[پژوهش علمی در مورد قضیه حوأب]
و اما آنچه که در مورد ماء الحوأب ذکر کردید، پس در این سخن خویش به بزرگترین گناهان دست زدید. چون اینچنین مسئلهای رخ نداده است، و نبی جاین حدیث را نگفته است [۱۸۹]. و این کلام هرگز جاری نشده است، و کسی هرگز شهادت آنان را ندیده است. و آنچه شما در این مورد شهادت دادید باطل بوده و در اینباره مورد سؤال قرار خواهید گرفت [۱۹۰].
[۱۸۹] بلکه باید گفت این حدیث صحیح بوده و امام احمد (۶، ۹۷: ۵) و دیگران آن را از حدیث اسماعیل بن ابیخالد، از قیس بن ابیحازم، از عایشه نقل نمودهاند. و این اسناد صحیح بوده و رجال آن مورد اعتماد میباشند. و ابن حبان، حاکم، حافظ و ذهبی و ابن کثیر آن را صحیح خواندهاند. و در مناسبت این حدیث یعنی حوأب، باید در اینجا تصریح کنیم که خروج عایشه سبمثابه اجتهادی از ایشان بود تا هدف طلحه و زبیر را محقق ساخته، و نیز با علی سبر سر خاموش نمودن آتش فتنه و استیلای بر منافقین و مفسدین یعنی قاتلان عثمان شجمیعاً به توافقی برسند. و در کتاب «تحفه الاثنی عشریه» در رد طعنههایی که به امالمؤمنین عایشه همسر حبیب رب العالمین جمیزنند آمده است که: ایشان از مدینه به مکه خارج شد و با لشکری که بر شانزده هزار مرد افزونی داشت از آنجا به بصره رفت. حال آنکه خداوند تعالی به همسران مطهر حضرت رسول جگفته بود: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰ﴾[الأحزاب: ۳۳]. پس به آنان امر داده بود که در خانههای خویش مانده و از خروج از خانههایشان آنان را نهی نموده بود. و جواب این است که: امر به ماندن ایشان در خانههایشان، و نهی از خروج آنها مطلق و ابدی نمیباشد. و اگر این امر مطلق بود، رسول خدا جهرگز آنان را پس از نزول این آیه به حج و عمره و نیز غزوات نمیبرد، و آنان را از زیارت پدر و مادرشان، و عیاد بیماران و تعزیه نزدیکان منع مینمود. پس باید دانست که منظور از این امر و نهی به ستر و حجاب در آمدن آنان بوده تا بیخود و بیجهت هماند عامه دیگر زنان در کوچه و بازار براه نیافتند. و میبینیم که آنچه را که دشمنان خداوند برای امالمؤمنین عایشه، بعنوان طعنهای میبینند، در فاطمه سنیز وجود دارد. چون بر طبق آنچه در کتابهای آنان و به تواتر وارد شده است، این است که امیر – یعنی علی – بانو فاطمه را بر شتری سوار کرده و ایشان را در همه محلههای مدینه و خانههای انصار گردانید و از اهالی کمک میخواست تا در مورد حقی که توسط ابوبکر از ایشان غصب شده است به او کمک کنند!! (و این مسئله بر طبق روایات دشمنان اسلام است). و هنگامی که علی سپس از واقعه جمل زمام امور را بدست گرفت، بسوی امالمؤمنین عایشه آمده و به ایشان گفتند: «خداوند تو را ببخشد». و ایشان جواب دادند: «و خداوند تو را ببخشد. من بجز اصلاح هدف دیگری نداشتم». و آنگاه علی ایشان را به خانه عبدالله بن خلف که بزرگترین خانه بصره بود، تا نزد سنیه بنت الحارث ام طلحه الطلحات، مسکن داده، و به زیارت ایشان رفتند و امالمؤمنین نیز به ایشان خوشآمد گفته و با او بیعت نموده، و ایشان نزد امالمؤمنین عایشه نشستند. مردی گفت: ای امیرالمؤمنین، دو نفر در کنار در خانه ایستاده و به عایشه ناسزا میگویند. علی نیز به قعقاع بن عمرو دستور داد تا هر دوی آنان را گرفته، هر کدام را صد ضربه شلاق زده، و لباسهای آنان را از تنشان بدر آورد. و قعقاع نیز اینکار را کرد. (طبری ۲۲۳: ۵) و هنگامی که عایشه خواست تا از بصره خارج شود، علی هر چیزی را که ایشان احتیاج داشتند، از مرکب، توشه و زاد برای ایشان فرستاده، و چهل زن را نیز همراه او ساخت، و نیز برادر ایشان محمد را نیز با او همسفر گردانید. و در روزی که از بصره خارج میشد، علی سآمده و در کنار در ایستاد. و امالمؤمنین عایشه در حالی که در هودج بود، از خانه خارج شده و با مردم وداع نموده و برای آنان دعا کرد و گفت: «فرزندانم، هرگز یکدیگر را غیبت نکنید. همانا بخدا سوگند که آنچه در گذشته میان من و علی بن ابیطالب بود، همان چیزی است که میان یک زن و خویشان همسرش وجود دارد. و بدانید که او از برگزیدگان شما است». و علی سنیز اینگونه گفت که: «راست میگوید، بخدا سوگند که آنچه میان من و او بود بجز همان که گفت نبود. و ایشان همسر پیامبر شما جدر دنیا و آخرت میباشد». و بمقدار چند میل بعنوان وداع با ایشان بیرون رفته و ایشان را بدرقه کرد. و اما خروج عایشه لبمثابه اجتهادی از ایشان بود تا هدف طلحه و زبیر را محقق ساخته، و نیز با علی سبر سر خاموش نمودن فتنه و استیلا بر منافقین و مفسدین یعنی قاتلان عثمان شجمیعاً به توافقی برسند. (تحفه الاثنی عشریه ص ۲۶۸ – ۲۶۰ و ۲۷۵ و ۲۷۶ به اختصار) پس این برائت کجا، و آنچه برخی از افتراگویان بهانه میکنند کجا که: خروج عایشه لدر روز جمل جهت انتقام از علی سبود که در هنگام حادثه «إفک» رسول خدا جرا که از کلام مردم ناراحت میشدند، تشویق به طلاق دادن عایشه نمود. حال آنکه بسیاری گفتهاند که امالمؤمنین لدست به اجتهاد زده بودند، اما این اجتهاد ایشان خطا بود. و مجتهدی که در اجتهادش خطا کرده است، هیچ گناهی نداشته، بلکه بر اجتهادش اجر میبرد. و اینکه ایشان ساهل اجتهاد بودند، از اموری است که هرگز نمیتوان در آن شک کرد. شیخالاسلام ابن تیمیه ستعالی میگوید: عایشه نجگید، و برای جنگ هم خارج نشده بود، بلکه جهت اصلاح میان مسلمانان خروج نموده بود. و فکر میکرد که در خروجش، برای مسلمانان مصلحتی وجود دارد. اما بعداً برای ایشان روشن گردید که خارج نشدن اولیتر بود. پس هنگامی که ایشان این حادثه را بیاد میآورد. آنقدر گریه میکرد که خمارش از اشک تر میگردید. و همچنین عامه سابقین حالتشان بهمین گونه بود که برای دخولشان در قتال پشیمان بودند. پس طلحه و زبیر شپشیمان شدند، و هرگز قصد کشتار نداشتند. اما این قتال و کشتار بدون هیچ اختیاری از سوی آنان انجام پذیرفت. (المنتقی ص ۲۲۳) (م) [۱۹۰] در مورد حوأب سخن گفتیم. و کلامی که به نبی جنسبت میدهند و گمان دارند که عایشه هنگام رسیدن به آب حوأب بر زبان رانده است، در کتابها و رواین معتبر اهل سنت وجود ندارد. این خبر را در نزد طبری یافتیم (۱۷۰: ۵)، و این خبر را از اسماعیلبن موسی الفزاری (شخصی است که ابنعدی در مورد او میگوید: غلو منکری در تشیع دارد)، و این شخص شیعه مذهب آن را از عابس الازرق (نسائی در مورد او گفته است: ضعیف است.) و او از ابیالخطاب الهجری (حافظ ابن حجر در تقریب التهذیب میگوید: مجهول است.)، و این شخص مجهول از قبصه الاحمصی (حافظ الذهبی در میزان الاعتدال میگوید: مجهول است) نقل کرده است. پس میبینیم که این، سر و ته خبر حوأب میباشد. که همه پایه و اساس این خبر بر شخصی اعرابی بنا شده است که زعم دارند او را در صحرا و در حالی که شتری بهمراه داشت دیدهاند. و از آن شتر خوششان آمده و خواستهاند که این شتر، همان شتر عایشه باشد که در حادثه جمل بر آن سوار بود. پس آنان این شتر را از او خریدهاند و به راه خود ادامه داده، تا اینکه به ماء الحوأب رسیدهاند. و آن مرد نیز در این سفر با آنان همراه شده است، و این کلام را شنیده و روایت کرده است. با اینکه این مرد اعرابی نامش مجهول بوده و نمیدانیم که راست و یا دروغ میگوید. و باید بگویم که این شخص نه از کذابین، و نه از راستگویان است. چون این شخص در حقیقت مردی موهوم بوده و اصلاً وجود خارجی ندارد. و باز هم چون شتر عایشه که نامش «عسکر» میباشد را یعلیبن امیه از یمن خریداری کرده بود و عایشه از مکه تا به عراق بر آن سوار بود. و همه میدانیم که عایشه تا به نیمه راه پیاده راه نمیرفت، تا اینکه منتظر بماند و این شتر را از آن اعرابی که زعم دارند او را در صحرا دیدهاند برایش خریداری نموده و او را بر آن سوار کنند. و آنگاه این حکایت مسخره را بر زنان همین اعرابی جعل کرده تا بگوید که طلحه و زبیر – یعنی دو نفر کسانی که در زمان حیاتشان به آنان توسط رسول خدا جوعده بهشت داده شده بود – شهادت زور دادهاند.و اگر ما بخود اجازه میدادیم که هر خبری را ولو واهی بیپایه نقل کنیم و آن را جزو بدیهیات بر شماریم، خبر یاقوت در معجم البلدان (ماء الحوأب) از سیف بن عمر التمیمی را نقل میکردیم که میگوید: کسی که سگهای حوأب برای او پارس کردهاند، ام زمل سلمی بنت مالک الفزاریه بود که رهبری مرتدین را در راه ظفر و حوأب بدست داشت. و مسلمانان او را به غنیمت گرفته و او را به عایشه دادند، و عایشه او را آزاد نمود. و این سخن در مورد او گفته شده است. و این خبر ضعیف بوده، و خبری که آنها نقل کردهاند واهیتر و ضعیفتر از آن میباشد. و دروغ و کذب همان کالائی است که کسانی که از خدا نمیترسند به آن تجارت میکنند. (م)