مصر محور دیپلماسی اسلام در قرن وسطی
دیپلماسی مصر در قرون وسطی یکی از بزرگترین نقشها را بازی کرده است. مصر در اوقات بسیاری محور روابط شرق و غرب و اسلام و مسیحیت بوده است. سیاست خارجی مصر در آن روز بزرگترین اثر را در سیر سیاست جهانی داشت. میدان نخستین آن دریای مدیترانه بود. مصر نیز یکی از بزرگترین دولتهای این دیار در آن عصرها بود.
اگر موقعیت جغرافیائی مصر و وساطت آن در بین شرق و غرب، امروز آن را یکی از عناصر بزرگ سیاست بین المللی میداند، در خلال قرون وسطی، امتیاز تفوق در نیروی نظامی و دریائی، و در موارد اقتصادی و تجاری را با این حقیقت جغرافیائی جاویدان نسبت به بسیاری از دولتهای بزرگ غربی جمع کرده است.
مصر این مرکز بین المللی را در بین ملتهای قرون وسطی فقط از قرن چهارم هجری یعنی قرن دهم میلادی کسب کرد. در وقتی که پس از فتح آن توسط خلیفهی فاطمی، به صورت دولت بزرگ در بین دولتهای دریای مدیترانه درآمد، و دارالخلافه اسلامی جدیدی، دارای سیاست مستقل دینی و زمانی شد.
اما قبل از آن مصر ایالتی از ایالتهای خلافت اموی یا عباسی بود، و در سیاست عمومی خلافت بهرهای نداشت. با این فرق که ملاحظه میشود مصر از نیمۀ قرن سوم هجری یا قرن نهم میلادی یعنی از موقع روی کارآمدن دولت طولونی توانست نوعی استقلال محلی را احراز کند، و با ضمیمهکردن شام به آن به صورت قدرتی درآید که روی آن حساب شود. از آن موقع بود که نفوذ آن به عنوان عامل مستقلی از عوامل توازن سیاسی میان شرق و غرب و اسلام و مسیحیت، آشکار گشت.
زیرا دولت بیزانس که تا اواخر قرن نهم میلادی تمام قدرت نظامی و سیاسی خود را برای پیکار با دولت عباسی اختصاص داده بود، با نهایت دقت به ظهور این قدرت جدیدی در مصر به عنوان دولت مستقلی مینگریست که با لوای خلافت اسمی میزیست.
از زمان دولت خاندان طولون میان دولت بیزانس و مصر همسایه جدیدش از ناحیهی جنوب، روابط دیپلماسی ویژهای آغاز گردید. این روابط در سایه دولت اخشیدی کامل شد، امپراطور رومانوس اول (ارمانوس) قیصر قسطنطنیه در سال ۳۲۳ – ۳۳۴ هـ سفیری به سوی فرمانروای مصر «اخشید» اعزام داشت، و از وی خواست که ترتیبی برای آزادساختن اسیران و تسهیلی برای معاملات تجاری و پیمان دوستی میان دولتین بدهد.
آنچه در این سفارت تاریخی لازم به تذکر است اینست که امپراطور بر فرمانروای مصر منت میگذارد که پاسخنامهی او را داده، و او بر خود لازم شمرده است با کسی که از خلیفه پائینتر است مکاتبه نکند. معهذا با اخشید به واسطهی مقام عالی و روش پسندیدهاش مکاتبه نموده است.
اخشید نیز پاسخ امپراطور را با نامهی تاریخی داد که صورت کامل آن به ما رسیده است. در آن نامه اخشید از رومانوس به خاطر ستایشی که از وی نموده تشکر کرده است. و میگوید: مقام پادشاه روم هرچه باشد، او اشکالی نمیبیند که با وی مکاتبه نماید! قبلا نیز امپراطور با همقطاران او که به مقام او نرسیده بودند، مکاتبه کرده است.
قیصرها پیش از وی با خمارویه بن طولون و تکین حکمران خلیفه در مصر هم مکاتبه نموده اند.
اخشید در نامه خویش اهمیت مقام خود و عظمت دولتش، و موقعیتی را که مصر در گذشته داشته است، و اینکه وی بر شام و فلسطین هم حکم میراند، یادآور شده است، و افزوده است که اگر امپراطور در نامهی خود از راه جدل وارد نشده بود، او ناگزیر به جواب نمیشد.
سپس از تقاضای امپراطور راجع به ترتیب آزادی و مبادلهی اسیران و پیمان دوستی میان دولتین و تسهیل امر معاملات بازرگانی میان طرفین، استقبال نموده است.
نامهی اخشید با اسلوب سیاسی بدیعی که حزم و بزرگواری و نرمش مجامله را با هم جمع کرده، نوشته شده است. سبک و محتوای این نامه به میزان زیادی طبیعت روابط بین مصر اسلامی و دولت بیزانس را در اوائل قرن چهارم هجری (قرن دهم میلادی) روشن میسازد.
***
در زمان دولت فاطمی، مصر از لحاظ نهضت و قدرت وارد عصر جدیدی شد، و به رقابت با خلافت بغداد برخاست.
دولت فاطمی مصر تمام شورشهای داخلی را به شدت و قساوت سرکوب کند، و دولت حمدانی که با فاطمیها مخالف بود را از میان بردارد و دائرهی قدرت خود را تا شام گسترش دهد. سیاست دولت بیزانس در آن روز این بود که میان دو دولت بزرگ اسلامی شرق که با هم مخالف بودند، اختلاف بیاندازد. گاهی متمایل به دولت عباسی میشد، و زمانی طرف رقیب او دولت فاطمی مصر را میگرفت.
خلافت فاطمی در بعضی از اوقات سیاست دینی خود را در میان ملتهای مغرب زمین اعمال مینمود. به خصوص که بر میلیونها نفوس غیر مسلمان حکومت داشت.
بعد از وفات خلیفهی فاطمی الحاکم سیاست تحمیلات دینی که در زمان او اعمال میشد از میان رفت و دربار فاطمی روابط خود را با دولت بیزانس حسنه نمود.
ملکهی مصر خواهر الحاکم بأمرالله در زمان برادرزادۀ جوانش «الظاهر لاعزاز دین الله» سفیری به سوی «باسیل دوم» قیصر قسطنطنیه اعزام داشت.
این سفیر «نیقور» اسقف بیت المقدس بود تا از طرف مصر با دربار روم پیمانی مبنی بر دوستی و تفاهم بین دولتین منعقد سازد، و قیصر را از صدور احکامی جهت آزادی مسیحیان و رفع ظلم از ایشان و حمایت جانی و مالی آنان، و تجدید بنای کلیساها مخصوصاً کلیسای قبر مقدس، آگاه سازد. ولی این سفارت به ثمر نرسید؛ زیرا ملکه پیش از آنکه اسقف در کار خود توفیق یابد، درگذشت.
قرارداد صلح چهار سال بعد در سال ۴۱۸ هـ (۱۰۲۷ م) میان دولتین بسته شد، و مسجد در قسطنطنیه به حال نخست بازگشت، چنانکه کلیسای قبر مقدس نیز آزادی عمل یافت.
در سال ۴۴۷ هـ (۱۰۵۴ م) در عصر خلیفه (المستنصر بالله) در سختترین ایام، دربار قاهره سفیری به نام قاضی ابوعبدالله قضاعی به قسطنطنیه فرستاد تا پیمان مودت میان دولتین را عملی سازد. ولی دربار قسطنطنیه با بیم و هراس به ظهور قدرت اسلامی جدیدی به نام دولت سلجوقی مینگریست و ناگزیر با آنها از در صلح و سازش وارد میشد. به خصوص بعد از آنکه عوارض ضعف و سستی در ارکان دولت فاطمی راه یافت. بدینگونه دولت بیزانس توجه خود را به دولت سلجوقی و خلافت عباسی معطوف ساخت. سفیر مصر هم در انجاح مقصود خود ناکام ماند و روابط مصر و بیزانس دچار تزلزل گردید.
روابط میان شرق و غرب در این فرصت بزرگترین دگرگونی قاطع را در تاریخ خود میگذرانید؛ زیرا آتش جنگهای صلیبی از اواخر قرن یازدهم میلادی زبانه کشید. و سیل فرنگیان صلیبی به طرف مشرق سرازیر شد. مصر و شام که در آن موقع یک ایالت مصری به شمار میرفت میدان این حملات بود.
دولت صلیبی فرنگ نیز سعی داشت دولت مصر را به اعتبار اینکه دژ اسلام و نگهبان شرق است، از میان بردارد. و چون مصر از میان رفت درهای اراضی مقدسه، و همگی اراضی مشرق به روی صلیبیان گشوده میشود.
در همان اوائل کار نیز صلیبیها توانستند قسمتی از اهداف خود را تحقق بخشند. به زودی فلسطین به دست جنگجویان صلیبی سقوط کرد، و مملکت لاتینی در بیت المقدس تأسیس شد، و روابط شرق و غرب به سختی مضطرب گشت.
ولی مصر بعد از آنکه در اواخر دولت فاطمی دچار ضعف و تزلزل گردید، در زمان سلطان شجاع خود صلاح الدین ایوبی نیرو و شوکت خود را بازیافت. مملکت لاتینی در مقابل ضربات نیرومند مصر به سرعت از پا درآمد، و حملات دیگر آنها نیز در اراضی مصر درهم کوبیده شد. بدینگونه این مصیبت دردناک که نزدیک به دو قرن بود دوام داشت به انتها رسید، و روابط و علایق میان شرق و غرب چندین قرن متزلزل ماند.
مصر از هنگام جنگهای صلیبی مصر به صورت محور دیپلماسی اسلامی و مجمع علایق و روابط شرق و غرب درآمد، و در میدان سیاست بین المللی به بالاترین مقام نائل گشت.
تسلط مصر بر آبهای شرقی دریای مدیترانه و راههای خشکی بازرگانی به سوی شهرهای مشرق و هند، ملتهای اروپا را بر آن داشت که برای بستن پیمان دوستی با مصر بر یکدیگر سبقت گیرند.
مصر علاوه بر روابط قدیمی با دربار قسطنطنیه، با بیشتر دولتها و دربارهای مسیحی نیز روابط مستحکم برقرار ساخت. جمهوریهای ایتالیا مخصوصاً «ونیز» و «جنوا»، و به ویژه «پیزا» که ناوگان بزرگ تجاری آن پیشاپیش این دولتها به سواحل مشرق آمد و رفت میکرد با مصر پیمانهای متعدد دوستی و تنظیم مصالح متبادله، منعقد ساختند. و نیز مصر روابط دیپلماسی منظمی با ممالک ناپل و فرانسه و اسپانیای مسیحی داشت.
تاریخ مصر در قرن هشتم و نهم هجری مملو از اخبار این روابط دیپلماسی است. قلقشندی در کتاب «صبح الأعشی» قسمت زیادی از این سفارتها و مراسلات سیاسی و تجاری را که سلاطین مصر با دول مختلف اروپا در آن اعصار داشته، آورده است، و همگی نمایشگر وضع این روابط دیپلماسی و چگونگی آنست، و میرساند که مصر در آن روز چه مهابت و نفوذ مهمی در شئون بین المللی داشته است.
مصر اسلامی همیشه در سیاست خارجی خود نظر به تأمین مقاصد ملی و عمومی داشته است. در این راه مصر یک سلسله جنگهای طولانی را در خشکی و دریا با دولت بیزانس پشت سر نهاد. و بارها با «قرامطه» هنگامی که به سوی غرب میرفتند، درگیر شد، و خطر آنها را از شام و مصر برطرف ساخت.
مصر بزرگترین سهم را در جنگهای صلیبی به عهده داشت، و در عقبراندن قوای مغول و شکست آنها نقش اساسی ایفا کرد، و بدینگونه رسالت خود را در دفاع از اسلام و تمدن اسلامی ادا نمود.
مصر نزدیک سه قرن پیشآهنگ جلوهدادن دیپلماسی اسلامی در مقابل دولتهای غرب بود، و با نیروئی که در خشکی و دریا روی آن حساب میشد، و موارد اقتصادی سرشار و تمدن درخشان خود، شایستهترین دولتهای اسلامی بود که میتوانست در آن زمان پیشرو اسلام و قائم به سرنوشت آن باشد.
مصر این هدف مهم تاریخی را حتی بعد از آنکه در اواخر قرن پانزدهم میلادی در هم ریخت و نیرویش به تحلیل رفت، از نظر دور نداشت.
چنانکه وقتی خطری سهمگین اندلس را تهدید کرد و از مصر یاری خواست، با وسائل دیپلماسی به یاری آن برخاست. و این در وقتی بود که سپاهیان اسپانیائی در صدد جنگ و نابودی آن برآمدند.
این اتفاق در زمان سلطان مصر ملک اشرف قایتبای بود. دربار مصر نیز هیئتی را به نمایندگی به سوی فردیناند پنجم پادشاه اسپانیا و همسر او ملکه ایزابیلا اعزام داشت تا دو پادشاه مزبور دست از تعرض به مسلمین بردارند، و گرنه او نیز شدیدترین احکام را در بارهی رعایای مسیحی خود صادر خواهد کرد (۱۴۸۸ م).
همین اخطار را دربار مصر قبلا به فردیناند پادشاه ناپل فرستاد تا در نزد شاه و ملکهی اسپانیا وساطت کنند. با اینکه سفارت به نتیجه نرسید و دولت اسلام با سقوط غرناطه به سال ۱۴۹۲ به دست اسپانیا، در اندلس سقوط کرد، در عین حال میرساند که مصر همیشه سیاست عمومی اسلامی را در کنار سیاست ملی و خاص خود مراعات میکرد. و از نظر دیگر دلالت دارد که دربار مصر در آن روز از توجه به دیپلماسی اروپا و موقعیت آن غفلت نداشت.
مصر از هنگامی که در اوائل قرن پانزدهم مطمح نظر خلفای مجاهد عثمانی شد، از سیاست دفاعی محض پیروی میکرد. در آن روز بر مصر پوشیده نبود که مرزهای حقیقی آن در شمال شام واقع است، و لذا تمام توجه خود را در این فترت صرف عقبراندن جنگجویان جدید از حدود شمالی خود مینمود.
با اینکه مدتی توانست مانند سابق از استقلال خود دفاع کند، ولی عوامل انحلال داخلی آمادگی و قدرت آن را در هم شکست، و موقعیت و ثروت ملی آن رو به ضعف نهاد. مخصوصاً از وقتی که پرتغالیها راه دریائی هند را کشف کردند، و راههای قدیم شرقی که از مصر میگذشت، متروک شد.
راههائی که دولت مصر و تجارت مصر را به غنائم بسیاری میرسانید. ولی چیزی نگذشت که آن کاخ با عظمت که دولتهای سلاطین مصر در مدت چندین قرن برپا ساخته بودند در هم فرو ریخت (۱۵۱۷).