صحنه های تکان دهنده در تاریخ اسلام

فهرست کتاب

مقدمات سقوط قسطنطنیه

مقدمات سقوط قسطنطنیه

در اینجا به نظر سلطان محمد رسید که باید زنجیر نیرومند آهنینی که بندر را به روی کشتی‌های او می‌بست و قیصر از ۱۲ آپریل دستور داده بود آن را مسدود سازند، از میان برد یا به هر وسیله که شده کشتی‌های او به بندر برسند ... ولی درست در همین موقع فکر بکر و جسورانه‌ای به ذهنش رسید، و آن اینکه قسمتی از ناوگان خود را از راه خشکی یعنی از انتهای «غلطه» وارد آب‌های بسفر کند و از آنجا به قسمت فوقانی بندر منتقل سازد.

«غلطه» منطقه‌ای بود که جنوائی‌ها و ونیزی‌ها به تعداد زیادی در آن می‌زیستند. وضع آن‌ها از لحاظ محاصره قسطنطنیه مشکل شده بود. بیشتر آنان از سوداگران و دریانوردان مزدور بودند. آن‌ها در محاصره شهر نقش دوگانه‌ای بازی می‌کردند. شکی نبود که این عده همکاری پر ارزشی با بیزانس‌ها داشتند، ولی از سوی دیگر هم با ترک‌ها ارتباط برقرار ساخته بودند!

مورخ «دوکا» می‌گوید: «آن‌ها در شب با مدافعان شهر همکاری می‌نمودند، و روزها روغن به ترک‌ها می‌فروختند تا توپ سنگین خود را روغن‌کاری کنند. گاهی هم بعضی اخبار و اطلاعات پرارزش به آن‌ها می‌دادند» [۱۳۵].

سلطان محمد به هرکس که به یاریش می‌شتافت جوایز خوبی عطا می‌کرد. ظاهراً سلطان در عملی‌ساختن نقشه خود به کمک بعضی از جنوائی‌ها در «غلطه» نظر دوخته بود. مسافتی که لازم بود برای عبور کشتی‌ها پیمود از پانزده کلیومتر تجاوز نمی‌کرد زمین در طول این راه سنگلاخ و بوته‌زار و مرتفعات بود.

در واقع این فکر که به ذهن سلطان محمد خطور کرد تازگی نداشت. چون بارها در جنگ‌های رومی‌ها و یونانی‌ها آزمایش شده بود. مخصوصاً در نزد نورمان‌ها در ایام جنگ‌های دریائی‌شان مشهور بود. چه آن‌ها برای تحکیم نقشه خود اغلب اوقات کشتی‌های خود را از خشکی گذرانده و از راه دریا به طرف نهر یا خلیج منتقل می‌ساختند.

سلطان به یاد داشت که چگونه چهارده سال پیش ونیزی‌ها، بعضی از کشتی‌های خود را از نهر «ادیج» گذرانده و از راه خشکی به دریاچه «جارداه» منتقل نمودند.

شاید همین حادثه قریب الوقوع بود که سلطان را به فکر نقشه‌ی جسورانه‌ی خود انداخت [۱۳۶].

سلطان محمد هیئتی از مهندسان ورزیده از ترکان و بیگانه را با خود داشت. به همین جهت در همان دم نقشه را پیاده کردند و در تاریکی شب شروع به کار نمودند.

گروهی انبوهی از کارگران بسیج شدند، و راه مناسب را در بلندی «غلطه» هموار نمودند. این راه شیب‌دار را از چوب‌هائی که با روغن و پی آلوده ساخته بودند، پوشاندند.

فقط در یک شب ترکان هشتاد ناوچه سبک دکل‌دار را روی غلطک‌ها نهاده و به وسیله‌ی قاطرها و زور بازوی مردان خلیج و قوت قرقره‌ها از خشکی گذرانده وارد آب‌های بسفر نمودند و از آنجا به قسمت فوقانی خلیج قسطنطنیه آن سوی زنجیر نیرومند که مدخل بسفر را بسته بود، رساندند. بدینگونه در سکوت شب، کشتی‌ها به آب افتاد. همین که صبح طلوع کرد ناوچه‌ها بیرغ افراشتند و طبل‌ها به صدا درآمدند.

برای مردم شهر محاصره‌شده، این عمل غافلگیری بسیار دردناک بود. اینک کشتی‌های ترکان را می‌دیدند که آب‌های بندر را شکافته و در مقابل دیوارهای داخل قسطنطنیه قرار گرفته‌اند. آن‌ها بیشتر از این به وحشت افتادند که نقشه جدید، آن‌ها را ناگزیر می‌سازد خطوط دفاعی خود را تغییر دهند و در نقاط دیگری پخش کنند، و بدینگونه قدرت آن‌ها تضعیف شده و برای ضربت‌زدن مهاجمان مهیاتر و نزدیک‌تر می‌سازد.

آنچه بیشتر باعث وحشت و اعجاب آن‌ها شده بود این بود که نقشه‌ی هولناک مزبور فقط در مدت یک شب انجام گرفت. منطقه‌ای که این نقشه در آن اجرا می‌شد تحت فرماندهی زغانوس پاشا قرار داشت. وضع طوری بود که سفاین بیزانس‌ها قادر نبودند به آنجا نزدیک شوند. سلطان هم برای اجرای نقشه خود نیروهای بزرگی در آنجا گرد آورده بود. مضافاً به اینکه جنوائی‌ها خدمت پرارزشی به قوای سلطان نمودند. حتی برخی را عقیده بر اینست جنوائی‌ها بودند که این نقشه جسورانه و قاطع را به سلطان پیشنهاد دادند [۱۳۷].

بدین وسیله اولین نقطه‌ی مهم در خطوط دفاعی رومی‌ها گشوده شد، و حلقه محاصره در خشکی و دریا تحکیم گردید.

سلطان محمد دستور داد پل بزرگی به عرض پنجاه قدم و به طول صد قدم در داخل بندر بسازند، سپس توپ‌ها را روی آن قرار دهند، و با کشتی‌های نیروبر و نردبان‌ها مجهز سازند. سپس به نزدیکترین محل ممکن در مقابل دیوارهای تاریخی قسطنطنیه پیش رفتند [۱۳۸].

مدافعان شهر به فکر افتادند تا اگر ممکن شود این نقشه‌ی خطرناک را خنثی کنند. بیزانس‌ها و یوحنا ژوستنیانی در صدد برآمدند سفاین و پل عثمانی‌ها را طعمه حریق سازند. ولی ترکان به وسیله‌ی بعضی از جنوائی‌ها در «غلطه» متوجه نقشه‌ی آن‌ها شدند و خود را آماده به هم‌زدن آن نمودند.

در عصر روز ۲۸ آپریل سه کشتی ونیزی برای انجام نقشه به حرکت درآمد، ولی ترکان سبقت جستند و آتش خود را به روی آن‌ها گشودند.

کشتی‌ها و نزدیک یکصد تن دریا نورد و افسران غرق شدند. بقیه کشتی‌های ونیزی وقتی نقشه را ناکام دیدند به طرف اسکله‌های خود عقب نشستند.

متعاقب آن گروهی از دریانوردان دیگر ونیزی در صدد برآمدند، سفاین ترکان را آتش بزنند، بدین منظور شبانه در ناوچه‌های کوچک خود به آن‌ها نزدیک شدند، و بعضی از آن‌ها را نیز به آتش کشیدند. ولی نقشه‌ی آن‌ها خنثی شد و ترکان توانستند قریب چهل نفر از ایشان را دستگیر سازند و در برابر مدافعان شهر سر ببرند مدافعان هم در مقابل دست به انتقام زدند و دویست اسیر مسلمان را کشتند و سرهای آن‌ها را از بالای دیوارها به زیر افکندند [۱۳۹].

ترکان قسمتی از توپ‌های خود را در بلندی «سنت تیودور» آن سوی «غلطه» قرار دادند، و شروع به تیراندازی به طرف کشتی‌هائی نمودند که می‌خواستند وارد بندر شوند. سپس به روی خود شهر آتش گشودند. ولی تأثیر قابل ذکری نداشت.

در روز چهارم مای «ژوستنینی» نقشه جدیدی برای آتش‌زدن ناوگان عثمانی در آب‌های بندری کشید. پس با سفاین انبوه خود در دل شب رو به سوی آن‌ها نهاد. ولی هموطنان او طبق عادت خود ترکان را از نقشه و حرکت او آگاه ساختند. ترکان نیز بر آمادگی خود افزودند.

همین که کشتی‌های «ژوستنیانی» نمودار شد، ترکان آتش خود را به روی آن‌ها گشودند. کشتی وی غرق شد، و در حدود یک صد و پنجاه نفر از دریانوردان ایتالیائی که نخبه همکاران او بودند نیز غرق شدند، ولی خود «ژوستنیانی» به سختی توانست خود را نجات دهد [۱۴۰].

محاصره‌ی قسطنطنیه همچنان ادامه داشت و ترکان پیوسته دیوارهای بلند و قطور آن را توپ‌های خود در هم کوبیدند. ذخایر خواربار شهر مخصوصاً نان و شراب رو به کاهش می‌گذاشت. کار به آنجا رسید که امپراطور ناگزیر شد ظروف طلا و نقره کلیساها را مصادره کند و آن را ذوب کرده سکه سازد تا بتواند حقوق جنگجویان و مدافعان شهر را بپردازد تا خدا چه خواهد.

در روز هفتم مای در نیمه شب، ترکان با سی هزار نفر جنگجو به شهر هجوم بردند، ولی با خسارت سنگینی عقب نشستند. سپس در روز دوازدهم حمله خود را از سر گرفتند، ولی باز بدون اخذ نتیجه به عقب رانده شدند.

ترکان چند بار توانستند زیر دیوارهای شهر را نقب زنند و تعدادی حفره‌ها بوجود آورند، ولی در هر نوبت، مدافعان شهر پی می‌بردند، و آن را پر می‌کردند و به آتش می‌کشیدند [۱۴۱].

بیش از یک ماه و نیم از محاصره‌ی شهر گذشته بود. اهالی در وضع نامساعدی به سر می‌بردند. قوای مدافعین رو به کاهش می‌رفت. آتش اختلاف در میان رومی‌ها و جنوائی‌ها و ونیزی‌ها نیز شعله‌ورتر می‌شد. هریک دیگری را به ترس و خیانت متهم می‌ساخت. بالاتر از همه این‌ها، آثار تخریب در شهر محاصره شده آشکار می‌گشت؛ زیرا دیوارها منهدم می‌گردید و در نقاط مختلف دیوار، شکاف‌هائی پدید آمده بود. چهار برج مستحکم نیز فرو ریخت. قسمت بزرگی از دیوار در جنب دروازه «رومانوس مقدس» گشوده شد. پیدا بود که در مقابل دشمن نیرومندی که آن را محاصره کرده بود، تاب مقاومت نداشت. توانائی مدافعان نیز هر روز کاهش می‌یافت. دیگر تردیدی نبود که سرنوشتی دردناک در انتظار پایتخت دولت روم شرقی بود.

از سوی دیگر سلطان مصلحت دید که امپراطور را وادار به تسلیم نماید. پس داماد خود «اسماعیل بیک» را به نزد وی فرستاد. امپراطور و اطرافیان وی او را پذیرا شدند. اسماعیل بیک امپراطور را تشویق به تسلیم و جلوگیری از خونریزی می‌کرد، تا ملت وی از رقیت و ذلت نجات پیدا کنند، و شهر را نابودی نجات یابد و توضیح داد که دفاع بیهوده است.

سلطان محمد به امپراطور پیشنهاد کرده بود که اگر تسلیم شود او را پادشاه موریا [۱۴۲]کند، و اهالی را آزاد بگذارد که به هرجا می‌خواهند کوچ کنند، و هرکس قصد دارد در شهر بماند از امنیت و سلامتی برخوردار باشد.

امپراطور تشکیل جلسه داد و موضوع را با آن‌ها در میان گذاشت. همگی اصرار ورزیدند که باید دفاع از شهر را ادامه داد. امپراطور این معنی را به فرستاده‌ی پادشاه اعلام داشت و افزود که خوبست سلطان به فکر پیمان صلح باشد، و قبول جزیه کند و او نه تنها شهر را تسلیم نخواهد کرد بلکه تا آخرین نفر از آن دفاع خواهد نمود، و عنقریب در راه حفظ تخت و دینش در پای دیوارهای پایتختش خواهد مرد. این مراسله در روز ۱۴ مای سال ۱۴۵۳ م بود. به دنبال آن سلطان محمد رؤسای لشکر را جمع کرد و به آن‌ها اعلان داشت که در روز ۲۹ مای از ناحیه خشکی و دریا به شهر یورش خواهد برد. سپس به آن‌ها وعده داد که همه غنائم جنگ و اسیران و گنج‌های ثروت و اشیاء قیمتی را به آن‌ها خواهد بخشید. و فقط شهر و اراضی و ساختمان‌ها را برای خود نگاه خواهد داشت، و افزود که سه روز به ایشان مهلت می‌دهد تا بتوانند غنائم و آنچه را که می‌باید ببرند، جمع‌آوری کنند.

افراد لشکر از این خبر به هیجان آمدند. سران ینی چری متعهد شدند که شاهد پیروزی را در آغوش گیرند.

سلطان پیش از همه دلیرانی را که به بالای دیوارها می‌رفتند، به بزرگترین جوائز وعده داد، و اضافه کرد که امرای ارتش به کمک آن‌ها خواهند شتافت.

از طرف دیگر افراد ترسو را از کیفر سخت بیم داد. سپس ریش‌سفیدان سپاه را دور زدند و سربازان را به جهاد در راه خدا و بر افراشتن پرچم‌های اسلام در بالای پایتخت عیسوی ترغیب نمودند.

شب هنگام سایر خیمه‌ها و کشتی‌های عثمانی روشن شد، جلسه ذکر برقرار گردید و سپاهیان صدا به تهلیل و تکبیر برداشتند (أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أن محمداً رسول الله) بدینگونه سربازان یکپارچه و با عزم و شوری خاص یکدیگر را به پیروزی قریب الوقوع مژده می‌دادند [۱۴۳].

رومی‌ها و یونانیان شهر در پشت دیوارها متوجه این فریادهای شادی‌بخش بودند، و پی بردند که این فریادها اعلان خطر برای پایان قطعی کار است، یأس و هراس سراسر شهر محصور را فرو گرفت.

مردم در خیابان‌های تاریک شهر گرد آمده بودند و در برابر حضرت مریم از خدا پیروزی و آمرزش طلب می‌کردند. بعضی را نظر بر این بود که باید تسلیم شد و امپراطور را در اصرار به جنگ و سرسختی ملامت می‌کردند و در اندیشه سرنوشت مصیبت‌باری بودندکه پایتخت در انتظار داشت.

ولی امپراطور قسطنطین «پالئو لوس»، حالت یأس، روح فداکاری او را قوی‌تر می‌کرد. او مرگ را در راه وطن و دینش بر زندگی ذلت‌بار ترجیح می‌داد. پطرک و بزرگان نصارا بارها به وی پیشنهاد کرده بودند فرار کند. ولی او هر بار از آن سرباز می‌زد و تکرار می‌کرد که مصمم است در راه دین و تخت امپراطوری جان سپارد.

تنها کاری که کرد این بود که زنان خانواده امپراطوری را در یک کشتی ونیزی سوار کرد تا اگر شکست بخورد به دست دشمن نیفتند [۱۴۴].

آخرین امپراطور روم شرقی در گرماگرم گرفتاری و یأسی که داشت از امپراطوران گذشته از لحاظ شجاعت و فداکاری چیزی کم نداشت. او همین که متوجه شد هجوم اخیر پایتخت را در معرض سقوط قرار می‌دهد. خود را به دیوارهای شهر رسانید و دفاع از آن را شخصاً زیر نظر گرفت و مدافعان را به ثبات و بردباری ترغیب نمود.

در شامگاه بیست و هشتم مایو امپراطور سائر اشراف و بزرگان و سران هیئت‌های اعزامی بیگانه را در کاخ خود جمع کرد و دفاع از شهر تا آخرین لحظه را به اطلاع ایشان رسانید، و آن‌ها را سوگند داد در این راه صادقانه به وی کمک کنند، و در جان بازی نسبت به دین و تمدن‌شان به او اقتدا نمایند.

ادوارد گیسبون می‌نویسد: «کنستانتین در آخرین نطق خویش که بر سبیل مرثیه در سوگواری امپراطوری روم بود، سخنانی چند گفت. به اطرافیان خویش وعده‌ها داد، نقش‌های بدیعی از آینده ترسیم کرد و بیهوده کوشید تا مگر با شعله‌ی امیدی که در نهاد خودش خاموش شده بود، آن‌ها را دلگرم سازد [۱۴۵]».

وزیر مورخ عهد «فرانتزا» که در این اجتماع حاضر بوده است صحنه‌ی غم‌انگیز این جلسه را بدینگونه توصیف می‌کند: «حاضران گریستند! یکدیگر را در آغوش گرفتند و بدون توجه به جاه و خانواده خویش تعهد کردند جان نثاری نمایند. هر فرماندهی به محل مأموریت خود رفته همه شب بر سر حصار شهر بیدار و نگران، پاسداری می‌کرد [۱۴۶]».

امپراطور و بعضی از بزرگان وفاداش به صحن کلیسای ایاصوفیه رفتند و در مراسم عشای ربانی شرکت نمودند. در حالی که اشک‌ها بر رخسارش جاری بود، توبه و انابت نمود، سپس به کاخ برگشت و لحظه‌ای به استراحت پرداخت. کاخ پر از ضجه و ناله و گریه بود. از کلیه افرادی که آزارشان داده بود طلب مغفرت کرد. سپس بر مرکب خویش سوار شده به سرکشی پاسداران و تفحص و تفتیش از حرکات دشمن پرداخت. داستان مصیبت و سقوط آخرین کنستانتین، از دوران دراز کامرانی قیاصره بیزانس، به مراتب درخشان‌تر است [۱۴۷].

شب قبل از یورش ترکان یعنی شب ۲۹ مای یوحنا ژوستنیانی از دیوارهای قسطنطنیه سرکشی به عمل آورد و دستور داد یک سلسله اقدامات سریع انجام گیرد. خندقی عمیق در داخل شهر پشت دروازه «رومانوس مقدس» که توپ‌ها آن را ویران ساخته بود، حفر کنند و از پشت خندق دیوار بزرگ جدیدی بنا نمایند.

ژوستنیانی که اعتماد خاصی به یاری هموطنان ژنوائی و ونیزی خود داشت همه را برای دفاع از شهر گرد آورد، و مراکز آن‌ها را مجهز ساخت. امپراتور و گروهی از اشراف و ژوستنیانی و در حدود سیصد نفر از مردان ویژه، در پشت دروازه‌ی رومانوس مقدس به اعتبار اینکه اولین نقطه خطر است، به پاسداری پرداختند.

بعضی از افسران جنوائی هم در پشت دروازه ادرنه گرد آمدند. به کار دینال ایزیدور نماینده اعزامی پاپ هم گفتند دفاع از دیوارهائی را که از پشت کاخ امپراتور تا آب‌های بسفر کشیده شده است، زیر نظر بگیرد. چند دسته از اشراف و نیزی و ژنوائی هم در کاخ امپراتوری و در چند نقطه حیاتی دیگر، گماشته شدند.

دفاع از بندر را دریا سالار بزرگ «نوتاراس» به عهده گرفت. گروهی از روحانیون بزرگ واسقف‌ها مانند «تیوفیل پالیولوج» و غیره نیز در کار دفاع از شهر شرکت جستند. دیمتریوس پالیولوج برادر امپراطور هم فرماندهی قوای احتیاط را به عهده گرفت. بدین ترتیب کلیه مراکز دفاع به دوازده مرکز رسید که فقط دو مرکز آن را یونانی‌ها به عهده داشتند. ده مرکز دیگر در دست افسران بیگانه جنوائی و ونیزی و آلمانی و روسی و اسپانیائی و دیگران بود. تعداد نفرات مدافعان هم از نه هزار تن تجاوز نمی‌کرد. از این عده شش هزار نفر یونانی و مابقی بیگانگان بودند. تعداد زیادی از علما و روحانیون هم در میان مدافعان وجود داشتند [۱۴۸].

سلطان محمد در این مدت پیوسته بر آمادگی رزمی خود می‌افزود. در روز بیست و هشتم مای آخرین تجهیزات خود را فراهم ساخت. از جمله هزار نردبان برای یورش تهیه دید، و نیروها را در آخرین قسمت مراکز خود پخش کرد. در حدود صد هزار جنگجو را در مقابل دروازه طلائی قرار داد. پنجاه هزار تن نیز در جناح چپ گرد آورد، یک صد هزار نفر هم به عنوان قوای احتیاط منظور داشت.

سلطان محمد خود در قلب سپاه ینی چری (ارتش جدید) جای گرفت. هشتاد فروند کشتی هم در آب‌های بسفر در مقابل دیوارهای بندری پیش آمدند. کشتی‌ها نردبان‌ها را تا نزدیک دیوار رساندند. بقیه سفاین ترکان در یک دایره بزرگ در سواحل خارجی شهر صف کشیدند. توپ‌ها را تا لبه خندق بزرگ پشت دیوارها جلو آوردند.

در شب همان روز سلطان از سپاهیان خود سان دید و آن‌ها را به ثبات و پایداری ترغیب نمود. تمام این نقل و انتقال‌ها در نهایت آرامش و خفا انجام می‌گرفت. با این وصف سر و صدای طبیعی آن در بلندی دیوارها و درون شهر شنیده می‌شد – مورخ عصر «فرانزا» بالاتر از این می‌گوید، او می‌گوید: خلیل پاشا صدراعظم پنهانی با یونانی‌ها ارتباط می‌گرفت و ایشان را از ماجرا آگاه می‌ساخت، و تشویق به پایداری می‌نمود [۱۴۹].

[۱۳۵] VON HAMMER: IBID, V. II. P. ۴۰۶; MORATMAN: IBID; S. ۴۰ [۱۳۶] مدرک سابق. [۱۳۷] MORATMANN, IBID; S. ۵۹. [۱۳۸] این پل عبارت از چلیک‌ها و خمره‌هایی بود که به وسیله‌ی تخته و قلاب‌های آهنی به یکدیگر متصل می‌شد و بر روی آن‌ها سطح محکمی قرار داشت. بر روی این اسکله شناور یکی از بزرگترین توپ‌ها را نصب کردند و ضمناً هشتاد ناو با لشکریان عثمانی که خود را با وسائل قلعه‌گیری مثل نردبان مجهز ساخته بودند به حساسترین قسمت‌های شهر که قبلا هجوم فاتحان لاتین از آنجا صورت گرفته بود، شورش کردند. (انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص ۵۸۵). مترجم [۱۳۹] MORATMANC: IBIS. S. ۶۲. [۱۴۰] MORATMANN: IBID; S, ۷۹ [۱۴۱] مدرک سابق. [۱۴۲] MOREA [۱۴۳] VOW HAMMER: IBID; V. II. P. ۴۱۴ & ۴۱۵. GIBBON: IBID CH. LXVIII [۱۴۴] W. H. Hotton: THE STORY of Constantin OPLE P. ۱۴۸. [۱۴۵] انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص ۵۹۱. [۱۴۶] « « ۵۹۲. [۱۴۷] انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص ۶۹۲. [۱۴۸] VON HAMMER: IBID, V.II. P. ۴۱۸. ۴۲۰ [۱۴۹] VON HAMMER: IBID; V. LL. P. ۴۲۰