الف: ابوحنیفه/
نخستین آن ائمه، ابوحنیفه نعمان بن ثابت است. یارانش اقوال فراوان و متنوعی از وی روایت کردهاند که همگی بیانگر وجوب اختیار حدیث و ترک تقلید از آرای مخالف ائمه یا حدیث است.
۱- «إذا صح الحديث فهو مذهبي» [۲۴]«اگرحدیث، صحیح باشد، همان مذهب من است».
۲- «لا يحل لأحد أن يأخذ بقولنا مالم يعلم من أين أخذناه».
«برای هیچکسی جایز نیست که سخن ما را چنانچه نداند از کجا گرفتهایم بپذیرد». در روایتی آمده که «حرام على من لم يعرف دليلي أن يفتی بكلامي»«برای آن کسی که دلیل مرا نداند حرام است که براساس سخنم فتوا دهد». و در روایتی اضافه بر این، چنین آمده که «فإننا بشر نقول القول اليوم ونرجع عنه غداً»«ما انسانیم، امروز سخنی میگوییم و فردا نظر دیگری ابراز میکنیم». در روایتی دیگر آمده که: «ويحك يا يعقوب (هو ابويوسف) لا تكتب كل ما تسمع مني فإني قد أری الرأی اليوم وأتركه غداً وأری الرأی غداً وأتركه بعد غد» [۲۵]. «خدا از تو درگذرد ای یعقوب! هر آنچه را که از من میشنوی منویس؛ چون امروز نظری دارم و فردا آن را ترک میکنم، فردا نیز رأی و نظری خواهم داشت که فردای بعدش آن را ترک خواهم کرد».
۳- إذا قلت قولا يخالف كتاب الله تعالى وخبر الرسول فاتركوا قولي [۲۶]«هر گاه سخنی گفتم که مخالف کتاب خدا و حدیث پیامبر بود سخن مرا ترک کنید».
[۲۴] این سخن را ابن عابدین در «الحاشیة» (۱/ ۶۳) و نیز در «رسم المفتی» (۱/۴) از «مجموعه رسائل ابن عابدین» و شیخ صالح فلانی در «ایقاظ الهمم» (ص۶۲) و دیگران آوردهاند. ابن عابدین از «شرح الهدایة» اثر ابن شحنه کبیر استاد ابن همام نقل میکند که «چنانچه حدیث، صحیح و مباین با مذهب بود باید به حدیث عمل نمود. روش شخص در این مورد باید چنین باشد و مقلد به خاطر آن از حنفی بودن خود خارج نمیشود. از ابوحنیفه روایت شده که گفت: «إذا صح الحدیث فهو مذهبی» این سخن را امام ابن عبدالبر از وی و دیگر ائمه نقل نموده است. نگارنده گوید: این، نشانه کمال علم و تقوا و تواضع آن بزرگواران است؛ چرا که اشاره دارند به اینکه آنان بر تمامی سنت و احادیث احاطه ندارند و امام شافعی [چنانکه میآید] تصریح نموده که حتی ممکن است از آنان مطلبی خلاف سنت و حدیث صحیح که به ایشان نرسیده، نقل شود. از این رو آنان خود به ما امر کردهاند که به سنت تمسک کنیم و سنت را مبنای مذهب آنان قرار دهیم. خدای بزرگ همگی آنان را غریق رحمت خود سازد. [ ]- ابن عبدالبر در «الانتقاء فی فضائل الثلاثة الفقهاء (ص ۱۴۵) و ابن قیم در کتاب «اعلام الموقعین» (صص ۲/۳۰۹) و ابن عابدین در حاشیهاش بر «البحر الرائق (۶/۲۹۳) و در «رسم المفتی» (ص ۲۹ و ۳۲) و شعرانی در «المیزان» (۱/۵۵) آن را همراه روایت دوم نقل کردهاند. روایت دیگر را عباس دوری در «التاریخ» اثر ابن معین (۶/۷۷/۱) با سند صحیح از زفر روایت نموده و شبیه آن را از زفر، ابو یوسف و عافیه بن یزید، یاران ابوحنیفه آورده چنانکه در «الإیقاظ» (ص ۵۲) آمده و ابن قیم (۴/۳۴۴) نیز صحتش را از ابویوسف حتمی دانسته است. تعلیق نویس الإیقاظ در صفحه ۶۵ اضافه روایت دوم را به ابن عبدالبر و ابن قیم و دیگران نسبت داده است. نگارنده گوید: وقتی این سخن آنان باشد درباره کسی که دلیلشان را نداند، پس ای کاش میدانستم که آنان درباره کسی که میداند دلیل و برهان، خلاف گفته آنان است و با این حال برخلاف آن دلیل و برهان، فتوا میدهد چه میگویند! این نکتهای است که شایان توجه و تأمل است و به تنهایی برای مردود دانستن تقلید کور، کافی و بسنده است. به همین سبب یکی از مشایخ مقلد زمانی که من فتوایش را براساس قولی از ابوحنیفه [که دلیلش را ندانسته بود] رد کردم انتساب این سخن را به ابوحنیفه انکار کرد! [۲۵] به عقیدۀ من، سخن فوق ناشی از آنجاست که بیشترین چیزی که امام گفتههایش را بر آن بنیان مینهاد قیاس بود. گاه به قیاسی قوی دست مییافت و یا حدیثی از پیامبر به وی میرسید قطعاً میپذیرفت و گفته قبلی خود را فرو مینهاد. شعرانی در «المیزان» (۱/۶۱) میگوید: «عقیدۀ ما و هر انسان منصفی درباره امام ابوحنیفه این است که اگر وی زنده میماند تا شریعت پس از سفر حافظان برای تدوین و دستیابی بدان به کشورها و بلاد مختلف جمع میشد همانا وی آنها را میپذیرفت و تمام قیاسهایی که کرده بود ترک مینمود. قیاس در مذهب او کم است، چنانکه در دیگر مذاهب به نسبت او کمتر، لیکن وقتی که ادله شرعی در عصر وی با وجود تابعین و تابعین تابعین در شهرها و روستاهای دوردست پراکنده بود و نصی هم در رابطه با مسایلی که وی قیاس کرده بود وجود نداشت ضرورتاً قیاس در مذهب وی به نسبت دیگر ائمه زیاد گشت. حافظان برای جستجوی احادیث و تدوین آنها در عصر خود به شهرها و روستاهای دوردست سفر میکردند و آن احادیث را گرد میآوردند. در نتیجه بعضی از احادیث شریعت با یکدیگر هم صدا میشدند. همین سبب وفور قیاس در مذهب وی و نادر بودن آن در دیگر مذاهب است. این مطلب را ابوالحسنات در کتاب «النافع الکبیر» (ص۱۳۵) نقل کرده که در تعلیق آن ضمناً این سخن را تأیید کرده و دربارهاش توضیح داده است. هر کس طالب آن است بدین کتاب مراجعه کند. من نیز میگویم که: این عذر ابوحنیفه میباشد در مورد مخالفت غیرعمد با احادیث صحیح و قطعاً عذری است مقبول. چون خدای متعال بر هیچکس بیش از توانش تکلیف نمیکند. پس طعن بر وی روا نیست، چنانکه بعضی از نادانان مرتکب میشوند بلکه مراعات ادب نسبت به وی واجب است. او امامی است از ائمۀ مسلمین که به وسیله آنان فروع این دین مبین حفظ گشته و به ما رسیده است. در هر حال وی مأجور است چه درست گفته باشد، چه خطا کرده باشد به طوری که خود وی برای دوستدارانش و آنان که وی را بزرگ میداشتند جایز ندانسته که به اقوالش در صورت مخالفت با سنت، تمسک جویند، زیرا آن اقوال جزو مذهب او نیست. نص صریح او را دراین باره دیدید. طعنه زنندگان جاهل به ابوحنیفه در وادیی و متمسکین به اقوال مخالفش با حدیث در وادی دیگرند و حق چیزی است میان آن دو. ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ١٠﴾[الحشر: ۱۰]. [۲۶] فلانی در «الایقاظ» (ص ۵۰) این سخن را آورده و به امام محمد نسبت داده است سپس میگوید: چون مجتهد خود صاحب رأی است این سخن و سخنانی چون این در خطاب به مجتهد نیست، بلکه در حق مقلد گفته شده است. بدین سبب است که به عقیده نگارنده شعرانی در «المیزان» (۱/۲۶) میگوید: اگر بگویی پس با احادیثی که پس از مرگ امامم صحیح دانسته شده و وی آنها را نگرفته (و بدانها عمل نکرده) چه باید کرد؟ جواب این است که باید به آنها عمل کنی؛ زیرا اگر امامت به آن احادیث دست مییافت و به نظرش صحیح میآمدند چه بسا تو را بدان امر مینمود زیرا همه ائمه در چارچوب شریعت حرکت میکنند. هر کس این کار را انجام دهد خیر و سود فراوانی با دستهای خود کسب نموده و اگر کسی بگوید به حدیثی عمل نمیکنم مگر آنکه امام آن را قبول داشته باشد سود و خیرفراوانی را از کف داده، چنانکه بسیاری از مقلدان ائمه مذاهب این چنیناند. برای آنان سزاوارتر آن است که به منظور اجرای توصیه خود ائمه به هر حدیثی که پس از امامشان صحیح دانسته شود عمل کنند، چون اگر ایشان زنده میبودند و به این احادیثی که پس از ایشان صحیح دانسته شده دست مییافتند. آنها را میپذیرفتند و بدانها عمل مینمودند و تمامی قیاسهایی را که کرده یا هر سخنی راکه گفتهاند، ترک میکردند.