روش ما در این کتاب
نظر به اینکه این کتاب، بیان شیوۀ نماز پیامبر است بدیهی است بنا به دلایلی که ذکر شد به مذهب خاصی مقید نخواهیم بود، بلکه فقط آنچه را که انتسابش به پیامبر قطعی است خواهیم آورد، چنانکه روش محدثان قدیم [۱۹]و جدید [۲۰]نیز به همین گونه بوده است. شاعر چه نیک سروده است که:
أهل الحدیث هم أهل النبي وإن
لم یصحبوا نفسه أنفاسه صحبوا
[۲۱]
«صرفاً اهل حدیث از نزدیکان پیامبرند، هر چند که با خود وی مصاحب نبودهاند، اما همدم نفسهایش بودهاند».
این کتاب به خاطر رویکردی که دارد ان شاء الله جامع مسایل مختلفی خواهد بود که در متن کتابهای فقه و حدیث [با همه تفاوتهایی که از لحاظ مذهبی دارند، ولی با موضوع مورد نظر در ارتباطاند] پراکنده است؛ حقایقی که در این کتاب آمده، هیچ کتاب یا مذهب خاصی به صورت جامع دربردارندۀ آن نخواهد بود. عمل کنندۀ به آن [إن شاء الله] از زمرۀ کسانی خواهد بود که خداوند هدایتشان کرده و دربارهشان فرموده:
﴿فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ٢١٣﴾[البقرة: ۲۱۳].
«پس خداوند به حکم خود مؤمنان را به حقى که در آن اختلاف کردند، رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست هدایت مىکند».
چون روش تمسک به سنت صحیح را در این کتاب و دیگر کتبی که منتشر خواهد شد برگزیدم میدانستم که اتخاذ چنین شیوهای، صاحبان همۀ مذاهب و فرق را خشنود نمیسازد، بلکه بعضی از آنان یا بیشترشان زبان طعن و قلم سرزنش به سویم نشانه خواهند کرد، که البته باکی نیست، چون به خوبی میدانم که رضایت همگان چیزی نیست که بتوان بدان دست یازید، چنانکه رسول خدا فرمود: «أرضى الناس بسخط الله وكله الله إلى الناس» [۲۲]. «کسی که به بهای خشم خدا، مردم را از خود راضی کند خداوند وی را به مردم وا میگذارد». خداوند پاداش نیک دهد کسی را که گفته است:
ولست بناج من مقالة طاعن
و لو كنت في غار علی جبل و عر
ومن ذاالذي ینجو من الناس سالما
ولو غاب عنهم بین خافیتی نسر
«از شر گفتار طعنهزن رهایی نیابم؛ اگر چه درغاری بر کوهی صعبالعبور باشم. و کیست که از دست مردم، سالم بماند گر چه میان پرهای کرکس از آنان پنهان شود؟!» برایم همین کافی است که باور دارم طریقی استوارتر است که خداوند، مؤمنان را بدان فرمان داده است و سرور انبیاء، پیامبر ما، آن را روشن ساخته و آن، راهی است که سلف صالح از صحابه و تابعین و بعد از ایشان ائمۀ چهارگانه [که اموزه تودۀ مسلمانان به ایشان منسوبند] پیمودهاند و همگی بر وجوب تمسک به سنت و رجوع بدان و فرو گذاشتن سخنی که مخالف سنت باشد هر چند گویندهاش بزرگ و ارجمند، اتفاق نظر دارند، زیرا شأن پیامبر بزرگتر و راهش استوارتر است. به همین سبب به راه آنان رفتم و از ایشان پیروی کردم و با تمسک به سنت از اوامرشان اطاعت کردم؛ هر چند با گفتههای خود آنان مخالفت داشت. این امر بیشترین تأثیر را در پیمودن راه راست و رو گردانیم از تقلید کورکورانه داشت.
خداوند به همۀ آنان پاداش نیک دهاد.
[۱۹] لکنوی در «امام الکلام فیما یتعلق بالقراءة خلف الإمام» در صفحة ۱۵۶ مینویسد: چنانچه کسی به دیده انصاف بنگرد و به دور از نظر و عقیده شخصی در دریای فقه و اصول فرو رود پی خواهد برد که در بیشتر مسایل فرعی و اصلی که علما بر سر آنها اختلاف دارند، رأی و مذهب محدثین قویتر از دیگران است. من هرگاه به اختلافات میاندیشم گفتههای اهل حدیث را به انصاف نزدیکتر میبینم. آفرین بر آنان و اجرشان با خدا، آخر چرا چنین نباشد. آنان وارثان راستین پیامبر و نایبان راستین شریعت اویند. خداوند ما را با آنان محشور کند و بر عشق به آنان و راه و کردارشان بمیراند. [۲۰] سبکی در «الفتاوی» (۱/۱۴۸) گوید: مهمترین امور مسلمین نماز است و بر هر مسلمانی واجب است که بدان اهتمام ورزد و بر اقامه شعایرش مداومت و محافظت داشته باشد. در نماز دو نوع امور وجود دارد: اموری که علما بر اجتنابناپذیر بودن انجام دادنشان اتفاق نظر دارند و اموری هم که در وجوبشان اختلاف هست. برای نجات از این مشکل دو راه وجود دارد: الف ـ در صورت امکان باید راه خروج از اختلاف را جست. ب ـ در موارد صحیح و ثابتی که از پیامبر نقل شده باید دقت نمود و بدان تمسک کرد. در این صورت نماز، درست است و مشمول این سخن خداوند خواهد بود که: ﴿فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا﴾[الکهف: ۱۱۰]. به عقیدۀ نگارنده راه دوم نه تنها بهتر بلکه واجب است چون در وجه نخست علاوه بر عدم امکان در بسیاری مسایل فرمان رسول خدا «صَلُّوا کمَا رَأَیتُمُونِی أُصَلِّی» تحقق نمییابد و در هر حال یقیناً نماز شخص در مواردی با نماز حضرت ناسازگار خواهد بود. این نکتهای است که در خور تأمل و اندیشیدن است. [۲۱] بیت، سرودۀ «حسن بن محمد نسوی» است که حافظ ضیاءالدین مقدسی در کتاب «فضل الحدیث وأهله» آورده است. [۲۲] این حدیث را ترمذی، قضاعی، ابن بشران و دیگران روایت کردهاند. درباره این حدیث و طرق آن نگارنده در «تخریج احادیث کتاب شرح العقیدة الطحاویة» (صفحۀ ۲۲۸) (چاپ نهم ـ المکتب الإسلامی) و در «سلسلة الأحادیث الصحیحة شماره ۲۳۱۱) سخن رانده و روشن ساخته که موقوف در صحت آن لطمه وارد نمیکند، چرا که ابن حبان آن را صحیح دانسته است.