نماز پیامبر صلی الله علیه وسلم

فهرست کتاب

ج ـ شافعی/

ج ـ شافعی/

روایاتی که از امام شافعی در این باب آمده بیشتر و صریحترند [۳۰]. از میان مذاهب فقهی پیروان شافعی بیشتر بدان روایات عاملند تا دیگران و لذا سعادتمندتر. از جملۀ آن روایات:

۱- «ما من أحد إلا وتذهب عليه سنة لرسول‌الله صوتعزب عنه، فمهما قلت من قول أو أصلت من أصل فيه عن رسول‌الله صخلاف ما قلت، فالقول ما قال رسول الله صوهو قولي» [۳۱]«قطعاً برای هر کسی پیش می‌آید که سنتی از پیامبر خداصرا فراموش کند یا از او پنهان بماند. هر گاه سخنی را گفته یا اصلی را نشان داده باشم که در رابطه با آن از رسول خدا خلافش نقل شده باشد قول، قول رسول خداست و همان گفتۀ من نیز هست».

۲- «أجمع المسلمون علی أن من استبان له سنة عن رسول الله صلم يحل له أن يدعها لقول أحد» [۳۲]. «مسلمانان در این مورد اتفاق نظر دارند که اگر برای شخصی سنتی از سنن رسول خدا روشن و ثابت شد جایز نیست که سنت وی را به خاطر گفته کسی رها سازد».

۳- «إذا وجدتم في كتابي خلاف سنة رسول الله صفقولوا بسنة رسول‌الله ودعوا ما قلت» وفي رواية فاتبعوها ولا تلتفتوا إلى قول أحد» [۳۳]. «اگر در کتابم چیزی خلاف سنت رسول خدا یافتید سنت وی را بگیرید و گفتۀ مرا رها کنید. در روایتی دیگر چنین آمده پس از آن پیروی کنید و به گفتۀ هیچ‌کس اعتنا نکنید».

۴- «إذا صح الحديث فهو مذهبي» [۳۴]«اگر حدیث صحیح باشد، پس مذهب من همان است».

۵- «أنتم [۳۵] أعلم بالحديث والرجال مني، فإذا كان الحديث الصحيح فأعلموني به أی شیء يكون: كوفيا أوبصرياً أوشامياً حتى أذهب إليه إذاكان صحيحاً» «شما به علم حدیث و رجال از من آگاهترید، چنانچه حدیث، صحیح و درست بود از هر نوع آن، اعم از کوفی، بصری یا شامی، مرا از آن آگاه کنید. تا اگر صحیح بود آن را بپذیرم و تبعیت کنم».

۶- «كل مسألة صح فيها الخبر عن رسول الله صعند أهل النقل بخلاف ما قلت فأنا راجع عنها في حياتی وبعد موتي» [۳۶]. «درباره هر مسئله‌ای از نزد راویان (و محدثان) روایتی از پیامبر خدا به صحت رسیده و با گفته من تناقض دارد، من از گفتۀ خود در زمان حیات و پس از مرگم برمی‌گردم».

۷- «إذا رأيتموني أقول قولا وقد صح عن النبي صخلافه فاعلموا أن عقلي قد ذهب» «هر گاه مرا دیدید که سخنی می‌گویم در حالی که برخلاف آن روایتی صحیح از پیامبر به ثبوت رسیده، بدانید که عقلم به خطا رفته است» [۳۷].

۸- «كل ما قلت فكان عن النبي صخلاف قولي مما يصح، فحديث النبي أولى فلا تقلدونی» [۳۸]. «هر آنچه را که گفته‌ام چنانچه سخن پیامبرخلاف گفته‌ام بود، حدیث پیامبر سزاوارتر است و از من تقلید نکنید».

۹- «كل حديث عن النبي صفهو قولي وإن لم تسمعوه مني» [۳۹]. «هر حدیثی که از پیامبر نقل شود نظر من نیز هست ولو آن را از خود من نشنیده باشید».

[۳۰] ابن جزم (۶/ ۱۱۸) گوید: فقهایی که تقلید را رد نموده و هواداران خود را از تقلید نهی می‌کردند، شافعی در این باره جدی‌ترین آن‌ها بود. وی بر پیروی از احادیث صحیح تأکید داشت. از تقلید محض بیزار و متنفر بود، انزجار خود را نیز ابراز می‌داشت. خداوند به او اجر و پاداش فراوان برساند، چرا که منشأ خیر فراوان بود. [۳۱] حاکم با سند متصل به شافعی روایتش نموده چنانکه در نتاریخ دمشق» ابن عساکر (۱۵/۱/۳) و «اعلام الموقعین» (۲/۳۶۳، ۳۶۴) و«الإیقاظ» (ص ۱۰۰) آمده است. [۳۲] ابن قیم (۲/۳۶۱) و فلانی (ص ۶۸) آن را آورده‌اند. [۳۳] هروی در «ذم الکلام» (۳/۴۷/۱) و خطیب در «الاحتجاج بالشافعی» (۸/۲) و ابن عساکر (۱۵/۹/۱) و نووی در «المجموع» (۱/۶۳) و ابن قیم (۲/۳۶۱) و فلانی (ص ۱۰۰) روایتش کرده‌اند. روایت دیگری نیز از ابونعیم در «الحلیة» (۹/۱۰۷) و ابن حبان در «صحیحه» (۳/۲۸۴ ـ الإحسان) با ذکر سند صحیح آن آمده است. [۳۴] نووی در منبع سابق و فلانی (ص ۱۰۷) آن را روایت کرده‌اند. شعرانی (۱/ ۵۷) آن را به حاکم و بیهقی نسبت می‌دهد و می‌گوید: «ابن حزم گفته است: یعنی آنکه این سخن نزد وی یا ائمۀ دیگر صحیح باشد». به نظر من گفته دیگر وی در این باب صریح است. نووی/در این باره [که خلاصه‌اش این است] گوید: یاران ما در مسئله تثویب و شرط بیرون آمدن از احرام به علت بیماری و دیگر مسایلی که در کتب مذهب، معروف است به این اصل عمل کرده‌اند. آن دسته از یاران ما که روایت شده براساس حدیث فتوا می‌داده‌اند عبارتند از، ابویعقوب بویطی و ابوالقاسم دارکی. همچنین کسانی که آن را به کار می‌بسته‌اند از یاران محدث ما امام ابوبکر بیهقی و دیگرانند. گروهی از یاران سلف ما، اگر مسئله‌ای را که درباره‌اش حدیثی روایت شده بود می‌دیدند و از طرفی مذهب شافعی خلاف آن حدیث بود، به حدیث عمل می‌نمودند و براساس آن فتوا می‌دادند و در استدلال کارشان می‌گفتند: مذهب شافعی این است که موافق حدیث باشد. شیخ ابوعمرو گفته است: اگر یکی از شافعی مذهبان که توانایی اجتهاد مطلق را داشت یا صرفاً در آن موضوع یا آن مسئله مجتهد بود، حدیثی یافت که با مذهبش مخالف باشد، دقت کند و در عمل بدان استقلال و اختیار دارد و چنانچه شرایط اجتهاد در او فراهم نبود و برایش هم مخالفت با حدیث مشکل بود، پس از آنکه تحقیق نمود و جوابی مناسب برای دیدگاه مخالف حدیث نیافت می‌تواند بدان عمل کند، به شرط آنکه امامی دیگر جز شافعی بدان عمل نموده باشد. در این گونه مواقع وی در ترک مذهب امام خود معذور است. والله اعلم. به عقیده نگارنده در این جا وجه دیگری نیز می‌توان یافت که این صلاح ذکری از آن به میان نیاورده و آن این است که وقتی کسی را که به حدیث عمل کند نیافت چه کند؟ تقی‌الدین سبکی درکتاب «معنی قول الشافعی... إذا صح الحدیث...» (ج۳، ۱۰۲) به این پرسش جواب داده می‌گوید: از نظر من پیروی از حدیث بهتر است. آدمی باید خود را چنان تصور کند که در برابر پیامبرصقرارگرفته و حدیث را از خود او شنیده است. در این صورت آیا در عمل بدان تأخیر بیشتر روا می‌دارد؟! نه به خدا ... هر کس به اندازه فهم خود مسؤول است» تمام این مباحث و تحقیق راجع به آن را در «اعلام الموقعین» (۲/۳۰۲ و ۳۰۷) می‌توان پی جست و نیز در کتاب فلانی موسوم به «إیقاظ همم أولی الأبصار للاقتداء بسید المهاجرین والأنصار وتحذیرهم عن الابتدال الشائع في القری والأمصار من تقلید المذاهب مع الحمیة والعصبیة بین فقهاء الأعصار»که در نوع خود کتابی است بی‌نظیر و بر هر دوستدار حقیقتی لازم است که با دقت و تدبر بر آن را مطالعه کند. [۳۵] مطلب فوق را امام شافعی خطاب به امام احمدبن حنبل گفته است. ابن ابی حاتم در «آداب الشافعی» (ص ۹۴و ۹۵) ابونعیم «الحلیة» (۹/۱۰۶) و خطیب در «الاحتجاج بالشافعی» (۸/۱) آن را آورده‌اند. ابن عساکر (۱۵/۹/۱) نیز آن را از خطیب نقل نموده. همچنین ابن عبدالبر در «الانتقاء» (ص ۷۵) و ابن جوزی در «مناقب الإمام احمد» (ص۴۹۹) و هروی (۲/۴۷/۲) از سه طریق از عبدالله بن احمدبن حنبل از قول پدرش نقل کرده‌اند که: شافعی به وی گفت: این حدیث منقول صحیح است. به همین سبب ابن قیم در «الأعلام» (۲/۳۲۵) در انتسابش به شافعی یقین داشته، همچنین فلانی در «الإیقاظ» (۱۵۲) آن گاه می‌گوید: بیهقی گفته است که: به همین دلیل وی بیشتر، حدیث را می‌پذیرفت، یعنی (شافعی). او کسی بود که علم اهل حجاز و شام و یمن و عراق را جمع کرده و فرا گرفته بود و هر آنچه را به نظرش صحیح می‌آمد اگرچه در مذهب دیگری بود بدون گرایش به آنچه در مذهب اهل کشورش رواج داشت گرد می‌آورد. با این حال در شناخت صحت آنچه با وی مخالف بود اجتهاد نمی‌کرد. خداوند ما و ایشان را بیامرزد. [۳۶] ابونعیم (۹/۱۰۷)، هروی (۴۷/۱) ابن قیم در «اعلام الموقعین» (۲/۳۶۳) و فلانی (ص۱۰۴). [۳۷] ابن ابی حاتم در «الآداب» (ص ۹۳) و ابوالقاسم سمرقندی در «الأمالی» آن را روایت کرده‌اند. همچنین در «المنتقی منها» اثر ابوحفص مؤدف (۲۳۴/۱) آمده است. ابونعیم (۹/۱۰۶) و ابن عساکر (۱۵/۱۰/۱) آن را با سند صحیح آورده‌اند. [۳۸] ابن ابی حاتم (ص ۹۳) و ابونعیم و ابن عساکر (۱۵/۹/ ۲) با سند صحیح آن را ذکر کرده‌اند. [۳۹] ابن ابی حاتم (ص ۹۳. و ۹۴).