نبرد عین جالوت شکست فاحش مغول از قوای مصر
(۶۵۸ هـ - ۱۲۶۰ م)
نبرد عین جالوت جنگ تعیینکنندهی سرنوشت در تاریخ اسلام و تمدن اسلامی است. ولی مانند پیکارهای سابق و بدانگونه که پیش از این شرح دادیم، این جنگ میان مسلمانان و مسیحیت به وقوع نپیوست، بلکه میان دو سپاه اسلامی و در قلب دنیای اسلام انجام گرفت.
هنوز چند سالی از «نبرد منصوره» و نابودی کامل حمله هفتم صلیبی در سرزمین مصر نگذشته بود که خطر جدیدی در افق جهان اسلام پدید آمد و سراسر مشرق اسلامی را تهدید کرد.
چنانکه گفتیم این خطر رنگ مسیحیت نداشت و از ناحیهی «غرب» نیامده بود، بلکه از سمت شرق و به دست گروهی از جنگجویانی که به اسلام گرویده بودند به وقوع پیوست.
در مصر، بعد از درگذشت «ملک صالح» و کشتهشدن پسرش «ملک معظم» بیوه ملک صالح به نام شجرة الدر (درخت در) زنی که در اثنای جنگ هفتم صلیبی شجاعت و لیاقت خود را در ادراهی امور نشان داده بود، و به واسطه خدمات مهم او، فرنگیان شکست خوردند و سرانجام از سرزمین مصر کوچ نمودند، به تخت سلطنت نشست. وی نخستین و آخرین ملکهای بود که بر تخت کشور اسلامی مصر استقرار یافت.
این عمل متهورانهی «شجرة الدر» انعکاس مهمی در عالم اسلام به وجود آورد. ملکهی جدید به القاب ابتکاری مادر خلیل [۱۲۶]«معصومه صالحیه، ملکه مسلمین، عصمت دنیا و دین! و غیره» خوانده شد.
عزالدین ایبک سرآمد دریا نوردان ممالیک نیز به نیابت سلطنت منصوب شد، تا ملکه را در ادارهی امور کشور یاری کند.
علی رغم کاردانی و شایستگی «شجرة الدر» و نقشی که در تصفیۀ جنگ صلیبی و اخراج صلیبیان از اراضی مصر داشت، جلوس یک زن بر تخت مصر خود مقدمۀ وقوع فتنه و آشوب و پدیدآمدن آتش اختلاف در سراسر مملکت به ویژه در شام بود.
زیرا اکثر امرا از ادای سوگند وفاداری نسبت به ملکه جدید خودداری کردند. این جهات موجب شد که «شجرة الدر» با امیر عزالدین ایبک ازدواج کند، و چون دید که این کار هم در تثبیت امور تأثیر نبخشید، تصمیم گرفت که دست به یک کار اساسی بزند و لو به قیمت فداکردن آرامش مملکت به تخت سلطنت شود که دست تقدیر به او سپرده بود.
«شجرة الدر» مدت هشتاد روز به نفع همسرش امیر عزالدین ایبک از تخت سلطنت فرود آمد و عزالدین به نام «الملک المُعز» آن را تصاحب کرد. این واقعه در آخر ربیع الثانی سال ۶۴۸ هـ انجام گرفت.
با این وصف «ملک مُعّز» قریب هفت سال، سلطنت مصر را به عهده داشت و در این مدت توانست فتنه و آشوب را قلع و قمع کند و امنیت و آرامش را در مملکت برقرار سازد. همسرش «شجرة الدر» نیز در پشت سر او قسمت مهمی از امور مملکت را اداره میکرد، و به دنبال آن میان زن و شوهر اختلاف پدید آمد.
ملک معز از این دخالتهای طاقتفرسا به ستوه آمد و دستور داد که زن دیگری برای او خواستگاری کنند. همین که شجرة الدر از نیت وی آگاه شد، با نرمش او را منصرف ساخت. سپس یک روز عصر، پس از مدتی که از هم فاصله گرفته بودند، ملک معز را به قصر سلطنتی آورد و در کنار خود جای داد، و با وی از در لطف و مهربانی درآمد.
ولی همین که ملک معز وارد حمام شد، عدهای از غلامان «شجرة الدر» ریختند بر سر او و با فجیعترین وضع به قتلش رساندند (۲۳ ربیع الاول سال ۶۵۵ هـ) هنگامی که امرای معزی دیدند بزرگ آنها به چه سرنوشتی مبتلا گردید، پسر او را به نام ملک منصور در جای پدر به تخت سلطنت نشاندند. وی در آن اوقات خردسال بود و حدود پانزده سال داشت.
متعاقب آن حوادث مختلفی پدید آمد و میان امرای طرفدار ملک صالح که ممالیک او بودند، و امرای ممالیک ملکمعز، کشمکش درگرفت. امرای طرفدار ملک معز تصمیم گرفتند انتقام بزرگ خود را از همسر جفاکار او بگیرند. امرای طرفدار ملک صالح هم به حمایت از «شجرة الدر» برخاستند.
هردو دسته اتفاق کردند که «شجرة الدر» را در یکی از برجهای قلعه نگاه دارند، سرانجام امرای معزی توانستند بر امرای طرفدار ملک صالح غلبه یابند آنگاه به برجی که «شجرة الدر» در آن به سر میبرد رخنه کرده او را دستگیر ساختند.
سپس او را به نزد «ملک منصور» آوردند. در آنجا کنیزان چندان با کفش چوبی بر سرش کوفتند تا جان داد و بدینگونه از دنیا رفت. (۱۰ ربیع الثانی سال ۶۵۵ هـ)
[۱۲۶] خلیل پسر وی از ملک صالح بود که در کودکی فوت شد.