حملۀ دوم سلجوقیان به روم شرقی و اسارت امپراطور روم
این پیروزی «رومانوس» را تشجیع کرد و دید که باید از فرصت برای آزادساختن سرزمینهای دولت روم از تسلط سلجوقیان، استفاده کند. برای تأمین این منظور تمام نیروهائی را که موجود بود، بسیج کرد. سپس در اوائل سال ۱۰۷۱ با سپاه انبوهی مرکب از رومیان و اسلاوها و قبائل مولدافیا و بعضی از طوائف فرنگ روی به ایالات شرقی نهاد. در خط سیر او نیز بسیاری از ارامنه و مردم کرج به آنها پیوستند. بدینگونه سپاهیان وی طبق روایات اسلامی به صد یا دویست هزار سپاهی بالغ گردید.
این بزرگترین نیروئی بود که دولت روم شرقی تا آن زمان برای جنگ با قوای اسلام بسیج کرده بود. امپراطور با سپاهیان خود به طرف ارمنستان رفت.
همین که اخبار این لشکرکشی هولانگیز به الب ارسلان رسید که در شهر «خوی» آذربایجان اقامت داشت، غنائم و اشیاءِ سنگین را به وسیله وزیرش نظام الملک به داخل مملکت فرستاد و خود بلادرنگ با سپاهی که تواریخ فرنگی تعداد آن را چهل هزار نفر دانسته، و تواریخ اسلامی فقط پانزده هزار تن میداند، برای تلاقی سپاه روم شتافت.
رومانوس در آن هنگام با نیروی خود شهر جالاتیا (خلاط) را در قلب آناطولی پشت سر نهاده وارد ارمنستان شده بود و در شهر «ملازکرد» یا «منازجرد» [۷۹]که شهری مصون و در کنار رود «مرادسو» میان شهر ارز روم و «وان» واقع بود، فرود آمد. این شهر تا عصر ما نیز باقی است.
«رومانوس» اطراف شهر را محاصره کرد. الب ارسلان به سرعت خود را به آنجا رسانید. پیشقراولان دو لشکر باهم تلاقی کردند و به دنبال آن پیکار سختی درگرفت. سپاهیان روم شکست خورد و «بازیلکوس» فرماندۀ آنها اسیر گشت.
سلجوقیان با ضربت نخستین، برتری خود را در نظم و سرعت و جرأت نشان دادند. با اینکه «رومانوس» «ملازکرد» را در اشغال داشت مع الوصف سپاهیان انبوهش دچار پراکندگی شدند.
علت این بود که دسته فرنگیان تن به جنگ ندادند و از آنجا رفتند. عشائر روس هم علائم سرپیچی آغاز نمودند. با این وصف «رومانوس» نظر به تفوق سپاهیانش یقین داشت که پیروزی با اوست.
الب ارسلان نیز با اینکه پیشقراولان سپاه روم را شکست داده بود معهذا از برتری سپاه دشمن و ساز و برگ آنها بیمناک بود. از این رو تصمیم گرفت وقتی به دشمن نزدیک شد پیشنهاد صلح کند، و از درگیری در یک جنگ خطرناک خودداری نماید.
همان موقع الب ارسلان برای «رومانوس» پیام فرستاد که حاضر است با وی پیمان صلح ببندد. ولی امپراطور آن را نشانهی ضعف دانست و پیغام داد که این صلح و سازش باید در «ری» انجام گیرد!
در این هنگام «الب ارسلان» چارهای جز اقدام به جنگ ندید، به این امید که دلیری سربازانش جبران کمی نفراتش را خواهد نمود.
جنگ میان او و سپاه روم در روز جمعه اتفاق افتاد. سلطان نماز ظهر را با سپاهیانش گزارد و با نهایت خشوع و تأثر گریست، سربازان نیز با وی گریستند. سپس سوار اسبش شد و لباس سفید پوشید و حنوط به خود پاشید و خود را مهیای مرگ نمود.
سپس گفت: اگر من شکست خوردم میدان جنگ قبر من خواهد بود [۸۰].
سپس در رأس نیروهای خود به طرف قوای روم رفت، سپاهیان رومی نیز برای مقابله با آنها پیش آمدند.
الب ارسلان روی تیراندازان سوار نظام خود زیاد حساب میکرد.
دو لشکر در کنار رود «آراکساس» خارج شهر «ملازکرد» برخورد نمودند. رومانوس با قوای خود بیک باره به سپاهیان سلجوقی حمله برد، و دیگر به فکر تنظیم قوای پشت سر خود و نیروهای احتیاط که به دنبال او میآمدند، نیافتاد.
جنگ تا غروب آفتاب ادامه داشت. مسلمانان به خوبی مقاومت نمودند و نهایت شجاعت و سرسختی را نشان دادند.
هنگامی که رومانوس دید سپاهیانش در جنگ یک روزه خسته و سخت شکسته شدهاند، دست از جنگ کشید تا روز بعد جنگ را از سر گیرد.
ولی سلجوقیان به آنها مهلت ندادند و با شدت هرچه تمامتر بر ایشان حمله بردند و صفوف آنها را متلاشی ساختند. سپاهیان ترک تا قلب قوای روم پیش رفتند و بارانی از تیرهای مرگبار بر آنها فرو ریختند. سپس از هر طرف آنها را مورد هجوم قرار داده و گروه عظیمی از آنها را به قتل رساندند و غنائم بسیار به چنگ آوردند.
رومانوس قوای پراکندۀ خود را گرد آورد و با همان عده به جنگ ادامه داد تا اینکه مجروح شد و در آخر نیز اسیر گشت، و به لشگرگاه اسلام آورده شد.
این شکست سهمگین رومیان در روز ۲۶ آگست سال ۱۰۷۱ میلادی (اواخر ذی قعده سال ۴۶۳ هجری) روی داد.
در بامداد روز بعد قیصر را که اسیر شده بود به حضور الب ارسلان آوردند.
گویند سلطان با دست خود سه ضربه شلاق به وی زد، و از روش وی که پیشنهاد صلح او را رد کرده بود، نکوهش نمود [۸۱].
قول دیگر اینست که سلطان برای تحقیر وی پای، خود را روی سر او گذارد. ولی این روایات مورد تردید است.
«گیبون» مینویسد: «هرچند سلطان در آن لحظه گرفتار پارهای از عادات قومی خود شده بود، ولی عمل بعدی وی تحسین دشمنان او را برانگیخته است، و عمل او سرمشقی برای ناگوارترین اعصار تمدن است [۸۲].
به هرحال گفتگوی میان دو پادشاه منتهی به انعقاد پیمان صلحی شد که طی آن رومانوس متعهد شد که یک میلیون وجه نقد به علاوه جزیه سالیانهای به مبلغ سی صد و شصت هزار میلیون رایج روم به سلطان بپردازد، و دختران خود را به پسران سلطان تزویج کند، و کلیه امیران مسلمین را آزاد گرداند [۸۳].
بعد از امضای پیمان صلح الب ارسلان به امپراطور خلعت پوشانید، و گروهی از بزرگان اشراف و روحانوین اسیر را آزاد گردانید و با اموال و نگهبانانی به پایتختش باز فرستاد.
ولی هنوز رومانوس وارد سرزمین خود نشده بود که اطلاع یافت در قسطنطنیه انقلاب شده است، و قیصر جدیدی به نام «میخائیل هفتم» تخت سلطنت را اشغال کرده است.
رومانوس نیز تا آنجا که مقدور بود اموالی گرد آورد و به مبلغ دویست هزار تومان برای سلطان فرستاد و عذر خواست، در ضمن از سلطان برای استرداد تخت سلطنتش استمداد کرد سلطان نیز خواهش او را پذیرفت.
ولی رومانوس چندی بعد در یک جنگ داخلی که میان او و رقیب وی در گرفته بود شکست خورد و اسیر شد و در زندان او درگذشت.
این واقعه فقط چند ماه بعد از جنگ «ملازکرد» بود.
[۷۹] یاقوت حموی در معجم البلدان این طور ثبت کرده است. او «منازکرد» را هم ذکر نموده است. نام اخیر از نظر جغرافی صحیحتر است. زیرا این نام از اسم اصلی ارمنی آن: Manavazakert به معنی (خانه مناز) که نام خانواده مشهور ارمنی در قرون وسطی بوده گرفته شده است. [۸۰] ابن اثیر ج ۱۰ ص ۲۳ و ch. L.VII و Gibbon: idid [۸۱] ابن اثیر ج ۱۰، ص ۲۳. [۸۲] Gibbon: Idid- انحطاط و سقوط امپراطوری روم. [۸۳] Gibbon: Idid- انحطاط و سقوط امپراطوری روم.