در کتاب البداية والنهاية (۱۳۴: ۸) از ابن درید از ابیحاتم از عتبی آمده است که میگویند: معاویه خطبه نموده و گفت: «ای مردم، من بهترین شما نیستم، و در میان شما کسانی هستند که از من بهترند: عبدالله بن عمر، و عبدالله بن عمرو و دیگر بزرگان. ولی شاید من از لحاظ ولایت به شما نفع بیشتری رسانده و در مقابل دشمنان از همه سختتر باشم».این حدیث را ابن سعد از محمد بن مصعب از ابوبکر بن ابیمریم از ثابت خدمتکار معاویه روایت میکند که میگوید آن را از معاویه شنیده است. (خ) [۲۶۶] و همه شامات تحت فرماندهی او قرار گرفته، و همراه با حُسن سیاست او از قویترین نیروهای اسلام گردید، و بهمراه اخلاق، سیرت، و حکمت فرماندهانش و صدق اسلامشان همواره پیشتاز لشکرهای اسلام برای جهاد و فتوحات پیروزمندانهای بود که در راه خدا انجام میگرفت. (خ) [۲۶۷] قبلاً حدیث لیث بن سعد امام اهل مصر با سند وثیقی که آن را به سعدبن ابیوقاص فاتح عراق و ایران و در همکوبنده دولت کسری رسانده بود را ذکر کردیم که میگفت او پس از عثمان کسی را ندیده بود که همانند معاویه به حق قضاوت کند. و نیز حدیث عبدالرزاق الصنعانی را که از حبر امت ابن عباس نقل کرده بود که میگفت: هرگز کسی را همانند معاویه ندیدهام که شایسته ملک باشد. و نیز از اقوال شیخ الاسلام ابن تیمیه که در مورد معاویه میگوید این است: سیرت معاویه در قبال رعیتش، از بهترین سیرتهای والیان به شمار میرود و رعیتش او را دوست داشتند. ودر صحیح مسلم این حدیث نبوی به ثبت رسیده است که: «برگزیده ائمه شما کسانی هستند که شما آنان را دوست داشته و آنان شما را دوست دارند، و شما بر آنان صلوات فرستاده و آنان بر شما صلوات میفرستند». و در تاریخ طبری (۱۸۸: ۶) روایت مجاهد از شعبی وجود دارد که میگوید: قبیصهبن الجابر الاسدی گفت: آیا شما را آگاه کنم که با چه کسانی هم صحبت بودم؟ من با عمر بن الخطاب هم صحبت بودم و هرگز کسی را به فقه و حسن مدارست او ندیدهام. آنگاه با طلحه بن عبیدالله هم صحبت بودم و هرگز کسی را که مانند او بدون هیچ مسئلتی اینگونه اینگونه زیاد عطا کند، ندیدهام. و آنگاه با معاویه هم صحبت بودم و هرگز رفیقی بهتر از او، و کسی که اینگونه ظاهر و باطنش همانند او یکی باشد ندیدهام. (خ) [۲۶۸] و در مورد همت و عنایت عظیم او در مورد این مسئله میتوان مثالهایی آورد. در زمانی که او در صفین درگیر و دار جنگ با علی سبود، به او خبر رسید که پادشاه روم بهمراه لشکرهای عظیمی به مرز اسلامی نزدیک شده است. در نتیجه معاویه به او نامهای نوشته و به او گفت: «بخدا سوگند که اگر از اینکار خویش دست برنداشته و به سرزمینت باز نگردی، با پسر عموی خود (علی) بر علیه تو صلح نموده، و تو را از همه سرزمینت بیرون رانده و همه زمین را بر تو تنگ خواهم کرد». در نتیجه پادشاه روم ترسیده و بجای خویش بازمیگردد. (البداية والنهاية ۱۱۹: ۸) (خ) [۲۶۹] در دریا و خشکی. چون پرچمهای اسلام که بدست لشکریان او افقها را میشکافت، نمایانگر عزتی بود که خداوند برای دینش و رسالت رسولش و مؤمنان میخواست. و همانگونه که فتح مصر و دخولش در اسلام و عروبت به تنهایی از اعمال عمروبن العاص بود، پس باید گفت که تأسیس نیروی دریایی اسلامی و فتوحات دریایی نخستین، بتنهایی از اعمال معاویه بود. و از مواردی که هر پژوهشگر تاریخ اسلام و عرب باید بداند این است که سیادت و فرماندهی و حکم، در ذات و فطرت معاویه قرار داشت. ابن کثیر از هشیم بن العوام،از جبله بن سحیم از عبدالله عمروبن العاص اینگونه اخراج نموده است که میگوید: «هرگز سرورتر از معاویه ندیدهام». جبله بن سحیم میگوید که پرسیدم: حتی عمر؟ و او جواب داد: «عمر از او بهتر بود ».و همانند این سخن در مورد معاویه را از عبدالله بن عمر بن الخطاب نقل کردهاند. (خ) [۲۷۰] شیخ الاسلام ابن تیمیه در منهاج السنه (۱۵۸: ۳) میگوید: اگر ایام معاویه را با ایام پس از او مقایسه کنیم، از پادشاهان اسلام کسی بهتر از معاویه وجود ندارد. و نیز در میان مردمانی که در زمان پادشاهان اسلام زندگی میکردهاند، هرگز مردمانی بهتر از کسانی که در زمان معاویه زیست میکردهاند وجود ندارد. اما اگر ایام او را با ایام ابوبکر و عمر محک بزنیم، تفاضل و اختلاف ظاهر خواهد گشت. و ابوبکر الاثرم از ... از قتاده روایت میکند که میگوید: اگر روزی را همانند ایام معاویه ببینید خواهید گفت که: او مهدی است».و نیز ابن بطه به همراه اسناد ثابتش از دو طریق از اعمش، از مجاهد روایت میکند که میگوید: اگر زمان معاویه را در مییافتید میگفتید که او مهدی است. و اثرم از ... ابوهریره المکتب روایت میکند که میگوید: نزد اعمش بودیم و از عمربن عبدالعزیز و عدل او سخن بمیان آمد. و اعمش گفت: پس اگر معاویه را ملاقات میکردید چه میگفتید؟ پرسیدند: در صبر و حلمش؟ و او جواب داد: نه بخدا، در عدلش. و عبدالله بن احمد بن حنبل میگوید: ابوسعید الاشج از ابواسامه الثقفی از ابی اسحق السبیعی نقل میکند که او معاویه را ذکر نموده و گفت: اگر او و یا ایام او را در مییافتید، میگفتید که او مهدی است. این گواهیها از آن ائمه اعلام در مورد معاویه نشانگر استجابت دعای نبی جتوسط خداوند است که فرمود: «خداوندا او را هادی و مهدی قرار ده و به او هدایت کن. () ()- برای معاویه سهمین اندازه افتخار کافی است که او کاتب وحی نبی جبود. در کتاب البداية والنهاية حافظ ابن کثیر (۱۳۳: ۸) آمده است که صحابی جلیل سعدبن ابیوقاص سمیگوید: «پس از عثمان هیچکس را که همانند صاحب این در (یعنی معاویه) بحق قضاوت کند ندیدهام». و نیز از علی بن ابیطالب سروایت میشود که پس از صلحی که در سال ۴۰ هجری انجام گرفته و توسط او به حکم معاویه بر شام، و توسط معاویه به حکم علی بر عراق اقرار و اعتراف شد رو به مردم میگوید: «ای مردم، از امارت معاویه کراهت نداشته باشید. چون اگر او را از دست بدهید، خواهید دید که چگونه سرها بریده خواهد شد». و اما ابن عباس سمیگوید: «هرگز کسی را که معاویه به ملک مخلصتر باشد ندیدهام». و نیز صحابی عمیر بن سعد الانصاری الاوسی که عمربن الخطاب او را از ولایت حمص عزل نموده و معاویه را بجای او گماشته بود میگوید: «معاویه را جز به خیر یاد نکنید. چون از رسول خدا جشنیدهام که میگفت: خداوندا، به او هدایت کن ...» و این مسئله انصاف عمیر سرا میرساند. و صحابی جلیل ابوالدرداء به اهل شام میگوید: «هرگز کسی را ندیدهام که مثل معاویه همانند رسول خدا جنماز بخواند. و نیز ابن قتیبه از عتبه بن مسعود روایت میکند که گفت: هنگامی که خبر وفات معاویه را شنیدیم، نزد ابن عباس آمدیم و او را دیدیم که نشسته است و سفرهای انداختهاند و چند نفری نیز نزد اویند. و این خبر را به او دادیم. او به خدمتکارش گفت: ای پسر، این سفره را جمع کن. و آنگاه مدتی سکوت بود و سپس گفت: کوهی به تکان نشست و آنگاه به خرابی میل نمود. او بخدا که مانند افراد قبل از خودش نبود، اما پس از او نیز همانند او را نخواهید یافت. و همانا پسرش بهترین خاندان او است. و اعمش به کسانی که عمر بن عبدالعزیز و عدلش را نزد او یاد میکردند گفت: پس اگر معاویه را ملاقات میکردید چه میگفتید؟ پرسیدند: در صبر و حلمش؟ و او جواب داد: نه بخدا، بلکه در عدلش. که در مورد آن سخن گفتیم. و نیز قبیصه به یاران خویش میگفت: آیا شما را آگاه کنم که با چه کسانی هم صحبت بودم؟ من با عمربن الخطاب هم صحبت بودم و هرگز کسی را به فقه و حسن مدارست او ندیدهام. آنگاه با طلحه بن عبیدالله و هرگز کسی را که مانند او بدون هیچ مسئلتی اینگونه زیاد عطا کند، ندیدهام. و آنگاه بامعاویه هم صحبت بودم و هرگز رفیقی بهتر از او، و کسی که اینگونه ظاهر و باطنش همانند او یکی باشد ندیدهام. (این اقوال از تاریخ طبری و البداية والنهاية نقل گردیده است) و امام ابن تیمیه در منهاج السنه (۳/۱۸۹) میگوید: سیرت معاویه در قبال رعیتش، از بهترین سیرتهای والیان بشمار میرود و رعیتش او را دوست داشتند. و در صحیح مسلم این حدیث نبوی به ثبت رسیده است که: «برگزیده ائمه شما کسانی هستند که که شما آنان را دوست داشته و آنان شما را دوست دارند، و شما بر آنان صلوات فرستاده و آنان بر شما صلوات میفرستند. و شریرترین ائمه شما کسانی هستند که از آنان نفرت دارید و آنان نیز از شما نفرت دارند، و آنان را لعنت نموده و آنان نیز شما را لعنت میکنند». کلمات گذشته، گواهی صحابه و تابعین در مورد معاویه شجمیعا، و آراء بعضی از علماء و مورخین میباشد. و دیدیم که نبی جدر مورد او چه فرمودهاند. پس کسی که نسبت به او بغض در دل داشته باشد، اموری که در سنت رسول خدا جبه ما رسیده است را انکار نموده، و بر مدح و ثنای صحابه و تابعین طعنه زده است. حافظ ابن عساکر از امام ابی زرعه الزاری روایت میکند که مردی به او گفت: من از معاویه نفرت دارم. و او پرسید: چرا؟ مرد جواب داد: چون او با علی جنگ نموده است. پس ابو زرعه به او میگوید: وای بر تو. پروردگار معاویه پروردگاری رحیم، و آنکسی که بامعاویه به نبرد پرداخت، خصمی کریم است، و من نمیدانم که تو چرا خود را در میان آنان شداخل میکنی. و قبل از اینکه به گواهی صحابه، تابعین، و آرائ علماء در مورد معاویه پایان دهیم، رأی ظریفی از مورخ کبیر علامه ابن خلدون در مورد اینکه اعتبار معاویه را به خلفای راشدین میرساند، نقل میکنیم. او میگوید: براستی دولت معاویه و اخبار او را میبایست به دولتهای خلفای راشدین و اخبار آنان ملحق نمود. چون دولت او در فضل، عدالت، و صحبت درست پس از دولت آنان قرار دارد. (تاریخ ابن خلدون ۲/۴۵۸) همه این گواهیها را ذکر نموده و قبل از آن نیز احادیث نبوی را که در فضل معاویه وارد شده بود عرضه داشتیم، با اینکه همواره اعتراف میکنیم که خداوند به فضل علی بر او گواهی داده و غالباً حق با علی بوده است، و هر دوی آنان مجتهد بودهاند. و در حدیث صحیح آمده است که: «اگر حاکم دست به اجتهاد زده، و اجتهادش صحیح باشد، دو اجر، و اگر اجتهادش اشتباه باشد، یک اجر خواهد برد». این حدیث را بخاری و مسلم رحمهم الله روایت نمودهاند. و نیز از ابن عباس بروایت شده است که رسول خدا جکسی را بسوی معاویه فرستادتا بیاید، و برایش بنویسد و به او گفتند که: او دارد غذا میخورد. و پس از آن دوباره بسوی او فرستاد و به او گفتند: دارد غذا میخورد. در نتیجه رسول خدا جگفتند: «خداوند شکم او را سیر نسازد». این حدیث را ابو داود با سندی صحیح روایت نموده است. برخی از فرقهها ممکن است از این حدیث سوء استفاده نموده تا بوسیله آن طعنهای بر علیه معاویه سبسازند. اما باید دانست که در این حدیث، چیزی که آنان را در این غرضشان یاری کند وجود ندارد. چگونه ممکن است بر او طعنه زنند و حال آنکه او کاتب نبی جبوده است. ظاهر این دعا از نبی جبدون قصد است، بلکه باید گفت که بر طبق عادت عرب این سخن از ایشان جصادر شده است. همانند سخن ایشان در مورد برخی زنانش که فرممودند: «تربت یمینک». یعنی: «دستت خاک آلوده باد». و نیز ممکن است که این سخن از سوی ایشان جبر اساس طینت بشری ایشان بوده است، که ایشان در مورد آن در احادیث متواتر زیادی که این حدیث عایشه لنیز جزو آنان است فرمودهاند: «.... آیا نمیدانی که با پروردگار خویش چه شرطی گذاردهام؟ به او گفتم: خداوندا همانا من بشر میباشم. پس اگر کسی از مسلمانان را لعنت نموده یا به او دشنام دادم، بجایش برای او پاکی از گناه و اجر قرار بده». (روایت مسلم)(م) [۲۷۱] در کتاب مناقب الصحابه از صحیح بخاری حدیث ابن ابیملیکه وجود دارد که میگوید: به ابن عباس گفته شد: آیا به امیرالمؤمنین معاویه چیزی نمیگویی؟ او نماز وتر را فقط یک رکعت خوانده است. و ابن عباس جواب میدهد: «او فقیه است». و نیز در کتاب مناقب از جامع ترمذی حدیث عبدالرحمن بن ابیعمیر المزنی از نبی جوجود دارد که ایشان به معاویه گفتند: «خداوندا او را هادی و مهدی قرار ده و به او هدایت کن». این حدیث را طبرانی از طریق سعید بن عبدالعزیز التنوخی – که برای اهل شام همانند امام مالک برای اهل مدینه بود- از ربیعه بن یزید الایادی یکی از ائمه اعلام از عبدالرحمن بن ابیعمیر نقل کرده است که نبی جبه معاویه گفت: «خداوندا او را علم کتاب و حساب بیاموز و عذاب را از او دور کن». و قبلاً از حدیث عزل عمیر بن سعدالانصاری که در زمان عمر والی حمص بود و عمر معاویه را بجای او نشاند و گواهی او مبنی بر اینکه رسول خدا جبرای معاویه دعا نموده است که خداوند به او هدایت کند، سخن راندیم. این حدیث را امام احمد، ابن جریره، اسد بن موسی، بشر الاسری، عبدالله بن صالح، ابن عدی محمدبن سعد، و بسیاری دیگر از طریق مختلفی با اسنادی صحیح روایت نمودهاند و کسی که به این حدیث مهر صدق و صحت نزند، آنچه را که در سنت از شریعت اسلام به ثبت رسیده است انکار نموده است. و در میان شیعه بسیار کسانی وجود دارند که بغض معاویه را در دل داشته و او را لعنت میکنند حال آنکه زعم انتساب به نبی جرا داشته و خود را از اهل بیت و سید میخوانند. پس باید بپرسیم که آیا آنان حقد و حسد جد خویش یعنی رسول خدا جرا نیز در دل میپرورانند که چرا از معاویه راضی بوده و از او مدد میجسته و برای او دعا نموده است؟ (خ) [۲۷۲] ام حرام بنت ملحان از صحابیههای انصار و از اهالی قباء بود. و نبی جهنگامی که به قباء میرفت نزد وی استراحت مینمود. و او خاله خادم رسول خدا جیعنی انس بن مالک میباشد. بخاری در کتاب جهاد از صحیح خویش، و مسلم در کتاب الاماره از صحیح خویش از انس بن مالک روایت میکنند که نبی جنزد ام حرام برای قیلوله به خواب رفت و هنگام بیدار شدن میخندید. چون در خواب خویش کسانی از امت خویش را دیده بودند که در راه خدا دریا را شکافته و همانند پادشاهان بر سریرهای تکیه زده و برای جنگ به این راه میروند. و آنگاه باز سر گذاشته و خوبیدند، و دوباره بیدار شدند. در حالی که همانند رؤیای اول را در خواب دیده بودند. ام حرام به ایشان میگوید: از خداوند بخواه که من را جزو آنان قرار دهد. و ایشان جبه او میگویند: «تو جزوه گروه اول هستی». حافظ ابن کثیر (۲۹۹: ۸) میگوید: گروه اول یعنی لشکر معاویه هنگام فتح قبرص این راه را پیموده و آنجا را فتح کردند. که این مسئله در سال ۲۷ هجری یعنی در زمان عثمان بن عفان (و بفرماندهی معاویه که اولین نیروی دریایی اسلامی را در تاریخ بنیانگذاری نمود) اتفاق افتاد. و در این غزوه ام حرام به همراهی همسرش عباده بن الصامت جزو این لشکر بودند، و از صحابه ابوالدرداء، ابوذر و دیگران در این جمع حضور داشتند. و ام حرام در راه خدا وفات یافت و قبر او تا به امروز در قبرص وجود دارد. و ابن کثیر میگوید: و آنگاه امیر لشکر دوم، یزیدبن معاویه بود که برای فتح قسطنطنیه خارج شد. () او میگوید: و این از بزرگترین دلائل نبوت است. ()- و در حدیث صحیحی که بخاری آن را از ام حرام روایت نموده است بشارتی برای یزید مبنی بر مغفرت و بهشتی بودن او وجود دارد. در این حدیث رسول خدا جمیفرمایند: «اولین لشکری از امت من که دریا را میشکافند، بهشت بر آنان واجب گردید. و اولین لشکری که از امت من به غزوه شهر قیصر میروند آمرزیده خواهند شد».و من نمیدانم که چگونه قابل تصور خواهد بود که صحابی جلیل ابوایوب الانصاری و دیگران از بزرگان صحابه فرماندهی یزیدبن معاویه بر خود را پذیرفته و در زیر فرمان او به جنگ میپردازند حال آنکه دشمنان اسلام زشتی سیرت و بیمروتی او را وصف میکنند. پس باید دانست که این سخنان آنان پوچ بوده و هیچ اصل و اساسی ندارد. ﴿كَبُرَتۡ كَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبٗا ٥﴾[الکهف: ۵]. [۲۷۳] از سعید بن جمهان، از سفینه روایت شده است که رسول خدا جفرمودند: «خلافت نبوت سی سال است، و سپس خداوند ملک را به هر کسی که بخواهد خواهد داد».و محقق مشکاه المصابیح این حدیث را تحسین نموده است. (م) [۲۷۴] خلافت، ملک، و امارت عناوینی اصطلاحی هستند که در تاریخ به اعتبار استفادهاش در مورد مسائل مختلف، تغییر میکنند. پس باید دانست که همواره عبرت به سیرت شخص و عمل او خواهد بود. معاویه مدت بیست سال خلافت راشده شام را بدست داشت، و آنگاه مدت بیست سال دیگر پس از بیعت حسن با او، ولایت و خلافت همه سرزمین اسلام را بدست گرفت. او در همه ایندو حالت خویش قوامدهنده عدل بود و به مردم از همه طبقات احسان مینمود. او اهل موهبت و ابتکار را اکرام نموده و بهمراه صبر و حلم خویش به نبرد با جهل جاهلان میپرداخت، و بدینگونه بود که نقص آنان را معالجه میکرد. چون در همه احکام شریعت محمدی، تمسک به رفق، از خودگذشتگی و ایمان ضروری است. او امامت نماز آنان را بعهده داشت، و در مجتمعشان آنان را جهت میداد، و در جنگهایشان فرماندهی آنان را بعهده داشت. در منهاج السنه (۱۸۵: ۳)، سخن صحابی جلیل ابیالدرداء رو به اهل شام آمده است که میگوید: «هرگز کسی را ندیدهام که مثل این امام شما، همانند رسول خدا جنماز بخواند». یعنی معاویه. و نیز قول اعمش را به کسانی که نزد او در مورد عمر بن عبدالعزیز و عدلش سخن میگفتند شنیدیم که به آنان گفت: «پس اگر معاویه را ملاقات میکردید چه میگفتید؟ پرسیدند: در صبر و حلمش؟ و او جواب داد: نه بخدا، بلکه در عدلش». و استقامت او در جاده اسلام به آنگونه بود که کسانی که امثال قتاده، مجاهد، و ابیاسحاق السبیعی – که همگی از ائمه اعلام بودند – در مورد او میگفتند بدنبال معاویه روان بودیم و دیدم که معاویه پیرهنی به تن دارد که جیبش وصله خورده است، و در بازارهای دمشق قدم میزد». فرماندهان و بزرگان یاران معاویه لباسهای او را به جهت تبرک از او هدیه میگرفتند. در نتیجه اگر کسی از آنان به مدینه آمده و این لباسها را به تن داشت، آن را شناخته و میخواستند به هر قیمتی آن را مالک گردند. دارقطنی از محمد بن یحیی بن غسان روایت میکند که: فرمانده مشهور، ضحاک بن قیس الفهری به مدینه آمد، و به مسجد نبوی رفته و میان قبر و منبر نماز خواند. او لباسی وصلهدار از لباسهای معاویه را به تن داشت. در نتیجه ابوالحسن البراد او رادیده و دانست که این لباس، لباس معاویه میباشد. و نزد او رفته و در حالی که فکر میکرد ضحاک، اعرابیی از عامه مردم است، میخواست این لباس را از او بخرد. او راضی شد که سیصد دینار بابت این لباس بپردازد. در نتیجه ضحاک، ابوالحسن را به همراه برده و به خانه حویطب بن عبدالعزی رفته، و لباسش را بدر آورده و لباس دیگری میپوشد، و لباس معاویه را که بدون دریافت هیچ پولی به ابوالحسن میدهد، و به او میگوید: «زشت است که شخص، آنچه را که دیگران به او هدیه دادهاند بفروشد. پس این لباس را بگیر و بپوش». در نتیجه ابوالحسن نیز این لباس را گرفته و میفروشد، و این اولین مالی است که او کسب میکند. (ابن عساکر) ما این مثالها را برای این آوردیم تا مردم بدانند که تصویر حقیقی معاویه با تصویر کاذبی که دشمنان او از وی نشان میدهند زمین تا آسمان فرق دارد. در نتیجه پس از این، هرکسی که میخواهد، معاویه را خلیفه و یا امیرالمؤمنین بخواند. سلیمان بن مهران الاعمش – که از ائمه اعلام و حفاظ میباشد و بدلیل صدقش به «مصحف» معروف بود – معاویه را حتی در عدلش بر عمربن عبدالعزیز نیز برتری میداد. و کسی که معاویه چشمان او را پر نکند و به این لقب برای او رضایت ندهد، پس باید بداند که معاویه بهمراه عدل، حلم، جهاد، و عمل صالح خویش بسوی خداوند شتافت و در این دنیای ما به این مسئله هیچ اهمیتی نداد که خلیفه و یا پادشاه خوانده شود. و او در آخرت خویش این زهد را بهمراه خواهد داشت. (خ) [۲۷۵] نبوت داود – همانگونه که مسلمانان او را به دین خویش یعنی اسلام میشناسند – او را از معاویه بهتر و برتر میدانند. و اما یهودان – همانگونه که مردم او را از تورات موجود آنان میشناسند – پس باید گفت که معاویه از او برتر است.و از پستی یهود این مسئه است که آنان فضل قرآن و اسلام را برخود فراموش میکنند که اینچنین انبیاء بنیاسرائیل را از افترائات آنان که در کتابهایشان موجود است پاک میکند. (خ) [۲۷۶] امام ابن تیمیه /میگوید: پس هنگامی که رسول خدا جحسن را جهت ترک قتال و اصلاح میان دو طائفه مدح میکند، معلوم میشود که اصلاح میان دو گروه بیشتر از قتال میان آنان محبوب خداوند بوده است. در نتیجه میتوان گفت که خداوند به قتال امر نداده بود. و اگر معاویه کافر بود، ولایت دادن به کافر و تسلیم امر به او عملی نیست که مورد محبت خداوند و رسولش قرار گیرد. بلکه حدیث بر این دلالت دارد که معاویه و یارانش از مؤمنین بودهاند. و آنچه حسن انجام داده است مورد محبت و رضایت خداوند و رسولش جبوده است. و نیز در حدیثی که از ابیسعید الخدری در صحیحین به ثبت رسیده است، او میگوید: رسول خدا جفرمودند: «در هنگام تفرق مردم، مارقهای (خوارج) بیرون میآیند، و بر حقترین طائفه از دو طائفه آنان را به قتل میرسانند». و در لفظی دیگر: «نزدیکترین دو طائفه به حق آنان را بقتل میرسانند». در نتیجه این حدیث صحیح نشان میدهد که هر دو طائفه – علی و اصحابش، و معاویه و اصحابش – بر حق بودند، اما علی و اصحابش به حق نزدیکتر بودند از معاویه و اصحابش. (الفتاوی) (م)