قوای مصر به حرکت در میآید
آیا میدانید پاسخ پادشاه مصر به این تهدید بزرگ چه بود؟ سیف الدین قطز فرستادگان هلاکو را با خشونت و بیاعتنائی پذیرفت، سپس دستور داد آنها را دستگیر ساخته و به قتل رسانند! هر چهار نفر را با شمشیر دونیمه کردند و هرکدام را مقابل یکی از دروازههای قاهره آویختند. سرهای آنها را نیز از دروازه «زویله» آویزان نمودند!
سپس به سرعت قوای خود را بسیج کرد، و در قاهره و سایر اقلیمهای مصر فرمان جهاد داد. قطز توانست پیشقراولان ممالیک را که در این بسیج مردد بودند قانع کند و قوای آنها را به نیروهای خود ملحق سازد.
همین که کار بسیج سپاه کامل شد، پادشاه مصر در روز دوشنبه پنجم ماه شعبان سال ۶۵۸ – اگست ۱۲۶۰ میلادی در رأس قوای خود از «قلعة الجبل» خارج شد و روی به «صالحیه» نهاد.
او پیشقراولان خود را به سرکردگی امیر رکن الدین بیبرس بندقداری به عنوان احتیاط و هموارساختن راه و آگاهی از اخبار مغول به جلو فرستاد.
ملک مظفر قطز سرشار از ایمان و اعتماد به نفس و با عزمی آهنین برای ملاقات سپاه مغول پیش میرفت.
مگر سپاه مصر نبود که چند سال پیش از آن قوای صلیبیان فرنگ را در سرزمین اصلی مصر نابود ساخته بود؟ این پیروزی بزرگ قبل از هرچیز ناشی از مهارت و شجاعت ممالیک دریانورد مصر بود، و اینک همان فرماندهان شجاع هستند که سپاهیان مصر را برای مقابله با مغولان وحشی رهبری میکنند.
چرا در اینجا نیز طالع نیکو به سراغ ایشان نیاید، و بار دیگر با عقبزدن این خطر سهمگین از سرزمین مصر، شاهد پیروزی را در آغوش نگیرند، و در مقابل این سیل بنیانکن، به حمایت از اسلام و تمدن اسلامی بر نخیزند؟
فرماندهان مغول «کیتیبوقا» و «بایدو» با نیروهای خود به غرب فلسطین رسیده بودند و پیشقراولان ایشان در «غزه» حدود مصر دیده شدند.
ولی همین که پیشقراولان مصری به فرماندهی «بیبرس» آشکار شدند، مغولان گریختند، و مصریان «غزه» را اشغال کردند. سپس پادشاه مصر «قطز» با قوای خود سر رسید و از ساحل مدیترانه برای ملاقات قوای اصلی مغول پیش راند.
عکا همچنان در دست مسیحیان بود، و با سلطان مصر اتفاق کردند که بیطرف باشند. سپس سلطان با سپاه خود برگشت و به طرف جنوب شرقی رفت؛ زیرا اطلاع یافت که مغولان از آن ناحیه به سوی اراضی مصر پیش میروند.
سلطان کاملا به اهمیت کار واقف بود، و میدانست که خطر حمله مغول چیزی جز نوع دیگری از خطر صلیبیها نیست، و از این رو لازم است که مانند حملات پیشین صلیبی درهم کوبیده شود.
به همین جهت سلطان اندکی پیش از حرکت، فرماندهان خود را گرد آورده و آنها را به اهمیت کار آگاه ساخته بود. سلطان به آنها خاطرنشان ساخت که مغولان در شهرها و کشورهائی که جنگیدهاند، با خونریزیها و ویرانیها مرتکب چه فجایع دردناکی شدهاند، و اگر در مصر هم پیروز شوند چه عواقب سوء و سرنوشت وحشتناکی در انتظار کشور آنها خواهد بود.
سپس سلطان در حالی که میگریست فرماندهانش را ترغیب کرد که در راه نجات اسلام و مسلمانان از این خطر عظیم، از بذل جان دریغ ندارند. فرماندهان نیز همگی گریه را سر دادند و سوگند یاد کردند که تا سرحد امکان و بذل جان در راه جنگ با مغول و نجات مصر و اسلام از شر وجود آنان، فداکاری نمایند.