سقوط طلیطله
(۴۷۸ هـ - ۱۰۸۵ م)
اندلس یا اسپانیای اسلامی نزدیک به سه قرن به طور یکپارچه میزیست و از حکومت مرکزی واحدی اطاعت مینمود، و در داخل شبه جزیره ایبری دشمنی غیر از اسپانیای مسیحی نمیشناخت. هنگامی که علائم فتور در خلافت اموی اندلس پدید آمد و دولت نیرومند «بنی عامر» بر آن چیره شد و عملا قدرت آن را سلب کرد، به طوری که جز صورت ظاهری از آن باقی نماند، و موقعی که کاخ دولت عامری مدتی بعد (۳۹۹ هـ - ۱۰۹۹ م) نیز فرو ریخت و به دنبال آن خلافت اموی رو به زوال نهاد، اندلس دچار شورش و کشمکش گردید. سیل حوادث اساس وحدت آن را متزلزل ساخت و دولت مقتدر اسلامی آن به شکل دولتها و امیرنشینهای کوچک و مستقل درآمد.
این دولتها و امیرنشینهای جدید التأسیس هنوز در مراکز خود استقرار نیافته بود که هرکدام به نابودی دیگری پرداخت و به سلسله جنگها و منازعات داخلی کشیده شد و کار به آنجا رسید که خود را در برابر اسپانیای مسیحی و نیرومند، ناتوان و مشرف به زوال دید. ناچار دست استمداد به طرف برادران مسلمان خود (مرابطین) در آن سوی دریا (شمال افریقا) دراز کرد، مرابطین نیز از جبل الطارق گذشتند و به سرنوشت آنها خاتمه دادند.
این عده از امرای مسلمان که وارث دولت اموی اندلس بودند در تاریخ اسپانیا به نام «ملوک الطوائف» موسوم هستند. کار عدهای از آنها بالا رفت و گاهی دائره قدرتشان از یک ایالت هم تجاوز میکرد. مانند «بنی عباد» که دامنۀ حکومت خود را از قلب اسپانیا تا سواحل اقیانوس اطلس گسترش دادند، و دربار آنها در اشبیلیه [۹۵]عظمت دربار طلائی اموی اندلس را به یاد میآورد.
این دولتهای جدید اسلامی اگر متحد میشدند میتوانستند سد محکمی در برابر اسپانیای مسیحی و دشمن مشترک خود باشند، ولی آنها غافل از خطر عمومی که موجودیت همه آنها را تهدید میکرد سرگرم منازعات شخصی و جنگهای خانگی بودند. تا جائی که گاهی بعضی از آنها برای غلبه بر رقیب مسلمان خود به پادشاهان مسیحی ملتجی میشدند و آنها نیز که منتظر این دعوتهای انتحاری بودند به کمک آنان میشتافتند، و پس از آنکه بعضی از آن دولتهای کوچک را در هم میکوفتند، قسمتی از اراضی و شهرها را از تصرف آنها خارج میساختند.
***
طلیطله [۹۶]نخستین پایگاه بزرگ اسلامی، و اولین ستون نیرومند کاخ اسلام بود که در کشمکشهای محلی ملوک الطوائف اندلس، فرو ریخت.
طلیطله از اواخر قرن پنجم میلادی، پایتخت پادشاهان «گتها» جانشینان «اریک» بود. مسلمانان بعد از فتح اسپانیا نخست «اشبیلیه» را به صورت پایگاه دولت اسلام درآوردند و اندکی بعد قرطبه [۹۷]را پایتخت خود قرار دادند. «طلیطله» به علت اینکه بیشتر ساکنانش از بربرها و مولدین (مسلمانان متولد در اسپانیا) بودند، به واسطه افتخار گذشته و موقعیت طبیعی خود پیوسته از اطاعت حکومت مرکزی (قرطبه) سرپیچی مینمود.
در واقع طلیطله که در سرازیری سنگلاخی قرار دارد و محاط به نهر «تاجه» است تاکنون نیز استحکام طبیعی و قدیمی خود را در ایامی که یکی از مصونترین شهرهای قرون وسطی بوده، حفظ کرده است.
«طیطله» در تمام مدت حکومت خلفای اموی اندلس، در طلیعه شهرهای سرکش و شورشی قرار داشت و امرای دولت مرکزی برای آرامساختن آن ناملایمات و مشکلات زیادی را متحمل میشدند.
هنگامی که شیرازهی خلافت اموی اندلس از هم پاشید و دولتهای پراکنده در اوائل قرن پنجم هجری جای آن را گرفتند، طیطله و حوالی آن همچون غنیمتی به چنگ «بنی ذوالنون» افتاد و آنها مملکتی درخشان در آن پدید آوردند.
اولاد ذوالنون از ریشههای بربر بودند که در روزگار حکومت «منصور ابن عامر» به دست سرکرده آنها عبدالرحمن بن ذی النون و پسرش اسماعیل روی کار آمدند. نخست عبدالرحمن به خدمت دولت «منصور عامری» درآمد و چون دولت عامری منقرض شد اولاد ذوالنون به مرز میانه قلمرو آنها پیوستند.
اسماعیل بن ذوالنون در زمان خلیفه سلیمان الظافر (۴۰۳ – ۴۰۷ هـ) به حکومت «قلعه اقلیش» رسیده بود. از آن موقع و در سایه پریشانیهای عمومی که به آن نواحی نیز روی آورده بود، به تصرف شهرها و اماکن مجاور پرداخت تا اینکه بر تمامی بلوک شنتبریه (Santaver) که شامل منطقه واقع در سرچشمههای نهر «تاجه» میان «قونقه» و حوالی طلیطله است، دست یافت.
هنگامی که قدرت مرکزی اندلس از میان رفت و کشور دچار فتنه و آشوب گردید، «ابوبکر بن حمد بن یعیش اسدی» به عنوان قاضی به اتفاق گروهی از رؤسا، امور طلیطله را زیر نظر گرفتند، سپس میان قاضی و همکارانش اختلاف افتاد و یکی از آنها به نام «عبدالملک بن متیوه» به تنهائی به حکومت رسید.
وی روش ناپسندی پیش گرفت و کار شهر به پریشانی گرائید. مردم طلیطله نیز تصمیم گرفتند خود را از شر رؤسای مزبور به کلی خلاص کنند. به همین منظور هیئتی به سوی عبدالرحمن بن ذی النون فرستادند و از وی خواستند که امور آنها را به عهده گیرد و او نیز فرزندش اسماعیل را روانه طلیطله کرد. این واقعه در سال ۴۲۷ هجری اتفاق افتاد.
بدینگونه «اسماعیل بن ذوالنون» در طلیطله به حکومت رسید، و از اینجا دولت «بنی ذوالنون» در آن منطقه دور از مرز میانه متصل به مملکت «کاستیل» به وجود آمد. اسماعیل چند سال بر سر کار بود تا اینکه در سال ۴۳۵ وفات یافت و پسرش «یحیی بن اسماعیل» به جای وی نشست و به «مأمون» ملقب گشت.
«مأمون» حکمرانی نیرومند و جنگجو بود. حدود مملکت طلیطله در زمان وی توسعه یافت و از سمت مشرق به بلنسیه «والنسیا» رسید، چیزی نگذشت که مملکت طلیطله یکی از بزرگترین دولتهای ملوک الطوائف به شمار آمد و در امن و آسایش به سر برد.
ایام حکومت «مأمون» سی و سه سال به طول انجامید بیشتر این اوقات را در جنگهای داخلی با دشمنان خود از ملوک الطوائف سپری کرد. نخستین مرحله این جنگها میان او و «ابن هود» حکمران مملکت سرقسطه (ساراکوسا) که همسایه ناحیه شمال شرقی او بود به وقوع پیوست.
کشمکش آنها بر سر تسلط بر شهر «وادی الحجاره» بود که استحکامات قابل ملاحظهای داشت. جنگ میان طرفین درگرفت. نخست «ابن هود» بر «مأمون» پیروز شد، وادی الحجاره Guadalajara را اشغال کرد و قوای مأمون را تا طلبیره دنبال کرد.
در این هنگام مأمون نیز ناگزیر شد از «فرناندو» پادشاه «کاستیل» استمداد کند و به وی وعده داد که در صورت پیروزی به وی «جزیه» بپردازد! «فرناندو» نیز تقاضای او را پذیرفت و قسمتی از سپاهیانش را به کمک او فرستاد.
متعاقب آن مأمون وارد اراضی «ابن هود» شد و به نوبه خود دست به غارت و کشتار زد. ابن هود نخست پناه به قلعههای خود برد ولی تصمیم گرفت مانند دشمن خود از پادشاه کاستیل استمداد کند. سپس اموال و اشیاء زیادی را برای پادشاه کاستیل فرستاد و از وی مدد خواست. «فرناندو» درخواست او را نیز مورد قبول قرار داد و سربازان خود را به کمک او فرستاد!
قوای ابن هود در اراضی «ابن ذوالنون» یعنی شمال طلیطله تاوادی الحجاره دست به غارت و کشتار زد، به طوری که مأمون را سخت خشمگین ساخت. مأمون اموال و تحفی برای «گرسیه» پادشاه «ناوار» برادر پادشاه کاستیل فرستاد و از وی درخواست اتحاد بر ضد ابن هود نمود! گرسیه نیز با نیروهای خود روی به اراضی ابن هود واقع در بین تطیله (Tudela) و وشقه (Hueosa) آورد. فرناندو نیز به این حمله پاسخ داد. به این معنی که به طرفداری ابن هود، اطراف طلیطله را مورد هجوم و تخریب قرار داد.
[۹۵] سولیا. Seville [۹۶] تولیدو - Toledo [۹۷] کوردوا - Cordova