ترک بعضی از سخنان ائمه توسط پیروانشان به منظور تبعیت از سنت
با عنایت به آیۀ کریمه ﴿وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ١٤ عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ١٥﴾[الواقعة: ۱۴-۱۵]. [۴۹]«(درستکاران) گروه زیادی از پیشینیان و گروهی اندک از پسینیانند». پیروان ائمه در گذشته همۀ آرای پیشوایان خود را نمیپذیرفتند بلکه بیشتر آنها را به خاطر تعارض با سنت و حدیث صحیح ترک مینمودند. به طوری که امام محمد بن حسن و ابویوسف با استاد خود ابوحنیفه حدوداً در یک سوم مذهبش [۵۰]مخالف بودند، کتابهای نوشته شده در فروع بیانگر این مطلباند. شبیه به این را در بارۀ امام مزنی [۵۱]و دیگر پیروان امام شافعی و پیروان دیگر ائمه نقل میکنند که اگر بخواهیم برای هر کدام نمونهای ذکر کنیم سخن به درازا خواهد کشید و از قرارمان [که بر اختصار است] خارج خواهیم شد. از این رو به ذکر دو نمونه بسنده میکنیم:
۱- مام محمد در «موط» (ص ۱۵۸) [۵۲]مینویسد: «محمد گفته است که: ابوحنیفه در استسقاء (طلب باران) به گزاردن نماز معتقد نیست، ولی به نظر ما، امام باید با مردم دو رکعت نماز بگزارد. آنگاه دعا کند و ردایش را هم برگرداند... الخ».
۲- عصام بن یوسف بلخی که از یاران امام محمد [۵۳]و ملازم امام ابویوسف بود [۵۴]در بسیاری موارد، خلاف نظر ابوحنیفه فتوا میداد؛ زیرا دلیل رأی او را نمیدانست و دلیلی غیر از آن برایش ظاهر میشد که براساس آن فتوا میداد [۵۵]. به همین جهت «به هنگام رکوع و برخاستن از آن، دستهایش را بلند میکرد» [۵۶]. چنانکه این سنت به طور متواتر از پیامبر رسیده است؛ اگر چه ائمه ثلاثه (ابوحنیفه، ابویوسف و محمد) خلافش را گفته باشند، نظر آنان وی را از عمل بدان باز نداشت. این مطلبی است که به شهادت خود ائمۀ چهارگانه و دیگران بر همۀ مسلمانان واجب است.
کوتاه سخن آنکه امیدواریم هیچ یک از مقلدان به طعن زدن و بد یاد کردن از شیوۀ این کتاب و ترک سنتهای نبوی تنها به خاطر تعارض با مذهبشان مبادرت نکنند، بلکه آنچه را قبلاً در رابطه با اقوال ائمه در وجوب عمل به سنت و ترک اقوال مخالف آن گفتیم به یاد داشته باشند و بدانند که طعن بر این شیوه در واقع طعن بر امامی است که از او تقلید میکنند، هر یک از آنان که باشد تفاوتی نمیکند.
چنانکه گفتیم ما این شیوه را از خود آنان فرا گرفتهایم و در این راه هر کس از هدایت یافتن به وسیلۀ ایشان اعراض کند خطر بزرگی متوجه اوست، زیرا لازمهاش اعراض از سنت است. هنگام اختلاف، امر شدهایم که به سنت یا حدیث صحیح رجوع کنیم و بر آن تکیه دهیم. چنانکه خدای متعال میفرماید:
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا٦٥﴾[النساء: ۶۵].
«چنین نیست به پروردگارت سوگند که آنها ایمان نمیآورند مگر آنکه در اختلافات خویش تو را به داوری بخوانند و از قضاوت تو دلگیر نشوند و کاملاً تسلیم باشند».
از خدای بزرگ خواهانیم که ما را در زمرۀ کسانی قرار دهد که دربارهشان فرمود:
﴿إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ٥١ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ٥٢﴾[النور: ۵۱-۵۲].
«هنگامی که مؤمنان به سوی خدا و رسولش خوانده شوند تا در میانشان داوری شود تنها سخنی که گفتند این بود که، شنیدیم و اطاعت کردیم. و اینانند که رستگار اند. کسی که خدا و رسولش را اطاعت کند و خداترس و پرهیزگار باشد رستگار است». دمشق ۱۳ جمادیالآخر ۱۳۷۰ هـ ق.
[۴۹] واقعه، ۱۳ و ۱۴. [۵۰] ابن عابدین در «الحاشیة» (۱/۶۲) آ ن را آورده و لکنوی در«النافع الکبیر» ص ۹۳ به غزالی نسبتش میدهد. [۵۱] وی در آغاز مختصرش بر فقه شافعی که همراه حاشیه «الأم» چاپ شده مینویسد: این کتاب را که شامل دانش امام محمد بن ادریس شافعی و سخنان اوست تلخیص کردم تا برای کسی که طالب است بهتر قابل دسترس باشند. هر چند که او خود از اینکه از وی و دیگران تقلید گردد نهی نموده؛ لیکن به خاطر مقامی که در دین دارد باید بدان نظر افکند و احتیاط را از دست نداد. [۵۲] وی در مخالفت با امامش در «موطأ» بیست مورد را به صراحت یاد میکند که ما به آنها شمارههای آن در این جا اشاره میکنیم: (۴۲/۴۴/۱۰۳/۱۲۰/۱۵۸/۱۶۹/۱۷۲/۱۷۳/۲۲۸/۲۳۰/۲۴۰/۲۴۴/۲۷۴/۲۷۵/۲۸۴/۳۱۴/۳۳۱/۳۳۸/۳۵۵/۳۵۶). [۵۳] ابن عابدین در «الحاشیة» (۱/۷۴) و در «رسم المفتی» (۱/۱۷) آن را ذکر نموده، رشی نیز در «الجواهر المضیة فی طبقات الحنیفة» (ص ۳۴۷) آورده میگوید: او محدثی بود با پشتکار، وی و برادرش ابراهیم در زمان خود از بزرگان بلخ بودند. [۵۴] الفوائد البهیة فی تراجم الحنیفة (ص ۱۱۶). [۵۵] البحر الرائق (۶/۹۳) و رسم المفتی(۱/۲۸) [۵۶] صاحب الفوائد (ص ۱۱۶) آن را نقل کرده، سپس تعلیق خوبی بر آن نوشته و میگوید: به عقیدۀ من با توجه بدان، به بطلان اینروایت مجعول از ابوحنیفه پیبرده میشود که «إن من رفع یدیه في الصلاه فسدت صلاته»«کسی که دستهایش را بلند کند، نمازش باطل میشود». «امیر کاتب اتقانی» فریب آن را خورده است؛ چنانکه در شرح حالش آمده. عصام بن یوسف از همراهان ابویوسف و عصام بدان پی میبردند. سپس میگوید: باید دانست که حنفی مذهب چنانچه مذهب امام خود را در مسألهای به سبب قوت دلیل مخالف ان ترک کند از کمند تقلید خارج نمیشود، بلکه برعکس، عین تقلید است، لیکن در شکل وصورت ترک تقلید، مگر نمیدانی که عصام بن یوسف، مذهب ابوحنیفه را در بلند کردن دست (هنگام رفتن به رکوع و برخاستن از آن) ترک کرد و با این حال حنفی هم محسوب میشود؟ ان گاه چنین میافزاید: از دست نادانان این زمان به خداشکایت میبریم؛ کسانی را که تقلید از امام را در مسألهای به خاطر قوت دلیل ترک کنند مورد طعن قرار میدهند و از زمرۀ مقلدان امام خارج میدانند!! از مردم عوام هیچ جای شگفتی نیست، ولی تعجب از عالم نمایانی است که راه آنان را کورکورانه میپیمایند.