قرائت با ترتیل و صوت زیبا
حضرت طبق امر خداوند، قرآن را با ترتیل و بدون شتاب میخواند. قرائت را حرف به حرف و صریح میخواند [۳۴۱]، به طوری که سوره را به گونهای ترتیل میکرد که طولانیتر از خود آن مینمود [۳۴۲]. و میفرمود: «يُقَالُ لِصَاحِبِ الْقُرْآنِ: اقْرَأْ وَارْتَقِ وَرَتِّلْ كَمَا كُنْتَ تُرَتِّلُ فِى الدُّنْيَا فَإِنَّ مَنْزِلَكَ عِنْدَ آخِرِ آيَةٍ تَقْرَؤُهَا» [۳۴۳]. «به همدم قرآن گفته میشود که: بخوان و بالا رو و خوب و شمرده بخوان، چنان که در دنیا با ترتیل قرائت میکردی، چون جایگاهت در آخرین آیهای است که تلاوت میکنی». با رسیدن به حرف مدّ، قرائتش را میکشید و بسمالله و الرحمن و الرحیم [۳۴۴]و ﴿نَضِيدٌ١٠﴾ [۳۴۵]و امثال آن را میکشید. در ابتدای آیات چنان که ذکر شد توقف میکرد [۳۴۶]، و گاهی انواع حرکات صدایش را در حلق به هم نزدیک میکرد، چنان که روز فتح مکه چنین کرد؛ سوار بر شتر سورۀ فتح را با قرائتی نرم و لطیف [۳۴۷]میخواند. عبدالله بن مغفل میگوید: شیوه خواندن حضرت چنان بود که مثلاً «آ» را «آ آ آ» تلفظ میکرد [۳۴۸]، و درباره صوت زیبا در قرائت قرآن میفرمود: «زَيِّنُوا الْقُرْآنَ بِأَصْوَاتِكُمْ فَإِنَّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ يَزِيدُ الْقُرْآنَ حُسْناً» [۳۴۹]. «قرآن را با صدایتان زینت ببخشید، زیرا صدای خوب بر حسن قرآن میافزاید». و میفرمود: «إِنَّ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ صَوْتًا بِالْقُرْآنِ الَّذِى إِذَا سَمِعْتُمُوهُ يَقْرَأُ حَسِبْتُمُوهُ يَخْشَى اللَّهَ» [۳۵۰]. «بهترین و خوش صداترین انسانها در قرائت کسی است که چون به قرائتش گوش دهید احساس کنید از خدا میترسد». پیامبر به قرائت با لحن و آهنگ سفارش میکرد و میفرمود: «تَعَلَّمُوا كِتَابَ اللَّهِ وَتَعَاهَدُوهُ، وَاقْتَنُوهُ وَتَغَنَّوْا بِهِ، فَوَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لَهُوَ أَشَدُّ تَفَلُّتاً مِنَ الْمَخَاضِ فِى الْعُقُلِ» [۳۵۱]. «کتاب خدا را بیاموزید و در فراگیری آن حقش را ادا کنید و آن را فراهم آورید و با لحن و آهن بخوانید. قسم به کسی که جانم در دست اوست قرآن از شتری که در بند است رمندهتر است».
و میفرمود: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَتَغَنَّ بِالْقُرْآنِ» [۳۵۲]«کسی که قرآن را با آهنگ نخواند از ما نیست». و میفرمود: «مَا أَذِنَ اللَّهُ لِشَىْءٍ مَا أَذِنَ (وفي لفظٍ كإذنه) لِنَبِىٍّ حَسَنِ الصَّوْتِ (وَفي لفظٍ حسن الترنم) بِالْقُرْآنِ يَجْهَرُ بِهِ» [۳۵۳]. «خداوند به هیچچیز چون صدای خوب پیامبری که بدان قرآن را آشکارا بخواند اجازه نداده است». به ابوموسی اشعری فرمود: «لَوْ رَأَيْتَنِى وَأَنَا أَسْتَمِعُ لِقِرَاءَتِكَ الْبَارِحَةَ لَقَدْ أُوتِيتَ مِزْمَارًا مِنْ مَزَامِيرِ آلِ دَاوُدَ»«کاش مرا میدیدی که به صدای خوب تو گوش میدادم. گویی مزماری از مزامیر داود به تو داده شده است». ابوموسی گفت: اگر میدانستم که تو آنجایی با صدای خوشتر میخواندم [۳۵۴].
[۳۴۱] ابن مبارک در «الزهد» (۱۶۷/۱) از «الکواکب» (۵۷۵) و أبوداود و احمد نیز با مسند صحیح. [۳۴۲] مسلم و مالک. [۳۴۳] أبوداود روایت کرده است. ترمذی نیز روایت نموده است و صحیحش برشمرده. [۳۴۴] بخاری و أبوداود. [۳۴۵] بخاری در «أفعال العباد» با سندی صحیح روایت نموده است. [۳۴۶] رجوع کنید به قرائت در فاتحه. [۳۴۷] بخاری و مسلم. [۳۴۸] حافظ آن را آورده و در توضیحش نوشته است: بدین صورت که نخست همزه، پس از آن الف ساکن و آنگاه همزهای دیگر تلفظ شود. شیخ علی قاری نیز آن را از دیگران روایت کرده سپس افزوده است که «والأظهر انها ثلاث ألفات ممدودات». [۳۴۹] بخاری در تعلیق و أبوداود و دارمی و حاکم و تمام رازی با دو سند صحیح آوردهاند. [۳۵۰] حدیثی است که ابن مبارک در «الزهد» (۱۶۲/۱) از «الکواکب» (۵۷۵) آورده است. همچنین دارمی و ابن نصر و طبرانی آن را آوردهاند و ابونعیم در «أخبار اصبهان» و ضیاء در «المختارة». [۳۵۱] دارمی و احمد با سند صحیح روایت کردهاند. برخی از راویان حدیث «زینوا القرآن بأصواتكم»را به گونهای دیگر روایت کردهاند که خطاست. توضیح بیشتر در این مورد در «الأحادیث الضعیفة» (۵۳۲۸) آمده است. [۳۵۲] ابوداود روایت کرده است. همچنین حاکم روایت کرده و صحیحش دانسته و ذهبی هم با وی موافق است. [۳۵۳] بخاریف مسلم، طحاوی و ابن منده در «التوحید» (۸۱/۱). تنیه ابن اثیر این حدیث ابوداود را در جامع الأصول از حدیث ابوهریرهسبه بخاری نسبت داده است. استاد عبدالقادر أرناؤوط و نیز کسی که او را کمک کرده تعلیق بر آن زده و گفتهاند (۲/۴۵۷): البیان صفة صلاة (ص ۱۰۶) را دوری رفته است. آن را به ابوداود نسبت داده ایشان اشاره دارند که اهل علم نباید حدیث را جز به صحیحین نسبت دهند و نیز حدیث را تنها یکی از شیخین باید تخریج کرده باشد و اما ؟؟؟ آنچه را آن دو اشاره کردند با اغماض نظر از قصدشان حق و ؟؟؟ است. لیکن سزاوار است که بدانند از وقتی که این کتاب مبارک را مینوشتم چیزی که مرا بیم میداد آن بود که بخاری آن را از احادیث ابوهریره تخریج کرده است و من اسناد آن را از روی عمد ترک کردم نه از روی جهل و یا دست از روی لهو. چنانکه برای ایشان هم گاهی پیش میآید و اگر مسأله چنان میبود که گمان میرفت در این مدت که کتاب پنج بار به چاپ رسیده است من به عنوان سهوکننده یا جاهل متوجه اشتباهم میشدم ولی مسأله بحمدالله از این قرار نبود. من میدانستم که یکی از روایات آن ابوعاصم ضحاک بن مخلد نبیل که از مشقات است در روایت حدیث از ابوهریره خطا کرده زیرا وی آن را به طور مرفوع با سند مذکور آن را از ابوهریره به صورت مرفوع لیکن با لفظ «ما أذن الله بشیء»روایت کردهاند که در این کتاب ذکر شده است. و بیشتر ثقات نیز از این لفظ از ابن جریح تبعیت کردهاند و همگی عین آن را در زهری روایت کردهاند. یحیی بن ابی کثیر و محمد بن عمرو و محمدبن ابراهیم تیمی و عمروبن دینار، که آنان نیز همگی ثقاتاند از زهری پیروی کردهاند و جمیعا آن را از طریق ابن سلمه و ابوداود نقل کردهاند. پس اتقان این ثقات در این اسناد واحد از طریق ابوهریره بر روایت حدیث منقول از وی با لفظ دوم بزرگترین دلیل است بر آنکه از عاصم در روایتش با لفظ اول؟؟؟ و این خطایی است از وی. و اینکه آن حدیث شاذ است که وصفش نزد علما معروف است. لذا حافظ ابوبکر نیشابوری به اشتباه ابوعاصم در این لفظ یقین دارد و گفته است: «لکثرة من رواه عن ابن جریح باللفظ الثانی». به نظر من به خاطر کثرت کسانی که از آن را از زهری روایت کردهاند و منزل کسانی که از او تبعیت کردهاند از أبی سلمه به طوری که ذکر کردم، لذا خطیب بغدادی در آنچه از وی نقل شده از ابوبکر نیشابوری پیروی کرده و ابن اثیر در «جامع»اش بعد حافظ ابن حجر در «الفتح» (۱۳/۴۲۹) به اشکال این لفظ اشارهای لطیف کردهاند که بعضی متوجه آن نمیشوند و اگر متوجه شوند چه بسا جرأت علمی آن را نداشته باشند که خطای یکی از راویان «صحیح» را گوشزد کند. این خلاصه تحقیقی است که من حدوداً بیست سال پیش در «الأصل» نوشته بودم که مصلحت دیدم باید از این چاپ بیاید هر انسان منصفی تشخیص میدهد که آیا من از آن کسی هستم که از راه به عنوان ؟؟؟ من استفاده میکنند. و میخواهد که من در خطایش شریک باشم و بدان قرار بر آن نبود و امیدوارم که دوباره چنین اضطراری پیش نیاید. والله المستعان. سپس درجای دیگری دیدم که وی از این انتقاد تجاهل کرده و در تعلیقش بر «شرح النه» بنجوی (۴/۴۸۵) هیچ استفادهای از آن نکرده به طوری اقرار به تصحیح حدیث ابوهریره کرده که به شهادت حافظانی که ذکر شد ضعیف است و این جز بدان خاطر نبود که گفته نشود که آن را از ؟؟؟ استفاده کرده. چه بسا ناشر کتاب (یعنی المکتب الإسلامی) متوجه این تجاهل وی نشده و در غیر این صورت با وی در شریک گناه در کتمان حقیقت خواهد بود. چون در تصحیح و تحقیق کتاب جوزی که در مقدمه آمده همکاری داشت. البته آن به همان شکل خام نخست آن چاپ شده و تحقیق و تصحیح آن ادعایی بیش نیست و نمیدانم که کدام یک از این دو گناه بزرگتر است؟ [۳۵۴] که مراد زیبا و حزنآلود خواندن آن است (تهامه) عبدالرزاق در «الأمالی» (۲/۴۴/۱) و بخاری، مسلم، ابن نصر و حاکم.