انگیزۀ جنگهای صلیبی
انگیزهی «صلیبیگری» از پیکارهائی که مورخان به آن نام «جنگهای صلیبی» دادهاند، از لحاظ زمان قدیمتر و از حیث مدت وسیعتر است. اندیشۀ صلیبیگری براساس کشمکش میان اسلام و مسیحیت استوار بوده است. این فکر از جنبش اسلام برای فتح ممالک در همان عصر اول اسلامی پدید آمد. در صورتی که جنگهای صلیبی تا آخر قرن یازدهم میلادی هنوز آغاز نشده بود، و اولین نبرد صلیبی در دشتهای شام روی نداده بود.
میتوانیم آغاز جنگهای واقعی صلیبی را مربوط به اوائل قرن هشتم میلادی بدانیم که سپاه اسلام در پای دیوارهای قسطنطنیه، غرب را تهدید به اشغال میکرد، در زمانی که اسلام از اسپانیا به سوی دشتهای فرانسه پیش آمد و مسیحیت و ملل شمال اروپا را در معرض تهدید قرار داد.
آری، از اوائل قرن هشتم میلادی مسیحیت اهمیت خطری که آن را از ناحیه جهش اسلام و پیروزی آن در جنوب تهدید مینمود، درک کرد، این جنگها که میان مسیحیت و اسلام در کنار رود «لوار» و بین مسیحیت و بتپرستی در ساحل رود «راین» در گرفت، نخستین مرحله این کشمکش مصیبتبار بود که به رنگ «صلیبی» درآمد.
جنگهای متوالی که سه قرن بعد از آن در دشتهای شام و مصر میان مسلمانان و اروپائیان در گرفت و نزدیک یک قرن و نیم به طول انجامید، چیزی جز شکل دیگری از این کشمکش و تصادم عمومی نبود.
در وقتی که کاخ با عظمت امپراطوری روم در هم میریخت، و اسلام از ثمرات خود بهره میگرفت، فتوحات اسلامی با گشودن اقطار و توسعه متصرفات خود متوقف نمیگردید، بلکه فتوحات اسلامی منظوری عمیقتر و بزرگتر داشت که عبارت بود از تحققبخشیدن به سیادت و برتری جنبۀ معنوی و اجتماعی اسلام در کنار تسلط سیاسی آن.
سپاهیان اسلام، در آن هنگام که آهنگ قسطنطنیه نمود، و در زمانی که از سلسله جبال «پیرنه» گذشت و جنوب فرانسه را اشغال کرد، در صدد بود که به این منظور عالی جامعهی عمل بپوشاند.
ولی اسلام از مقابل دیوارهای قسطنطنیه عقب نشست، سپس در سرزمین شهیدان (در خاک فرانسه) از برابر فرانسویان عقبگرد نمود، بتپرستی نیز در همان اوقات به ماورای «راین» برگشت.
بدین ترتیب مسیحیت و شمال اروپا از خطر نابودی نجات یافت، و هرگاه این خطر احساس میشد، خود را آماده دفاع میکرد. از اینجا بود که فرانسه در ناحیۀ غرب به صورت دژ اروپا و مسیحیت درآمد. همانطور که دولت روم شرقی (بیزانس) و قسطنطنیه در شرق دژ مسیحیت بود، و آن را از حملات و جنبشهای اسلام حفظ میکرد.
نصرانیت «شارل مارتل» پادشاه فرانسه را قهرمان «سرزمین شهیدان» و مدافع و نجاتدهندۀ آن از چنگ اسلام، و تسلط سیاسی و دینی قرآن میداند.
پسر او «شارلمانی» نیز بعد از وی در حمایت از مسیحیت رنگ آشکار دیگری به خود گرفت. چه وی قبائل بتپرست را به طرف شرق عقب زد. «ساکسونها» و «بوهمیها» و لومبادرها» را مجبور ساخت که مسیحیت را بپذیرند. اسلام را نیز به آن سوی جبال پیرنه برگردانید.
مسیحیت نزدیک دو قرن اکتفا به دفاع از خود مینمود. هنگامی که دولت بزرگ اسلام تجزیه شد و در قرن دهم میلادی تبدیل به دولتها و امیرنشینهای متخالف درآمد، و قدرت قبائل بتپرست نیز در شرق اروپا از میان رفت، مسیحیت فرصت یافت که در مقام معارضه با دولتهای اسلام برآید، و در نتیجه سلسله جنگهای قاطعی میان مسیحیان و مسلمانان روی داد.
مردم و دولتهائی که با مسلمین همجوار بودند و از جنبش آنها هراس داشتند. در جنگ با آنها شرکت میجستند. مانند امیرنشینهای مسیحی اسپانیا و دولتهای کوچک ایتالیا و دولت روم شرقی.
اندیشهی دینی تنها عامل این جنگها نبود، بلکه طمع پیروزی و تسلط سیاسی و آزادیهای ملی، بیشتر در آن مدخلیت داشت، و همین امور بود که این جنگها را سر و سامان میبخشید.
به علاوه کلیسا با دعوت و تعلیمات خود بر اکثر این جنگهای مشروع، نظارت داشت و به آن رنگ صلیبی و جنبهی دینی میداد، یا به خاطر نابودی دشمنان خود یا برای نگاهداری اماکن مقدسه.
بدینگونه غالب این جنگها را انگیزهی دینی شکل میداد تا بتواند رونق بهتری به آن بدهد و در ظاهر انگیزهی دیگری نداشته باشند. به طوری که بسیاری از آنها که پیرامون پرچم دینی بسیج شده بودند، میپنداشتند که مصالح مادی و اغراض دنیوی خود را به منظور پاداش آخرت و مصلحت مسیحیت فدا کرده اند.
به علاوه شور دینی و فریضهی جهاد در عالم مسیحیت به آن درجه که در اسلام بود، نرسیده بود.
در قرون اولیه اسلام بیشتر کارهای بزرگ بر محور فتوحات اسلامی و قدرت و سرعت آن و پیروزی اسلام و تصرف قسمت اعظم روم شرقی و کشور اسپانیا دور میزد.
ولی این جنگها در اروپای مسیحی از چند جنبش پراکنده کوچک تجاوز نمیکرد، و هیچگاه به صورت جنبشهای بزرگ مانند آنچه در سرزمین عرب و آسیا و افریقا به وقوع پیوست، در نیامد، و منتهی به فتوحات بزرگ نظر آنچه دولت اسلام در بغداد و مصر و اسپانیا بدان دست یافت، نگردید.
با این وصف اندیشه صلیبی به یک معنی نسبت به جنبش جهاد اسلامی برتری داست؛ زیرا اروپای غربی از قرنهای طولانی در جهل و بیخبری و خوی قبیلهای به سر میبرد طبقه حاکمه نیز بیشتر اکتفا به حفظ روابط قومی و قبیلهای مینمود.
شور دینی در غرب کمتر از شرق بود، و مادهی اصلی آن برای تبلیغ کلیسا زمینه خوبی داشت. همین معنی نیز میدان مناسب و فرصت خوبی بود که کلیسا میتوانست بدون اشکال جمعیت زیادی داوطلب بسیج کند.
با این وصف مسیحیت غربی، نه تنها در جنگهای صلیبی در دشتهای دور دست شام دنبال غنیمت و پیروزی بر دولتهای اسلامی میگشت، بلکه در اواسط کار نیز که پیوسته با بتپرستان میجنگید همین اندیشه را داشت.
جنبش صلیبیگری در اسپانیا یک قرن قبل از مجلس «کلیرمون» و دعوت پاپ «اوریان» روم برای جنگهای بزرگ صلیبی بود. در واقع حماسه دینی از همان زمان جنگ اسلام با اسپانیا رنگ عمیقی از تعصب داشت. مسیحیت اسپانیا نیز هنگامی که به طرف شمال رانده شد و به کوههای «پیرنه» و «التریاس» پناه برد همیشه در صدد بود که جنوب میهن خود را از چنگ اسلام درآورد.
به همین جهت امیرنشینهای شمالی در همان موقع اختلافات سیاسی و قومی خود را فراموش کردند و هر وقت مسلمانان آنها را از جنوب تهدید مینمودند در اطراف کلمهی «دین» گرد میآمدند.
این معنی را ما از آنچه در زمان «الناصر لدین الله» (۳۰۰ – ۳۵۰ هـ) و حاجب منصور (۳۶۶ – ۳۹۳) گذشت و اسلام با شدت اسپانیای مسیحی را عقب زد و در نیرومندترین قلعهها و دژهای شمالی به جنگ پرداخت، میتوانیم درک کنیم.
و نیز هنگامی که انبوه بربرهای شمال افریقا در زیر پرچم «مرابطین» و پس از آنها «موحدین» برای نجات اندلس (اسپانیای اسلامی) از خطر نابودی و از سر گرفتن جهاد وارد اسپانیا شدند، این انفجار اسلامی، امیرنشینهای مسیحی را سخت به وحشت انداخت. به طوری که جنبش نیرومندی از تعصب دینی آنها را تکان داد و از همسایگان خود یاری خواست.
متعاقب آن سیل داوطلبانه نورماندی و اکواتین و برگونیها و سایر دستههای مجاهد مسیحی از شهرهای فرانسه سلسله جبال پیرنه را اشغال کردند و سعی داشتند «صلیب» را نجات دهند، و هرکدام نیز سهم خود را از غنائم مسلمین به چنگ آورند.
«رُم» نیز به خاطر همین معنی تکان خورد و پاپ «گریگوری هفتم» به داوطلبان «رم» اجازه داد که به نام دین جنگ را آغاز کنند و در اراضی مفتوحه به نام پاپ حکومت کنند. بدینگونه بود که دستگاه پاپ به هر جنگی که مسیحیت بر ضد اسلام راه میانداخت رنگ دینی میداد.
با این وصف همانطور که گفتیم طمع دنیا و نتایج مادی در زیر سایهی این شور دینی که زعماء آتش آن را در دلهای جنگجویان و داوطلبان روشن ساخته بودند، جا کرده بود.
مثلا میبینیم بعضی از جنگجویان جسور مسیحی مانند کمپیادور [۸۴]گاهی در جبهه مسیحی و زمانی در صف مسلمانان میجنگید. و نیز میبینیم که فاتحین در اراضی مفتوحه اکتفا به جمعآوری غنائم و کشتن مسلمانان مینمودند. بلکه میبینیم از عادات ملت مغلوب و آداب اجتماعی آنها پیروی نموده و آن را میپذیرفتند!
در اسپانیای مسیحی تمام طبقات از هر قسمت زمین که از دست مسلمانان خارج میشد، برخوردار میگردید. بزرگان تیولهای جدیدی مییافتند و مردم متوسط رو به شهرهای جدید میآوردند تا با ثروت و نعمتهای آن فقر سابق و بدبختی خود را جبران کنند. مردم معمولی و کشاورزان نیز به سوی درههای زیبا و اراضی حاصلخیز و پرنعمت آن روی میآوردند تا از بیابانهای خشک و نقاط بیآب و علف شمال آسوده شوند.
[۸۴] Cidel Campeador- او همان «الدون ردریگوری ببار» سواره نظام نامی اسپانیاست. وی در سال ۱۰۹۹ میلادی درگذشت. در فصل آینده از وی بیشتر سخن خواهیم گفت.