نیروهای لوئی نهم در مصر
بدینگونه «لوئی نهم» با سپاهیان انبوه خود، در حالی که بعضی امرای مسیحی با سربازان تحت فرمانش با وی بودند، به مصر آمد تا جهاد صلیبی را از سر گیرد. این جنگجویان زمستان را در «قبرس» گذراندند سپس با ناوگان عظیمی روی به مصر نهادند و در ۲۱ صفر سال ۶۴۷ هـ به آبهای مصر رسیدند.
در آن هنگام «لوئی نهم» فرستادگان خود را با نامهای نزد پادشاه مصر فرستاد، و در آن سلطان را به نام ملل نصارا بیم داده بود که باید تسلیم شود و تأکید کرده بود که مقاومت بیهوده است.
همین که خبر آمدن صلیبیها به پادشاه مصر رسید، در حالی که در بستر بیماری بود به سرعت با قوای خود از جنگ شام برگشت و در «اشموم» واقع در نزدیک «دمیاط» فرود آمد. دمیاط همان شهری بود که صلیبیها در حمله اول خود آن را اشغال کردند. وقتی ملک صالح نامه تهدیدآمیز پادشاه فرانسه را خواند، نامهای با انشاء کاتب مشهورش «بهاء الدین زهیر» در جواب وی نوشت و تهدیدش را با تهدید پاسخ گفت و از راهی که در پیش گرفته بود بیم داد.
صلیبیها بعد از ورود به مصر قدم به خشکی نهادند و بر «دمیاط» و آنچه در آن بود بدون مقاومت دست یافتند. پاسداران مسلمان شهر در تاریکی شب گریختند و سلطان از این کار زشت نابهنگام سخت منقلب گردید.
سلطان همانطور که در بستر بیماری بود با نیروهای خود از آنجا به «منصوره» محلهای که پدرش ملک کامل در موقع هجوم صلیبیان به دمیاط در سال ۶۱۵ هـ، در کنار «نیل» بوجود آورده بود، برگشت. همسر ملک صالح به نام «شجرة الدر» (درخت در) نیز در کنار او بود.
این زن که به پادشاه اهداء شده بود از عنوان یک کنیز عادی به صورت همسر شرعی سلطان درآمد و در سایهی هوش و شخصیت خود کارش در دربار سخت بالا گرفت، تا جائی که معاون سلطان و طرف مشورت او بود.
شجرة الدر در آن لحظه حساس با نیروی شخصی خود به پادشاه بیمار و فرماندهان وی روح شجاعت و اعتماد به نفس میدمید. ملک صالح فرمان داد «منصوره» را برای مقاومت در برابر دشمن تحکیم کنند. نیروهای مصری که با شتاب از سایر نواحی مملکت بسیج شده بودند وارد پایگاه جدید شدند و به سپاه سلطان پیوستند.
ناوگان رودخانهای مصر مرکب از کشتیهای جنگی نیز در نیل پیش آمدند و مقابل شهر قرار گرفتند. فرنگیان هم در حالی که جایگاه خود را ترک میگفتند، آماده رفتن به جنوب بودند.
میان پیشقراولان طرفین نبردهای کوچکی در گرفت که گاهی مسلمانان و زمانی مسیحیان پیروز میشدند و تا چند ماه نیز ادامه داشت. در اثنای این مدت سلطان همچنان بیمار و بستری بود و هر روز حالش بدتر میشد، تا سرانجام بر اثر شدت درد، در ۱۵ شعبان سال ۶۴۷ هـ درگذشت و پیش از مرگ وصیت کرد فرزندش تورانشاه که از جانب او در اقلیم شرقی به سر میبرد باید به جای وی به تخت سلطنت بنشیند.
وفات سلطان در آن لحظات حساس ضربه شدیدی برای مسلمانان بود. ولی همسر او «شجرة الدر» زمام امور را قبضه کرد و دستور داد مرگ سلطان را پنهان دارند. سپس با امیر فخرالدین بزرگ نزدیکان شاه و سایر اطرافیان نزدیک قرار گذاشت کارها به طور عادی جریان یابد، به طوری که گوئی اتفاقی نیافتاده است، خوان طعام سلطان نیز به موقع در جای خود گسترده میشد.
این زن شیر دل متعهد شده بود با کلیه توانائی و تدبیری که دارد برای ملاقات با دشمن خود را آماده سازد و میدان به دشمن متجاوز ندهد، به همین وجه فرمانهائی که با مهر سلطان ممهور بود صادر میکرد [۱۲۲]. سپس پنهان بدن سلطان متوفی به قاهره حمل شد و در آنجا دفن گردید.
«شجرة الدر» کار خود را با مهارت زیاد انجام میداد. از جمله قاصدی به اقلیم شرقی نزد «ملک معظم» پسر سلطان متوفی فرستاد که با سرعت خود را به پایگاه «منصوره» برساند. ضمناً از بزرگان و فرماندهانی که میخواستند سلطان را ملاقات کنند به بهانۀ اینکه بیمار است و نمیتواند کسی را بپذیرد، عذر میخواست!
در آن موقع فرنگیان [۱۲۳]عزم خود را جزم کردند و بنا گذاشتند که از دمیاط برای جنگ با مسلمانان روانهی جنوب شوند.
گویا آنها در همان اوقات به وسیله جاسوسان خود از وفات سلطان مطلع شده بودند، و دیدند فرصت برای واردساختن ضربت بر مصر به دست آمده است. سپس از سمت جنوب به طرف شهر «فارسکور» راهی شدند. کشتیهای آنها نیز پیشاپیش آنها در نیل حرکت میکرد. پیشقراولان ایشان در اواخر شعبان به مسلمانان نزدیک شدند، و همگی در اوائل رمضان سال ۶۴۷ هـ به مشرق «منصوره» رسیدند، میان آنها و مسلمانان، دریای اشموم فاصله انداخته بود.
نیروی دریائی آنها در نیل به منصوره نزدیک شد، در حالی که کشتیهای جنگی مسلمین در مقابل آنها قرار گرفت.
[۱۲۲] در این باره گفتهاند سطان خود پیش از وفاتش احتیاطاً تعدادی فرمان و منشور را مهر و امضا کرده بود و هم گفتهاند که یکی از غلامان سلطان به نام «سهیل» مهر این فرمانها را تقلید کرد. [۱۲۳] تواریخ اسلامی کلمهی «فرنگ» را برای صلیبی که از ملل مختلف اروپا گرد آمده بودند، به کار میبرد.