رکن بودن خواندن فاتحه و فضایل آن
حضرت رسول شأن و مقام این سوره را بزرگ میدانست و میفرمود: «لاَ صَلاَةَ لِمَنْ لَمْ يَقْرَأْ (فيها) بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ فَصَاعِدًا» [۱۸۹]. «نمازی که در آن فاتحه خوانده نشود نماز نیست» فرمودههای دیگری در این باب دارد و در عبارتی دیگر: «لاَ تُجْزِئُ صَلاَةٌ لاَ يَقْرَأُ الرَّجُلُ فِيهَا بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ» [۱۹۰]. «نمازی که شخص در آن سوره فاتحه را نخواند کفایت نمیکند». نیز میفرمود: «مَنْ صَلَّى صَلاَةً لَمْ يَقْرَأْ فِيهَا بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ فَهْىَ خِدَاجٌ [۱۹۱] هِىَ خِدَاجٌ هِىَ خِدَاجٌ غَيْرُ تَمَامٍ» [۱۹۲].
«کسی که نماز بگذارد و در آن فاتحه را نخواند آن نماز ناقص است، ناقص است و کامل نیست». و میفرمود: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: قَسَمْتُ الصَّلاَةَ [۱۹۳] بَيْنِى وَبَيْنَ عَبْدِى نِصْفَيْنِ، فَنِصْفُهَا لِى وَنِصْفُهَا لِعَبْدِى، وَلِعَبْدِى مَا سَأَلَ»«خدای تبارک و تعالی فرمود: نماز فاتحه را میان خود و بندهام دو نصف کردم، نصفش برای من و نصف دیگر برای بندهام، بندهام هر چه بخواهد به او داده میشود».
پیامبر فرمود: فاتحه را بخوانید، زیرا وقتی بنده میگوید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ٢﴾خداوند میگوید: بندهام مرا حمد گفت. وقتی بنده میگوید: ﴿الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ٣﴾خدا میفرماید: بندهام ثنای مرا گفت. وقتی که بنده میگوید: ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ٤﴾خداوند میگوید: بندهام مرا تمجید کرد. وقتی بنده میگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ٥﴾خداوند میگوید: این میان من و بندهام تقسیم است؛ بندهام هر چه را بخواهد به او میدهم. وقتی بنده بگوید: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ٦ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ٧﴾خداوند میگوید: تمام اینها از آن بندهام است و بندهام هرچه بخواهد به او میرسد [۱۹۴]. پیامبر فرمود: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِي التَّوْرَاةِ وَلَا فِي الْإِنْجِيلِ مِثْلَ أُمِّ الْقُرْآنِ وَهِيَ السَّبْعُ الْمَثَانِي [۱۹۵]. (والقرآن العظيم الذي أوتيته» [۱۹۶]. «خداوند مانند امالکتاب را نه در تورات و نه در انجیل نازل نکرده است و آن همان سبع مثانی (هفت آیهای که بارها و بارها خوانده میشود) است و قرآن عظیمی که به من بخشیده شده است». و به کسی که نمازش را درست نمیگزارد امر به قرائت آن در نمازش کرد [۱۹۷]. و به کسی که نمیتوانست آن را از بر کند گفت: قُلْ سبحان الله، والحمدلله، ولا إله إلا الله والله أكبر، ولا حول ولا قوة إلا بالله [۱۹۸]. و باز به همان شخصی که نمازش را درست نمیگزارد فرمود: «فَإِنْ كَانَ مَعَك قُرْآنٌ فَاقْرَأْ وَإِلَّا فَاحْمَدِ اللَّهَ وَكَبِّرْهُ وَهَلِّلْهُ» [۱۹۹]. «اگر قرآن بلد هستی بخوان و گرنه خدا را ستایش کن و تکبیر و لا إله إلا الله بگو».
[۱۸۹] بخاری، مسلم، ابوعوانه و بیهقی. در «الإرواء» (۳۰۲) نیز تخریج شده است. [۱۹۰] دارقطنی آن را آورده و صحیحش دانسته. ابن حبان نیز در «صحیحش» آن را آورده. در منبع پیشین نیز تخریج شده است. [۱۹۱] خداج به معنی ناقص است و پیامبر با عبارت «غیرتمام» آن را تفسیر نموده است. [۱۹۲] مسلم و ابوعوانه. [۱۹۳] یعنی فاتحه، و آن مجاز جزء از کل است یعنی ذکر کل و ارادۀ جزء به خاطر تعظیم. [۱۹۴] مسلم، ابوعوانه و مالک. در تاریخ جرجان» (۱۴۴) شاهدی از حدیث جابر وجود دارد. [۱۹۵] باجی میگوید: منظور این آیه ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ٨٧﴾[الحجر: ۸۷]. فاتحه است. سبع نامیده میشود زیرا دارای هفت آیه است و مثانی، چون در هر رکعتی تکرار میشود و به آن «القرآن العظیم» گفته شده به خاطر تخصیص آن به این اسم، هر چند هر بخشی از قرآن، عظیم است، چنانکه در مورد کعبه گفته میشود: بیت الله، اگر چه کلیه بیوت از آن خداست، ولی این به منظور تخصیص و تعظیم است. [۱۹۶] نسائی و حاکم آن را آوردهاند. حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافق است. [۱۹۷] بخاری در «جزء القراءة خلف الإمام» باسند صحیحی آورده است. [۱۹۸] ابوداود، ابن خزیمه (۱/۸۰/۲) حاکم، طبرانی و ابن حبان آن را آوردهاند. ابن حبان و حاکم صحیحش دانسته و ذهبی موافق است. ضمناً در«الارواء» (به شمارۀ ۳۰۳) تخریج شده است. [۱۹۹] ابوداود و ترمذی آن را آوردهاند. ترمذی آن را «حسن» دانسته و سندش صحیح است (صحیح ابوداود،۸۰۷).