انواع و اشکال تشهد
پیامبر شکلهایی از تشهد را به یارانش آموخت:
۱- ابن مسعود گفته است: دستم در دست پیامبر بود که پیامبر همانطور که سورهای از قرآن را به من میآموخت تشهد را نیز به من آموخت: «التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلاَمُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ». «فرمانروائى، رحمت و برکت و پاکى مخصوص الله است]، سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد اى پیامبر، سلام بر ما و کلیه بندگان صالح خدا، من گواه مى دهم که هیچ معبودى بجز الله «بحق» وجود ندارد و محمدصبنده و رسول اوست».
این را زمانی بدین گونه میخواندیم که ایشان در قید حیات بود، ولی زمانی که رحلت فرمود تنها میگفتیم: السلام علی النبي [۵۲۶].
۲- ابن عباس گوید: رسول خدا تشهد را این گونه به ما تعلیم داد همانطور که قرآن را: التَّحِيَّاتُ الْمُبَارَكَاتُ الصَّلَوَاتُ الطَّيِّبَاتُ لِلَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلاَمُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ«و در روایتی دیگر: عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» [۵۲۷].
۳- ابن عمر گوید که: پیامبر تشهد را چنین تعلیم میداد: التَّحِيَّاتُ الْمُبَارَكَاتُ الصَّلَوَاتُ الطَّيِّبَاتُ لِلَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلاَمُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وحده لا شريك له وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ [۵۲۸].
۴- ابوموسی اشعری گوید که رسول خدا تحیات را چنین تعلیم میداد: هر گاه نشستید اولین سخنتان این باشد: التَّحِيَّاتُ الطَّيِّبَاتُ الصَّلَوَاتُ لِلَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلَامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ [۵۲۹].
۵- عمر بن خطاب مردم را درحالی که بر منبر بود چنین تشهد را آموزش میداد: التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ، الزَّاكِيَاتُ لِلَّهِ، الصَّلَوَاتُ الطَّيِّبَاتُ لِلَّهِ، السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ، السَّلاَمُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ.مانند تشهد روایت شده از ابن مسعود [۵۳۰].
[۵۲۶] بخاری، مسلم، ابن ابی شیبه (۱/۹۰/۲) سراج و أبویعلی در «مسند» (۲۵۸/۲) روایت کردهاند. همچنین در «الإرواء» (۳۲۱) تخریج شده است. درباره سخن ابن مسعود که در زمان حیات حضرت رسول «السلام علیك أیها النبي»میگفتند و پس از رحلتش «السلام علی النبي»باید گفت: لابد این بنا به دستور حضرتش بوده است عایشه نیز تشهد را به همین صورت، (یعنی گفتن السلام علی النبي) به دیگران میآموخت. سراج در «مسندش» (ج ۹/۱/۲) و نیز مخلص در «الفوائد» (ج ۱۱/۵۴/۱) با دو سند صحیح این مطلب را از عایشه روایت کردهاند. حافظ گوید: اصحاب «السلام علیك أیها النبي»را با کاف در زمان حیات پیامبر میگفتند، ولی چون رحلت کرد خطاب را ترک کردند و او را با لفظ غائب یاد میکردند و میگفتند: «السلام علی النبي»وی در جایی دیگر میگوید: سبکی در «شرح المنهاج» بعد از ذکر این روایت از ابی عوانه، میگوید: این کار صحابه دلیل است بر اینکه خطاب در سلام کردن بر پیامبر غیرواجب است و باید چنین گفت: السلام علی النبي. به عقیده من هم همین صحیح است؛ چون درصحیح بخاری به ثبوت رسیده است. برای این روایت متابعی قوی یافتم. عبدالرزاق میگوید: ابن جریج به نقل از عطا به من خبر داد که صحابه زمانی که حضرت در قید حیات بود میگفتند: «السلام علیك أیها النبي»و پس از آنکه رحلت فرمود میگفتند: السلام علی النبي. این روایت از حیث سند، صحیح است اما سعید بن منصور از طریق ابی عبیده بن عبدالله بن مسعود از پدرش روایت کرده که پیامبر تشهد را به آنان یاد داد و آن را ذکر کرده. میگوید: ابن عباس گفت: زمانی که حضرت در قید حیات بودند ما میگفتیم: «السلام علیك أیها النبي». ابن مسعود گفت: به ما چنین یاد داده شده، ما نیز چنین یاد میدهیم و پیداست که آنچه ابن عباس گفته از روی مباحثه گفته و ابن مسعود بدان رجوع نکرده، لیکن روایت بخاری قویتر است؛ چون اباعبیده آن را از پدرش نشنیده. و سند تا ابوعبیده نیز ضعیف است. این سخن حافظ را که آوردیم مورد قبول گروهی از علمای محقق چون قسطلانی، زرقانی، لکنوی و غیره است. [۵۲۷] مسلم، ابوعوانه، شافعی و نسائی. [۵۲۸] ابوداود و دار قطنی روایت کردهاند. دار قطنی صحیحش دانسته. [۵۲۹] مسلم، ابوعوانه، ابوداود و ابن ماجه. [۵۳۰] ابن ابی شیبه (۱/۲۹۳) آن را تخریج کرده و همچنین سراح و مخلص (به طوری که آمد) و بیهقی (۲/۱۴۴) عبارت از اوست.