توجه کمپیادور به بلنسیه
«القادر» وارد «بلنسیه» شد و خود را حکمران آنجا اعلام کرد، همپیمانان کاستیلی او نیز در ناحیه «رصافه» نزدیک شهر فرود آمدند. (فبریه سال ۱۰۸۶)
«القادر» همین که حکومت بلنسیه را قبضه کرد، مردم را سخت تحت فشار قرار داد که اموال و غرامت بپردازند تا او بتواند هزینه نگاهداری همپیمانان کاستیل خود را اداء نماید.
عدهای از اوباش سپاه نیز دور او را گرفته و در شهر دست به فساد و تجاوز به جان و مال مردم زدند. به طوری که بسیاری از اعیان و بزرگان ناچار شدند شهر را ترک گویند تا از سرکشیهای متجاوزان آسوده گردند.
چیزی که «بلنسیه» را از این ناراحتی نجات داد، جنگ مشهور «مرابطین» و سایر ملوک الطوایف با «آلفونس» پادشاه کاستیل در «زلاقه» بود که طی آن کاستیلها و متحدان آنها به کلی نابود شدند. (سال ۴۷۹ هـ)
در آن هنگام مردم بلنسیه نفس راحتی کشیدند، و صدای اعتراض خود را بر ضد «القادر» بلند کردند. نخست فرماندهان قلعههای مجاور تحرک و سرپیچی آغاز نمودند. کار شورش در شهر بالا گرفت. القادر متوجه شد که قادر به مقابله با آن پیشآمد مشکل نیست. منذر بن هود حکمران لارده (LERIDA) و طرطوشه (TORTOSA) نخستین کسی بود که به فریاد «بلنسیه» رسید.
او در حالی که گروهی از مزدوران «کتلان» را همراه داشت، با نیروهای خود از سمت جنوب روانه «بلنسیه» شد، و شهر را محاصره نمود. بسیاری از مردم شهر نیز در انتظار سقوط شهر بودند.
«القادر» برای رهائی خویش از آن تنگنا، چارهای جز استمداد از «آلفونس ششم» پادشاه کاستیل ندید! همان موقع صدای ناله خود را به گوش مستعین بن هود حکمران سرقسطه و دشمن عمویش «منذر» هم رسانید. مستعین که در اندیشه فتح «بلنسیه» بود، همینکه از تقاضای «القادر» آگاهی یافت، دعوت او را اجابت نمود و با نیرویهای خود به بهانه نجات «بلنسیه» روی به آنجا نهاد، ولی باطناً در صدد بود که خود بر آن دست یابد.
در این حمله متحدوی «سید کمپیادور» با نیروهای خود نیز در کنار او بود. دو همپیمان، پنهانی توافق کرده بودند که در فتح «بلنسیه» یکدیگر را یاری کنند. غنائم جنگ تعلق به «کمپیادور» داشته باشد، ولی خود شهر بهرۀ مستعین!
نفرات کمپیادور در آن موقع بالغ بر سه هزار جنگجو بود. وقتی «منذر بن هود» از آن حمله مشترک آگاه شد، از عاقبت این تصادم به هراس افتاد و قبل از آنکه دشمنانش سر رسند از محاصره «بلنسیه» دست کشید و به جای خویش مراجعت کرد. همین که «کمپیادور» و «مستعین» به بلنسیه رسیدند، کمپیادور پرده از حقیقت دوستی خود برداشت، یعنی یک نوع دوستی که نکوهشی نبیند و بتواند دوست و دشمن را با هم بفروشد!
زیرا در پنهانی هدایای قیمتی از «القادر» گرفت و در عوض هنگام فتح شهر به بهانه اینکه تحت حمایت (آلفونس) است، قصور ورزید، در خفا نیز به «القادر» سفارش کرد که شهر را به کسی تسلیم نکند!
از آن طرف هم به مستعین تأکید مینمود که اگر موافقت (آلفونس) را به دست آورد، وی مهیاست که او را در فتح شهر یاری کند! بدینگونه کمپیادور قادر و مستعین را دور از هم نگاه داشته بود، تا بتواند در موقع مناسب منظور خود را عملی سازد.
سید کمپیادور در آن هنگام ضمن پیامی برای پادشاه کاستیل (آلفونس) فرستاده بود که آنچه به دست میآورد، در جهت منفعت او انجام میگیرد و سپاهش نیز تحت فرمان پادشاه است، و افزوده بود که او با مسلمانان میجنگد و عنقریب با سهولت تسلط بر شرق اندلس را به دست خواهد آورد.
(آلفونس) با مضموننامه «کمپیادور» موافقت کرد و به وی اجازه داد که در هر نقطهای از اراضی مسلمین بخواهد میتواند، پیکار کند. سپس «کمیپادور» به کاستیل رفت و فرمانی از (آلفونس) گرفت که هر قسمت از اراضی مسلمانان را به تصرف آورد، مالک او باشد و پس از وی به فرزندانش منتقل شود.
در این اثنا «مستعین» پی به نفاق و پیمانشکنی «کمپیادور» برد و با وی قطع علاقه کرد. سپس تصمیم گرفت با کنت برنجر حکمران بر شلونه (بارسلون) متحد شود؛ زیرا «کنت» مزبور از دشمنان سرسخت «کمپیادور» بود.
مستعین هدایای بسیاری برای «کنت» فرستاد و او را با قسمتی از نیروهایش، برای محاصره «بلنسیه» اعزام داشت.
«القادر» مصمم بود که به هر نحو شده تا بازگشت «کمپیادور» از کاستیل محاصره جدید را تحمل کند. متعاقب آن «کمپیادور» از کاستیل بازگشت، در حالی که سپاه نیرومندی مرکب از هفت هزار جنگجو با وی بود.
«کمپیادور» اراضی «سهله» را پیمود و حکمران مسلمان آنجا را ملزم به تأدیه جزیه کرد. کنت برنجر همچنان بلنسیه را در محاصره داشت. همین که «کمپیادور» با قوای خود به شهر نزدیک شد، جنگ میان آنها در گرفت. کنت شکست خورد و شخصاً با عدهای از نفراتش اسیر گردید، سپس با مبالغ هنگفتی که پرداختند خود را آزاد ساختند و با سپاه خود روی به سمت شمال و شهر «بارسلون» نهاد.
در این هنگام «کمپیادور» فرمانده لشکریان خطرناکی از مزدوران بود، یا به عبارت بهتر رئیس گروهی از غارتگران بود که در سراسر ولایات شرقی دست به تاراج میزدند، و رعب و وحشت او در آن نقاط پخش شد.
کمپیادور بعد از آنکه دشمن خود «کنت» را شکست داد، روی به مربیطر Murviedro آورد و حکمران آنجا «ابن لبون» را ناگزیر ساخت که به وی جزیه بدهد. آنگاه با قوای خود در الکدیه Alcudia ناحیه شمالی (بلنسیه) فرود آمد.
در همان وقت «القادر» اموال و هدایائی برای او فرستاد و اعلام داشت که خود را تحت الحمایۀ وی قرار میدهد و جزیه میپردازد. توافق کردند که «القادر» هر هفته هزار دینار به وی تسلیم نماید، تا از او در مقابل دشمنانش حمایت کند!
کمپیادور از «الکدیه» حرکت نمود و به امیرنشین «البونت» که نزدیک آنجا بود رفت و حکمران آنجا عبدالله بن قاسم را مجبور به ادای جزیه نمود.
سپس به سمت جنوب برگشت و در شهر «رکانه» واقع در مغرب «بلنسیه» فرود آمد. بدینگونه وی با هیبت خود سایر امرنشینهای مسلمان این منطقه: بلنسیه و شنتمریه شرق را مطیع نمود و از همه آنها خواست که مبالغ هنگفتی بپردازند. آنگاه با نیروهای خود در همان نزدیکی مستقر شد. نفرات او در اراضی آنجا آمد و رفت میکردند و همه از قدرت و صولت او بیم داشتند.