سقوط قسطنطنیه
در بامداد شنبه ۲۰ جمادی الاولی سال ۸۵۷ هـ مطابق ۲۹ مای سال ۱۴۵۳ م ترکان عثمانی از خشکی و دریا به قسطنطنیه یورش بردند. توپها با نهایت شدت از خشکی و درون سفاین آتش خود را به روی شهر گشودند. حمله اساسی متوجه دروازهی «رومانوس مقدس» بود که در پشت آن امپراتور به دفاع میپرداخت.
صدای توپها و کوبیدن طبلها و فریادهای سپاهیان و ناله مجروحین به هم درآمیخت. در همان وقت توپها و تیرهای مدافعان از بالای دیوارها شروع به باریدن کرد. آتش یونانی هم به سفاین عثمانی اصابت مینمود. این جنگ وحشتناک نزدیک دو ساعت ادامه داشت تا اینکه خندق بزرگ از اجساد مهاجمان پر شد، و نردبانهای نیرو بر درهم شکسته شد، بسیاری از کشتیها نیز طعمه حریق گردید. با این وصف ترکان بر کوشش خود افزودند، بدینگونه که قوای تازهای وارد پیکار نمودند و آنها را از روی اجساد کشتگان عبور داده از خندق گذشتند.
ینیچریها در حالی که در پشت سر آنها سوار اسب بود و گرز آهنینی در دست داشت و ده هزار نفر از بهترین سپاهیانش با او بودند، یورش بردند. پاشاها و فرماندهان نیز بر شدت هجوم خود افزودند، توپها از هر طرف با شدت هرچه تمامتر شلیک میشد، غبار سیاهی قوای مهاجم و شهر محصور را فرا گرفت. لحظه هولناکی پیش آمده بود. مدافعان در آغاز این نبرد سهمگین توانستند پایدار بمانند، ولی رفته رفته توانائی آنها کاهش یافت و اندوختهشان به پایان رسید. امپراطور در مرکز خود مانده بود، و به افراد زیر دست خود فریاد میزد و آنها را تشجیع میکرد. ولی اندکی بعد از یورش نخستین ژوستنیانی از طرف بازو و ران مجروح شد و خون شروع به ریزش کرد.
ژوستنیانی برای حفظ جان خویش میدان نبرد را رها کرد و به نقطهای در «غلطه» بازگشت. بسیاری از افسران و سربازان لاتینی هم به تبعیت از او دست از جنگ کشیدند. ژوستنیانی در واقع یکی از مهمترین وزنهی دفاع شهر بود. عقبنشینی او در لحظهای که یورش ترکان شدت مییافت، خسارت جبران ناپذیری بود، به طوری که قدرت مدافعان از همان لحظه کم کم رو به تحلیل گذاشت.
ترکان که متوجه این پیشآمد بودند، فشار خود را چند برابر کردند. نردبان نیروبر را به طرف دیوارها بردند، و شدت یورش اصلی خود را به جانب دروازه ادرنه و دروازه رومانوس ادامه دادند.
در این هنگام گروهی از ینی چریها به بالای دیوار رسیدند. اولین فردی که از اینان بالا رفت سربازی به نام «حسن» بود. به دنبال وی سی نفر از دیوار بالا رفتند که از آنها هیجده نفر به قتل رسید. حسن نیز پس از آنکه تیرهای بیزانسها او را از پای درآورد از بلندی به پای دیوار سقوط کرد، ولی شجاعت او به سرِ زبانها افتاد.
ترکان از بالای نردبانها مدافعان را زیر باران تیر گرفتند. توپخانه نیز در همان وقت دیوارها را در هم میکوبید تا جائی که در چند نقطه شکافهائی به وجود آورد. سرانجام ترکان توفیق یافتند که از دروازه «سیر کوپرتا» یا دروازه سیرک [۱۵۰]به داخل شهر رخنه کنند. ترکان از گذرگاه باریک در مقابل دروازه رومانوس مقدس وارد شهر شدند. اخبار ورود ترکان به شهر در سراسر پایتخت شایع شد.
یونانیان وحشتزده شدند. امپراتور و همراهانش به جلوداری ترکان شتافتند. امپراطور در پیشاپیش صفوف قرار گرفت. میان دو طرف پیکار سختی به وقوع پیوست در گرماگرم جنگ امپراتور بر اثر دو ضربت شمشیر سرباز گمنامی از پا درآمد و بر زمین افتاد، و همان دم در میان انبوه کشتگان ناپدید گردید.
قبل از اینکه ناپدید شود، شنیدند که میگفت: «آیا یک نفر عیسوی پیدا نمیشود مرا گردن بزند»! بدینگونه «کنستانتین دراگوزس یالئولوگوس» آخرین قیصر روم از پا درآمد. امپراتور در آن هنگام چهل و نه سال داشت، و پنج سال بود که به تخت نشسته بود. او سخت هراسان بود که مبادا به دست جنگجویان دشمن بیفتد. از این رو، مرگ بزرگترین آرزوی او را تحقق بخشید.
پس از کشتهشدن امپراتور همه چیز درهم ریخت. در همان وقت ترکان توانستند از دروازهی کالجاریا نزدیک کاخ امپراتوری (بلاشرنی) و دروازهی فنار از ناحیه بندر به داخل شهر سرازیر شوند. از شکافهای دیوارها نیز به میزان زیادی به درون شهر راه یافتند.
مدافعان شهر از هر سو روی به فرار نهادند، و کشتار زیادی در میان آنها به راه افتاد. بسیاری از آنها در مدخل دروازهها تلف شدند. کسانی را که در حین فرار نخستین به قتل رسیدند، به دو هزار نفر برآورد کردهاند. وقتی جنگجویان فاتح از کمی مدافعان اطلاع یافتند، دست از کشتار برداشتند، و به تعقیب و اسارت اهالی پرداختند.
ترس و وحشت در همه جا حکمفرما بود. دستههای بزرگی از اهالی به طرف بندر شتافتند، ولی کمتر توانستند بگریزند. هزاران نفر از ایشان به کلیسای ایاصوفیا پناه بردند «چنانکه در عرض یک ساعت حرم، جایگاه همسران، نمازخانه و گالریهای بالایی و پایینی آن کلیسای جامع با تودهی کثیری از پدران، شوهران، زنان و کودکان، و عدهی بیشماری از کشیشان، راهبان و دوشیزگان پر شد. این جماعت از درون کلیسا در را به روی خود بستند و سقف مقدسی که تا همان روزهای آخر در نظر ایشان بنای نجس و ملوثی بود، تنها ملجأ امیدشان شد.
اعتماد مردم مبنی بر پیشگوئی و افسانهای بود که معتقد بودند وقتی ترکان وارد قسطنطنیه شوند و رومیان را تا ستون قسطنطین واقع در میدان کلیسای ایاصوفیا، تعقیب کنند، فرشتهای شمشیر به دست از آسمان نازل میشود، امپراتوری را از چنگ مهاجمان نجات میدهد و زمام امور را به پیرمردی که در پای ستون نشسته است تفویض میکند. فرشته به پیرمرد میگوید: «بیا این شمشیر را بستان و انتقام خلق را بگیر» به مجرد شنیدن این کلمات تشویقکننده، ترکان فوراً پا به فرار مینهند، رومیان پیروز آنها را از مغرب و از سراسر خطه آناطولی تا مرزهای ایران عقب مینشانند.
در حالی که همه چشم به راه آن فرشته کند پای دوخته بودند، درهای کلیسا در زیر ضربات تبر شکسته شد، و چون ترکان با مقاومتی مواجه نشدند همچون سیل در حالی که شمشیر در دست داشتند به میان خیابانها ریختند، و این در حدود ساعت هشت صبح بود. یعنی تقریباً سه ساعت بعد از هجوم به شهر. از میان آن گروه عظیم هرکس را میخواستند زنان و دختران و کودکان را به اسارت درآوردند [۱۵۱].
بیشتر اسیران را جوانان و ثروتمندان تشکیل میداد. سربازان مهاجم درهای کلیسای ایاصوفیا را شکستند. پناهندگان به کلیسا، جوانان و راهبان و دوشیزگان را در میان وحشت و ناله بیرون آوردند. مردان را با ریسمان و زنان را با روبند و روسری به یکدیگر بستند. هرکس زودتر رسیده یا قویدستتر یا صاحب مقامی ارشد بود، در انتخاب اسیران بر اقران پیشدستی جست.
سناتورها با غلامانشان واسقفان با باربران کلیسا همه در یک ردیف به بند درآمدند.
در این اسارت همگانی طبقات اجتماعی از بین رفت، پیوندهائی که طبیعت فراهم ساخته بود از هم پاره شد [۱۵۲].
سراسر قسطنطنیه پر از دیر و کلیسا بود. بیشتر آنها مملو از هدایا و اشیاء نفیس بود. مهاجمان هدایا و صلیبهای طلائی و نقرهای و ظروف مقدس را بردند و مجسمهها را درهم شکستند. مورخ فرانزا که خود شاهد عینی همگی حوادث فتح بوده است، میگوید: بسیاری از سربازان کلیساها و دیرها را آلوده ساختند [۱۵۳].
ترکان در همان وقت به کاخ امپراطوری در بخش «بلاشرنی» رفتند، و آن را از ذخایر و نفایس پیراسته ساختند. پس از آن خانههای امرا و بزرگان و اشراف را در سایر بخشهای شهر اشغال کردند. تعقیب و تاراج در هر نقطه به چشم میخورد. صدای فریاد و فغان از هر گوشۀ شهر بلند بود. تعداد اسیران به دهها هزار نفر رسید. آنها را به اردوگاه عثمانی منتقل ساختند.
«باربارو» در خاطرات روزانهاش تعداد آنها را شصت هزار نفر دانسته، و دیگری پنجاه هزار نفر برآورد کرده است. و میگوید: کسانی که خود را در قبال پرداخت مال آزاد کردند، ده هزار نفر بودند که در میان آنها شخصیتهای بارزی مانند «فرانزا» مورخ بزرگ امنای دربار و خانوادهاش بود.
مورخ مزبور توانست بعد از چند ماه خود و همسرش را آزاد گرداند.
دریا سالار «نوتاراس» و بسیاری از اشراف و اطرافیان امپراطور نیز جزو اسیران بودند. قنسول اسپانیا و قنسول «ونیز» نیز جزو اسیران بودند. بسیاری از اینان بعدها با مبالغ هنگفتی خود را آزاد کردند.کاردینال ایزیدور در لباس معمولی، توانست به طور ناشناس گریخته و به یکی از سفاین جنوائی در بندر ملتجی گردد. حاشیه بندر تا مدتی مقاومت نمود، ولی بعد ترکان بر آنجا نیز یورش بردند و هرگونه مقاومتی را درهم شکستند. در اثنای این حوادث، کشتیهای جنوائی و ونیزی توانستند به خارج بندر راه یابند، و بسیاری از ونیزیها و جنوائیها را نجات دهند. آنها اشیاء سبک و قیمتی خود را نیز با خود بردند. بیشتر سکنهی بیگانه ناحیه «غلطه» هم به رغم وعدههای سلطان در بارهی حمایت و تأمین آنها، از آنجا کوچ کردند [۱۵۴].
وقتی سلطان متوجه شد که سپاهیان او سایر نقاط شهر را هم متصرف شدهاند، فی الحال از اسب پیاده شد و به عنوان شکرگذاری از خداوند و خضوع در برابر او به سجده افتاد.
سپس در حالی که وزراء و پاشاها و فرماندهان پیرامونش را گرفته بودند به طرف دروازهی رومانوس مقدس رفت. سلطان محمد فاتح بدینگونه وارد شهر قسطنطنیه و پایتخت قیصرها شد، و با شگفتی و اعجاب در خیابانهای وسیع میگشت و کاخهای پرشکوه و کلیساهای با عظمت و خانههای مجلل آن را مینگریست، همین که به مقابل کلیسای «ایاصوفیا» که بزرگترین کلیسای آنجا بود رسید، از اسپ پیاده شد و به درون آن رفت، سپس لحظهای درنگ کرد و به تماشای آن پرداخت. عظمت و شکوه ستونهای سنگی و زیبای آنکه از سایر نقاط عالم قدیم آورده بودند، او را مبهوت ساخت.
سلطان در همان حال دستور داد که از روی منبر کلیسا قرآن تلاوت شود و خود کلیسا را به صورت مسجد درآورند، و از بلندی گنبد مرتفع آن برای نماز اذان بگویند.
سلطان با همراهان به منظور شکر خداوند نماز گزاردند. صلیبها و عکسها و مجسمهها را از جایگاه خود فرود آوردند. دیوارها را سترده و تطهیر نمودند. بدینگونه شعائر اسلامی در شهر قسطنطنیه چند ساعت پس از فتح به طور رسمی افتتاح شد، و پرچم اسلام از همان هنگام در بلندی دیوارهای آن به اهتزاز درآمد.
کلیسای تاریخی «ایاصوفیا» در قرن چهارم میلادی در عهد قسطنطین بزرگ ساخته شد، و در تمام دوران حیات روم شرقی پایدار بود. آیاصوفیا نمونهای از بهترین نمونههای فن معماری مسیحی بود. در خلال قرنها کلیسای رسمی دولتی بود. قیصرها در آن تاجگذاری میکردند. مجالس عقدشان را در آن منعقد میساختند، و کنگرههای بزرگ دینی را در آنجا برگزار مینمودند.
محلی به تمام معنی مقدس بود، و تاریخ آن با پارهای از افسانهها و معجزات خارق عادت آمیخته بود.
بعد از سقوط شهر عدهای از سربازان جسد امپراطور را در میان انبوه کشتگان پیدا کردند، و از لباس ارغوانی که با تارهای زربفت ملیلهدوزی شده بود، شناخته شد.
دوک نو تاراس نخست وزیر او را شناخت. سر بریدهاش را برای سلطان بردند. همچنین سر بریدهی امیر اورخان نوه سلطان سلیمان را که در قصر امپراطوری بازداشت بود نیز برای سلطان بردند. وی هنگام ورود ترکان به شهر، خود را از بلندی یکی از برجها به زمین افکند و مرگ را بر ننگ اسارت ترجیح داد.
سلطان دستور داد سر امپراطور را روی یک ستون تاریخی در یکی از میدانهای شهر قرار دهند. آنگاه سر بریده را در نقاط مختلف شهرهای ترکیه گرداندند، و به یونانیان اجازه دادند که جسد او را دفن کنند.
سلطان دستور داد دوک نو تاراس رئیس وزراء را بازداشت نمایند. او بعد از امپراطور دومین شخصیت دولت بود. سپس او را به حضور خواست، و راجع به عدم تسلیم شهر بازخواست کرد. دوک توضیح داد که این تسلیم امر محالی بود. سپس از گذشته عذرخواست و اموال و خزاین خود را به سلطان عرضه داشت. سلطان هم او را بخشید و آزاد کرد.
روز بعد از سقوط قسطنطنیه چهارشنبه ۳۰ مای سلطان سواره در شهر به گردش پرداخت، و به کاخ قیاصره (بلاشرنی) درآمد. عظمت و شکوه آن سلطان را تحت تأثیر قرار داد. این همان قصری بود که بعدها قصر سلاطین عثمانی بر روی ویرانههای آن بنا شد.
در اثنای آن گیر و دار عده زیادی از اشراف یونانی و رجال سابق دولت دستگیر شدند. یوحنا ژوستنیانی از راه دریا توانست فرار کند، ولی اندکی بعد به واسطه زخمهائی که برداشته بود درگذشت.
اشراف ونیزی با پرداخت مبالغ هنگفتی آزادی خود را به دست آوردند. مورخ امپراطور وزیر «فرانزا» با افراد خاندانش به بزرگان و اطرافیان سلطان فروخته شدند. او بعد توانست با همسرش به «موره» برود [۱۵۵].
در روز جمعه موافق اول ژوئیه ۱۴۵۳ میلادی مؤذن در بلندی گنبد آیاصوفیا اذان نماز ظهر گفت و سلطان فاتح در کلیسا نماز ظهر گزارد. بیمناسبت نیست یادآور شویم که در روز هفتم یعنی سومین روز فتح بنا به نقلی ترکان فاتح به قبر ابوایوب انصاری صحابی معروف برخورد نمودند که در اثنای محاصره دوم – قسطنطنیه در سال ۵۱ هجری به شهادت رسید. قبر ابوایوب در ویرانههای دیوار بزرگ قسطنطنیه مجهول مانده بود. کشف آن را به علامه شیخ آق شمس الدین نسبت میدهند. نمودارشدن این قبر به عنوان معجزه و حادثه بزرگ دینی تلقی شد. ولی به نظر ما موضوع از صورت یک افسانه که معمولاً به دنبال هر فتحی پیش میآید، تجاوز نمیکند.
سلطان محمد ناوگان جنگی خود را در حالی که مملو از هزاران اسیر و غنائم و هدایا و ظروف طلا و نقره و البسهی نفیس بود به حرکت درآورد. سایر سربازان نیز غنائمی راکه به دست آورده بودند حمل نمودند.
سلطان محمد بیست روز در قسطنطنیه به سر برد و به نظم امور شهر فتح شده پرداخت. اولین فرمانی که صادر کرد اعلان امنیت برای سکنه شهر بود، و اینکه هرکس شهر را ترک گفته میتواند آزادانه و با اطمینان به منازل خود برگردد و سایر مردم کار و کسب عادی خود را از سر گیرند.
سلطان بالاتر از همه اینها برای جلب توجه مسیحیان پطرک جدیدی جهت آنان تعیین کرد و همان آداب و رسوم قدیمی را در بارهی وی مرعی داشت، و همان اختیارات را که اسلاف وی دارا بودند به وی بخشید.
بسیاری از کلیساهائی را که روی تخریب ندیدند، همچنان باقی گذاشت تا نصارا بتوانند مراسم خود را در آنها انجام دهند. ولی در عوض بیشتر اشراف سابق یونانی را که به شهر بازگشته بودند از بیم دسائس و توطئههای ایشان، دستگیر ساخت [۱۵۶].
سلطان فرمان داد دیوارهای پایتخت را ترمیم کنند، و برای تعمیر آن از سکنه مسلمان در کمترین وقت ممکن استفاده کرد. سپس نخستین مسجد را بر روی ویرانهی کلیسای رسولان و قبور قیصرهای بیزانس، بنا کردند. این همان مسجدی است که تاکنون هم باقی است و به نام سلطان مشهور است [۱۵۷].
علاوه به دستور سلطان، تعداد دیگری از کلیساهای تاریخی تبدیل به مسجد شد.
بدینگونه پایتخت دولت روم شرقی از آغاز فتح پایتخت دولت جوان عثمانی گردید که تقدیر بود میراث قیصرها را از بین ببرد، و بعدها دائرهی سلطنت خود را بر بسیاری از امتهای اروپائی گسترش دهد.
پایتخت نخستین عثمانی شهر «بورسا» و پایتخت دوم «ادرنه» بود و هردو نسبت به پایتخت روم شرقی که با وصف مصائب و خرابیهائی که دید در اواخر عهد خود، بزرگترین شهر عیسوی عالم بود، چیزی نبود.
محمد دوم بیست روز بعد از فتح قسطنطیه، در حالی که کاروان بزرگی از اسیران متشخص را به همراه داشت، به «ادرنه» بازگشت.
در میان بازداشتیها صدر اعظم سابق خلیل پاشا وجود داشت که بعدها سلطان دستور اعدامش را صادر کرد. چون برای او ثابت شده بود که وی مردی خائن است و در اثنای محاصرهی شهر و قبل از آن با دشمن مربوط بوده است. سلطان مدتها بود که در صداقت وی تردید داشت و منتظر فرصت بود تا به سرنوشت وی خاتمه دهد.
محاصرهی قسطنطنیه توسط محمد دوم، پنجمین محاصرهی دولت روم شرقی بود؛ زیرا قبلا بایزید اول در سال ۱۳۹۶ آن را محاصره کرد، سپس برای دومین بار بعد از پیروزی در جنگ «نیکویولیس» آن را محاصره کرد، و تا سال ۱۴۰۰ ادامه داشت. آنگاه پسرش موسی برای بار سوم به محاصرهی آن پرداخت. و در سال ۱۴۲۲ چهارمین محاصره به دست مراد دوم انجام گرفت، و در آخر محاصرهی پنجم و آخرین محاصره توسط محمد فاتح به وقوع پیوست.
قسطنطنیه از آغاز تأسیس خود جمعاً بیست و نه بار به محاصره افتاد و هفت مرتبه به دست جنگجویان سقوط کرد، و در هر نوبت بار دیگر به تملک قیصرها در میآمد. تا اینکه برای هشتمین بار به دست محمد دوم سقوط کرد و به سرنوشت آخرین قیصر و دولت روم شرقی خاتمه داد. این نخستین بار بود که از قلمرو مسیحیت خارج و به قلمرو اسلام در میآمد.
بدینگونه قسطنطنیه در دست ترکان عثمانی پس از محاصرهای که پنجاه و سه روز طول کشید، سقوط کرد، البته این هم بعد از جنگی سهمگین بود که ترکان بزرگترین اقدام و جرأت و شجاعت را در آن به منصۀ ظهور رساندند، و بیزانسها مهمترین نوع فداکاری و شهامت و جان بازی را نشان دادند.
سقوط آخرین قیصرها در گرماگرم جنگ خود دلیل این فداکاری مؤثر در مقابل نیروهای بسیج شده ترکان در دریا و خشکی بود که آنها را در میان گرفته و هرگونه مقاومتی را در هم میشکستند.
[۱۵۰] سیر کوپرتایا سیرک Cercoporta گویا همین دروازه «خیلوپورتا» Xyloporta جدید باشد که دروازه چوبی هم نامیده میشود. [۱۵۱] انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص ۵۹۷. [۱۵۲] انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص ۵۹۵ – ۵۹۶. [۱۵۳] انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص ۵۹۵ – ۵۹۶. [۱۵۴] باید در اینجا یادآور شویم که وقتی صلیبیها در سال ۱۲۰۴ وارد قسطنطنیه شدند، چندان خونریزی و ویرانی به راه انداختند که نمیتوان وصف کرد. آنها دیرها و کلیساها را اشغال کردند و تمام اندوختهها و هدایای آن را به غارت بودند، و بسیاری از بناهای آن را منهدم ساختند. در حالی که قسطنطنیه شهری عیسوی بود، و صلیبیها نیز مسیحی بودند!. گیبون مینویسد: با تمام این اوصاف نمیتوان کتمان کرد که ترکان در هتک حرمت کلیساها از فاتحان لاتین قسطنطنیه بهتر بودند، اما آن مقدار از تندیسهای عیسی و مریم باکره و قدیسانی که از چنگ کاتولیکهای گناهکار سالم به در رفته بود، اینک بر سبیل یادگارهایی از آئین بتپرستی به دست مسلمانان غیور نابود میشد. (انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص ۵۹۷). [۱۵۵] انحطاط و سقوط امپراطوری روم، ص ۵۹۶. [۱۵۶] VON HAMMER: IBID. V. III. P. ۶, W. H. HUTTON: IBID P. ۱۵۲ [۱۵۷] مقصود نخستین مسجدی است که خلفای عثمانی بنا کردند، و گرنه مدتها طولانی قبل از آن قسطنطنیه مسجدی داشت که قیصرها به منظور اغراض سیاسی و جلب نظر دولتهای اسلامی مجاور خود، اجازهی بنای آن را داده بودند. این مسجد میان کلیسای ایران مقدس و دریا واقع بود.