نتایج شکست مغول
شکست مغول در عین جالوت، یک شکست کامل بود. به طوری که مغولان از آغاز هجوم خود در مشرق دنیای اسلام و جنگهای خود، هرگز به چنان شکست و مصیبتی گرفتار نشده بودند.
اخبار این پیروزی به زودی به دمشق رسید، نمایندگان مغول و یاوران ایشان که در اثنای اشغال شام، توسط آنان، با آنها همکاری کرده بودند، در دم گریختند.
به دنبال آن ملک مظفر قطز در آخر ماه رمضان با تشریفات بسیار مفصلی وارد دمشق گردید. هنوز چند هفته از این ماجرا نگذشته بود که سراسر شامات از بقایای مغول پیراسته شد.
سلطان پس از تنظیم امور حکومت و انتخاب نمایندگان و امرای خود در قلمرو شام، آهنگ بازگشت به مصر نمود و با سپاهیان خویش در اوائل ذی القعده وارد کشور شد.
با این وصف آیندۀ شومی در انتظار ملک مظفر بود. به این معنی که گروهی از امرای مخالف او که در رأس ایشان بیبرس قرار داشت، بر ضد وی توطئه میچیدند. چون مطامع و مقاصدشان تأمین نشده بود، پیوسته منتهز فرصت بودند تا سلطان را از میان بردارند.
از سوی دیگر ملک مظفر نیز از مخالفت و قدرت بیبرس بیمناک بود.
همین که قوای پادشاهی به نزدیک «صالحیه» رسید، مجلس صیدی برای سلطان ترتیب دادند. وقتی سلطان از صید مراجعت کرد و به سوی دهلیز شاهی رفت، بیبرس و جماعتی از همکارانش به وی حمله نمودند و در جنب خیمهاش او را به قتل رساندند (۱۵ ذی القعده ۶۵۸ هـ - اکتبر ۱۲۶۰ م).
دو روز بعد «بیبرس» قاتل وی به نام ملک ظاهر به جای او به تخت سلطنت نشست.
بدینگونه «ملک مظفر» کمتر از یک سال سلطنت نمود، ولی در همین مدت کوتاه یکی از بزرگترین کارها به انجام رسید، و پیروزی بزرگی که یکی از درخشانترین فتوحات قاطع بود به دست آورد که تاریخ کشور اسلامی مصر آن را جاویدان گذاشته است.
شکست مغولان در عین جالوت بزرگتر و مهمتر از یک شکست محلی بود، و تنها پیروزی مصر نبود، بلکه پیروزی دنیای اسلام بود. این سیل بنیانکن بود که شرق ممالک اسلامی را در کمتر از سی سال اشغال نمود.
خطر حملات صلیبی از اواخر قرن پنجم هجری (قرن یازدهم میلادی) قلب جهان اسلام را پیوسته تهدید میکرد. مصر افزون از هفتاد سال سرگرم درگیری با این خطر و پایانبخشیدن به آن بود. از این رو سعی مصر، دفاع از شرق و اسلام را در برگرفته بود.
خطر هجوم قوم مغول از لحاظ نتایج ویرانگی که در پی داشت، کمتر از خطر جنگهای صلیبی نبود. پیروزی مصر در عقبراندن قوای مغول و خاتمهدادن به هجوم آنان، همان اثر را داشت که عقبزدن قوای صلیبی از ممالک اسلامی بجا میگذاشت و همان رسالتی را ایفا کرد که دست تقدیر به عهده مصر گذاشته بود و توانست به خوبی آن را به انجام رساند [۱۳۰].
باری شکست مغول در عین جالوت نه فقط در تاریخ مصر و اسلام بلکه در تاریخ تمدن جهان، فتحی بسبزرگ بود. زیرا سیل ویرانگر مغول در صدد بود، شرق تا غرب جهان را اشغال کند. اگر آنها مصر را فتح میکردند، قادر بودند که مقرب (شمال افریقا) و اسپانیا (اندلس) و چه بسا که همه اروپا را نیز به تصرف آورند و بدینگونه آثار مدنیت اسلامی و مسیحی به کلی از شرق و غرب برچیده میشد.
ولی مصر توانست در «عین جالوت» فلسطین اسلام و مدنیت جهان را از خطر سقوط حفظ کند. جنگ عین جالوت از لحاظ اهمیت از پیکار «شالون» که هشت قرن پیش از آن «هون» به وسیله «گتها» و «رومیها» شکست خوردند (۴۵۱ میلادی) از آن پس که همگی اروپا را اشغال کردند، کمتر نبود، جنگی که تواریخ غربی میگوید: به وسیلهی آن تمدن رومیها از خطر سقوط مصون ماند.
هنگامی که خطر جنگ مغول، یک قرن و نیم بعد از نبرد «عین جالوت» از سر گرفته شد، و پیشتازان ایشان برای دومین بار به فرماندهی سردار بزرگ آنان تیمور لنگ (۸۰۳ هـ) به شام رسید، مصر بار دیگر به منظور عقبراندن متجاوزان مغول تکان خورد، و با اینکه در آن اوقات میان جنگجویان مغول و مصریان پیکار قاطعی به وقوع پیوست، ولی مسلم است که وقتی مغولان از اراضی شام عقب نشستند، در اندیشه قدرت مصر بودند و خاطره آن را در عقبراندن اسلاف آنها و به همزدن نقشهشان فراموش نکرده بودند.
نتیجهای که از حمله مغولان به شرق دنیای اسلام و انقراض دولت بنی عباس، و از میانرفتن علوم و فنون اسلامی از «بغداد» به وسیله خرابی آن شهر، به دست آمد این بود که رهبری فکری اسلام سرانجام به «قاهره» منتقل شد، و قاهره توانست نزدیک به سه قرن، پس از نابودی قرطبه و بغداد، این رهبری را حفظ کند، تا اینکه مصر به دست دولت عثمانی سقوط کرد.
[۱۳۰] تواریخ اسلامی آن عصر از یادآوری این پیروزی عمومی عالم اسلام که به وسیله مصر تحقق یافت، غفلت نکردهاند. مثلا میبینیم: حافظ ابن کثیر که تقریباً در آن عصر میزیست به مناسبت این فتح درخشان مینویسد: «مسلمانان بر این پیروزی بزرگ از درگاه خداوند شکرها نمودند؛ زیرا مردم به علت تسلط مغولان بر بیشتر کشورهای اسلامی، رفته رفته از پیروزی بر آنان مأیوس میشدند. زیرا مغول به هر نقطهای که روی میآوردند آن را میگشودند و به هر سپاهی که حمله میکردند آن را در هم میشکتند» (ج ۲ ص ۲۰۵)